ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 221
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آگه مُردی دو حالت داره یا جنازه ت برمیگرده یا مفقود میشی. آگه برگشتی دو حالت داره یا سالم هستی یا زهوار در رفته...» میگفت و میگفت و ما می خندیدیم. اما حالا واقعاً داشتم به این چیزها فکر میکردم. حسن وقتی تردید مرا دید گفت: «تو که میخوای تو جبهه بمونی؛ اگه فردا شهید شدی؛ دیگه کسی نیس که جای تو باشه و راه تو رو ادامه بده...» چه گیری کرده بودم! مادر و خانواده با هیجان و شوق دنبال دختر مناسب من می گشتند و من با خودم کلنجار میرفتم و میگفتم: «درسته خدا خودش نباید ما رو تنها بذاره اما خوبه آگه کسی باشه پا جای پای آدم بذاره...»
با مادرم که صحبت میکردم وقتی میفهمید من در چه عالمی هستم، عصبانی میشد. گاهی سربه سرش میگذاشتم و بیشتر عصبانی اش میکردم و آخرش کلی می خندیدیم. همه داشتند برای سید نورالدین که چهار قِران هم پول نداشت بساط عروسی می چیدند. تا آن موقع کار من فقط جبهه بود و همه دوهزارودویست تومان حقوقم را در راه ها و یا مرخصی های شهری صرف غذا و مخارج ضروری کرده بودم و هیچ پس اندازی نداشتم. پدر هم مشغول کشاورزی و کار خودش بود و توقعی از ایشان نداشتم. با این همه حاج خانم به شدت مشغول کارش بود. چند نفر از بچه ها که قضیه را فهمیده بودند، سراغم می آمدند و عکس می گرفتند و نشانی میدادند. کار به جایی رسید که دادم درآمد: «اگه قرار باشه هر کی یه عکس از من ببره آخر سر یه گردان دختر پیدا میشه!» در حالی که واقعیت این طور نبود. یک بار مادر آمد که ما دختری دیده ایم، خوبست و پسندیده ایم اما تو نمی پسندی. گفتم: «چطور» گفت: «با شرط جبهه تو جور درنمی آید.»
.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 222
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ پس هیچی، اولین شرط من آینه که تا جنگ هست منم تو جبهه هستم!
آن روز روی این مسئله بیشتر فکر کردم؛ واقعاً من دیوانه میشدم اگر می فهمیدم در جبهه عملیات هست و من در شهر هستم! قصه ما و جنگ، قصه ماهی و دریا شده بود. حاضر نبودم مشقات، گرسنگی، بی خوابی و اندوه جبهه را به یک روز بی خیالی در شهر بفروشم.
طولی نکشید که خبر دادند دختری همه شرایط مرا قبول کرده است. اسمش «معصومه اشرفی» بود. حسن آمد که «آقا سید، بیا که قبولت کردن!»
ـ ببین اون دیگه کیه که منو با این اوضاع قبول کرده!
یکی از بچه های اطلاعات هم سراغم آمد که: «مثل اینکه قراره با ما فامیل بشید؟!»
ـ پس فامیل شما هستن!
ـ بله. دخترعموی بنده هستن... حالا شما چطور آدمی هستی؟
خنده ام گرفته بود. فهمیدم برای تحقیق آمده است. گفتم: «همینم که میبینی! در ضمن درسته که نیروی اطلاعاتیا اما کمی ناشی هستی که اومدی از خودم میپرسی. برو از ده، از محله بپرس.»
ـ نه! میخوام از خودت بپرسم. میخوام بدونم زندگیتو چطور میگذرونی... کارت چیه؟
ـ زندگیم تو جبه هاس، کاری به جز جنگ هم فعلاً برام مهم نیست. چیزی هم ندارم. حتی چهار قران پول هم ندارم. تا وقتی جنگ هست وضع من هم همینه!
...ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
🔸🔶 دعای روز بیستم ماه رمضان
بسم الله الرّحمن الرّحیم
اَللّهُمَّ افْتَحْ لى فیهِ اَبْوابَ الْجِنانِ وَاَغْلِقْ عَنّى فیهِ اَبْوابَ النّیرانِ وَوَفِّقْنى فیهِ لِتِلاوَةِ الْقُرْانِ یا مُنْزِلَ السَّکینَةِ فى قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ.
