eitaa logo
تلک الایام
1.5هزار دنبال‌کننده
30 عکس
2 ویدیو
1 فایل
این روزها که می گذرد هر روز.... در انتظار آمدنت هستم @telkalayam
مشاهده در ایتا
دانلود
تلک الایام
#و_طول_الامل... دوست داری با کدام آرزوها پیر شوی؟ @telkalayyam
از برادران بزرگوارم دعوت می کنم برای عکس بالا یادداشتی بنویسند، و دوستانشان را به این پویش دعوت کنند: حسین مهدیزاده: @social_theory حمیدرضا مقصودی: @hamidrezamaghsoodi محمدامین نخعی: @maminnakhaei محسن آقایی: @aghaeimohsen رضا یزدانی: @rezayazdaanii
تلک الایام
#و_طول_الامل... دوست داری با کدام آرزوها پیر شوی؟ @telkalayyam
اساتید گرانقدر، حجج اسلام و دوستان بزرگواری که تا این لحظه برای این تصویر یادداشت نوشته اند: رضا یزدانی: https://eitaa.com/rezayazdaanii/220 حسین مهدیزاده: https://eitaa.com/social_theory/2408 حسین عباسی فر: https://eitaa.com/h_abasifar/12759 محمدحسین طاهری: https://eitaa.com/doranejadid/596 حمیدرضا مقصودی: https://eitaa.com/hamidrezamaghsoodi/9691 محسن قنبریان: https://eitaa.com/m_ghanbarian/4952 محمدامین نخعی: https://eitaa.com/maminnakhaei/791 مصطفی جمالی: https://eitaa.com/mo_jamali_110/343 سلام: https://eitaa.com/salam14salam/943 ابوالفضل: https://eitaa.com/ab_golestani/589 علی گلی حسین آبادی: https://eitaa.com/ashare_ali_goli/447 کامنت صفحه ساخت ایران: https://eitaa.com/social_theory/2418 این فهرست به روزرسانی خواهد شد @telkalayyam
از برگه ی امتحانی دانش آموز 7 ساله این قصه را در سه خط ادامه بده: کبوتر غمگین بود... کبوتر غمگین بود به خاطر اینکه او شوهر نداشت. با خود گفت: هر وقت صاحب من خواست به مشهد برود به او می گویم تا مرا هم ببرد تا از کبوترهای حرم امام رضا شوهری پیدا کنم. فاطمه/ هفت ساله @sherokoodaki @telkalayyam
و کیف تصبر علی ما لم تحط به خُبرا... . اخبار بی خبری... @telkalayyam
روز ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها بود. ساعت شش صبح سوار تاکسی شدم که بیایم به سمت منزل مادرم از تقاطع روبه روی ساختمان ناشران، پلیس خیابان را بسته بود. قرار بود ساعت ده صبح مراسم استقبال از رئیس جمهور باشد به سمت حرم مطهر. راننده آقای رئیسی را دوست داشت اما اعصابش خرد شده بود. می گفت خب چرا باید روز به این شلوغی از اول صبح خیابان ها را ببندند؟ خب همین مراسم را می گذاشتند توی جمکران مردم هم از بلوار پیامبر اعظم می رفتند استقبال هیچ جا هم راه بندان نمی شد... گفتم واقعا ایده ی خوبی است ان شاءلله دفعه ی بعد... @telkalayyam
آقای آینده ساز اقای سید علی خامنه ای2.mp3
4.9M
ادای دینی به لنگر آرامش این روزهای ایران و آقایی که با آرامش -مثل همان شبهای نیمه رمضان که می نشیند و با شاعران همآوایی می کند- و آینده ای بسیار متمایز را به روی همه جهان اسلام گشوده است. برای آیت الله خامنه ای ... 🆔 @social_theory
