eitaa logo
خورشید| نوشته‌های تقی دژاکام
447 دنبال‌کننده
125 عکس
5 ویدیو
0 فایل
خبرنگار؛ عا‌شق زیارت و کتاب و موسیقی و باران و گنجشک ارتباط با مدیر کانال با شناسهٔ: @Dejakam
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ چند تشکر و یک انتقاد جدی برای اربعین امسال - بخش اول [این یادداشت در شماره امروز دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۲ منتشر شده است.] کسانی که این سال‌ها توفیق شرکت در خیزش عظیم اربعین را داشته‌‎اند، به‌یاد دارند که سال پیش یکی از بی‌برنامه‌ترین و ضعیف‌ترین مدیریت‌ها در این موضوع را گذرانده‌اند؛ از ثبت‌نام گرفته تا پیداکردن بلیط زمینی و هوایی تا مشکلات بزرگی که در تهیه و تمدید گذرنامه وجود داشت و بسیاری مشکلات حاشیه‌ای دیگر. با اینکه اتفاق مهم و فراگیر پیاده‌روی اربعین از مبدأ ایران بیش از ده سال است سابقه دارد، معلوم نیست چه دلیل یا دلایلی موجب شد سال پیش یکی از بی‌نظم‌ترین برنامه‌ها را در این موضوع شاهد باشیم. بگذریم از اینکه مشتاقان زیارت اباعبدالله الحسین«علیه‌السلام» بخصوص جوان‌ترهایشان اگر مشکلات پیش روی رفتنشان بیشتر از اینها هم می‌بود، از آنها نبودند که پا پس بکشند و پشیمان شوند. اما این نمی‌بایست باعث شود که مسئولان و مدیران مربوط وظایف خودشان را بخوبی انجام ندهند و قصور داشته باشند. درست برخلاف پارسال، عاشقان زیارت اربعین امسال یکی از روان‌ترین، راحت‌ترین و بی‌دردسرترین که نه؛ اما یکی از کم‌دردسرترین سفرهایشان را تجربه کردند. این موضوع بیشتر در حوزه تهیه و تمدید گذرنامه، صدور گذرنامه ویژه اربعین، تسهیلات ویژه برای کسانی که در مرزهای خروجی با برخی مشکلات در این‌باره مواجه می‌شدند، روانی و آسانی و سرعت عملیات خروج از کشور و ورود به عراق خود را نشان می‌داد. به نظر می‌رسد برخی هماهنگی‌های بین دو دولت هم در این راحتی و سرعت، تأثیرگذار بوده که از جمله مهمترین آنها می‌توان به سینک شدن عملیات ثبت ورود و خروج و اسکن گذرنامه بین سیستم‌های دو کشور اشاره کرد که باعث شده بود در کشور عراق تنها با با یک مهر، مجوز ورود صادر شود و مشکلی که در تمام سال‌های پیش موجب اتلاف وقت زیاد و تجمع و تراکم جمعیت می‌شد، تمام شود. این علاوه بر زیادتر شدن گیت‌های ورود و خروج در هر دو کشور و گماردن مأموران بیشتر برای این موضوع بود که در برخی ساعات حتی برخی مأموران کاری برای انجام نداشتند! این رضایتمندی در واکنش‌های کاربران در فضای مجازی هم نمود داشت. آنها گاه با تعجب از این میزان مدیریت دقیق یاد می‌کردند. بخصوص کسانی که زمینی به عراق وارد شده بودند، هم در این‌سوی مرز و هم در آن‌سو از سرعت عمل دست‌اندرکاران و نیز کیفیت و کمیت خودرو و بخصوص اتوبوس رضایت خود را ثبت و منتشر کردند. به عنوان نمونه یکی از زائران در یک استوری نوشت: «اگر به هر دلیلی موفق به تهیه بلیط هواپیما برای سفر اربعین نشدید، هر آنچه در سال‌های قبل دیدید را فراموش کنید. جاده‌های روان و بدون گره ترافیکی تا خود مرز، رد شدن بدون معطلی از گیت‌های چک پاسپورت، وفور آب و غذا و امکانات. این تجربه امروز من از شلوغ‌ترین مرز کشور یعنی مرز مهران است. بهانه‌ها را کنار بگذارید و بیایید. امسال با مدیریت صحیح یکی از مشکلات رفع شده.» تاریخ عبور نویسنده این استوری بر اساس عکس گذرنامه‌اش ۱۴۰۲/۶/۱۰ است یعنی یکی از شلوغ‌ترین روزهای سفر در قبل از اربعین.  البته در سفر هوایی هم مشکلات فراوان سال پیش در تهیه و خرید بلیط بخصوص با قیمت مصوب تا حد بسیار زیادی مرتفع شده بود و با چند روز دیرتر و زودتر این امکان برای اکثر مسافران فراهم بود. امسال مشکلات حضور و استراحت و خدمات بهداشتی در مرزهای زمینی تقریباً به چشم نمی‌خورد. همچنین دردسرهای سال‌های پیش برای پارک خودرو در پارکینگ‌های مرزی وجود نداشت؛ هم امکان پارک تعداد بسیار بیشتری خودرو فراهم و هم امنیت آنها بهتر تأمین شده بود.  فراموش نکنیم که این اتفاقات خوشحال‌کننده در شرایطی بوده که هم گرمای هوا به نسبت سال‌‎های پیش بسیار بیشتر شده و هم خوشبختانه تعداد مشتاقان و زائران اربعین امسال به نسبت قبل (تا لحظه نگارش این یادداشت) یک میلیون و اندی بیشتر شده است. اگر دقت کنیم بخش اعظم این مدیریت صحیح در ماجرای گذرنامه و تسهیل ورود و خروج و... به عزیزانمان در نیروی انتظامی مربوط می‌شود که به عنوان یک خبرنگار یک خسته‌نباشید جانانه نثار آنان می‌کنم و در مرحله بعد دست‌اندرکاران و مدیران وزارت راه و شهرسازی. @tdejakam
✳️ چند تشکر و یک انتقاد جدی برای اربعین امسال - بخش آخر البته آنچه آمد به معنی اینکه امور امسال کاملاً بی‌عیب و نقص بوده و مشکلی پیش نیامده و زائری بدون بلیط نمانده یا با قیمت مصوب گیرش نیامده یا در روز مورد نظر موفق به سفر نشده، نیست. حتماً مواردی اینچنینی اتفاق افتاده، اما در یک جمع جبری باید حتماً از تصمیم و اراده و همت مدیران بخصوص در بخش‌های پیش‌گفته در حل مشکلات سال‌های پیش تقدیر و تمجید کرد. در کنار همه این نقاط قوت و شایسته تقدیر، امسال سامانه موسوم به «سماح» یکی از پرمشکل‌ترین و مزاحم‌ترین‌ها در سفر اربعین بوده و انتقادات گسترده‌ای را متوجه سازمان حج و زیارت کرد. خراب بودن سیستم سماح و سردرگم و گرفتار کردن مردم و هدایتشان به سیستمی که از لحاظ علمی آزمایش و تست نشده بود، برای تودۀ جمعیتی‌ای اینچنین گسترده و جوابگو نبودن سیستم و سرورها و سپس جایگزین کردن سیستم پارسال و از بین بردن ثبت‌نام‌های قبلی و در نهایت حذف کامل سیستم و کان لم یکن کردنش یکی از افتضاحات امسال بود که بشدت در تخریب روحیه زائران نقش داشت. این خطاها حداقل باید مربوط به پانزده‌سال پیش باشد که ندانی به چه میزان سرور نیاز داری و از آن چه می‌خواهی. کاش مدیران مربوط با یک متخصص واقعی در این حوزه تعامل می‌کردند تا این اتفاق تلخ نمی‌افتاد. ضمن اینکه کسانی که در این سامانه (اولی یا دومی) ثبت‌نام کردند نمی‌دانند چقدر این شلختگی در مسئولیت‌پذیر بودن بیمه‌ها تأثیر خواهد داشت.  