eitaa logo
- هَم‌قرار'
1.1هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
446 ویدیو
26 فایل
• ﷽ ‌ ما آدمی‌زادهاۍ محتاطیم امّا در دل ڪورهٔ آتش، در میانهٔ برافروختگی‌های شعلھ .. #میم_عین. ــ ـ ڪانال‌ وقف مولا'عج ست‌. حذفِ‌نامِ‌‌نویسندگان، موردرضایت ‌نیست؛ به‌حرمت‌ِسورهٔ‌قلم. ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
#اربابـ💚✨ •از تـو •بہ یڪ اشاره •و از منـ دویدنش🌸 •جانـ را •بخواه،تا ڪه •برایَتـ بیاورمـ🍃 #دلتنگِ♥️ @tasmim_ashqane
💔🍃 🍃 [خیابانِ‌شهدا..] از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم! •🍃•اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی... جوابے نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...🌾 •💗• دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از از کوچه گذشتم🍂 •🍃•به سومین کوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم •💗•به چهارمین کوچه! شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم🌿 •🍃•به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم🌾 •💗•ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ... کم آوردم... گذشتم🎋 •🍃•هفتمین کوچه انگار بود! بله؛شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان میکرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم💔 •🍃•هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میکردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ✨ •💗•پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود♥️ •🍃•دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... 🕊 •🌸•از کوچه پس کوچه های دنیا! ،نمےتوان گذشت... 🌸🍃 💔 ✏️ 💔‌ @tasmim_ashqane •• 🍃💔
🍃💔🍃💔 💔🍃💔 🍃💔 💔 • | دل روشنے های ... °• فرموده از نشانہ های مومن، محبت ِ ڪودڪان است که هم رقیق القلب اند، هم بےڪبر اند و هم بےکینه؛اصلا بچه‌ها همیشہ دوست داشتنی اند... °• دختربچہ‌ها اما؛ دوست داشتنےتر اند! سه‌ساله هم که باشند و تازه زبان بازکنند؛ مدام توی این و آن خیمہ گشت مےزنند و زبان می ریزند و مےبرند و یک بغل وان یڪاد ِعاشقانه جمع مےکنند! °• خلاصه کلےّ هاشمے ِ غیرت اللّهے باید ساعت ها توی صف ِ انتظار بایستاند تا شاید چند لحظہ ایی هم کہ شده، توفیق ِ بہ آغوش ڪشیدن ِ دردانہ ی را بدست بیاورند ... . °• این وسط اما سهمیہ‌ی آغوش ِ بعضیها محفوظ است تا خارج از نوبت طولانے، خریدار ِ نازهای حضرت ِ شوند! °•با این وجود خوب فهمیده از وقتے به ڪربلا رسیده اند؛ جنس ِ بغل کردن های بابا حسابی فرق کرده است. این روزها حضرت ِ سہ ساله، اشک چشم بابا را زیاد می بیند و هر چقدر هم ڪہ زبان می ریزد برای خنداندن ِ بابا؛ پدر بیش تر گریہ میڪند ... °• رقیه اما شکایت ِ اشڪ های بابا را فقط به علے می گوید و علے هم فقط گوش مےکند و گاه گاهی لبخند تحویل حضرت ِ سہ ساله ایی مےدهد کہ خیلی دوست دارد نقش ِ ِ شش ماهه را بازی ڪند ... °• خلاصه سہ ساله، سه سـال است از گل کمتر نشنیده و اگرچه شبهای زیادی تاریک و هولناک اند؛ اما رقیه دلش مثل همیشه روشن است. 🥀 💚 🍃 💔🍃 @tasmim_ashqane 🍃💔🍃 💔🍃💔🍃
‌ اَز تَمامِ عِشٓقمان فآصله‌اشَ سَهمِ مَن استٖ اینْ هَمآن سَخت تَرین قِسمت عآشقٰ‌شُدن است.. .. .•|| @tasmim_ashqane .•