پدرم برنگشت و فهمیدم بعد از این، انتظار یعنی تو... دیشب به یاد خنده هایت گریه کردم دلتنگ بودم در هوایت گریه کردم «پاشو حسن! پاشو حسن!» پاشو اذان است... یعنی تو بودی؟... با صدایت گریه کردم سجاده ات را باز کردم؛ بو کشیدم قدری دعا خواندم؛ به جایت گریه کردم بغضم شکست اما خجالت می کشیدم قایم شدم زیر عبایت گریه کردم این جمعه هم رفتم سر قبرت... نبودی... هم ندبه خواندم هم برایت گریه کردم شانزدهم خرداد سی امین سالگرد... فاتحه ای... @telkalayyam
این روزهای پایانی و منتهی به روز رای گیری، جا دارد که روح مان را معطوف کنیم به رضایت به آنچه مورد رضایت ولی عصر(عج) است. ما نه چنان به آینده آگاه هستیم و نه اینکه اگر بدانیم آینده چه خبر است، میدانیم که برای عبور سلامت و عافیت از آن، چه راهی درست است. همه ما در زندگی، بارها تجربه کرده ایم که به خواسته مان رسیده ایم، اما خیر مادر آن نبوده، یا زمانه، مسیری را پیش رفته که ما ابتدائا آن را شر میدانستیم، اما برعکس، پایانی کاملا خیر را تجربه کرده ایم. اما انسان دلبسته به مکتب اهلبیت، در طول همه این تاریخ بلندبالاحتما یک چیز را می دانسته! اینکه هر اتفاقی که بیفتند، دعای او این است که خدا امام و ولی زمان ما(عج) را از آفات شرور انتخاب و اراده ما و دشمنان ما حفظ کند، بلکه انتخاب و اراده ما را، به نفع او و تحقق ظهور او قرار دهد. شاید دعایی که یونس بن عبدالرحمن از امام رضای رئوف(ع) برای ما نقل کرده است، بهترین مضامین را برای این دعا دارد. این چند روز باقی مانده، بد نیست که به این دعا که در مفاتیح الجنان، بعد از دعای عهد آمده است مداومت داشته باشیم. حتی اگر لازم بود، چند بار در روز... 🆔 @social_theory
هدایت شده از تلک الایام
دولت آقای پزشکیان فرصت خوبی است برای ما انقلابی ها که به جای دولت در سایه و برنامه های معیشتی و رفاهی و غیره... به ملت در سایه فکر کنیم . به ساختن هویت ایرانی. به ساختن انسان انقلاب اسلامی. و به این فکر کنیم چرا قالیبافی که دوازده سال شهردار پایتخت بود و شهردار خوب و توانمندی هم بود اما مردم او به روحانی رأی دادند؟ به این فکر کنیم که تمایز و تفاوت فکر انقلابی با فکر مادی چیست؟ و آیا برای انقلاب، رئیس جمهوری که صرفا انقلابی باشد کافی است؟ به این فکر کنیم که چرا با وجود این همه مسائل واقعی، در نهایت انتخاب بین تتلو و شجریان و یا بی حجابی و سگ گردانی، باید تنور انتخابات را گرم کند؟ انقلاب اسلامی روز به روز در دنیا با هویت تر و شناخته شده تر می شود اما در کشور ما هنوز انسان انقلاب اسلامی شناخته شده نیست و هیچ کاندیدایی برای ساختن و هویت دادن به چنین انسانی برنامه ندارد. نه با جت اسکی، نه با پول طلا و نه با میزان کالری دریافتی نمی توان انسان انقلاب اسلامی ساخت. من به آقای پزشکیان رأی نخواهم داد اما دولت آقای پزشکیان می تواند فرصت خوبی باشد تا به هویت ایرانی فکر کنیم و برای ساختنش برنامه پیدا کنیم. @telkalayyam
تلک الایام
#ما_عشق_را_به_مدرسه_بردیم دولت آقای پزشکیان فرصت خوبی است برای ما انقلابی ها که به جای دولت در سایه
این متن را ششم تیر ماه قبل از انتخابات دوره اول، اینجا منتشر کرده بودم اما به خاطر ناراحتی دوستانم خیلی زود آن را از کانال برداشتم. حرف های بسیارتری هم دارم که ان شاءلله خواهم نوشت...
