eitaa logo
📖✍️کانال مناسبتی توسلنامه🎤🖥
476 دنبال‌کننده
591 عکس
264 ویدیو
112 فایل
🔵متن #مولودیه ها و #روضه های اهل بیت علیهم السلام ⭕️مطالب مناسبتی 🔵لطفا مبلغ این کانال باشید . ✅کانالهای دیگرما 🆔 @Basirat_E 🆔 @hal_khosh 🆔 @darshaayenahjolbalagh 🆔 @Imam_zamani 🆔 @hzrt_mahdi 🆔 @menbar_kotah
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ روضه و توسل به حضرت علیه السلام عاشق گرفته باز قنوت دعا بیا ای تیر آخرین ِ کمان خدا بیا از همین امشب التماس هات رو شروع كن، خدا رو چی دیدی، شاید تو همین دهه آقات رو دیدی. ما در سکوت غربت خود داد می زنیم بی تو شکست بغض گلو بی صدا بیا هر لحظه با نیامدنت گریه می کنیم فصل شروع بارش چشمان ما بیا بزرگان ما فرمودتد:اگه می خواهید زود به خیمه ی امام زمان برسید، یه راهش گریه ی بر اباعبدالله است.همه دلخوشی ما اینه شاید شما هم بین این گریه كن ها قدم بذارید. مگه میشه روضه جد غریبتون حسین باشه و شما تشریف نیارید یا صاحب الزمان به خدا شعله ی فراق آتش کشیده بر جگر ِ روزها بیا چشم انتظار توست حسینیه های اشک ای روضه خوان مقتل کرب و بلا بیا حسین.... اما امروز می خواهیم به اون آقایی سلام کنیم که اول روضه خونش پیغمبره، یعنی آقامسلم بن عقیل وقتی به رسول الله عرض کردند: چرا؟ علاقه ی شما به عقیل زیاده، پیغمبر خدا فرمود:به دو دلیل، دلیل اول اینكه،ابوطالب، عقیل رو دوست داره، منم به واسطه ی او دوستش دارم، دوم:فرزندی از این عقیل به دنیا میآد، یه روزی پسر من حسین رو یاری میكنه، شهید تو ركاب و راه حسین میشه. همون آقایی که وقتی بردنش بالای دارالاماره اول حرفی كه زد به امام حسین سلام داد. حالا این آقا تو كوچه های كوفه سرگردان شد. ان شاءالله هیچ مردی تو دیار غربت،غریب نشه.خیلی برا مسلم سخت بود تو كوفه، شاید هی دست هاشو به هم فشار می داده ،هی در و دیوار رو نگاه می كرده و بازبان حال می گفته حسین میا به كوفه، كوفه وفا ندارد كوفی ِ بی مُروّت، شرم و حیا ندارد *** جار و جنجالی عذاب آور به گوشم می رسد نعره ی مستانه ی لشکر به گوشم می رسد چی میگه مسلم؟ هر دقیقه کوفه از این رو به آن رو می شود تا صدای سکّه های زر به گوشم می رسد این جماعت کینه دارند از عمو جانم علی ناسزاها از سر منبر به گوشم می رسد از دو ماه پیش که مهمان ِ کوفی ها شدم ضربه های پُتک آهنگر به گوشم می رسد یک عمود آهنی را هم سفارش داده اند نقشه پاشیدن یک سر به گوشم می رسد قبل مقتل رفتنت انگشترت را دربیار صحبت انگشت و انگشتر به گوشم می رسد. همچین كه از این پله های دارالاماره بالا می رفت، دیدند داره گریه میكنه، نانجیب زخم زبان زد. چیه مسلم ترسیدی؟ داری گریه میكنی؟ مگه تو سردار نبودی؟چرا داری گریه می كنی؟ مسلم برگشت یه نگاه بهش كرد:نانجیب من برا خودم گریه نمی كنم. من اگر چه نیستم در عصر عاشورا ولی ناله جانسوز یک مادر به گوشم می رسد حسین..... شاعر:محمدفردوسی 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3406626836C8d7f688c0d 👆👆👆
جریان شهادت حضرت علیه السلام قسمت اول ✅مسلم بن عقیل علیه السلام در روز پنجم شوال سال ۶۰ هجری وارد کوفه شد. او ابتدا به خانه مختار ثقفی و سپس به خانه هانی بن عروه رفت. ارتباط با شیعیان تا زمانی که در خانه هانی بود، مخفیانه بود، اما عبیدالله بن زیاد با گماردن جاسوسان از مخفیگاه مسلم، آگاه شد. بعد از اینکه عبیدالله بن زیاد از مخفی‌گاه مسلم آگاه شد، هانی بن عروة را به قصر فراخواند و از او خواست مسلم را به وی تحویل دهد. وقتی هانی زیر بار چنین کاری نرفت، بازداشت شد. هنگامی که خبر دستگیری هانی به مسلم رسید، مسلم از خانه هانی فاصله گرفت و به همراه