خدایا! در این روز درهای بهشت را به رویم بگشا و درهای جهنم را به رویم ببند
و توفیق خواندن قرآن را به من عنایت کن، ای فرودآورنده آرامش در دل مومنین
👇👇👇
✅ @telaavat
aqayi_tahdir_joz-20_119574.mp3
3.95M
🔻جزء بیستم قرآن کریم
🔸به روش تندخوانی (تحدیر)
🔹با صدای استاد #معتز_آقايی
👇👇👇
✅ @telaavat
🕋#تفسیر_نور
🌼 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🌼
🌟 بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ 🌟
🏴الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَآ ءَاتَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاَعْتَدْنَا لِلْكَفِرِينَ عَذَاباً مُّهِيناً (37)
🍁جزء 5 سوره نساء 🍁
❄️ترجمه ❄️
🕌(متكبّران خود برتربین) كسانى هستند كه (هم خود) بخل مى ورزند و (هم) مردم را به بخل فرمان مى دهند و آنچه را كه خداوند از فضل خود به آنان بخشیده پنهان مى دارند. و ما براى كفران كنندگان نعمت ها عذابى خواركننده آماده كرده ایم.
نکته ها
بخل، علاوه بر بخل ورزیدن در اموال و نبخشیدن به دیگران، شامل بخل نسبت به علم، آبرو، قدرت و امكانات نیز مى شود.
🌴پيام ها 🌴
1️⃣ امراض روحى انسان، گسترش یافتنى است. افراد بخیل و مریض، دوست دارند دیگران هم بخیل باشند. «یبخلون و یأمرون الناس بالبخل»
2️⃣ بخیل از محبّت خدا محروم است. «لا یحبّ كلّ مختال...الّذین یبخلون»
3️⃣ از نشانه هاى تكبّر و فخرفروشى، بخل كردن است. «مختال فخور الّذین یبخلون»
4️⃣ اظهار نعمت هاى الهى نوعى شكر، و كتمان آن یك نوع ناسپاسى و كفران است. «یكتمون ما اتاهم اللَّه»
5️⃣ بخیل، براى ترك احسان فقرنمایى مى كند. «یبخلون و یكتمون»
6️⃣ نعمت ها فضل خداست، نه تنها نتیجه ى تلاش وتدبیر ما. «آتاهماللّه منفضله»
7️⃣ اگر بدانیم نعمت ها از اوست بخل نمى كنیم. «اتاهم اللَّه من فضله»
8️⃣ بخل، گاهى مى تواند زمینه ساز كفر باشد. «یبخلون ... كافرین»
9️⃣ كیفر تكبر در دنیا تحقیر در آخرت است. «مختال - مهین»
👇👇👇
✅ @telaavat
🔸🔶 نماز مهم دورکعتی برای شب های 19 و 21 و 23 ماه رمضان
پیامبر صلی الله علیه و آله: هركس در شب قدر دو ركعت نماز بخواند؛
در هر ركعت سورهى فاتحة الكتاب( سوره حمد) را یک بار و سورهى «قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ» را هفت بار و وقتى نماز را به پايان برد، هفتاد بار استغفار كند،
از جاى خود برنمىخيزد مگر اينكه خداوند، او و پدر و مادرش را مىآمرزد
و فرشتگانى را مىگمارد تا سال آينده براى او اعمال نيك بنويسند و نيز فرشتگانى را به سوى بهشتها گسيل مىدارد
تا براى او درخت كاشته و قصر ساخته و جوىها جارى كنند و پيش از آنكه از دنيا برود، اينها را مىبيند
عَنِ النَّبِيِّ صلی الله علیه آله: مَنْ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ فَقَرَأَ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ مَرَّةً وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ سَبْعَ مَرَّاتٍ فَإِذَا فَرَغَ يَسْتَغْفِرُ سَبْعِينَ مَرَّةً فَمَا دَامَ لَا يَقُومُ مِنْ مَقَامِهِ حَتَّى يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُ وَ لِأَبَوَيْهِ وَ بَعَثَ اللَّهُ مَلَائِكَةً يَكْتُبُونَ لَهُ الْحَسَنَاتِ إِلَى سَنَةٍ أُخْرَى وَ بَعَثَ اللَّهُ مَلَكاً إِلَى الْجِنَانِ يَغْرِسُونَ لَهُ الْأَشْجَارَ وَ يَبْنُونَ لَهُ الْقُصُورَ وَ يُجْرُونَ لَهُ الْأَنْهَارَ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى يَرَى ذَلِكَ كُلَّهُ
📗 مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج7، صفحه 455 و 456
👇👇👇
✅ @telaavat
🔸🔶 دعای روز بیستم و یکم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرّحمن الرّحیم
اللهمّ اجْعَلْ لی فیهِ الى مَرْضاتِکَ دلیلاً ولا تَجْعَل للشّیْطان فیهِ علیّ سَبیلاً واجْعَلِ الجَنّةِ لی منْزِلاً ومَقیلاً یا قاضی حَوائِجَ الطّالِبین.