این در حالی است که مردم می‌پرسند مجبورکردنشان به ثبت حتمی سفرشان در سامانه سماح در حالی که همه‌ساله بسیاری از این جمعیت چندمیلیونی در سماح ثبت‌نام نمی‌کنند چیزی جز ریشخندکردن مردم نیست. ضمن اینکه می‌خواهند بدانند حتی اگر این سامانه این مشکلات فراوان هرساله را هم نمی‌داشت، مجبور کردن همه مردم به بیمه‌شدن آیا وجه شرعی هم دارد یا نه؟ می‌توان به عنوان یک خدمت از سوی دست‌اندرکاران، بخشی اختیاری به عنوان بیمه هم درنظرگرفت تا علاقه‌مندان تیک آن را بزنند و وجه آن را بپردازند و متشکر مسئولان هم باشند، اما اجبار همه به بیمه‌شدن معلوم نیست تا چه حد شرعی و قانونی باشد. *** پس‌فردا اربعین اباعبدالله الحسین«علیه‌السلام» است و مردم پس از زیارت به شهر و دیار خود بازمی‌گردند. هرچند این سفر حتی سختی‌هایش در چشم مردم زیبا و به‌یادماندنی است اما خوب است همان‌طور که بخش‌های زیادی از مسئولان از اشتباهات سال‌های پیش عبرت گرفتند و با برنامه‌ریزی‌های چندماهه مشکلات فراوان قبلی را مرتفع کردند، بقیه بخش‌ها بخصوص مسئولان حج و زیارت و سامانه سماح هم از صبح فردای اربعین امسال برای حل مشکلات پیش‌آمده و برنامه‌ریزی بهتر و آسایش و آرامش زائران حسینی همهٔ تدبیرها و تمهیدات را اعمال کنند. @tdejakam
یک اربعین در ده کاشی؛ از: حامد عسکری پسرک با دست گچ گرفته گوشه موکب نشسته بود و زل زده بود به پیرمرد که با یک دست قنوت گرفته بود و آستین دیگرش آویزان بود. نمازش تمام شد، از پسرک پرسید چی شده دستتون؟ پسرک جواب داد : فوتبال بازی می کردم توپ خورده. دست شما چی شده!؟ پیرمرد لبخند زد و گفت : مال منم توپ خورده. البته ترکشش. کربلای5 بود. پسر پرسید: چقدر شد؟ پیرمرد اضافه های نخ را می چید و گفت : پنج تا کوک می خواست کوله ات. پنج تا عمود به یادم پیاده روی کن پسرم. همدیگر را بغل کردند پیرمرد زمزمه می کرد: کربلا ببینیم همو. لباس پوشیده بود و آمد کفش ها را بپوشد که دید توی کفشش چیزی است، کیسه پلاستیکی را از توی کفش در آورد و بازش کرد، چند گوشواره چوبی و پلاستیکی و استیل بود و یک جفت هم طلا. کاغذی هم بود به خطی دخترانه : «من دیشب شنیدم با مامان می گفتین برای اربعین پولتون کمه... اینا رو بفروشین بعد امام‌حسین(ع) پول داد باز برام بخر» تماس را رویش نمی شد جواب بدهد، دومین ماهی بود که اجاره خانه را نداده بود، از پیرمرد خجالت می کشید، تماس تمام شد و بعدش پیام آمد: «سلام پسرم. زنگ زدم بگم اجاره این ماه رو نمی خواد بدی، هرسال تنها می رفتی امسال به جاش دست زن و بچه ات رو بگیر ببر کربلا. به دخترت بگو برای من دعاکنه پس فردای اربعین جراحی دارم.» پشت تلفن گفت: خانم حسینی، براتون یک متن توی کارتابل گذاشتم پرینت کنید هم توی تابلو اعلانات طبقات و هم آسانسور نصب کنید، همین امروز انجام بشه لطفا. «به اطلاع کلیه همکاران محترم شرکت می رساند جهت حضور در مراسم پیاده روی اربعین نیاز به تقاضای مرخصی و هماهنگی نیست، ما را از دعای خویش فراموش نکنید.» وسط میدان خراسان زد بغل، کفش هایش را در آورد و رو کرد به مشهد ، اشک در چشم هایش حلقه زد و گفت: می بینی مشتی؟ همه رفیقام دارن میرن. میگن امضای اربعین دست شماست. موتور رو هم گذاشتم برا فروش نمی خرن. وسط حرف هایش بود که از هیئت زنگ زدند و گفتند موکبشان برق کار می خواهد. سریع پاسش را بفرستد. اشک هایش را پاک کرد و گفت : به خدا سلطانی فقط به شما می رسه. در واحد روبه رویی را زد، خانم همسایه آمد. کالسکه را که دید با تعجب نگاه کرد و گفت:  سلام بفرمایید؟ حال و احوال کردند و بعد زن با چشم های سرخ گفت: امیرحسین ما قسمت نبود توی دنیا بمونه و هشت ماه بیشتر مهمون ما نبود. کالسکه اش هست. گفتم دارین میرید اربعین اینو ببرید زینب خانم کوچولوی شما اذیت نشه. برای آرامش دل ما هم دعا کنید.  آفتاب کلافه اش کرده بود، مغزش داشت می جوشید، دل شوره اربعین داشت خفه اش می کرد، موتوری کنار وانتش توقف کرد، حال و احوال کردند و گفت:  همه بار هندونه ات چند؟ مرد کلافه گفت: اذیتم نکن. گفت: جدی می گم برای موکب می خوام. هندونه کم آوردیم. جمعیت ماشاءا... زیاده.  توافق کردند و پول هندوانه ها را کارت کشید. پول اربعینش جور شده بود. می خندید و اشک می ریخت. دکتر نگاهی به انگشت قطع شده اش انداخت و گفت: این دست درست بشو نیست. من نامه میدم برو شکایت کن از صاحب کارت دیه بگیری. جوان زد زیر گریه. دکتر گفت: درد داری؟ جوان گفت: نه من کارگر صحن حرم حضرت عباسم(ع). صاحب کارم ایشونه. برم شکایت کنم؟ جلو موکب غلغله بود ، می دانستم غیر از چای و آب و شربت چیزی نمی دهند، دوربین ها هم بالا بودند و مشغول فیلم و عکس گرفتن بودند. صحنه غریبی بود؛ حرمله داشت شربت می داد. حرمله مختارنامه. https://t.me/hamedaskary