اصحاب خود، شبانه، که جز سى نفر با او كسى نمانده بود، به سمت درهاى كِنده به راه افتاد و وقتى به آن درها رسيد، ده نفر باقى مانده بودند و از مسجد كه خارج شد، توجه کرد، دید ديگر كسى با او نبود! او در کوفه دیگر پناهی نداشت و از طرفی هم راهی برای خروج از کوفه نیافت. تا اینکه شبانه بی یار و یاور در کوچه های کوفه مورد تحت تعقیب قرار گرفت. مسلم خسته و تشنه، تکیه بر دیوار خانه ای زد که صاحب خانه، زنی به نام طوعه بود. پسری داشت بلال نام، که بيرون رفته بود و مادرش بر در ايستاده بود و انتظارش را مى كشيد. مسلم بر طوعه، سلام كرد و طوعه نیز جواب داد. مسلم به طوعه گفت : ای بنده خدا! به من، قدرى آب بده. زن رفت و برايش آب آورد. مسلم، همان جا نشست. طوعه، ظرف آب را بُرد و بازگشت و گفت : مگر آب نخوردى؟ مسلم گفت: چرا! طوعه گفت : ♦️ای بنده خدا! به خانه ات برو. مسلم، سكوت كرد. طوعه، این حرف را برای بار دوم نیز تكرار كرد. باز مسلم، سكوت كرد. آن گاه طوعه گفت : ♦️ای بنده خدا! خدا، سلامتت بدارد! نزد خانواده ات بازگرد. ♦️شايسته نيست بر درِ خانه من بنشينى و من، اين كار را روا نمى دارم. مسلم برخاست و گفت : ♦️من در اين شهر، خانه و خانواده اى ندارم. آيا مى خواهى پاداشى ببرى و كار نيكى انجام دهى؟ شايد در آينده بتوانم جبران كنم. زن گفت : اى بنده خدا! جريان چيست؟ مسلم گفت : ♦️من، مسلم بن عقيل هستم. اين مردم به من دروغ گفتند و مرا فريفتند. زن گفت : تو مسلم هستى؟ گفت : آرى! زن گفت : داخل خانه شو. و او را داخل اتاقى غير از اتاق نشيمن خود كرد و فرشى برايش انداخت و برايش شام برد، ولی مسلم غذایی نخورد. وقتی پسر طوعه برگشت، به دخول و خروج نامتعارف مادرش به آن اتاق تردید کرد و علت را جویا شد. مادرش ابتدا کتمان کرد، ولی چون پسرش اصرار نمود، وی را قسم داد تا این مطلب را به کسی نگوید. سپس حال جریان را به پسرش گفت و پسرش سکوت کرد و خوابید. 📒الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۵۴ وقتی پسر طوعه، مطلع شد که مسلم در خانه مادر اوست، خبر را به عوامل حکومت رساند و ابن زیاد گروهی ۷۰ نفره را به محمد بن اشعث داد که مسلم را دستگیر کند و به قصر بیاورند. محل اختفای مسلم که فاش شد، خانه ی طوعه توسط سربازان عبیدالله محاصره شد. سپاهيان، ابتداء خانه را سنگباران كردند و با نى هاى آتش گرفته، آتش مى افكندند. مسلم چاره را در جنگ با آنان دید پس آن گاه به زن گفت : خدا، تو را رحمت كند و به تو پاداش خير دهد! بدان كه من از جانب پسرت، گرفتار شدم. درِ خانه را بگشا! زن، در را گشود و مسلم مانند شير خشمگين در برابر سپاهيان، قرار گرفت و با شمشير بر آنان حمله بُرد و چهل نفر از آنان را به درک واصل کرد. 📒الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص 57 ادامه 👇
جریان شهادت حضرت علیه السلام قسمت دوم خبر به عبیدالله رسید و به پسر اشعث پیغام داد کهما تو را فرستادیم که فقط یک مرد را نزد ما بیاوری و او چنین رخنه ای را در میان یارانت ایجاد کرده است؟!! ابن اشعث جواب داد : ♦️ای امیر! تو گمان کردی مرا به جنگ بقّالی از بقّالهای کوفه و یا کشاورزی از کشاورزان حیره فرستادی؟! مگر نمی دانی که مرا به جنگ شیری ژیان و شمشیری بُرّان فرستادی، شمشیری که در دست یک قهرمان بی همتا و یک شجاع بی مانندی از خاندان پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلماست. وقتی دیدند که مسلم را نمی توانند مهار کنند، چاره را در این دیدند که از راه خدعه وارد شوند و به او امان دهند. پس محمد بن اشعث به مسلم امان داد و از این طریق او را دستگیر و سوار بر استری کردند و او را به سمت دارالعماره کوفه بردند. در طول مسیر، مسلم همواره آیه استرجاع می خواند و می گریست. عبیدالله سُلَمی با کنایه به او گفت : کسی که در طلب چیزی مثل آنچه تو به دنبال آن بودی باشد، چنین اتفاقی که بر تو افتاد اگر برایش بیفتد، نباید بگرید! از جان خویش می ترسی؟ مسلم جواب داد : ♦️به خدا قسم برای خود نمی گریم و برای جان خودم سوگوار نیستم اگر چه به اندازه چشم به هم زدنی دوست ندارم جانم تلف شود! ♦️ولی برای خاندانم می گریم که به این سو می آیند. من برای حسین(علیه السلام) و برای بچّه‌ های حسین علیه السلام گریه می‌کنم. الکامل ابن اثیر، ج۴، ص۳۳ سپس خطاب به محمد بن اشعث گفت : آیا می توانی مردی را بفرستی که از زبانم پیامی برای حسین علیه السلام ببرد و بگوید : ♦️با اهل بیت خود برگرد! اهل کوفه تو را نفریبند که آنها همان اصحاب پدر تو هستند که آرزوی مرگ یا شهادت می کرد تا از دست آنها راحت شود. بدان که اهل کوفه به تو و من دروغ گفتند و کسی که به او دروغ گفته شده رائی ندارد. مسلم به دارالعماره رسید و او را در بیرونی دارالعماره نگه داشتند تا اذن دخول دهند. در این حین، مسلم احساس عطش کرد و با دیدن کوزه آبی طلب آب نمود. مسلم بن عمرو از دادن آب به مسلم امتناع کرد و به او آب نداد، تا اینکه عمرو بن حریث به غلامش دستور داد تا جرعه آبی به او بنوشاند. مسلم جام را گرفت و همین که خواست بنوشد، خون دهان مبارکش، جام را پر کرد، او دو بار نیز این کار را کرد، که هر بار این عمل تکرار شد و بار سوم که خواست بنوشد دندانهای پیشین او، در جام افتاد. و در این هنگام مسلم گفت : ♦️خدا را سپاسگزارم! اگر از این آب، رزق مقسوم من بود، حتما از آن سیراب می شدم. مسلم را وارد مجلس ابن زیاد کردند. مسلم با بی اعتنایی کامل وارد شد و در ادامه بین او و عبیدالله سخنانی رد و بدل شد تا اینکه عبیدالله با عصبانیت تمام، شروع کرد به ناسزا گفتن به امام علی علیه السلام و حسنین(علیهما السلام) و در آخر مسلم را تهدید به قتل کرد. و مسلم خطاب به عبیدالله گفت : تو و پدرت به دشنام سزاوارترید، هر چه خواهی بکن ای دشمن خدا! سپس عبیدالله حکم قتل او را صادر کرد. در این هنگام، مسلم درخواست نمود تا وصیتی کند و عبیدالله گفت : وصیت کن! مسلم به اطراف خود نگریست و عمر بن سعد را دید و او را به گوشه ای فراخواند و وصیت خود را به او بازگو نمود. سفیر مظلوم امام حسین علیه السلام در واپسین لحظات عمر خود سه وصیت کرد و گفت : ♦️همانا در شهر كوفه من قرضى دارم كه از هنگامى كه وارد اين شهر شدم آن را به قرض گرفته ام و آن هفتصد درهم است، پس زره و شمشير مرا بفروش و بدهى مزبور را بپرداز، و چون كشته شدم بدن مرا از ابن زياد بگير و دفن كن، و كسى به نزد حسين علیه السلام بفرست كه او را از اين سفر باز گرداند، زيرا من به او نوشته و آگاهش ساخته ام كه مردم با او هستند، و چنين پندارم كه او در راه است. بعد از وصیت مسلم، عمر بلافاصله آن را به عبیدالله شرح داد و حتی عبیدالله نیز وی را خائن به مسلم دانست و عمربن سعد ملعون نیز به وصایای مسلم عمل نکرد. به دستور عبیدالله، بکر بن حمران مسلم را به بالای دارالعماره برد و مسلم را در حالی که مشغول تسبیح خدای تعالی و استغفار و درود بر پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلمبود، سر از تنش جدا کردند و سرش را به دمشق نزد یزید فرستادند و جنازه اش را نیز، به دستور ابن زیاد، در محلّه كُناسه كوفه، به دار آويختند و سرهای مقدس مسلم بن عقیل را به همراه هانی بن عروه، به دمشق برای يزيد فرستادند. @tavasolnameh