خدایا! در این روز مرا به خوشنودیهایت راهنمایی کن و شیطان را بر من مسلط مگردان و بهشت را خانه و آسایشگاهم قرار ده، ای برآوردندهی حاجات طالبان
✅ @telaavat
4_479550733734117563.mp3
4.04M
🔻جزء بیست و یکم قرآن کریم
🔸به روش تندخوانی (تحدیر)
🔹با صدای استاد #معتز_آقايی
👇👇👇
✅ @telaavat
🌸کلام امیر
▪️شهادت برترین افتخار!
🔷نهج البلاغه
✨إنَّ أَکْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ ! وَالَّذِي نَفْسُ ابْنِ أَبِي طَالِب بِيَدِهِ، لاََلْفُ ضَرْبَة بِالسَّيْفِ أَهْوَنُ عَلَيَّ مِنْ مِيتَة عَلَى الْفِرَاشِ فِي غَيْرِ طَاعَةِ اللهِ✨
💠 همانا گرامی ترین مرگها شهادت (در راه خدا) است، سوگند به آن کس که جان فرزند ابو طالب در دست اوست هزار ضربه شمشير بر من آسانتر است تا مرگ در بستر، در غير طاعت خدا !»
📚 خطبه ۱۲۳
🆔 @telaavat
استاد فاطمي نيا:
بعد از آن كه آن قاتل خبيث اميرالمومنين (ع) را دستگير كردند، حضرت كه در بستر بودند ، مرتب از احوالش جويا مي شدند كه مبادا ظلمي به او نشود.
يك مرتبه كه او را نزد اميرالمومنين (ع) آوردند ، حضرت مشاهده فرمودند كه اين خبيث خيلي ترسيده است !
به امام حسن (ع) فرمودند : چشمهايش را بنگريد ، او بسيار ترسيده است! با او مدارا كنيد!
اين است فرق امام معصوم كه مظهر اسماءالله است با سایر مردم...
👇👇👇
✅ @telaavat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
◾️آخرین وصیت نامه امیر المومنین علیه السلام
📘نامه ۴۷ نهج البلاغه
🔷 @telaavat
امام رضا عليه السلام:
هر كس مىخواهد از گناهى توبه كند، در ماه رمضان از آن گناه به آستان الهى توبه كند؛ زيرا اين ماه، ماه توبه و بازگشت و ماه آمرزش و رحمت است و هيچ شبى از شبهاى آن نيست، مگر آن كه خداوند در آن شب، آزادشدگانى از آتش دارد كه همه آنان به سبب گناهانشان، مستحقّ آتش اند
📒فضائل الأشهر الثلاثة صفحه 106
🆔 @telaavat
جالب روزه داری باعث از بین رفتن سلول های سرطانی میشود
👈ایشون پرفسور یوشینوری اُسومی دانشمند بزرگ ژاپنیه که برنده جایزه نوبل شده
میدونید کشف ایشون چی بوده ؟؟
مکانیسم اتوفاژی یا خودخواری سلولی یعنی : تخریب و بازیافت اجزا سلول توسط خود سلول که در هنگام روزه گرفتن و گرسنگی طولانی رخ میده ...