✳️ راهپیمایی عظیم اربعین و تمدن بزرگ اسلامی - بخش اول [این یادداشت در صفحهٔ اول شماره امروز سه‌شنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۲ منتشر شده است.] ۱. گذشته: روضه اربعین آن‌موقع‌ها که کوچک بودم، حرفی و خبری از راهپیمایی اربعین نبود. همه آنچه از اربعین امام حسین«علیه‌السلام» می‌دانستم از روضه‌های حاج آقا مجتبی تهرانی«رضوان الله تعالی علیه» بود که می‌خواند و بخصوص ماجرای جابر بن عبدالله انصاری که به همراه دوستش عطیه خودشان را به کربلا رسانده بودند. جابر دیگر پیر و نابینا شده بود و به روایت عطیه -فرزند سعد بن جناده عوفی- وقتی به زمین کربلا رسید، در آب فرات غسل کرد و لباس تمیزی پوشید و با عطری که همراه داشت خود را خوشبو کرد. عطیه نقل می‌کند: جابر تا رسیدن به قبر سیدالشهدا«علیه‌السلام» ذکر خدا گفت و چون دستش را روی مزار مطهر گذاشتم، خود را بر روی قبر انداخت و بیهوش شد. به روی صورتش آب پاشیدم و چون به هوش آمد، سه بار با صدای بلند گفت: یاحسین! و چون جوابی نشنید گفت: حبیبٌ لا یجیبُ حبیبَه؟ دوستی که جواب دوستش را نمی‌دهد. بعد خودش جواب خودش را داد و گفت: چگونه می‌توانی پاسخ بدهی، در حالی که رگ‌های گردنت بریده، خونت ریخته و سرت از بدن جدا شده است؟ و حاج‌آقا همراه جابر و لابد عطیه گریه می‌کرد... گاهی هم که وقت و فضای مجلس اقتضا داشت، این روضه را کمی بیشتر ادامه می‌داد و به نقل از جابر خطاب به سیدالشهدا«ع» می‌گفت: سوگند به خداوندی که محمد«ص» را به پیامبری برانگیخته، ما نیز در پاداش شما شریکیم. عطیه تعجب می‌کند و از او می‌پرسد: چگونه در پاداش آنان شریکیم در حالی که شمشیری نزده‌ایم، مانند آنان سرهای ما در راه خدا از تن جدا نشده و فرزندانمان یتیم و همسرانمان بیوه نشده‌اند؟ جابر پاسخ می‌دهد: ای عطیه! از حبیبم رسول خدا شنیدم که می‌فرمود: «هرکس گروهی را دوست بدارد، روز رستاخیز در صف آنان قرار می‌گیرد و با آنان در یک مکان گرد می‌آید و هرکس رفتار گروهی را دوست داشته باشد، در پاداش یا کیفر عمل آنان شریک خواهد بود؛ سوگند به خدایی که محمد«ص» را به پیامبری برانگیخته، نیت و اعتقاد من و یارانم، همان اعتقاد و نیت حسین و یارانش است. ۲. حال: شعله اربعین این‌روزها در هیچ کوی و برزنی نیست که حرفی و خبری از اربعین و خیزش عظیم چندین ده میلیونی راهپیمایی اربعین نباشد. مردم از یکی دو ماه قبل خود را برای رفتن به زیارت اربعین آماده می‌کنند. کوله و کفش مناسب می‌خرند و برای موکب‌داران طول راه و بخصوص کودکانشان سوغاتی و هدیه تهیه می‌کنند. سراغ گذرنامه‌هایشان می‌روند تا اگر تاریخ و اعتبار آن تمام شده است آن را برای سیدالشهدا«ع» تمدید کنند تا در روز حرکت مشکلی نداشته باشند. برخی وصیتنامه می‌نویسند، حلالیت می‌خواهند و پیش از حرکت به فکر موکب‌های فراوان بین راه هستند تا به مقدار توانشان به آنها کمک کنند. اگر تا یکی دو دهه پیش عزای امام حسین تا شام غریبان فروکش می‌کرد یا کمرنگ می‌شد تا به دهه آخر صفر برسد، این سال‌ها تمام روزهای دو ماه محرم و صفر، مردم در اکثر اوقات خود اینچنین در فکر سیدالشهدا و زیارت اربعین هستند. شبکه‌های اجتماعی را باز کنید تا ببینید در این سه‌چهار سال اخیر علاوه بر مردان و پدران، حالا این زن‌ها و دختران و کودکان هستند که مشتاقانه و با اصرار پای به این راه نهاده‌اند. این حرکت خیلی هم به متدین‌ترین اقشار جامعه مربوط نمی‌شود؛ این سال‌ها بسیار کسانی را دیده‌ایم و دیده‌اید که شاید آنچنان پایبندی‌های دینی محکمی هم ندارند، اما جاذبه و مغناطیس حسینی آنان را هم شیفتۀ گام نهادن در طریق حسینی می‌کند؛ آنها هم لباس سیاه عزا می‌پوشند و کوله برمی‌دارند و به مشایه می‌پیوندند. یک به‌اصطلاح استادی در جواب یکی از توییت‌های من با تمسخر نوشته بود که جمعیت اربعین خیلی ربطی به دینداری ندارد، سه سال پیش چند تن از شاگردانم که می‌دانم مشروب‌خور بودند، به این سفر رفتند. در دو کلمه نوشتم: اتفاقاً امام حسین«ع» این‌طوری آدم‌ها را جذب می‌کند. که گفته‌اند: اربعین، مسیر بازگشت است؛ و درست برخلاف مسیری است که اهل بیت حسین«ع» و یارانش در اسارت از کربلا تا کوفه را پیمودند و حالا همین مسیر را عاشقان سیدالشهدا از کوفه و نجف و از همه جای عراق و همه جای جهان به کربلا برمی‌گردند تا بگویند آمده‌ایم و آماده‌ایم تا انتقام خون پاک فرزند پیامبرمان را بگیریم. @tdejakam
✳️ راهپیمایی عظیم اربعین و تمدن بزرگ اسلامی - بخش آخر ۳. آینده و اربعین همان‌طور که گفته شد اربعین بیشتر از آنکه مقصد و هدف باشد، راه و طریق است؛ راهی که ما را به دوران ظهور می‌رساند. مسیری پر عَلَم و پرچم و نشانه که شعار «یا لثارات الحسین» بر آن نقش بسته به این معنی که تا روز قیام موعود و منتقم خون مولایمان حسین بن علی«ع» نمی‌نشینیم و آرام نمی‌گیریم. و چقدر این مسیر شبیه همان «مدینه فاضله»ای است که در کتاب‌های جامعه‌شناسی و احادیث آخرالزمان، آن را تصویر و تصور کرده یا خبرش را به ما داده‌اند؛ جامعه‌ای که فقیر و غنی، رئیس و مرئوس، ایرانی و عرب و سفید و سیاه ندارد و همه مانند هم و در کنار هم و غمخوار هم تحت لوای یک رهبر عالی در مسیر جامعه آرمانی و توحیدی قدم برمی‌دارند. آیا در این مسیر ۸۵ کیلومتری و مسیرهای دیگر و طولانی‌تری که همه به کربلای حسین«ع» می‌رسند چیزی غیر از این و خلاف این دیده یا شنیده می‌شود؟ مهربانی در حد اعلا، کرامت و سخاوت در منتها الیه ممکن، میزبانی در حد عزیزترین میهمانان قابل تصور، و ریختن همه هستی خود به پای دیگران بدون کوچکترین چشمداشت. اگر این نمونه عالی «مدینه فاضله» نیست، پس چیست؟  اربعین رزمایش عالی برای خوب شدن و خوب‌تر شدن است، برای انسان شدن و برای آنکه برای دوران ظهور آماده‌تر شویم. اگر دوران حکومت مولایمان امام زمان «عج» دوران اصلاح باشد، رزمایش اربعین مانور کسانی است که می‌خواهند صالح باشند و در این اصلاح سهمی و نقشی داشته باشند که به قول علامه محمدرضا حکیمی: «امتی که در انتظار مصلح است، خود باید صالح باشد.» و چه راهی بهتر از اربعین برای ساختن آینده و بنا کردن تمدن بزرگ اسلامی. @tdejakam
این یادداشت در صفحات اول و دوم شماره امروز دوشنبه ۲۰شهریور ۱۴۰۲ منتشر شده است. @tdejakam