سالهاست تنور محرم مرا، آن اشتیاق یازده ساله گرم می کند؛ که از مقابل خیمه با حسرت، دور شدن برادری را تماشا می کرد؛ که پایش به رکاب نمی رسید و بند کفش هایش در باد رها بود... @telkalayyam
عَزَّ وَاللّهِ عَلى عَمِّكَ أن تَدعُوَهُ فَلا يُجيبَكَ، . . . والله برای عمویت سخت و جانکاه است که اجابت آسمانها و زمین در دستانش باشد اما نتواند پاسخ تو را بدهد @telkalayyam
فَرَدَدۡنَٰهُ إِلَىٰٓ أُمِّهِۦ كَيۡ تَقَرَّ عَینُهَا قصص/13 چشمت روشن رباب... . . . اما نگاه نکن... @telkalayyam
قرار بود، دنیا با تو دنیای دیگری باشد... @telkalayyam
تلک الایام
#اشهد_لک_بالتسلیم_والتصدیق_والوفاء_والنصیحة زیارت نامه ها گاهی بیشتر از مقاتل، برای آدم روضه می خوا
أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ پیش از آنکه وارد روضه منوره ات شویم باید شهادت دهیم که تو نسبت به برادرت بی وفایی نکردی... و پس از آنکه وارد شدیم باید شهادت دهیم که تو در حق برادرت کوتاهی نکردی: أَشْهَدُ أَنَّکَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْکُلْ @telkalayyam
هدایت شده از شعر و کودکی
بابا؟ هنوزم جنگِ امام حسین با آدم بدا هست؟ پسر/ 5 ساله @sherokoodaki
هدایت شده از حسن بیاتانی
دختر که باشی... کودکی ات را در خانه امام که سپری کرده باشی... معنای حرف های غیر محترمانه را نمی فهمی... از شنیدن صدای بلند و خشن تعجب می کنی... از فریاد مرد نامحرم می ترسی... و قس علی هذا... @telkalayyam
یعنی بعد از امشب باز هم صدای قرآن تو را خواهم شنید؟ @telkalayyam
یکی از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فرو برده بود و در بحر مکاشفت مستغرق شده. حالی که از این معامله باز آمد یکی از دوستان گفت از این بُستان که بودی ما را چه تحفه کرامت کردی؟ گفت به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم دامنی پر کُنم هدیه اصحاب را، چون برسیدم بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد این مدّعیان در طلبش بی خبرانند کان را که خبر شد خبری باز نیامد :: ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم وز هر چه گفته‌اند و شنیدیم و خوانده‌ایم مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر ما همچنان در اوّل وصف تو مانده‌ایم از دیباچه گلستان سعدی از دوستانم شنیدم که سید احمد شمس در پایان جلسه روضه اش این مصرع از سعدی را خوانده که: مجلس تمام گشت و به پایان رسید عمر و چشم بر هم گذاشته و از هوش رفته و... به دیباچه گلستان مراجعه کردم و دیدم سطر به سطر این حکایت سعدی چه توصیف زیبایی از آخرین لحظات این بلبل بوستان آل الله علیهم السلام است. با اینکه او عمری از آنچه استشمام کرده بود مشام جان اصحاب را نیز معطر کرده بود. با موالیان کریم و با وفایش که خود از ذریه شان بود محشور باد... @telkalayyam
تلک الایام
#طریقیت_یا_موضوعیت یک زهیر چهل و چهار ساله است. نوجوان که بوده با پدرش شبانه مشعل به دست و مخفیانه
