eitaa logo
خورشید| نوشته‌های تقی دژاکام
447 دنبال‌کننده
125 عکس
5 ویدیو
0 فایل
خبرنگار؛ عا‌شق زیارت و کتاب و موسیقی و باران و گنجشک ارتباط با مدیر کانال با شناسهٔ: @Dejakam
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ سالِ قبولی وسط خیابان مانده بودیم بین ماشین‌های دیگر و مشغول تماشا بودیم که یک‌دفعه چند تا مرد جوان درِ سمت امیر را باز کردند و کشیدندش بیرون. می‌خندیدند و می‌گفتند: «انقلاب پیروز شده. باید برقصی.» امیر چند لحظه مبهوت نگاهشان کرد. چهلم الهه بود و لباس مشکی تنمان بود؛ ولی نمی‌دانم چه در ذهن امیر گذشت که یک‌دفعه شروع کرد به بالاپایین‌کردن دست‌هایش و رقصیدن. اشک از چشم‌هایش می‌آمد؛ اما می‌رقصید و با دست‌هایش اشک‌هایش را پاک می‌کرد. هر دو گریه می‌کردیم. *** از همان روزهای اول ازدواج، کلمه «حاج‌خانوم» از دهن بانو نمی‌افتاد. گاهی آن اوایل آن را با بعضی از خانم‌های فامیل و دوست او اشتباه می‌گرفتم، اما بعد که با نهیب همسر مواجه شدم! فهمیدم جایگاه و شأن مادر خیلی خیلی بالاتر از این حرف‌هاست. مدتی بعد فهمیدم که جایگاه حاج‌خانوم نجیب ضیا در نزد بانو، منحصر به مادر شهید بودن او نیست؛ این مادرِ الهه بودن مقدمه آشنایی او با حاج‌خانوم برای شنیدن و نوشتن زندگینامه‌ شهید بوده اما بعد اتفاق دیگری افتاده: حاج خانوم سوژه اصلی ماجرا شده و الهه حاشیه! حالا نوبت آن است که من یکی دو باری همراه بانو به محضر این بانوی عزیز مشرف بشوم و خاطراتش را از رفتن به عراق و زیارت در آن شرایط خفقان زمان شاه و عراقِ آن‌زمان بشنوم و خاطراتش را از رفتن‌های مکرر و بدون وقت قبلی به محضر امام بعد از انقلاب، آن هم با آن شور و انرژی فوق‌العاده‌ای که او تعریف می‌کرد و وقتی اسم امام می‌آمد گویی همین الان خدمت امام است و با همان شادمانی و شعف سخن می‌گفت و خاطره تعریف می‌کرد. کتاب خاطرات بانو روزبه‌روز کامل‌تر و پربارتر می‌شد و هر چندشب یک‌بار، بانو بخش‌های جدید یا بازنویسی‌شده قبلی را می‌آورد و با نشاط و سرزندگی مواردی را که در کتاب نیاورده بوده (تا خط سیر اصلی حفظ یا برخی ملاحظات ناشر رعایت شود) می‌خواند یا نقل می‌کرد. درستش این است که در دو سه سال اول زندگی ما «حاج‌خانوم» یا «کتاب حاج‌خانوم» پربسامدترین واژه‌ها و عباراتی بود که در خانه ما استفاده می‌شد. حالا کرونا آمده بود و این ویروس منحوس پای ما را و بخصوص بانو را برای رفتن‌های مکرر به منزل حاج‌خانوم بسته بود، اما تماس‌های تلفنی ادامه داشت تا اینکه حال خانوم نجیب ضیا گاهی تغییر می‌کرد و امکان تماس تلفنی یا صحبت با خودِ حاج‌خانوم هم کمتر دست می‌داد. در این حال‌وهوا، کار بارها و بارها برای تدوین و ویرایش و ضمائم و یکی دو مصاحبه تکمیلی با افراد تازه‌یاب معطل ماند تا اینکه بالاخره تمام شد، اما حالا درگیر انتخاب طرح روی جلد شده بودیم که یا ما نمی‌پسندیدیم یا ناشر یا هردو. یک کمی هم زمان را برای انتخاب متن پشت جلد کتاب از دست دادیم؛ ما خیلی مشتاق و مُصر بودیم که گزیده ابتدای همین نوشته پشت جلد کار شود، ناشر محترم زیر بار نمی‌رفت و نرفت. هنوز که هنوز است افسوس می‌خوریم که چرا این بخش جذاب پشت جلد جا نگرفت تا توجه‌ها را بیشتر جلب کند و مشتاقان خوانش کتاب را بیشتر. کتاب که عنوان آن عیناً عبارتی مکتوب و پرامید از شهید الهه است، حالا چند هفته‌ای است چاپ و منتشر شده و خستگی نویسنده پرتلاش و پرانگیزه‌اش را برطرف کرده است اما، راستش را بخواهید هنوز که هنوز است بانو دنبال کسانی می‌گردد که اطلاعات بیشتر و کاملتری درباره خانوم نجیب ضیا داشته باشند. می‌پرسم: مگر قرار است چاپ دوم کتاب را با تغییرات منتشر کنی؟ می‌خندد. برای همسر عزیزم آرزوی توفیقات بیشتر در معرفی و شناساندن شهیدان و برای حاج‌خانوم که مدتی است در بستر بیماری افتاده است آرزوی عافیت کامل دارم. شما هم برایشان دعا کنید. درباره خود کتاب ان‌شاء‌الله در فرصتی زودرس بیشتر و مفصل‌تر می‌نویسم. @tdejakam