✳️ جلال آل احمد؛ غیرت و حرّیت روزگاری بود و حزب توده‌ای بود و حرف و سخنی داشت و انقلابی می‌نمود و ضد استعمار حرف می‌زد و مدافع کارگران و دهقانان بود و چه دعوی‌های دیگر و چه شوری انگیخته بود و ما جوان بودیم و نمی‌دانستیم که سرِ نخ دست کیست و جوانیمان را می‌فرسودیم و تجربه می‌اندوختیم. برای خود من، «اما» روزی شروع شد که مأمور انتظامات یکی از تظاهرات حزبی بودم که به نفع مأموریت «کافتا رادزه» برای گرفتن [امتیاز] نفت شمال راه انداخته بودیم (سال ۲۳ یا ۲۴؟)[پنجم آبان ۱۳۲۳]. از درِ حزب (خیابان فردوسی) تا چهارراه مخبرالدوله با بازوبند انتظامات چه فخرها که به خلق نفروختیم، اما اول شاه‌آباد، چشمم افتاد به کامیون‌های روسی پر از سرباز که ناظر و حامی تظاهر ما، کنار خیابان صف کشیده بودند که یک‌مرتبه جا خوردم و چنان خجالت کشیدم که تپیدم توی کوچه سیدهاشم و بازوبند را سوت کردم. (در خدمت و خیانت روشنفکران، جلد۲، صفحه ۱۷۵) شنبه‌ای که گذشت درست ۵۴ سال از فقدان جلال‌ آل احمد گذشت؛ مردی که در روشنفکری، در مبارزه، در فعالیت سیاسی، در ادبیات، در مردم‌شناسی، در فرهنگ، در ترجمه، در نقد ادبی و بسی بخش‌های دیگر صاحب نام و عنوان جدی و ماندگار است. همچنین امسال درست ۱۰۰ سال از تولد او می‌گذرد و من در یادداشت ۱۴ فروردین خود در همین ستون به آن پرداختم و پیشنهاد کردم امسال را به همین مناسبت، به اسم این اسوه ادبیات و بینش و سیاست و فرهنگ بنامیم. برای من دو چیز در شخصیت جلال تحسین‌برانگیز است: یکی غیرت و حریتش در بیان حق و دیگری نهراسیدن از اینکه از مسیر اشتباه و خطا چه در حوزه سیاست و چه در حوزه فرهنگ برگردد. نمونه بالا یکی از فراوان مواردی است که عنصر «غیرت» را در حوزه سیاست و ملیت در شخصیت جلال نشان می‌دهد. جلال در عین شجاعت، زیرک هم بود و تا ته ماجرا را می‌خواند. نگاه کنید به ماجرای پیشنهاد سنگین همایون صنعتی‌زاده که همزمان، هم مدیر انتشارات آمریکایی فرانکلین در ایران بود و هم منشی کل تشکیلات حزب ضدآمریکایی توده در ایران! و بلایی که جلال در این دیدار بر سر او آورد و آن را کامل و بی‌پرده در «یک چاه و دو چاله» ذکر کرده است. به این بخش از گفت‌وگوی این دو توجه کنید: «تا همایون در آمد که: - همه کارهایت را در ۲۰ هزار نسخه منتشر می‌کنم. و جوابش: - همان یک‌بار که در چاه ویل نُسَخ فراوان سرکار رفتم کافی بود! باز درآمد که تو آخر برای که می‌نویسی؟ و چرا؟ و جوابش: - حتماً نه برای اینکه تو میلیونر بشوی! و بعد در آمد که من به اشاعه فرهنگ خدمت می‌کنم و فواید کتاب جیبی ارزان و رعایت قدرت خرید مردم و اینکه اصلاً چرا تو می‌ترسی؟ و از این حرف‌ها. و جوابش: - با کتاب مجانی درسی هم تو بلدی صاحبان سهام یک شرکت را میلیونر کنی. و با پول آمریکایی‌ها، کتاب ضد امریکایی در بیاوری! و نظارت در کار ناشران کنی و انحصار کتاب و خریدن مجله‌ها و اینکه: تو خطرناک‌تری از مقامات امنیتی و سانسور و اینکه: دستمان برسد، دستگاهت را ملی می‌کنیم و الخ... که دیگر تاب نیاورد. برافروخته برخاست به فحاشی که...» جلال هنگامی که ذات بسیاری از روشنفکران هم‌عصر خود را شناخت، با اینکه تا دیروز رفیق گرمابه و گلستان هم بودند، به آنها تاخت و به ساخت و پاختشان با دستگاه سلطنت یا کمپانی‌های نفتی انگلیسی اعتراض کرد و خودش را از آنها کنار کشید. او حقیقت را فدای رفاقت نکرد و با همان زبان صریح و سرخ خود پته آنها را روی آب ‌ریخت. همایون صنعتی‌زاده و ابراهیم گلستان تنها دو نمونه از این صراحت است. بارها و بارها گفته‌اند که روشنفکری ایران برخلاف بسیاری از کشورها، بیمار متولد شده است. این سخنی به‌غایت درست و مستند است. اما در این میان، بزرگمردانی چون جلال آل احمد و دکتر شریعتی توبه روشنفکری را کلید زدند و سردمداران نهضت روشنفکری دینی در ایران شدند. بی‌آنکه آن وجه روشنفکری یعنی آگاهی و زمان‌‎شناسی و سخن‌گفتن با زبان هنر و ادبیات را از دست بدهند. و البته در دینداری و دعوت به بازگشت به هویت اسلامی هم به‌خصوص در بین قشر جوان، دانشگاهی و کتابخوانِ آن‌زمان یکه‌تاز شدند. جلال در این حوزه هم بعد از تجربه تلخ حزب توده، درخشید و حتی با افتخار به یکی از روحانیان آن‌زمان گفت که «من دیگر نماز می‌خوانم» و ترسی هم از متلک‌های روشنفکران آن‌زمان نداشت. نگارنده خود یکی از بهترین و جذاب‌ترین عباراتی را که در تبلیغ نماز و به‌خصوص نماز صبح خوانده است در یکی از آثار جلال یافته است؛ آنجا که در سفرنامه «خسی در میقات»ش می‌نویسد: «بزرگ‌ترین غبن این سال‌های بی‌نمازی از دست دادن صبح‌ها بوده؛ با بویش، با لطافت سرمایش، با رفت‌وآمد چالاک مردم. پیش از آفتاب که برمی‌خیزی انگار پیش از خلقت برخاسته‌ای. و هر روز شاهد مجدد این تحول روزانه بودن: از تاریکی به روشنایی، از خواب به بیداری، و از سکون به حرکت.» @tdejakam
این یادداشت در شماره امروز دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲ منتشر شده است. @tdejakam
✳️ روز باشکوه شهر کوچک آن‌روز بچه‌های اندیمشک منتظر میهمانان عزیزی بودند؛ میهمانانی که روزهای قبل در اوج گرمای مردادماه این شهر گرمسیری بارها برای استقبال از آنها تا ایستگاه راه‌آهن رفته اما هربار ناامید برگشته بودند. اما ظاهراً خبرهای آن‌روز خوشحال‌کننده بود که گوسفند هم برای قربانی‌کردن آورده و جلوی پایگاه شهید جواد زیوداری را آب‌وجارو کرده، چای گذاشته و شربت درست کرده بودند. گروهی با ماشین به راه‌آهن رفته و عده‌ای هم خودجوش گل و شیرینی و هدیه به دست به پایگاه آمده بودند. حالا لحظات نفس‌گیر شده و کسی گرمای بالای ۵۰ درجه را احساس نمی‌کند. همه در جنب‌وجوشند. همه نگاه‌ها به درِ مؤسسه است تا ماشین از راه برسد و میهمانان عزیز را با خود بیاورد. گوسفند برای قربانی هم آماده است. بالاخره انتظارها به پایان می‌رسد و در میان دود اسپندها و صدای صلوات‌ها و شادی و خنده مردم و جوانان در روز میلاد امام محمدباقر«علیه‌السلام» میهمانان عزیز می‌رسند... *** حالا حتماً همه شما دارید حدس می‌زنید که این میهمانان عزیز چه کسانی هستند؟ شهید؟ با ماشین سواری؟ در میان خنده و شادی مردم؟ نه! یک مسئول بلندپایه دولتی و استانی؟ نه! یک سلبریتی؟ استقبال توسط یک پایگاه و بچه‌های مسجد؟ با اسپند و کندر و گوسفند؟! نه! می‌توانیم باز هم دایره احتمالات را زیاد و زیادتر کنیم. اما بعید است حالا حالاها به جواب درست برسید. جواب حتماً شگفت‌زده‌تان خواهد کرد. کتاب! بله کتاب. کتاب‌هایی که بتازگی به زیور طبع آراسته شده‌ و جمع زیادی از مردم و جوانان این شهر را ذوق‌زده کرده‌ است. کتاب‌های «پلاکت کو؟» و «حبیبِ ممدآقا» با هم از زیر چاپ خارج شده و با هم به اندیمشک -زادگاه سوژه‌هایشان- رسیده‌اند. یکی درباره جنگ و دفاع مقدس و دیگری درباره جبهه مقاومت و دفاع از حرم، یکی درباره ایران اسلامی و یکی درباره امت اسلامی. یکی خاطرات شفاهی خانم سیده فاطمه موسوی امدادگر جهاد سازندگی و بیمارستان راه‌آهن اندیمشک در دوران دفاع مقدس و به قلم خانم معصومه پاپی و دیگری زندگی شهید مدافع حرم حبیب رحیمی‌منش به قلم آقای روح‌الله قلاوندی. البته در موضوع ما نحن فیه، فرقی نمی‌کند که کتاب‌های مزبور چه نام دارد، درباره چه کس یا کسانی است و توسط چه کس یا کسانی نوشته شده است؛ مهم این است که دو نویسندۀ غیرتهرانی با تشویق یک ناشر دلسوز دست به قلم شدند تا روایت فرزندان شهیدشان را بنویسند و نوشته‌اند و خوب و جذاب نوشته‌اند و مایه افتخار شهر و دیارشان شده‌اند و مردم را گل و شیرینی و هدیه به دست به پایگاه بسیج کشانده‌اند و با شور و شادی به استقبال نشانده‌اند و روزی تاریخی در این شهر رقم زده‌اند. گیرم که مسئولان بیمارستان متروکه اندیمشک حاضر نشده باشند که این روایت‌گری و برنامه در محل اصلی سوژه برگزار بشود؛ پشت دیوارهای بیمارستان را که از بچه‌های آتش به اختیار جبهه فرهنگ نگرفته‌اند! * بیایید یک جور دیگر تصور کنیم. تصور کنیم این اتفاق در یکی از روستاهای یکی از کشورهای  اروپایی مثل هلند و فرانسه و ایتالیا، یا نه در آسیای دور و آمریکای لاتین اتفاق افتاده بود و بعد روشنفکران و اصحاب رسانه ما چقدر از خود بی‌خود شده و آب از لب‌ولوچه‌شان جاری شده و چقدر به‌به و چه‌چه کرده بودند که ببینید مردمی که قدر فرهنگ را می‌دانند و برای چاپ یک کتاب چه‌ شادمانی‌ها که نکرده‌اند و... اما در اینجا بجز در صفحه شخصی یکی از نویسندگان محلی بازخوردی نداشته، نه اداره فرهنگ و ارشاد کاری کرده نه سازمان تبلیغات اسلامی، نه صداوسیما فیلم و خبر رفته نه روزنامه‎‌های سراسری، نه سلبریتی‌ها خودشان را برای این اتفاق خرج کرده‌اند و نه مدعیان دیگر خودشان را برای آن کشته‌اند. هیچ و هیچ. بجز عاشقان فرهنگ و ادبیات مقاومت در یک پایگاه گمنام بسیج مردمی. دو سه روز دیگر سالگشت هفته دفاع مقدس است. و حتماً و بدرستی باز هم درباره کتاب‌های خوب جنگ و دفاع مقدس سخن خواهند گفت و ناشرها چاپ چندم و تیراژهایشان را به رخ هم خواهند کشید. اما هنوز هستند خاطراتی که در کوچه و خیابان‌های شهرهای دور خاک می‌خورند و نویسندگانی که حمایت نمی‌شوند و حماسه‌های بزرگی که دیده نمی‌شوند. آقایان مسئولان فرهنگی! این وجه قضیه را هم ببینید حتی اگر قرار باشد برای پر کردن رزومه و نشان دادن عملکردتان باشد نه آن بنده‌های خدایی که زحمت می‌کشند و تولید می‌کنند. ممنونیم! @tdejakam
✳️ این یادداشت در صفحات اول و دوم شماره امروز دوشنبه سوم مهر ۱۴۰۲ منتشر شده است. @tdejakam
✳ دفاع‌های مقدس‌تر! شاید این حرف، تلخ و نامحبوب بنماید اما واقعیت این است که بسیاری از ما در جبهه جنگ و دفاع مقدس، به‌جای سربازان و سرداران لشکرمان از دشمن دفاع کرده‌ایم، به سود او گلوله شلیک کرده‌ایم و بسیاری از نیروهای خودی را به شهادت رسانده‌ و یا جانباز کرده‌ایم. تعجب نکنید و فکر نکنید که نویسنده حرف خیلی پرت‌وپلایی نوشته است. اجازه بدهید توضیح بدهم که در جریان جنگ هشت‌ساله تحمیلی به میهن اسلامی، همه ما به نوعی در دفاع از مجاهدان اسلام و انقلاب و مدافعان تمامیت ارضی کشور اسلامی هر کار از دستمان برآمد انجام دادیم: بسیاری به جبهه‌ها شتافتند و در آنجا حاضری زدند، بسیاری پول و کالا و حتی طلا و جواهرات خود را دادند تا مخارج دفاع را بر دولت اسلامی سبک کنند، بسیاری در ساخت تجهیزات مرتبط با جبهه یاری رساندند، خیلی‌ها با زبان و تبلیغ در تشجیع و تشویق مردم برای حضور در سنگرهای دفاع نقش‌آفرینی کردند، برخی حتی با کشیدن یک نقاشی برای رزمندگان اسلام عشق و ارادت خودشان را به آنان نشان دادند و قس علی هذا. اینها مواردی است که هیچ‌کس حتی دشمنان هم در آن تشکیک نمی‌کند و همه به آن اذعان دارند.  اما موضوعی که در بسیاری از موارد مغفول واقع می‌شود، این است که ما جبهه جنگ را فقط همان مناطق عملیاتی و اشغالی دشمن تصور می‌کنیم و نمی‌دانیم یا فراموش می‌کنیم که دشمن فقط در این محدوده عملیات نمی‌کند و فقط تحرکات نظامی ندارد. مگر دشمن مغز خر خورده باشد که تمام همت و تمرکزش را روی بخش نظامی بگذارد و از مقوله فرهنگ و اقتصاد و تعلیم و تربیت و هنر غافل شود و این جبهه‌های مؤثرتر و کارامدتر را رها کند؟  بیایید بی‌تعارف باشیم و خودمان را جای دشمن بگذاریم و ببینیم وقتی می‌توانیم در جبهه‌های دیگری که ذکر شد موفق و پیروز میدان باشیم چرا دست روی دست بگذاریم تا جمهوری اسلامی و سربازان انقلاب اسلامی در همه میدان‌ها موفق و سربلند باشند و عرصه را روز به روز بر ما تنگ کنند؟ این است که می‌بینیم رهبر فرزانه انقلاب از دو سه دهه پیش، بر بحث‌هایی چون تهاجم و شبیخون فرهنگی دشمن یا تأکید بر جنبش نرم‌افزاری و تولید علم، تصریح چندین‌باره بر تولید داخلی و خرید کالاهای ایرانی، سبک زندگی اسلامی – ایرانی، فرزندآوری و گسترش جمعیت، نگارش تاریخ انقلاب و... اصرار دارند، اما در بسیاری از موارد همراهی لازمی بخصوص از سوی قشر دیندار جامعه و همان کسانی که شعار می‌دهند و می‌دهیم «از تو به یک اشاره، از ما به سر دویدن» و «ای رهبر آزاده، آماده‌ایم آماده» صورت نمی‌گیرد. ما هم تا یک جنس پرزرق‌وبرق خارجی می‌بینیم آن را بر تولید کارگر و کارخانۀ ایرانی ترجیح می‌دهیم، ما هم در تهاجم فرهنگی غرب کاملاً مانند سرباز آنها عمل می‌کنیم و به بمباران فرهنگ ملی و سرشار از حیا و عفت خودمان می‌پردازیم، ما هم از سختی‌های موقت و امروزی فرزندآوری می‌ترسیم و مشکلات و بحران‌های وحشتناک یکی دو دهه بعد و پیری فردای خودمان و جامعه را در نظر نمی‌گیریم و با این کارمان قند توی دل دشمنان آب می‌کنیم، تربیت فرزندمان را برخلاف همه توصیه‌های دینی و علمی رها کرده‌ایم و به جمهوری اسلامی و مسئولان مدارس دایورت کرده‌ایم، از مطالعه و کتابخوانی فراری هستیم و به همین دلیل دشمنان براحتیِ آب خوردن می‌توانند جای شهید و جلاد را برایمان عوض کنند و... اینها همه جبهه‌های دفاع مقدسی هستند که ما در آنها سرباز اسلام و ایران نیستیم و دقیقاً -و خواسته و ناخواسته- در نقش ارتش دشمن عمل می‌کنیم. این کار ما باعث می‌شود کارگر ایرانی شهید و جانباز شود، عرصه علم از سنگربانانِ قوت و قدرت تهی شود، کشور از جوانان خالی و جوانان از هویت عاری شوند. *** در هفته دفاع مقدس به این جبهه‌ها هم فکر کنیم. اگر با دیدن شجاعت شهیدان دفاع مقدس اشک می‌ریزیم، در این عرصه‌های دفاع هم که هم مهمتر و هم مقدس‌تر است، از آنان الگو بگیریم و شجاع باشیم و فقط خدا را در نظر بگیریم و دلیرانه اقدام و عمل کنیم و همان‌طور که شهیدان و رزمندگان اجازه ندادند یک وجب از خاک کشورمان جدا شود، اجازه ندهیم دشمن در این عرصه‌ها پیروز میدان باشد و به اموال و امیال و سرنوشت آینده ما تسلط پیدا کند. [این یادداشت در شماره امروز دوشنبه سوم مهر ۱۴۰۲ منتشر شده است.] @tdejakam
Shahidan Khodaei.mp3
6.95M
✳️ هنوز بعد چهل‌وچهار سال بعد از انقلاب اسلامی، سرودی به زیبایی و دلنشینی و قدرت و فخامت این اثر ماندگار نشنیده‌ام. @tdejakam
✳ این یادداشت در صفحات اول و دوم شماره امروز دوشنبه دهم مهر ۱۴۰۲ منتشر شده است. @tdejakam
✳ پدر! مادر! ما متهمیم... روز جلسه معلم با اولیای دانش‌آموزان بود. بچه‌ها را سپردم و آمدم به مدرسه. معلم ظاهر آراسته‌ای داشت؛ شبیه خاله‌های مهربان توی تلویزیون. گفت و گفت و گفت تا رسید به اینکه: «ما توی مراسم‌های کلاس، آهنگ می‌گذاریم. حالا اون وسط شاید یک قری هم دادیم.»! این را یک مادر دغدغه‌مند و دلسوز در یک گروه مادرانه نوشته و اینکه کوتاه نیامده و کار را به مدیر مدرسه کشانده و اینکه واکنش عوامل مدرسه چه بوده است. اگر در فیلم رقص با آهنگ مستهجن در حیاط مدرسه که اخیراً خبرساز شد و موارد متعدد مشابه دقت کرده باشید، چند تن از مادرانِ بچه‌ها با گوشی تلفن همراه با شوق و ذوق بسیار در حال فیلم گرفتن از این رقص فرزندانشان با آهنگ مبتذل و شعر مستهجن بودند. این یعنی برخی از پدران و مادران برخلاف آنچه در یادداشت قبلی نوشتم، نه‌تنها کار تربیت صحیح را به محیط مدرسه و محل آموزش فرزندانشان دایورت کرده‌اند بلکه با آن همراه هم شده‌اند. حتی اگر در این محیط، مخرب‌ترین فضاها ایجاد و بدترین آموزش‌های اخلاقی هم داده شود، کک پدر یا مادر یا هردو نمی‌گزد و تازه خوشحال هم هستند و از صحنه فیلم هم می‌گیرند! حاج‌آقا مجتبی تهرانی «رضوان الله تعالی علیه» که از کسانی بود که به بحث تربیت اهمیت زیادی می‌داد و مباحثی ویژه تربیت کودک و دانش‌آموز برای عموم و برای مربیان تربیتی و دست‌اندرکاران آموزش ارائه کرده بود، معتقد بود شاکله تربیت در چهار محیط شکل می‌گیرد: محیط خانواده، محیط آموزشی، محیط رفاقتی و محیط شغلی. و تأثیرگذاری و نقش‌آفرینی این محیط‌های چهارگانه را هم به همین ترتیب ذکر می‌کرد. یعنی مهمترین و بنیادی‌ترین نقش را در تربیت، خانواده و پدرومادر دارند که اگر درست به وظایف خود عمل کنند، شخص را تا حد بسیار زیادی در برابر آفات و حملات غیراخلاقی واکسینه و رویین‌تن می‌کنند و بعد محیط آموزشی است که اگر درست و صحیح عمل کند و ادامه تربیت سالم خانوادگی باشد، کار تقریباً به فرجام آرمانی خود نزدیک شده است. البته محیط رفاقتی و بعدها محیط شغلی می‌توانند در این نقش‌آفرینی تأثیر منفی بگذارند و کار خانواده و مدرسه را خراب کنند یا برعکس از او یک انسان متعالی بسازند. ایشان البته در ادامه به یک محیط پنجمی هم اشاره می‌کردند که اگر این محیط درست عمل بکند، می‌تواند در نقش‌آفرینی درست خانواده و محل آموزش و محیط‌های رفاقتی و شغلی کارساز باشد و اگر خدای نکرده بد عمل کند، تمام زحمات قبلی را فاسد کند و از بین ببرد. این محیط پنجم، محیط اجتماعی و فضای عمومی جامعه است. تجربه قبل از انقلاب اسلامی نشان داده است که تا چه حد نقش خانواده و سلامت آن در تربیت صحیح فرزندان مؤثر است. در محیطی که از سینما و تئاتر و کاباره و تلویزیون و مجلات و مشروب‌فروشی‌ها و همه‌جای آن گناه و فساد و نکبت و سیاهی می‌بارید، خانواده‌های بسیاری فرزندان خود را با تربیت صحیح و سالم اسلامی و دینی بزرگ کردند، آنها را با مسجد و قرآن و نماز و جلسات دعای ندبه و روضه‌های خانگی و عزاداری محرم و صفر و صله رحم‌ و گعده‌ها و ارتباطات گسترده خانوادگی آشنا و مأنوس کردند و بخصوص در خانه برای همه وجوه انسان بودن و مؤمن زیستن فرزندانشان وقت گذاشتند؛ از پا جلوی بزرگتر دراز نکردن گرفته تا کمک به نیازمندان محله