eitaa logo
📖✍️کانال مناسبتی توسلنامه🎤🖥
442 دنبال‌کننده
573 عکس
247 ویدیو
105 فایل
🔵متن #مولودیه ها و #روضه های اهل بیت علیهم السلام ⭕️مطالب مناسبتی 🔵لطفا مبلغ این کانال باشید . ✅کانالهای دیگرما 🆔 @Basirat_E 🆔 @hal_khosh 🆔 @darshaayenahjolbalagh 🆔 @Imam_zamani 🆔 @hzrt_mahdi 🆔 @menbar_kotah
مشاهده در ایتا
دانلود
9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 منبر روز اول ماه مبارک رمضان 1402، مسجد و حسینیه الغدیر 🔸# شعر رمضانی 🔹روضه و توسل به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام 💠حجت الاسلام عباسعلی الماسی .
امید در میان حرم پا گرفته است دریا دوباره جانب دریا گرفته است باب الحسین بوده و باب الحوائج است هر کس هر آنچه خواست رسد باز گرفته است *آیت الله قاضی رحمت الله علیه میگه: دیدم باب الحسین عباسِ، هر کی میخواد بره محضرِ ابی عبدالله پیشکارش عباسِ...* لبیک گفته است همۀ عُمر بر حسین با او وفا و عاطفه معنا گرفته است *لذا وقتی مرحوم نجفی قوچانی در کتاب سیاحت شرقش هست، میگه: گوشِ دلم شنوا شد، تویِ کربلا شنیدم صدایِ زنگِ حرم ابی عبدالله بلندشد، ده بار صدای زنگِ حرمِ حسین میگه:" هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی" میگه: بدنم داشت میلرزید، خدایا! کسی هست جوابِ حسین رو بده، میگه: شنیدم صدایِ زنگِ حرمِ عباس بلند شد:" لَبَّیْک..."* گیرد اگر علامتِ عصمت عجیب نیست هم آنچنان که زینبِ کبری گرفته است *برای اون عالم سئوال بود: آیا مقامِ سلمان بالاترِ، یا مقام عباس...؟ میگه: در عالم رویا بهم نشون دادن، گفتن: چی میگی؟ عباس با نگاهش سلمان درست میکنه...* با آنکه دست در بدنش نیست باز هم دستِ تمامِ گریه کنان را گرفته است *آقاجان! شما مرده زنده می کنید، منم زنده کن امشب... در خاطرات شهید برونسی هست، میگه: قبلِ عملیات تیر خورد به بازوم، برای عمل و در آوُردن این تیر، من رو آوُردن بیمارستان، من نگران، آیا به عملیات میرسم یا نه؟ دکترا اصرار دارن باید عمل کنی، اما من اصلاً درد حالیم نیست، همه فکرم اینه به عملیات برسم... تا اینکه در عالم خواب یا بیداری، دیدم آقا قمرِ بنی هاشم اومد عیادتم، میگه: به آقا گفتم: آقاجان! دستم تیر خورده، میترسم به عملیات نرسم، حضرت یه دست کشید به دستم، انگار گلوله رو درآوُرد، گفت: تموم شد... به خودم اومدم دیدم هیچ دردی ندارم، دکترا اومدن گفتم: من باید برم، هیچ دردی ندارم، یه نفر اهل راز بود،مَحرم بود، بهش گفتم: تا زنده ام حق نداری به کسی بگی، بذار خیالت رو راحت کنم، عباس کار رو تمام کرد، عکس گرفتن دیدن هیچ علامتی از تیر تویِ بدن نیست... یا باب الحوائج!... بخدا قسم دست میگیره، شهید محمد ذاکری خیلی اباالفضلی بود، وقتی اومدن بالا سرش دیدن دو تا دستاش از بدن جدا شده، شهید صدر زاده رو دیدید فیلمش رو، شبِ تاسوعا میگه: فردا مهمونِ اباالفضلم...* هر گرفتاری سراغ آستانش را گرفت رزق و روزیِ تمام خاندانش را گرفت خوش به حالِ سائلی که سائلِ عباس شد خوش به حال آن که از عباس نانش را گرفت *هر سال می اومد دَرِ خونه ی اباالفضلِ عباس، رزقِ سالش رو می گرفت و می رفت، سالِ بعد ازعاشورا اومد دَرِ خونه ی قمر بنی هاشم، در زد، اُم البنین در رو باز کرد، گفت: چیکار داری؟ گفت: من گدایِ هرساله هستم، اومدم رزقِ سالم رو بگیرم، اُم البنین رفت، خودش رزقِ سالش رو داد، دید گدا هنوز ایستاده داره نگاه میکنه، گفت: چرا نمیری؟ گفت: اینها بهانه است، من میخوام عباس رو ببینم، چهره ی قشنگِ عباس رو ببینم، من میخوام با دستایِ عباس به رزق برسم، دید صدایِ اُم البنین بلند شد، گفت: اون دستایی که میگی، اون چشمایِ قشنگی که میگی، کربلا فدایِ حسین شد...* روزِ محشر دست هايش دستگيري مي كند دستِ خود را داد دستِ دوستانش را گرفت هيچ كس اندازه ي عباس شرمنده نشد كربلا بدجور از او امتحانش را گرفت از خجالت آب شد، آب آورِ كرب و بلا عصرِ تاسوعا امان نامه امانش را گرفت *به شمر گفت: نانجیب! به من داری امان میدی؟ اما پسرِ فاطمه امان نداره...* چشم هايش پاسبان هاي بَناتِ خيمه بود حرمله با تير چشمِ پاسبانش را گرفت تيرها در پيكرش وقتِ زمين خوردن شكست بس كه خون رفت از تنش آخر توانش را گرفت صارَ کَالْقُنْفُذ برايِ تيرها جايي نماند ناگهان سر نيزه اي حجمِ دهانش را گرفت قتل او کار عمود آهن و نیزه نبود تیرهایی که به مشکش خورد جانش را گرفت از بغل تا که سرش را بر سَرِ نیزه زدن اشک و آهِ ناتمامی خواهرانش را گرفت *اومد محضرِ ابی عبدالله، سیدی و مولای! این سینه ی من داره تنگی میکنه، اجازاه میدی من برم میدان؟ ابی عبدالله فرمود: تو پشت و پناهِ من هستی، عباس جان! تو بری لشکرم میپاشه، اما اگه میخوای بری اول برو آب برا بچه هام بیار... با ابی عبدالله اومدن به خیمه، دیدن این بچه ها دامن های عربی رو بالا زدن، رویِ این زمینِ نمناک قرار دادن تا یه خورده از تشنگی شون کم بشه، حالا عباس روانه ی میدان شده، یه مرد جنگی مثل عباس، قصد جنگیدن داره، اما عباس فقط باید آب برسونه به خیمه، هر جور بود اومد سمتِ شریعه...
یه روز تویِ جنگِ اُحد پیغمبرِ اکرم، امیرالمؤمنین رو روانه کرد، علی جان! کسی عُرضه اش رو نداره، به سمت چاهایِ بدر برو، آب بیار برایِ این لشکر، همه تشنه شدن، امیرالمؤمنین رفت، مشکِ آب رو پر کرد، داره حرکت میکنه، دید یه باد شدیدی وزید، امیرالمؤمنین نشست تا این باد آرام بگیره، دوباره حرکت کرد، هر بار این اتفاق می افتاد، تا سه بار، مثل طوفانی علی رو زمین گیر میکرد، تا رسید به پیغمبر، یه کم دیر کرده بود، دید پیغمبر داره گریه میکنه، گفت: علی جان! نگران شدم، چرا دیر اومدی؟ قصه رو توضیح دارد برا پیغمبر، پیغمبر فرمود: علی جان! این سه بادی که دیدی، جبرائیل بود، اسرافیل بود، میکائیل بود، هر کدوم با هزار مَلَک اومدن برایِ یاریِ ما... یارسول الله! نگرانِ علی شدی؟ اما تویِ کربلا به جای این سه هزار مَلَک، سه هزار تیرانداز اومدن، همه به سمتِ عباس نشانه رفتن... عباس هر جوری بود خودش رو رسوند به کنارِ آب، مشک رو پر از آب کرد، مُشتی از آب رو پر کرد بالا آوُرد، یه نگاهی به آب کرد، گفت: اینقده موج نزن...* به جانِ فاطمه هرگز تو را نمی نوشم که در تو، عکسِ لب خشک سیدالشهداست *آب رو ریخت رویِ آب، داره برمیگرده، با سرعت داره میاد سمت خیمه ها، کمین کردن، دستِ راستش رو از بدن جدا کردن، دستِ چپش رو از بدن جدا کردن، ولی داره با همون سرعت به سمت خیمه ها دوباره میاد، مشک رو به دندان گرفت، خدایا! کمکم کن این مشک رو به خیمه ها برسونم، اما تا تیر به مشک خورد، گفت: دیگه فایده نداره به خیمه ها برم، برم خیمه ها به سکینه چی بگم؟ اینجا بود یه تیر به سینه اش خورد، یه تیر به چشمِ قشنگش خورد، خودش به اون روضه خون گفت: چرا روضه ام رو درست نمیخونی؟ به مردم بگو: اگه از بالایِ بلندی بخوان بخورن زمین چیکار میکنن، اول دستاشون رو جلو میارن با صورت زمین نخورن، اما من که دست در بدن نداشتم، تیر به چشمم خورده بود، هر کار کردم تیر رو بیرون بکشم نشد، تیر رو گذاشتم بینِ دو تا زانوهام، تیر رو در بیارم، یکی با عمود آهن به فرقم زد، ازبالای مرکب با صورت زمین خوردم.... حسین هر کدوم از شهدا رویِ زمین می افتاد، ابی عبدالله میرفت تویِ خیمه ها یه جولانی میداد، زن و بچه حسین رو میدیدن، همه رو آرام میکرد، ازخیمه بیرون می اومد، اما عباس که افتاد، کنارِ زینب خودش زانوهاش رو بغل گرفت... یکی صدا زد: حسین! چی شده کنارِ زن ها نشستی؟ داری گریه میکنی؟ گفت: زینب جان! من رفتم، اما یه چشمش به خیمه هاست، یه چشمش به میدانِ...بلند و یکصدا بگو: یااباالفضل....
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللّهُ اخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ ***** 🏴 ای سرت بر سر نی آیت نور نی به یمُن سر تو نخلۀ طور همه جا در عزات کرب و بلا همه روز از مصیبتت عاشور چشم عالم بماتمت گریان آل سفیان ز کُشتَنَت مسرور سر نورانیت بنوک سنان تن پاکت بزیر سمّ ستور قامتت را کفن غبار زمین صورتت را نقاب خاک تنور سر پاکت بنوک نی پیدا ماه رویت به ابر خون مستور هر که روی تو دید از نزدیک گفت چشم بد از جمالت دور تا نبیند سرت به نی ای کاش بود ز آغاز چشم آدم کور گشت بر پا قیامت، از هر جا نیزه دار تو را فتاد عبور چون بگویم که سوی بزم شراب اهلبیت تو را بَرنَد به زور کاش می گشت پاره قلب زمین کاش میرفت آسمان در گور به مزارت دهم درود و سلام بلکه با زائرت شوم محشور این بود بهترین عبادت من که کنم در غم تو شیون و شور تا که مَه در سپهر دارد سیر تا که مهر از فلک فشاند نور باغ دین راز خون تو است حیات اشهد انّ قد اقمت صلوات
YEKNET.IR - monajat - shabe 4 ramezan 1402 - mohammad taheri.mp3
3.87M
🌙 ویژه 🍃الهی بی پناهان را پناهی یا الهی 🍃به سوی خسته حالان کن نگاهی 🎙حاج الهی بی پناهان را پناهی به سوی خسته حالان کن نگاهی مرا شرح پریشانی چه حاجت که بر حال پریشانم گواهی خدایا تکیه بر لطف تو دارم که جز لطفت ندارم تکیه گاهی دل سرگشته ام را رهنما باش که دل بی رهنما افتد به چاهی نهاده سر به خاک آستانت گدایی، دردمندی، عذرخواهی گرفتم دامن بخشنده ای را که بخشد از کرم کوهی به کاهی خوشا آن کس که بندد با تو پیوند خوشا آن دل که دارد با تو راهی زنخل رحمت بی انتهایت بیفکن سایه بر روی گیاهی به آب چشمه لطفت فرو شوی اگر سر زد خطایی، اشتباهی مران یا ربّ زدرگاهت «رسا» را پناه آورده سویت بی پناهی (دکتر قاسم رسا)✍ .
. دوباره شنیدی تو آهم خدا ندیده گرفتی گناهم خدا کریمانه، بی منتم داده ای سر سفره ات باز، راهم خدا تو با پرده پوشیِ من خواستی نبیند کسی روسیاهم خدا چنان از درِ دوستی خواندیم که انگار من بی گناهم خدا زمانی نمانده برایم، بگیر دگر فرصت اشتباهم خدا بجز مهربانی تو هیچ کس ندیده غم در نگاهم خدا بجز تو کسی خیر من را نخواست تو هستی فقط تکیه گاهم خدا تو آغوش وا کرده ای رو به من و من باز هم، توبه خواهم خدا بیا با چراغ هدایت_حسین_ نشانم بده راه و چاهم خدا مرا اشک روضه به حال آورد فقط با همین روبه راهم خدا ✍ .
