داستان عجبیبی که تا باحال نشنیده اید .
#حجامت
در روایت است که :
♦️✨بعد از جنگ خیبر و شکست سخت یهودیان ، قوم يهود پيش زن يهودى به نام«عبده»آمده و گفتند:
تو آگاهى كه محمد كمر قوم بنى اسراييل را شكسته و آيين يهود را نابود كرده است. اينك تمام اشراف يهودى اين زهر را آماده ساختند و براى آن بهاى سنگينى پرداختند و دستمزد خوبى به تو خواهند داد كه گوشت اين گوسفند را با آن آغشته كنى و به محمد بخورانى.
زن يهودى گوسفند را بريان كرد و بزرگان بنى اسراييل را به سراى خويش فراخواند و آنگاه پيش پيامبر خدا ص آمد و گفت:
اى محمد آگاهى كه من چه تكليفى دارم. بزرگان يهود اكنون در خانه من آمدهاند. تو همراه ياران خود مرا سرفراز كن. حضرت با على ع و ابو دجانه و ابو ايوب و سهل بن حنيف و برخى مهاجران به خانه او رفتند. گوشت بريان گوسفند را كه آوردند، يهوديان بينىهاى خويش را با پشم فروبستند و ايستادند و به عصاهاى خود تكيه دادند.
پيامبر ص فرمود بنشينيد. گفتند: آنگاه كه پيامبرى به ديدن ما بيايد، ما هرگز به خود اجازۀ نشستن نخواهيم داد و نيز ناخوشايند داريم كه نفس ما به او نزديك شود، مبادا كه او را بيازارد. آنان دروغ گفته بودند و بينىهاى خود را به خاطر ترس از نفوذ بخار #زهر گرفته بودند.آنگاه كه گوسفند را پيش پيامبر گذاشتند، کتفِ مسمومِ گوسفند (پیامبر ص به کتف علاقه بیشتری داشت ) به اذن الهی به پیامبر ص گفت: اى محمد دست از غذا بكش كه مسموم كردهاند. پيامبر زن يهودى را طلبيد: و فرمود چرا اين كار را كردى؟ گفت:پيش خود گفتم اگر محمد پيامبر باشد، به او ضررى نخواهد رسيد و اگر او دروغزن و ساحر باشد: قوم خويش را از شر او آسوده خواهم كرد.
جبرئيل فرود آمد و گفت خدا تو را سلام مىفرستد و دعایی را به پیامبر ص آموخت و پیامبر ص آن دعا را خواند .
آنگاه پيامبر به اصحاب خويش فرمود: بخوريد و بعد فرمان #حجامت داد.
@teb1400islami