☑️ روضه حضرت علیه السلام 🏴جان ختم المرسلین درکوفه جاداردندارد بهتراز روح الامین درکوفه جادارد ندارد افسرجانبازحق درکوفه سرگردان وبی کس نایب سلطان دین درکوفه جادارد ندارد مسلم بی خانمان درکوچه هامی گردد امشب یک جهان ایمان ودین درکوفه جا دارد ندارد امتحان حق نگرازآن مسلمان ومسلم مسلم است ای مسلمین درکوفه جادارد ندارد ☑️همه منتظرند ببینند، عاقبت مسلم (علیه‌السلام) چه خواهد شد. یکی می‌گوید: او را آزاد می‌کنند. یکی می‌گوید: او را زندانی می‌کنند. دیگری می‌گوید: شاید تبعیدش کنند. ...؛ اما یک وقت دیدند بدن بی‌سر حضرت مسلم از بالای دار الأماره به زمین افتاد. اگر سر حضرت مسلم را از بدنش جدا کردند، دیگر دخترش نبود، بدن بابا را ببیند. همسر و خواهرش نبودند، ببینند با بدن بی‌جان مسلم (علیه‌السلام) چه کردند؛ اما «لا یوم‌ کیومک یا اباعبدالله» امان از دل رقیه! امان از دل عمه‌ی سادات حضرت زینب (علیهاالسلام). یک وقت ببیند بدن حسین(علیه‌السلام) زیر سم اسب‌ها و سرش بالای نیزه‌ها است. ☑️ علیه السلام یا حسین از مکه بنما یک نگاهم بام شهر کوفه گشته قتلگاهم یا اباعبدالله یا اباعبدالله (2) اولین شهیدم در روز قیامت با دو دست بسته می‌دهم سلامت یا اباعبدالله یا اباعبدالله (2) این تن مجروح و این سر بریده این فرق شکسته این لب بریده یا اباعبدالله یا اباعبدالله (2) خنده زد به شمشیر زخم بی‌شمارم سر به خاک پایت تشنه می‌سپارم یا اباعبدالله یا اباعبدالله (2) از شرار عشقت در تاب و تبم من زیر تیغ قاتل یاور زینبم من یا اباعبدالله یا اباعبدالله (2) در بین گل‌های گلزار مدینه دخترم فدای دخترت سکینه یا اباعبدالله یا اباعبدالله (2) @tavasolnameh
حضرت علیه السلام ✅پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم ،خطاب به امام علی صلوات الله علیه فرمودند: ▪️مسلم کشته راه محبت فرزند تو خواهد شد. ▫️چشم مؤمنان بر او اشک می ‏ریزد و فرشتگان مقرب پروردگار بر او درود می فرستند. * * به پای دوست فکندی سر از بلندی بام که نقد جان بر جانان بود متاع قلیل شروع نهضت خونین کربلا ز تو شد به نطق زینب کبری به شام، شد تکمیل * * ☑️شهادت غریبانه سفیرحضرت اباعبدالله الحسین صلوات الله و سلامه علیه ، جناب علیه السلام ، تسلیت باد @tavasolnameh
☑️ روضه حضرت علیه السلام کوفه لبریز بلا گشته میا کوفه حسین قسمتم سنگ جفا گشته میا کوفه حسین کوفه ای که پدرت حاکم آن بود قدیم عاری شرم و حیا گشته میا کوفه حسین آنهمه وعده وعیدی که به ما میدادند به روی آب بنا گشته میا کوفه حسین بی کسی دربه دری با دو پسر نیمه ی شب به خدا قسمت ما گشته میا کوفه حسین نگران گلوی طفل توام چون اینجا مملو از حرمله ها گشته میا کوفه حسین گرگها منتظر یوسف زهرا هستند فتنه ای سخت به پا گشته میا کوفه حسین خواب دیدم دهم ماه محرم آقا سرت از پشت جدا گشته میا کوفه حسین ✅ روزی امیرالمؤمنین علیه السلام ، به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله عرضه داشت : آیا شما عقیل را دوست دارید؟ حضرت صلی الله علیه وآله فرمود: به خدا قسم، عقیل را دوست دارم. سپس فرمود:من دو محبت به عقیل دارم. یکی این که؛ خود عقیل را دوست دارم و یکی این که؛ عقیل محبوب پدرش حضرت ابوطالب علیه السلام بود! علی جان! فرزند عقیل در راه عشق و محبت فرزند تو حسین، شهید می شود. و بر او ،چشم همه ی اهل ایمان اشک می ریزد. و فرشتگان مقرب پروردگار، بر فرزند عقیل، مسلم، صلوات و درود می فرستند. با نام بردن از حضرت مسلم علیه السلام ، پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله گریه کردند تا جایی که اشک های مبارک پیغمبر صلی الله علیه وآله برای مصیبت مسلم بر صورتشان جاری شد. 