درباره زهیر و پدرش و حوض آبی که از خانه شان راهی به کربلا داشت پارسال اینجا نوشته بودم... امسال پیاده روی را کمی دیرتر از هر سال آغاز کردیم. خانم پا درد داشت و مثل هر سال نمی توانست راه بیاید. زنگ زدیم به زهیر تا خاطرجمع شویم وقتی به منزلشان می رسیم، آنها راهی کربلا نشده اند. زهیر حال و احوال کرد و گفت امشب هم هستیم. تا منزلشان دویست عمود راه بود و رسیدن به آنجا آن هم توی گرما طاقت فرسا بود. چند دقیقه بعد زهیر زنگ زد و پرسید کدام عمود هستید؟ دارم با ماشین می آیم دنبالتان. یک ساعتی طول کشید تا زهیر از بین جمعیت مشایه به ما برسد. با خوشحالی دیده بوسی کردیم و سوار شدیم. احوال ابوزهیر را پرسیدیم که این یک سال نگران اخبار سلامتی اش بودیم. گفت پدرم سحر بیست و هفت ماه مبارک در سجده ارتحال کرد. ناراحت شدیم و تسلیت گفتیم. وقتی رسیدیم، خانه آن خانه سابق نبود. کاملا کوبیده شده بود و بنای نیمه کاره ساختمان موکب بزرگ تر به چشم می خورد. تنها چیزی که کامل شده بود حمامات بود که الحق خیلی بهتر از سابق بود. جلوی در ورودی یک تابلو نصب شده بود و نوشته شده بود موکب عبدالله الرضیع خدمت زوار الحسین علیه السلام شرف لنا عکس و نام مؤسس موکب یعنی پدرش هم روی تابلو بود شیخ نجاح الطفیلی زهیر گفت این اسم را پدرم خودش روی موکب گذاشته بود. الحمدلله که با رفتن یک موکب دار پیر، این علم روی زمین نمانده بود و زهیر داشت میراث پدری اش را که خدمت به زوار اربعین بود توسعه می داد. در راه برگشت تماس گرفتم و از زهیر اجازه گرفتم که برای بنای نیمه کاره موکبشان که به خاطر هزینه ها همچنان نیمه کاره مانده بود تبرعات جمع کنم. این شماره کارت بنده است و اختصاص به نذورات فرهنگی دارد:
6037997376460078
حسن بیاتانی اگر نذری و نیتی دارید برای اقامه موکب نیمه کاره عبدالله الرضیع علیه السلام می توانید به اینجا واریز کنید و اطلاع دهید. در این خانه حوضی هست که به کربلای ابی عبدالله علیه السلام متصل است. @telkalayyam
داستان آشنایی ما با زهیر برمی گردد به هفت سال پیش. ما شب را مهمان سادات طالقانی بودیم اما سید سلمان جای دیگری را پیدا کرده بود. می گفت اینها خیلی اصرار دارند و اگر منزلشان نروم بی ادبی است و از این حرف ها. ما هم به خنده گفتیم لابد اینها هم بچه دار نمی شوند و واقعا هم همین طور بود. احترام عراقی ها به سادات از روی تشریفات نیست. از روی عقیده است. عقیده یعنی آنچه با قلب و فکر و باور گره خورده است. بارها توی طریق شاهد بودیم که برای بچه دار شدن از سیدسلمان دعا و آب متبرک و... می خواهند و ما البته با کمال بدجنسی این موضوع را سوژه خنده و شوخی های ناجور کرده بودیم و سال هاست که هشتک نسل سید سلمان بین رفقا رواج دارد. آن شب سید سلمان منزل زهیر مانده بود و مادر زهیر با اصرار عمامه سیادت او را در یک تشت شسته بود و عروسش را که سال ها بچه دار نمی شد مجبور کرده بود با این آب چرکین غسل کند. امسال یکی از برادرزاده های زهیر، پسر بچه شش ساله ای را به ما نشان داد که توی موکب نیمه کاره کار می کرد و آب خنک دست زوار می داد و به ما گفت این پسر، ابِن علی است. یعنی فرزند همان عروس خانواده که بچه دار نمی شد و به برکت غسل با آب عمامه چرکین سید سلمان به دنیا آمده بود... خلاصه اینکه بعد از این همه سال شوخی، امسال برای اولین بار نسل سید سلمان را با چشم خودمان دیدیم. عبدالله بن علی الطفیلی... راستی برای شفای ام زهیر هم دعا کنید... @telkalayyam