. مرا ببخش ببین تحبس الدعا شده ام گناه کار ترین بنده ی خدا شده ام همیشه توبه شکستم همیشه بخشیدی به کار توبه شکستن چه نخ نما شده ام نه جانماز سحر دارم و نه حال دعا خدای من چقدر مثل مرده ها شده ام زمانه جوهر پاک صدای من را برد اگر به وقت مناجات بی صدا شده ام نه اشک شرم و نه سیمای معذرت خواهی به خواب رفته دلم یا که بی حیا شده ام رفیق و عاشق من بودی و ندانسته... رفیق و عاشق دنیای بی وفا شده ام هنوز بارقه ای از امید بخشش هست چرا که گریه کن شاه کربلا شده ام ✍ .
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللّهُ اخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ ***** به بابی اَنت، ای خدا را خون که غمت کرده قلب ما را خون آنچنان در غمت زمین گرید که ز سر بگذرد سما را خون از گلوی بریدۀ تو گرفت دامن قدس کبریا را خون با وجودی که بر تو آب نداد داده ای دشت نینوا را خون با که گوین زضرب سنگ گرفت روی نورانی خدا را، خون ترسم از اشک مادرت فردا که بگیرد صف جزا را خون چون نگریم بماتمت که از آن جوشد از قلب سنگ خارا خون حدّ گریه برای تو است همین که کند اشک چشم ما را خون آتشی ده که تا کُنی بر من آب را اشک غم، غذا را خون کس نداند بجز خدا که گرفت روز عاشور تا کجا را خون در عزایت سزد چنان گریم که برد ملک کبریا را خون ای که در ماتم تو تا محشر ریزد از دیده مصطفی را خون گشته آب بقای رحمت حق در دیار بلا شما را خون باغ دین راز خون تو است حیات اشهد انّ قد اقمت صلوات 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللّهُ اخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ ***** کاش پیش از غمت زمان می‌سوخت لامکان خرمن مکان می سوخت کاش با او فتادنت بزمین خیمۀ هفت آسمان می سوخت کاش در شعله های اَلعطشت هستی بحر بی کران می سوخت کاش در آتش سرادق تو پروبال فرشتگان می سوخت کاش از این جفای اهل جحیم هر چه بود در جنان می سوخت کاش با سوز زخم های تَنَت هرچه جهان بود در جهان می‌سوخت کاش با دامن یتیمۀ تو بال جبرئیل همزمان می سوخت کاش با یاد نخل قامت تو خُلد را باغ و بوستان می سوخت کاش از صدر زین چو افتادی تُوسَنِ چرخ را عنان می سوخت کاش روز اسیری حرمت حرمت دهر همچنان می سوخت در ریاض بخون نشستۀ عشق حاصل عمر باغبان می سوخت خیمه های تو و دل زینب گوئیا هر دو توأمان می سوخت برق آهش نوشت بر تاریخ "میثمت" چون در آن میان می‌سوخت باغ دین را ز خون تو است حیات اشهد ان قد اقمت صلات 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
☑️ حاج محمود ژولیده . بخوان خدای نبی را بخوان خدای خدیجه که سفره های سحرهاست از دعای خدیجه بگیر درس وفا را هم از وفای خدیجه سزاست اینکه بگوئیم از صفای خدیجه منم گدای خدیجه شوم فدای خدیجه . . خدیجه همسر طاها خدیجه مادر زهرا خدیجه بانوی والا خدیجه شیعهٔ مولا خدیجه قبلهٔ دلها خدیجه کعبهٔ جانها رواست اینکه بریزیم جان بپای خدیجه منم گدای خدیجه شوم فدای خدیجه . . هر آنچه داشت خدیجه فدای دین خدا کرد تمام هستیِ خود را نثار آل عبا کرد به غیر عشقِ پیمبر هر آنچه بود رها کرد خوش آنکه درس بگیرد ز ماجرای خدیجه منم گدای خدیجه شوم فدای خدیجه . . کسی که نزدِ مقامش رسد فرشته به تعظیم به حصر و شِعب و جفا و بلا و فِتنه و تحریم نکرد شِکوه ز سختی، نداشت از عدویش،بیم و در محاصره نشنید کس صدای خدیجه منم گداى خديجه شوم فداى خديجه . . اَمان ز درد فراق و اَمان ز روز جدایی چه مادری که ز غمهای دختر است فدایی بپای فاطمه اَش ریخت هر چه داشت،خدایی نثار فاطمه، بارانِ گریه های خدیجه منم گداى خديجه شوم فداى خديجه . . کنار بستر مادر اَمان ز گریهٔ دختر حدیث بیت پیمبر کجا و خانهٔ حیدر گریزِ روضهٔ مادر رسد به روضهٔ دختر و چند مرحله خالیست باز جای خدیجه منم گداى خديجه شوم فداى خديجه . . نه در عروسیِ دختر، کنار فاطمه،مادر نه پشت دربِ حرم، همجوارِ فاطمه،مادر نه دید،روی زمین،وضعِ بارِ فاطمه،مادر شد انتهای غمش همچو ابتدای خدیجه منم گداى خديجه شوم فداى خديجه . . به احترام وفاتش که چند تا کفن آمد اگر چه پنج کفن بود، لیک،تا حسن آمد کفن برای همه،جز برای بی کفن آمد شروعِ کرب و بلا بود کربلای خدیجه منم گداى خديجه شوم فداى خديجه . . نرفته است به غارت هنوز معجر زینب سری به نیزه بلند است در برابر زینب خدا کند که نباشد سر برادر زینب و بر حسین بگِرییم پا به پای خدیجه منم گداى خديجه شوم فداى خديجه
🔸پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: أَیْنَ مِثْلُ خَدِیجَةَ، صَدَّقَتْنِی حِینَ کَذَّبَنِی النَّاسُ‏ وَ وَازَرَتْنِی عَلَی دِینِ اللَّهِ وَ أَعَانَتْنِی عَلَیْهِ بِمَالِهَا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَنِی أَنْ أُبَشِّرَ خَدِیجَةَ بِبَیْتٍ فِی الْجَنَّةِ مِنْ قَصَبِ الزُّمُرُّدِ لَا صَخَبَ فِیهِ وَ لَا نَصَب. 🔹مثل خدیجه پیدا نخواهد شد. خدیجه در آن هنگام که مردم مرا تکذیب کردند، مرا تصدیق نمود، و مرا با ثروت خود برای پیشرفت دین خدا یاری نمود. خدا به من دستور داد خدیجه را به قصر زمرّدی که در بهشت دارد و هیچ رنج و زحمتی در آن نیست، بشارت دهم. 📚بحار الأنوار: ج ‏۴۳، ص ۱۳۱ @tavasolnameh
مصیبی تبریزی . بر آسمان دین مه تابان خدیجه بود بر ختم الانبیا سپر جان خدیجه بود پیمانه دار باده ایثار و بندگی صهباپرست محفل جانان خدیجه بود . تندیس صبر بود و شکیبایی و وقار آسوده موج تند وخروشان خدیجه بود دار و ندار و روح و روانش فدای دین اوّل حبیب راه محبّان خدیجه بود . بوسه زنند جن و ملک بر دوپای او وآن تاجدارساحت رضوان خدیجه بود او مونس محمد و احمد انیس وحی تاویل کاف کوثر قرآن خدیجه بود . پرورده شد به دامن او بضعه رسول درباغ دین همای غزلخوان خدیجه بود صاحب دمی که دختراوهاشمی دم است آیینه دار مریمِ عمران خدیجه بود . زهرا که گوهری است به دریای مصطفی آری!صدف براین دُرِغلطان خدیجه بود او بود مادر همۀ مومنین دهر امُّ القرای ساحت قرآن خدیجه بود . منشور نور فاطمه اش بود و نیّرِ هر یازده ستارۀ تابان خدیجه بود دیگر زنان بُدند به بیت نبی ، ولی فرخنده پیک محفل نسوان خدیجه بود . خار مُغیلِ گلشن طاهاست عایشه یاسی جوار خار مغیلان خدیجه بود دلدار او محمد و داماد او علی مادر بزرگ شاه شهیدان خدیجه بود . یک رکن دین احمد مرسل بوَد علی وآن رکن دیگرش شده عنوان خدیجه بود حالی که درکلام«مُصَیـّب» نهفته هست از حس و حال مادرخوبان خدیجه بود