🏴تاریخ می نویسد : محل اختفای مسلم در کوفه توسط جاسوسان ابن زیاد افشاء شد و سپس توسط سربازان دستگیر شد. او را به بند کشیدند، و سمت دارالعماره بردند. در این حین مسلم همواره آیه استرجاع می خواند و می گریست. عبیدالله سُلَمی با کنایه به او گفت : کسی که در طلب چیزی مثل آنچه تو به دنبال آن بودی باشد، چنین اتفاقی که بر تو افتاد اگر برایش بیفتد، نباید بگرید! [از جان خویش می ترسی؟] مسلم جواب داد : به خدا قسم برای خود نمی گریم و برای جان خودم سوگوار نیستم اگر چه به اندازه چشم به هم زدنی دوست ندارم جانم تلف شود! . . . من برای حسین(علیه السلام) و برای بچّه‌ های حسین علیه السلام گریه می‌کنم. سپس خطاب به محمد بن اشعث گفت : آیا می توانی مردی را بفرستی که از زبانم پیامی برای حسین علیه السلام ببرد و بگوید : با اهل بیت خود برگرد! اهل کوفه تو را نفریبند که آنها همان اصحاب پدر تو هستند که آرزوی مرگ یا شهادت می کرد تا از دست آنها راحت شود. بدان که اهل کوفه به تو و من دروغ گفتند و کسی که به او دروغ گفته شده رایی ندارد. سپس مسلم را کشتند و سر از تنش جدا کردند و سرش را به دمشق نزد یزید فرستادند. در تاریخ درباره مسلم آمده است که؛ مسلم اولین شهیدی بود که جسدش به صلیب کشیده شد و سرش اولین سری بود که از بنی هاشم به دمشق فرستاده شد. ☑️ علیه السلام در میان کوچه ها یک نفر یارم نشد غیر سنگ کوفیان کس خریدارم نشد یا حبیبی یا حسین یا حبیبی یا حسین (2) مسلمت را تشنه لب دلشکسته دلغمین با دو دست بسته بین می کشند روي زمین یا حبیبی یا حسین یا حبیبی یا حسین (2) اي عزیز فاطمه اي امید عالمین غرقه در خون گویمت که میا کوفه حسین یا حبیبی یا حسین یا حبیبی یا حسین (2) کوفیان بی حیاء انتظارت می برند از براي کشتنت تیغ و خنجر می خرند یا حبیبی یا حسین یا حبیبی یا حسین (2) کن حذر از این سفر جان زینب خواهرت حرمله زانو زده در کمین اصغرت یا حبیبی یا حسین یا حبیبی یا حسین (2) @tavasolnameh
☑️ روضه حضرت علیه السلام جان ختم المرسلین درکوفه جاداردندارد بهتراز روح الامین درکوفه جادارد ندارد افسرجانبازحق درکوفه سرگردان وبی کس نایب سلطان دین درکوفه جادارد ندارد مسلم بی خانمان درکوچه هامی گردد امشب یک جهان ایمان ودین درکوفه جا دارد ندارد امتحان حق نگرازآن مسلمان ومسلم مسلم است ای مسلمین درکوفه جادارد ندارد 🏴تاریخ می نویسد : محل اختفای مسلم در کوفه توسط جاسوسان ابن زیاد افشاء شد و سپس توسط سربازان دستگیر شد. او را به بند کشیدند، و سمت دارالعماره بردند. در این حین مسلم همواره آیه استرجاع می خواند و می گریست. عبیدالله سُلَمی با کنایه به او گفت : کسی که در طلب چیزی مثل آنچه تو به دنبال آن بودی باشد، چنین اتفاقی که بر تو افتاد اگر برایش بیفتد، نباید بگرید! [از جان خویش می ترسی؟] مسلم جواب داد : به خدا قسم برای خود نمی گریم و برای جان خودم سوگوار نیستم اگر چه به اندازه چشم به هم زدنی دوست ندارم جانم تلف شود! ♦️ولی برای خاندانم می گریم که به این سو می آیند. من برای حسین(علیه السلام) و برای بچّه‌ های حسین علیه السلام گریه می‌کنم. سپس خطاب به محمد بن اشعث گفت : آیا می توانی مردی را بفرستی که از زبانم پیامی برای حسین علیه السلام ببرد ؟ و بگوید : ♦️با اهل بیت خود برگرد! اهل کوفه تو را نفریبند که آنها همان اصحاب پدر تو هستند که آرزوی مرگ یا شهادت می کرد تا از دست آنها راحت شود. بدان که اهل کوفه به تو و من دروغ گفتند و کسی که به او دروغ گفته شده رایی ندارد. الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۵۹-۶۰ سپس مسلم را کشتند و سر از تنش جدا کردند و سرش را به دمشق نزد یزید فرستادند. در تاریخ درباره مسلم آمده است که؛ ♦️مسلم اولین شهیدی بود که جسدش به صلیب کشیده شد و سرش اولین سری بود که از بنی هاشم