شیشه ها از سرما یخ زده است❄️،موسی برف پاک کن ها را روشن میکند،اما آنها هم هیچکاری نمیتوانند بکنند #همت ، کلید برف پاک کن را خاموش میکند🙂 و میگوید اینها برف پاک کن است، نه یخ پاک کن😒 سرما رفته رفته به درون استخوان ها نفوذ میکند😣 و آن سه نفر را در خود مچاله میکند #همت که از ناراحتی سینوزیت رنج میبرد،دستش را روی پیشانی میگذارد😥،موسی متوجه میشود و چفیه اش را به او میدهد ببند دور پیشانی ات☺️،اگر گرم بشود،دردش ساکت میشود #همت چفیه را میگیرد و آن را با دستهای لرزانش محکم به دور پیشانی اش میبندد😇 لندکروز از سربالایی جاده به سختی بالا میرود موسی لرزش تن #همت را احساس میکند🙁، در حین گذر از پیچ جاده،پاهای یخ زده کسی را میبینند که از برف ها بیرون زده کاک سیروس و #همت صحنه را میبینند، کاک محکم میزند رو داشبورد و میگوید نگه دار موسی میزند رو ترمز، #همت و کاک سیروس از ماشین بیرون میپرند #همت لوله سلاحی🔫 را میبیند که از زیر برف بیرون آمده، فوری برف هارا کنار میزنند و پیرمرد سلاح به دستی نمایان میشود✌️ کاک سیروس میگوید این کاک نایب است،نگهبان جاده #همت صورتش را به سینه پیرمرد چسباند و به صدای قلبش گوش داد❤️، سپس شروع کرد به دادن نفس مصنوعی و میگوید باید زود برسانیمش بیمارستان #همت زیر بغل های حاج نایب را میگیرد و از زمین بلندش میکند🙂 میخواهند اورا پشت لندکروز سوار کنند، اما #همت اورا جلو میبرد و میگوید اگر پشت ماشین سوارش کنیم آنجا میمیرد😞،باید تا بیمارستان بدنش را گرم نگه داریم #همت پشت ماشین🚕 سوار میشود موسی بلافاصله میگوید #ابراهیم تو سینوزیت داری، همینجوریشم حالت خوب نیست😒، من میرم عقب ماشین میشینم #همت میپرد وسط حرفهای موسی گفتم جان این پیرمرد در خطر است🙁، سوار شو و تا بیمارستان تخت گاز برو #همت پشت ماشین مچاله شده است، هر لحظه لایه ای از برف بر سر و روی او مینشیند🌨 و اورا سفیدپوش میکند وقتی به بیمارستان میرسند موسی از ماشین پایین میپرد و به سراغ #همت میرود، هرچه صدا میزند صدایی نمیشنود، روی #همت را کنار میزند، #ابراهیم یخ زده بود😔 در حالیکه از دلشوره بغض کرده بود پرستارها را صدا زد #همت همچنان بستری بود و موسی به راز جذابیت او فکر میکرد☺️، اینکه چگونه عاشق #همت میشوند❤️ صدای پا میاید، موسی به خود آمد و اسلحه اش را کشید🔫 و گفت کی هستی ؟ آرام بیا جلو چند مرد مسلح آمدند، یکی که از همه مسن تر بود با صدای بغض آلودی گفت من کاک نایبم👳، با پسرهایم آمده ایم سرباز کاک #همت شویم☝️، آمده ایم صادقانه در رکابش بجنگیـم✌️❤️
کتاب فرماندهان، معلم فراری
#شهید_ابراهیم_همت🌹
طب الرضا
🌹سلام بر ابراهیم....💔
☘ سلام بر ابراهیم ☘
🌷 حلال مشکلات
✔️ راوی : یکی از دوستان شهید
🔸از پيامبر سؤال شد: «کداميک از مؤمنين ايماني کاملتر دارند؟
فرمودند: آنکه در راه خدا با #جان و #مال خود جهاد کند »
سردار محمد کوثري( فرمانده اسبق لشكر حضرت رسول ) ضمن بيان خاطراتي از ابراهيم تعريف ميكرد:
🔸در روزهاي اول جنگ در سرپل ذهاب به ابراهيم گفتم؛ برادر هادي، حقوق شما آماده است هر وقت صلاح ميداني بيا و بگير.
در جواب خيلي آهسته گفت: شما کي ميري تهران!؟
گفتم: آخر هفته. بعدگفت: سه تا آدرس رو مينويسم، تهران رفتي حقوقم رو در اين خونه ها
بده!
من هم اين کار را انجام دادم. بعدها فهميدم هر سه، از خانواده هاي #مستحق و آبرودار بودند.
٭٭٭
🔸از #جبهه برم يگشتم. وقتي رسيدم ميدان خراسان ديگر هيچ پولي همراهم نبود. به سمت خانه در حرکت بودم. اما مشغول فكر؛ الان برسم خانه همسرم و بچه هايم از من پول ميخواهند. تازه اجاره خانه را چه كنم!؟ سراغ کی بروم؟ به چه کسي رو بيندازم؟ خواستم بروم خانه برادرم، اما او هم وضع خوبي نداشت.
سر چهارراه عارف ايستاده بودم. با خودم گفتم: فقط بايد خدا کمک کند.
من اصلاً نميدانم چه كنم!
🔸در همين فكر بودم که يكدفعه ديدم #ابراهيم سوار بر موتور به سمت من آمد. خيلي خوشحال شدم.
تا من را ديد از موتور پياده شد، مرا در آغوش کشيد.
چند دقيقه اي صحبت كرديم. وقتي ميخواست برود اشاره کرد: حقوق گرفتي؟!