و همسایگان و... اینها همان فرزندانی بودند که بعدها در میدان‌های مبارزه سیاسی یا فرهنگی یا رسیدگی‌های اجتماعی پیش‌قدم شدند و در انقلاب اسلامی هم همین تربیت‌شدگانِ چنین پدرومادرانی نقش‌آفرینان اصلی شدند. امروز بسیاری از خانواده‌ها برخلاف دقت بسیار در تاریخ مصرف محصول غذایی‌ای که به خانه می‌آورند، نه چنان وقتی برای فرزندان خود می‌گذارند و نه ابایی دارند که کثافات و چرک شبکه‌های ماهواره‌ای خوراک روح و ذهن فرزندانشان شود. دیروز اگر فرزندی حرف زشتی بر زبان جاری می‌کرد چنان با تربیت صحیح پدرومادر درست می‌شد که دیگر حتی فکر کردن به کلام و ادبیات بد به ذهنش هم خطور نمی‌کرد اما امروز برخی پدران و مادران نه تنها حرف زشت، که ابایی ندارند فرزندانشان شعرهایی یاد بگیرند و تکرار کنند که آشکارا درباره رابطه‌های جنسی و غیراخلاقی است. و نه تنها یاد بگیرند که والدین گرامی! از این عملیاتِ شعرخوانی و رقص و... فیلم هم می‌گیرند و آنها را بدین‌ترتیب تشویق هم می‌کنند. وقتی محیط خانواده و محیط آموزشی این‌چنین و بی‌دروپیکر است چه انتظاری است که این کودک، سالم باشد و سالم بماند؟ البته این غیر از نقش و انتظار بحقی است که از دولت، سازمان‌ها و مراکز حکومتی و بخصوص آموزش و پرورش و دانشگاه‌ها و سازمان‌های فرهنگی و تبلیغی و فضاسازی عمومی نظام در محیط اجتماعی داریم که اگر توفیقی باشد ان‌شاء‌الله در یادداشت‌های بعدی به آن خواهم پرداخت. روح دکتر شریعتی شاد که در آن سخنرانی و کتاب معروف تأکید کرده بود: پدر! مادر! ما متهمیم... @tdejakam
✳️ این یادداشت در صفحات اول و دوم امروز دوشنبه هفدهم مهر ۱۴۰۲ منتشر شده است. @tdejakam
✳ درباره موجود مظلومی به نام «کار فرهنگی»! کار فرهنگی. این یکی از شوخی‌های این چند دهه است. نمی‌گویم ۴۴ سال چون واقعاً در سال‌های اولیه انقلاب و جنگ شوخی نبود و کار جدی و پیگیر فرهنگی (با همه ضعف‌ها و قوت‌هایش) انجام می‌شد و مدارس و دانشگاه‌ها و مساجد و مراکز فرهنگی به‌جد به آن می‌پرداختند. اما از ابتدای حاکمیت جسته گریختهٔ لیبرال‌ها در دولت آقای هاشمی رفسنجانی این کار فرهنگی از مسیر سالم و صلاح خود به مسیر ناسالم و بتدریج بی‌دروپیکری افتاد که نتایج آن را این‌روزها و این‌سال‌ها می‌بینیم. حالا چرا به این کلیدواژه پرداخته‌ام؟ برای اینکه همیشه در برابر هر اقدام تقابلی با فسادهای فرهنگی و به‌تَبَع اخلاقی و ناهنجاری‌های اجتماعی فوراً عده‌ای آمده‌ و گفته‌اند که آقا! به‌جای این کارها شما باید کار فرهنگی کنید. بسیار خوب ببینیم سرنوشت این جناب «کار فرهنگی» در طی این سال‌ها در ساحت مدیریت کشور چگونه بوده است.  همان‌طور که اشاره شد در سال‌های اولیه انقلاب به مدد همت و تدبیر شهیدان رجایی و باهنر و راه‌اندازی نهاد «امور تربیتی» در آموزش و پرورش که جزئی فراموش‌شده از نام این وزارتخانه هم محسوب می‌شد، تمامی مدارس کشور به عرصه همزمان پرورش و تربیت فرهنگی و معنوی و تفریحی سالم در کنار آموزش علم تبدیل شدند. همچنین شهادت استاد مرتضی مطهری به دست تروریست‌های ضدفرهنگ هم باعث شد با توصیه و فرمان امام خمینی، کتاب‌های این عالم تیزبین در مدارس و دانشگاه‌ها و مساجد در معرض مطالعه و غور و بررسی جوانان و نوجوانان قرار گیرد و آنان را از لحاظ عقیدتی در برابر تیرهای شبهات منافقین و مارکسیست‌ها رویین‌تن کند. این اتفاق‌های خوش خیلی دیری نپایید و از فردای پایان جنگ بتدریج با حضور لیبرال‌های با و بی نام‌ونشان و معتقدان به تساهل و تسامح در بخش‌ فرهنگ و هنر کشور چه در ارشاد و چه صداوسیما و چه آموزش و پرورش و دانشگاه‌‌ها، مدیران و صاحبان این «کار فرهنگی» که یا صلاحیت این کار را نداشتند و یا حوصله و سواد و پشتکار قبلی‌ها را و یا با دیدن رنگ و لعاب کارها و آثار غربی وانحرافی دل و دینشان را از دست داده و یا منافقانه خود را انقلابی و سالم و متدین نشان داده و توانسته بودند کرسی‌های هدایت نسل جوان را از آن خود کنند، کار را به آنجا کشاندند که امروز بسیاری از مدارس و مهدهای کودک بخصوص در شهرهای بزرگ از یک محیط سالم و فرهنگی به یک مرکز رقص و موسیقی و ترویج و تعلیم شعرهای مبتذل تبدیل شود، بسیاری از فیلم‌ها چه بر پرده سینماها و چه در شبکه‌های نمایش خانگی، فراورده‌هایی در ترویج رفتارها و عبارات اروتیک و جنسی باشد، حجاب نه یک ارزش که یک افزونه کسالت‌آور از سوی کسانی باشد که عقب‌افتاده یا مجرم یا بی‌سوادند، دینداران کسانی معرفی شوند که اهل ریا و نفاق و خلاف‌های اخلاقی هستند و... .  شما خودتان را جای جوان و نوجوانی بگذارید که پای این فیلم یا آن تئاتر یا آن کتاب می‌نشیند و محیط آموزشی و اجتماعی ساخته‌شده توسط لیبرال‌ها هم در تنور آن می‌دمد، آیا تمایلتان به انقلابی‌گری و تدین و سلامت اخلاقی بیشتر می‌شود یا کمتر؟ اضافه کنیم اگر محیط خانوادگی هم تلاش لازم خود را نکرده و تربیت فرزندان را (همان‌طور که در یادداشت‌های قبلی گفته شد) به امان خدا و محیط آموزشی و اجتماعی رها کرده باشد. در حقیقت لیبرال‌ها و غرب‌زدگان نه اینکه معتقد به «کار فرهنگی» نباشند که آنها هم سفت و سخت به «کار فرهنگی» معتقدند و از اصول خود هم کوتاه نمی‌آیند؛ اما اصول آنها در تضاد با سازه‌های سالم فرهنگ اسلامی و مکتبی است و این است که نتیجه آن را این روزها در همه‌جا می‌بینیم.  دوستان! در یک کلام، از اول انقلاب تا همین امروز یک لحظه هم «کار فرهنگی» قطع نشده است؛ منتها در سال‌های کوتاه اولیه به دست صالحان و مصلحان و در این سال‌ها به دست پیاده‌نظام هوشیار و بابرنامهٔ دشمن و دولت‌های سازشکاری که کار را به دست آنها دادند. در یادداشت بعدی ان‌شاء‌الله به نمونه‌هایی از کار فرهنگی این طیفِ همیشه‌حاکم اشاره خواهم کرد. @tdejakam