به دمشق فرستاده شد. مروج الذهب مسعودی، ج۳، ص۶۰ ☑️ علیه السلام امشب میان کوچه ها، خانه به دوشم فردا به بازار وفا، جان می فروشم ای یوسُف خَیرُالنساء کوفه میا کوفه میا ای رهبر من ***** نامردم کوفه همه، پیمان گسستند با سنگ بی مهری دلِ، مهمان شکستند بویی ندارد از وفا کوفه میا کوفه میا ای رهبر من ***** آتش زده غربت ز کین، بر تار و پودم ای میزبانان من که بی، دعوت نبودم گویم به سِبط مصطفی کوفه میا کوفه میا ای رهبر من ☑️ علیه السلام من اولین فدایی تو هستم من دل به تار موی تو ببستم ای پور ختم المرسلین احوال عاشق را ببین میا به کوفه (2) دشمن نپندارد که من حقیرم من بر تو پور فاطمه اسیرم من خانه بر دوش توام، من حلقه در گوش توام میا به کوفه (2) مُسلم نمایان مُسلم تو کُشتند دون فطرت اند و خنجری ز پشت اند مردانشان کمتر ز زن مهمان کُش پیمان شکن میا به کوفه (2) یاری ز یک زن از بَد زمانه ست از طوعه خواهم آب اگر بهانه ست من شمع بی پروانه ام، من طایر بی لانه ام میا به کوفه (2) @tavasolnameh
☑️ روضه حضرت علیه السلام ای پیشتاز خیل شهیدان کربلا ای کوفه با قیام تو میدان کربلا عطر تو می‌وزد به بیابان کربلا اول شهید در ره سلطان کربلا! ای باغبان پنج گل پرپر حسین در شهر کوفه یاور بی‌یاور حسین! مصباح پرفروغ هدایت تویی تویی دریای لطف و جود و عنایت تویی تویی آن کز حسین کرد حمایت تویی تویی تنهاترین شهید ولایت تویی تویی در مکتب حسین که خود رهبر تو بود اول سری که گشت بریده، سر تو بود از کودکی «حسین‌حسین»ات شعار بود بر شانۀ عقیل، دلت پیش یار بود اسرار عاشقی به رخت آشکار بود قلبت به شوق دادن جان، بی‌قرار بود جانم فدات باد که پیش از ولادتت داده خبر، رسول خدا از شهادتت دشمن ز چار سو به سویت بست راه، تنگ از خون به ماه عارضت آخر زدند رنگ وز چنگ گرگ‌ها دنت گشت چنگ‌چنگ از بام بر سرت عوض لاله ریخت سنگ جاری چو خون پاک تو در جام آب شد آب از شرارۀ لب خشکت کباب شد گفتی به «آب‌آب» چه می‌خواهی از لبم؟ آتش بگیر از عطش آتش تبم من یاد کام تشنۀ عباس و زینبم گریان به آل فاطمه هر روز و هر شبم پیش از قیام کرب‌وبلا تشنه جان دهم تا بر امام خویش تأسّی نشان دهم در ماتم تو آل پیمبر گریستند چشم بتول و احمد و حیدر گریستند عباس و عون و قاسم و اکبر گریستند در موج خون دو بسمل بی‌سر گریستند در هر دلی به یاد تو فریاد و آه بود حتی حسین، یاد تو در قتلگاه بود بر دختر تو چون خبر قتل تو رسید اشک از دو دیده ریخت و آه از جگر کشید آن داغ‌دیده قصۀ قتل تو را شنید دیگر سر بریده میان طبق ندید هر چند ریخت خون دل از دیدۀ ترش زینب گرفت در بر خود همچو مادرش ای جان عاشقان شهادت فدای تو از ما سلام بر سر از تن جدای تو کوفه نکرد گریه اگر در عزای تو اشک حسین ریخت به دامن برای تو «میثم» گریست بر بدن پاره‌پاره‌ات در قلب اوست زخم فزون از شماره‌ات ✅شیخ صدوق روایتی در امالی نقل می کند که روزی امیرالمؤمنین علیه السلام ، به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم عرضه داشت : یَا رَسُولَ اللهِ ! آیا شما عقیل را دوست دارید؟ حضرت صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: به خدا قسم، عقیل را دوست دارم. سپس فرمود: من دو محبت به عقیل دارم. یکی این که؛ خود عقیل را دوست دارم و یکی این که؛ عقیل محبوب پدرش حضرت ابوطالب علیه السلام بود! علی جان! فرزند عقیل در راه عشق و محبت فرزند تو حسین، شهید می شود. و بر او ،چشم همه ی اهل ایمان اشک می ریزد. و فرشتگان مقرب پروردگار، بر فرزند عقیل، مسلم، صلوات و درود می فرستند. 《ثُمُّ بَکَی النَّبیُ صلی الله علیه وآله وسلمحَتَّی جَرَت دُمُوعُهُ عَلَی صَدرِهِ》 سپس پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم گریه کردند تا جایی که اشک های مبارک پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم برای مصیبت مسلم بر صورتشان جاری شد. امالی شیخ صدوق، مجلس ۲۷، ص۱۲۹ ☑️ علیه السلام کوفه شد قتلگاهم، در گلو مانده آهم زیر شمشیر قاتل، کشته ی یک نگاهم سیدی یابن زهرا(2) زائری دل شکسته، تشنه لب دست بسته بر روی بام کوفه، زیر خنجر نشسته سیدی یابن زهرا(2) سینه‌ام پر شراره، زخم تن چون ستاره خون روان از دهان و پیکرم پاره پاره سیدی یابن زهرا(2) یا بن زهرا نظر کن، سوی مسلم گذر کن یا میا سوی کوفه، یا که ترک سفر کن سیدی یابن زهرا(2) طفل ششماهه داری، رو به کوفه نیاری دختر کوچکت را، بر چه کس می‌سپاری؟ سیدی یابن زهرا(2) دخترت جان سپارد، سر به صحرا گذارد یک یتیمِ سه ساله، تاب سیلی ندارد سیدی یابن زهرا(2) رأسم از تن بریده، خون ز فرقم چکیده در عزای تو ریزد، اشک من در دو دیده سیدی یابن زهرا(2) @tavasolnameh
☑️ روضه حضرت علیه السلام فروغ دیده و دل‌هاست مسلم سفیر یوسف زهراست مسلم عبادت را به اشکش داده زینت شهادت را به خون‌آراست مسلم مه ذیحجه بر لب‌های خشکش پیام ظهر عاشوراست مسلم امیر بی‌سپاه شهر کوفه چو مولایش علی تنهاست مسلم به یاد حنجر خشک امامش روان از دیده‌اش دریاست مسلم فدا گشت و به قاتل داد مهلت خدا را تا چه حد آقاست مسلم شرف، آورده پیشانی به خاکش سلام انبیا، بر روح پاکش ***** سر و جان و تنش بود و امامش قیامت بود پیدا در قیامش دهان خشکیده، دل کانون آتش دهان خونین به لب عرض سلامش به بام کوفه، از اطراف کعبه وزد عطر حسینی بر مشامش به هر کوچه که رو کرد آتش و سنگ به سر می‌ریخت از بالای بامش خداوندا که دیده میهمان را دو دست بسته، خون ریزد به کامش؟ سفیر رهبر آزادگان را عجب کردند مردم احترامش نه تنها کوفیان پیمان شکستند از او پیشانی و دندان شکستند ***** دریغا! پردۀ حرمت دریدند به دامن ننگ عالم را خریدند تنی که بهتر از جان جهان بود سوی بازار قصابان کشیدند همان‌هایی که با او دست دادند از او با دست بسته سر بریدند ز تیر و خنجر و شمشیر و نیزه به جسمش باغی از گل آفریدند ز هر زخم بدن کوچه‌به‌کوچه صدای غربت او را شنیدند خدا داند که در یک شهر دشمن از آن مظلوم، تنهاتر ندیدند جدا کردند سر از پیکر او ز بام افتاد هم تن هم سر او ***** امیر شهر، هرسو دربه‌در بود ز احوال دو طفلش بی‌خبر بود دو چشم اشکبارش چون دو دریا لب خشکش ز اشک دیده‌، تر بود خدا داند که هنگام شهادت دل از پیشانی‌اش بشکسته‌تر بود مجسّم پیش چشم اشکبارش فراز نیزه هفتاد و دو سر بود گمانم در نگاهش لحظه‌لحظه تنور خولی و قرص قمـر بود دعا می‌کرد بر سقای بی‌آب که از چشمش روان خون‌جگر بود نگاهش بود در مقتل هماره به رگ‌های گلوی پاره‌پاره ☑️ نوحه حضرت علیه السلام نایب مصباح الهدی مسلم بن عقیل فدایی خون خدا مسلم بن عقیل ای عزیز زهرا صاحب عزایت جان ما فدایت جان ما فدایت ای تنت از تیغ جفا شده پاره پاره قتلگه تو بر روی دار الامـاره نقش خاک وخون شدقامت رسایت جان ما فدایت جان ما فدایت غریب کوفه تو چرا یاوری نداری به جزدو طفل کوچکت لشکری نداری می چکد به زندان اشک لاله هایت جان ما فدایت جان ما فدایت حریم تو شکسته شد ای امید کوفه دست تو ازچه بسته شدای شهید کوفه می کنم شـب و روز گریه از برایت جان ما فدایت جان ما فدایت ای لب توپاره شده پر زخون دهانت غبارغم به چهره در بین دشمنانت قتلگه روی بام کوفه کربلایت جان ما فدایت جان ما فدایت منکه امیدرحمت ازکرم تو دارم آرزوی زیارت حرم تو دارم کی رسم کنار قبر با صفایت جان ما فدایت جان ما فدایت تو یوسف فاطمه را نورهر دوعینی تو پسر عقیلی و مسلم حسینی به عزیز زهرا کن به ما عنایت جان ما فدایت جان ما فدایت @tavasolnameh