گفتم: نه، هنوز نگرفتم، ولي مهم نيست.
دست کرد توي جيب و يک دسته اسکناس درآورد. گفتم: به جون آقا ابرام نميگيرم، خودت احتياج داري.
گفت: اين قرض الحسنه است. هر وقت حقوق گرفتي پس ميدي. بعد هم پول را داخل جيبم گذاشت و سوار شد و رفت.
🔸آن پول خيلي #برکت داشت. خيلي از مشکلاتم را حل کرد. تا مدتي مشکلي از لحاظ مالي نداشتم.
خيلي دعايش کردم. آن روز خدا ابراهيم را رساند. مثل هميشه #حلال مشكلات شده بود.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
#سیره_عاشقان
#شهید #ابراهیم_هادی
@ayatollah_haqshenas
🌲بهترین ها،در راه#خدا💐💐
درمنطقه گیلان غرب که بود. لباس پلنگی بسیار زیبایی برای خودش تهیه کرد.وقتی برای اولین بار پوشید واز مقر بیرون آمد.سربازی از لباس او خوشش آمد. #ابراهیم لباس را به او هدیه می دهد ولباس سرباز را از او می گیرد ومی پوشد! او همیشه بهترین ها و دوست داشتنی ها را در راه خدا می داد.🌹🕊
#سیره_عاشقان
#شهیدابراهیم_هادی
#سلام_برابراهیم
#عدم_تعلق_به_دنیا
@ayatollah_haqshenas
💠 #انفاق_به_سبک_شهدا🌷
🔹 ابراهیم معلم عربی یکی از مدارس محروم تهران شده بود. اما تدریس عربی #ابراهیم زیاد طولانے نشد! از اواسط همان سال دیگر به مدرسه نرفت!😦 حتے #نمےگفت که چرا به آن مدرسه نمےرود!
🔸یک روز مدیر مدرسه پیش من آمد و گفت: تو رو خدا !!! شما که برادر آقاے هادے هستید، با ایشان صحبت کنید که برگردد مدرسه. گفتم: مگه چے شده؟🤔
🔹کمے مکث کرد و گفت: حقیقتش، آقا ابراهیم از جیب خودش پول مے داد به یکے از #شاگردها تا هر روز زنگ اول براے کلاس نان و پنیر🌮 بگیرد. آقای هادی نظرش این بود که این ها بچه هاے منطقه #محروم هستند؛ اکثرا سر کلاس گرسنه هستند؛ بچه گرسنه هم درس نمے فهمد ...😖
🔸مدیر ادامه داد: من با آقای هادی برخورد کردم. گفتم نظم مدرسه ما را به هم ریختے!😠 در صورتے که هیچ مشکلے براے #نظم مدرسه پیش نیامده بود. بعد هم سر ایشان داد زدم و گفتم: دیگه حق ندارے #اینجا از این کارها بکنے !🤬
🔹آقای هادے از پیش ما رفت و بقیه ساعت هایش را در مدرسه #دیگرے پر کرد.📝 حالا هم بچه ها و اولیا از من خواستند که ایشان را #برگردانم؛ همه از اخلاق و تدریس ایشان تعریف مےکنند. ایشان در همین مدت کم، برای بسیارے
از دانش آموزان بے بضاعت و #یتیم مدرسه، وسائل تهیه کرده بود که حتے من هم خبر نداشتم.😞
کجایند مردان بی ادعا😔
#شهید_ابراهیم_هادی
#سیره_عاشقان
@ayatollah_haqshenas
💠 #انفاق_به_سبک_شهدا🌷
🔹 ابراهیم معلم عربی یکی از مدارس محروم تهران شده بود. اما تدریس عربی #ابراهیم زیاد طولانے نشد! از اواسط همان سال دیگر به مدرسه نرفت!😦 حتے #نمےگفت که چرا به آن مدرسه نمےرود!
🔸یک روز مدیر مدرسه پیش من آمد و گفت: تو رو خدا !!! شما که برادر آقاے هادے هستید، با ایشان صحبت کنید که برگردد مدرسه. گفتم: مگه چے شده؟🤔
🔹کمے مکث کرد و گفت: حقیقتش، آقا ابراهیم از جیب خودش پول مے داد به یکے از #شاگردها تا هر روز زنگ اول براے کلاس نان و پنیر🌮 بگیرد. آقای هادی نظرش این بود که این ها بچه هاے منطقه #محروم هستند؛ اکثرا سر کلاس گرسنه هستند؛ بچه گرسنه هم درس نمے فهمد ...😖
🔸مدیر ادامه داد: من با آقای هادی برخورد کردم. گفتم نظم مدرسه ما را به هم ریختے!😠 در صورتے که هیچ مشکلے براے #نظم مدرسه پیش نیامده بود. بعد هم سر ایشان داد زدم و گفتم: دیگه حق ندارے #اینجا از این کارها بکنے !🤬
🔹آقای هادے از پیش ما رفت و بقیه ساعت هایش را در مدرسه #دیگرے پر کرد.📝 حالا هم بچه ها و اولیا از من خواستند که ایشان را #برگردانم؛ همه از اخلاق و تدریس ایشان تعریف مےکنند. ایشان در همین مدت کم، برای بسیارے
از دانش آموزان بے بضاعت و #یتیم مدرسه، وسائل تهیه کرده بود که حتے من هم خبر نداشتم.😞
کجایند مردان بی ادعا😔
#شهید_ابراهیم_هادی
#سیره_عاشقان
@ayatollah_haqshenas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باور کنند یا نه
من
از عمق جان تو را باور دارم
#ابراهیم✨