🔸در واقع ایشون کشف کرده که : وقتی انسان بیش از ۹ ساعت گرسنه بمونه سلولهای سالم برای کسب انرژی و جبران کمبود غذا از سلولهای معیوب و تودههای مستعد سرطان تغذیه میکنن ثابت کرده این اتوفاژی، بسیاری از بیماریها از جمله سرطان رو متوقف و حتی در موارد زیادی درمان میکنه
#علمی
🆔 @telaavat
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 223
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بالاخره قرار شد شخصاً به دیدن دختر خانمی بروم که مرا با شرایط سختم پذیرفته بود. در خانه یادم میدادند چه کنم و چه بگویم اما همین که آنجا رسیدیم همه چیز یادم رفت. ضمن اینکه در دلم او را که رزمندۀ مجروحی مثل مرا به همسری می پذیرفت تحسین میکردم اما حاضر نبودم وعده و وعید بدهم. اتفاقاً مشکلاتم را کمی هم بزرگتر کردم و با جدیت گفتم: «گاهی پیش میاد که من شش ماه تو جبهه میمونم و به مرخصی نمیام. تو عملیاتها تا زخمی نشدم عقب برنمیگردم مگر اینکه مسئولیتمان رو عوض کنن. تو زمین خدا هیچی ندارم، بدنم هم درب و داغانه و با این حال تا آخر جنگ آگه زنده باشم در خدمت جنگم، بعد از اون هر چی خدا بخواد، به لطف خدا کار میکنیم و صاحب زندگی میشیم!»
انصافاً هر چه گفتم پذیرفت. با اینکه فقط شانزده سال داشت اما آماده بود او هم زندگی و آرزوهایش را وقف جبهه کند. حرف دیگری نمانده بود. در عرض سه چهار روز مراسم خواستگاری و مقدمات عقد را با هزینه حدود چهارهزاروپانصد تومان که آن را هم امیر به من قرض داده بود انجام دادیم. 1363/10/10 سر سفرۀ عقد نشستیم. حالا گرچه چهار پنج روز از بچه ها عقب مانده بودم اما در جریان زندگی جلو افتاده و شریک زندگی ام را پیدا کرده بودم.
آقاجان که بیش از همه به ازدواج من اصرار میکرد و فکر میکرد با ازدواج پایبند زندگی و کار میشوم، وقتی دید با بدرقه نامزدم به جبهه میروم دیگر هیچوقت با من از ماندن در شهر حرفی نزد.
.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 224
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فصل نهم
کری بدر
تنها به سمت منطقه راه افتادم. در دزفول دو سه کیلو شیرینی هم خریدم تا به بچه هایی که در جریان خواستگاری بودند و بعضی با گرفتن عکسم در قضیه مشارکت کرده بودند، سربسته جریان را گفته باشم. در اردوگاه شهدای خیبر دزفول بچه ها با شوخی و متلک ها به استقبالم آمدند: «کهنه اِئولره قاریشدون آسید...»
ـ خیلی ببخشید! از این به بعد معلوم میشه کی چند مَرده حلاجه!
بعد از گپ و شوخی بچه ها، امیر مرا کناری کشید و اصرار کرد بگویم طرف چه کسی است. وقتی اسم نامزدم را شنید گل از گلش شکفت. معلوم شد آنها با امیر نسبت فامیلی دارند. حالا دیگر دوستی عمیق مان را رابطه خویشاوندی هم رنگ و لعاب میداد.
فردای آن روز، باران شدیدی در منطقه باریدن گرفت. گرچه به بارانهای موسمی زمستان در منطقه خوزستان عادت کرده بودیم اما این بار باران با باد و طوفان همراه بود و حسابی اردوگاه را به هم ریخت. سرعت و شدت وزش باد به قدری بود که چادرها را به هوا بلند میکرد و هر چه در آن بود با خود میبرد. برای اینکه چادرمان را باد نبرد، هر دو طرف چادر را کاملاً باز کردیم و از میله افقی وسط چادر آویزان شدیم. باد به کار خود بود! ساکها، لباسها، پتوها و هر چیز ریز و درشتی اسیر دست باد شده بود، اما ما با سماجت تمام میخواستیم چادرمان را حفظ کنیم حتی اگر باد همه وسایلمان را ببرد! همان موقع یکی از بچه ها سر رسید و گفت: «به جز چادر ما فقط چادر مصطفی پیشقدم سالم مانده.»
...ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
Joze 22.mp3
4.06M
🔻جزء بیست و دوم قرآن کریم
🔸به روش تندخوانی (تحدیر)
🔹با صدای استاد #معتز_آقايی
👇👇👇
✅ @telaavat