☑️ روضه حضرت علیه السلام یا مسلم بن عقیل علیه السلام ای پیشتاز خیل شهیدان کربلا ای کوفه با قیام تو میدان کربلا عطر تو می‌وزد به بیابان کربلا اول شهید در ره سلطان کـربلا! ای باغبان پنج گل پرپر حسین در شهر کوفه یاور بی‌یاور حسین! مصباح پرفروغ هدایت تویی تویی دریای لطف و جود و عنایت تویی تویی آن کز حسین کرد حمایت تویی تویی تنهاترین شهید ولایت تویی تویی در مکتب حسین که خود رهبر تو بود اول سری که گشت بریده، سر تو بود از کودکی «حسین‌حسین»ات شعار بود بر شانۀ عقیل، دلت پیش یار بود اسرار عاشقی به رخت آشکار بود قلبت به شوق دادن جان، بی‌قرار بود جانم فدات باد که پیش از ولادتت داده خبر، رسول خدا از شهادتت دشمن ز چار سو به سویت بست راه، تنگ از خون به ماه عارضت آخر زدند رنگ وز چنگ گرگ‌ها دنت گشت چنگ‌چنگ از بام بر سرت عوض لاله ریخت سنگ جاری چو خون پاک تو در جام آب شد آب از شرارۀ لب خشکت کباب شد گفتی به «آب‌آب» چه می‌خواهی از لبم؟ آتش بگیر از عطش آتش تبم من یاد کام تشنۀ عباس و زینبم گریان به آل فاطمه هر روز و هر شبم پیش از قیام کرب‌وبلا تشنه جان دهم تا بر امام خویش تأسّی نشان دهم در ماتم تو آل پیمبر گریستند چشم بتول و احمد و حیدر گریستند عباس و عون و قاسم و اکبر گریستند در موج خون دو بسمل بی‌سر گریستند در هر دلی به یاد تو فریاد و آه بود حتی حسین، یاد تو در قتلگاه بود بر دختر تو چون خبر قتل تو رسید اشک از دو دیده ریخت و آه از جگر کشید آن داغ‌دیده قصۀ قتل تو را شنید دیگر سر بریده میان طبق ندید هر چند ریخت خون دل از دیدۀ ترش زینب گرفت در بر خود همچو مادرش ای جان عاشقان شهادت فدای تو از ما سلام بر سر از تن جدای تو کوفه نکرد گریه اگر در عزای تو اشک حسین ریخت به دامن برای تو «میثم» گریست بر بدن پاره‌پاره‌ات در قلب اوست زخم فزون از شماره‌ات @tavasolnameh
☑️ روضه حضرت علیه السلام جان بر کف بازار توام یوسف زهرا دلباخته دار توام یوسف زهرا سوگندبه خونی که برون ازدهنم ریخت من تشنه دیدار توام یوسف زهرا هرسو بکشانند به هر کوچه تنم را در سایه دیوار توام یوسف زهرا با آنکه به عشقت پدر پنج شهیدم بی مایه خریدار توام یوسف زهرا تنها نه همین لحظه که درکوفه غریبم یک عمر گرفتار توام یوسف زهرا بگذار لب تشنه ببرّند سرم را زیرا که خریدار توام یوسف زهرا ازکثرت پیکان به بدن رسته دوبالم من جعفر طیار توام یوسف زهرا دستم زقفا بسته سرم نیز شکسته من جای علمدار توام یوسف زهرا فریاد ز هر زخم تنم خیزد و گویم من یاور بی یار توام یوسف زهرا من "میثم" دلباخته ام گر بپذیری خاک ره زوار توام یوسف زهرا ☑️ نوحه حضرت علیه السلام نایب مصباح الهدی مسلم بن عقیل فدایی خون خدا مسلم بن عقیل ای عزیز زهرا صاحب عزایت جان ما فدایت جان ما فدایت ای تنت از تیغ جفا شده پاره پاره قتلگه تو بر روی دار الاماره نقش خاک وخون شدقامت رسایت جان ما فدایت جان ما فدایت غریب کوفه تو چرا یاوری نداری به جزدو طفل کوچکت لشکری نداری می چکد به زندان اشک لالـه هایت جان ما فدایت جان ما فدایت حریم تو شکسته شد ای امید کوفه دست تو ازچه بسته شدای شهید کوفه می کنم شب و روز گریه از بـرایت جان ما فدایت جان ما فدایت ای لب توپاره شده پر زخون دهانت غبارغم به چهره در بین دشمنانت قتلگه روی بام کوفه کربلایت جان ما فدایت جان ما فدایت منکه امیدرحمت ازکرم تو دارم آرزوی زیارت حرم تو دارم کی رسم کنار قبر با صفایت جان ما فدایت جان ما فدایت تو یوسف فاطمه را نورهر دوعینی تو پسر عقیلی و مسلم حسینی به عزیز زهرا کن به ما عنایت جان ما فدایت جان ما فدایت @tavasolnameh