این یادداشت در صفحات اول و دوم شماره امروز دوشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۲ منتشر شده است. @tdejakam
✳️ مردها و نامردها - بخش اول از ویژگی‌های حوادث و فتنه‌ها این است که مرد و نامرد و اصلی و فیک از هم تمییز داده می‌شوند. به تعبیر عارف مجاهد شهید دکتر مصطفی چمران «هنگامی که شیپور جنگ نو‌اخته می‌شود، مرد از نامرد شناخته می‌شود.» در ماجرای جنایات سبعانه و هولناک اخیر اسرائیل علیه محصوران در باریکه غزه که این‌روزها آب و برق و ارتباطات مجازی و زمینی آنها هم قطع شده است، این شناخت بخوبی به دست آمد. کسانی که انتظاری از آنها نمی‌رفت موضع گرفتند و کسانی دیگر با توجه به ادعاها و موضعگیری‌های قبلی‌شان، در کمال تعجب سکوت محض کردند یا به نفع جنایتکاران صهیونیست موضع گرفتند. شاید بتوان گفت «محمود احمدی‌نژاد» رئیس‌جمهور اسبق کشورمان که از مهمترین شعارهای دوران انتخابات و بعد از انتخابش درباره اسرائیل و هولوکاست و قربانی‌شدن نابحق مردم فلسطین به دلیل جنایات ادعایی در اروپا علیه یهودیان بود، از شاخص‌ترین کسانی است که بسیاری تصور می‌کردند موضعی محکم علیه جنایات اخیر رژیم صهیونیستی اتخاذ خواهد کرد اما علی‌رغم تصور این افراد، او تا لحظه نگارش این یادداشت کوچکترین اعتراضی به اسرائیل نداشته و با اینکه در سمیناری خارجی بوده و امکان دسترسی بیشتری به مخاطبان جهانی داشته، حتی به کنایه هم سخنی نگفته است. این رفتار او البته درباره شهادت حاج قاسم سلیمانی هم مسبوق به سابقه است که از آن‌زمان تا امروز در این‌باره زبان به کام گرفته و کوچکترین موضعی علیه قاتلان سرداران شهید فرودگاه بغداد نگرفته است. البته احمدی‌نژاد فعلی با اواسط دهه هشتاد بسیار متفاوت است بخصوص از آن‌زمان که درباره ملت اسرائیل چیزهایی گفت که با واکنش مردم و بخصوص رهبر معظم انقلاب مواجه شد. جالب اینجاست که این سکوت در شرایطی است که کسانی چون سیدمحمد خاتمی و بسیاری از اصلاح‌طلبان هم درباره جنایات اسرائیل موضع گرفتند و حتی کسانی چون محمدعلی ابطحی از این سکوت احمدی‌نژاد تعجب کردند! ساکتین مشهور جنایات اخیر اسرائیل زیادند، اما خوب است به نرگس محمدی هم اشاره کنیم که درست در روزهای منتهی به این جنایات جایزه نوبل صلح را به او دادند، اما دریغ از اینکه او هم در این‌باره کوچکترین موضعی گرفته و حقوق بشر را در این باره هم یادآور شده باشد! دسته‌ دیگر کسانی هستند که موضع گرفتند اما در کمال تعجب، موضع آنها به نفع اشغالگران اسرائیلی یا علیه مجاهدان فلسطینی بود! عبدالحمید اسماعیل‌زهی امام جماعت مسجد مکی زاهدان و مهدی نصیری سوپرانقلابی و مدیرمسئول سابق روزنامه کیهان از این دسته هستند. عبدالحمید که پیشتر در سخن از فلسطینیان دفاع و از اسرائیل برائت می‌کرد، در نمازجمعه اخیر زاهدان گفت: «نابودی اسرائیل، شدنی نیست و بحران کنونی نیازمند راه‌ حل عادلانه است. چاره بحران خاورمیانه، تشکیل دو دولت مستقل است، نه نابودی اسرائیل... واقعیت این است که نه مسلمانان می‌توانند ریشه اسرائیل را بکنند و نه آن‌طرف می‌تواند. این شدنی نیست. وقتی که چیزی شدنی نیست چرا زور می‌زنند؟» @tdejakam
✳️ مردها و نامردها - بخش آخر اما مهدی نصیری که طی ماه‌های اخیر تمام تلاش خود را برای افتراق و دوگانه‌سازی بین مراجع انقلابی داخل ایران بخصوص رهبر معظم انقلاب و حضرت آیت‌الله سیستانی در عراق به کار بسته بود، پس از صدور بیانیه تند و انقلابی این مرجع بزرگوار علیه جنایات اسرائیل و به نفع مجاهدان و مردم مظلوم فلسطین، در موضعی جدید به حمایت حضرت آیت‌الله سیستانی از مجاهدان حماس تاخت. وی که سال‌های سال زمام مهمترین روزنامه سیاسی کشور تا سال ۷۳ را به دست داشت، درست مانند اشتباهش در مناظره با دکتر خانعلی‌زاده فعال رسانه‌ای کشورمان که مستند مدعاهای خود را کانال‌های تلگرامی معرفی کرد، این‌بار هم با استناد به اراجیف رسانه‌هایی که ادعای کشتار کودکان اسرائیلی توسط حماس را مطرح کردند و بعدها همان رسانه‌ها به تکذیب اخبار قبلی خود پرداختند و حتی در داخل اسرائیل این ادعاها تکذیب شد، خطاب به مرجع عالی ساکن عراق نوشت: «چرا این مرجع، هیچ اشاره‌ای به خشونت‌ها و جنایات حماس نسبت به مردم غیرنظامی و بعضاً توریست اسرائیل نکرده است؟» دیگر به آن به‌اصطلاح استاد دانشگاه اشاره نمی‌کنم که در توییتی درباره علت سکوت و موضع‌نگرفتنش درباره جنایات اسرائیل نوشت: «اتفاقات تلخ و غیرانسانی در فلسطین مرتبط با حقوق بشردوستانه است که زیرمجموعه حقوق بین‌الملل است و نیز مرتبط است با حقوق جزای بین‌الملل که بنده در این دو شاخه، هیچ سررشته‌ای ندارم.» خیلی سخت است بگویم این سکوت‌ها یا موضعگیری‌ها به نفع اسرائیل، در شرایطی است که کسانی چون وزیر اسبق رژیم صهیونیستی و نیز ستاره سابق صنعت پورن هم برای محصوران و مظلومان فلسطینی اشک ریختند اما سوپرانقلابی‌های پشیمان برای اسرائیلی‌های غاصب، نه! این است معنای این سخن والای امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» در خطبه ۱۶ نهج‌البلاغه که فرمود: شماها غربال خواهيد شد تا آنكه پايين است به رو آيد و آنكه بالاست به زير رود و آنان كه واپس مانده‌اند جلو بیفتند و آنان كه پيش افتاده بودند واپس بمانند.» روح شهید چمران شاد که از شیپور جنگ برای شناخت مرد و نامرد سخن گفت و دکتر شریعتی که نوشت: «وقتي در صحنه نيستی، وقتی از صحنه حق و باطل زمان خويش غايبي، وقتی که شاهد عصر خودت و شهيد حق و باطل جامعه‌ات نيستی، هرکجا که مي‌خواهی باش؛ چه به نماز ايستاده باشی، چه به شراب نشسته باشی، هر دو یکی است.» @tdejakam
این یادداشت در صفحات اول و دوم شماره امروز دوشنبه اول آبان ۱۴۰۲ به چاپ رسیده است. @tdejakam