eitaa logo
ترور رسانه
1.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
591 ویدیو
39 فایل
راهبردها و اقدامات #آمریکا در مواجهه با ایران💠 همراه با ✅ تاریخ معاصر ✅اطلاعاتی از اقدامات سازمانهای امنیتی مدیر @Konjnevis 📘جهت خرید #کتاب : @Adminketabb 💥لینک کانال کتاب های سیاسی تاریخی: https://eitaa.com/joinchat/562167825C0712bdfc96
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 🍃🍃 🍃🌸🍃 🍃🌸🌸🍃 🍃🌸🌸🌸🍃 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: علــے گفت: نــدارم شــما لعنـــت ڪننده و دشنــام دهنــده باشید. دل ها و دهـــان هاے خــود را از آن چــہ خــــدا نمےپسندد، ڪنید. دشنــام هایے ڪہ بہ من مےدهند، با پاســخ ندهیــد. بہ خـــدا سوگنـــــد آن ها ڪور دلنــد و حقایــق را نمےبینند. من از پیشتـــازان لشڪـــر اســـلام بودم، تا آنجا ڪہ صفــوف ڪـفر و شــرڪ تــار و مــار شد. هرگــز نشــدم و . هم اڪنون نیز همان راه را مےروم. پــرده ے باطـــــل را مےشڪـــافم تا حـــق را از پہــلوے آن بیرون بیاورم. بہ جاے لعــن و دشنـــام ڪنید، از خـــدا درخواست پیـــروزے و رستگــــارے نمایید. میان شما و او و نیست و درے بہ روے شما نمےگردد. نڪتــہ جالـــب توجــہ این ڪہ علـــے ڪراراً براے یــــاران خــود، پیرامــــون خــــدا سخنانــــے از ایــن دســت مےگوید و اعتقـــاد دارد ڪہ واقعـــے جنـــگ پیشگــان هستنـــد، نــہ دورویـــان و دروغ گویــان. والسلام. این نامــہ هـــا را عینـــا در مڪتـــوب خــود نوشتـم تا آیندگـــان بداننــد ڪہ حـــق و حقیقـــت، در میـــدان هاے جنــگ معیــن مے شود و حقیقـــت یعنـــے قدرت و سپـــس و . در میــــدان رزم با و خـــدا خــــدا گفتن نمے شود پیروز میـدان جنــــگ بـود. پــــس اے علــــــــــــــے! باش تــا در میــــدان جنــگ پاســـخ سخنانــــت را بدهیـــــم. *** ڪوبــــش زمـــــان بر طبــــــل جنـــگ، شتـــــاب مےگرفت. معاویــــہ بیـــش از پیــــش پر اضطـــراب و نگـــران مےنمود. وقتـــے بہ دیــدارش رفتـــم، عــده اے از فرماندهــان سپـــــاه هــم حضـــــور داشتند. همگے لبــاس رزم پوشیده بودند. پسرانـم محمــد و عبـــدالله را هم در جمع آن ها دیدم. معاویہ تا چشمش به مــن افتــاد، گفت: خـوب شد آمدے عمـــــروعــــاص؛ فرماندهـــان گزارش هاے خوبــے از آمادگــــے سپـــاه شـــام دادند. معاویــہ روے تخـــت نشستہ بـــود و فرمانـدهـــان در مقابلـــش، در دو ستـــون ایستـــاده بودند. از بیـــن آن ها عبـــور ڪردم و ڪنار تخـــت معاویــہ، رو بہ روے فرماندهـــــان ایستــــادم. سرم را بہ طرف معاویہ ڪـــج ڪردم و گفتم: با چنیـــن فرماندهانے، شڪ ندارم ڪہ پیروزے از آن سپـــاه مقتـــدر شــــام است. با دســـت بہ فرماندهــــان سپـــاه اشـــاره ڪردم و ادامہ دادم: این فرماندهان براے جنگیــــدن با سپـــاه ڪوفہ انگیزه ے فراوانـــــے دارند؛ بخصــوص ڪہ خبــر مےرسد در سپــاه علــــــــــے فراوانــے براے جنگیــدن وجــود دارد معاویــہ پرسید: آیا اخبـــار تازه اے بہ دست آورده اے عمـــــرو؟ ✨ ... 💟@chaharrah_majazi
به قسمت قبلے☝️ 🔶 🔸🔶 🔶🔸🔶 🔸🔶🔸🔶 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ مصر دور است و توان سفر به آنجا را ندارم. عمروعاص باشد برای عمرو که از من جوان تر است و سفر را نیز دوست دارد. عبدالله به عمرو نگاه کرد. عمرو گفت: برای من فرقی نمی کند. من به سراغ عمروعاص می روم که می دانم کافرتر از علی و معاویه است. عبدالله گفت: و اما زمان انجام عملیات؛ ما باید در یک شب، در یک زمان و با یک شیوه اقدام کنیم. برک پرسید: چطور؟ عبدالله گفت: بهترین فرصت کشتن این سه تن، هنگام نماز است. می توانیم وقتی که آن ها سر به سجده بردند، ضربتی بر سرشان فرود آوریم و کارشان را بسازیم. عمرو گفت: چه می گویی عبدالله ؟؟ مسجد خانه ی خداست و ریختن خون آنها در چنین جای جایز نیست! عبدالله گفت: چه فرقی می کند دوستان؟! دشمنان خدا در خانه ی خدا ارجح است. عبدالله و برک به هم نگاه کردند. برک گفت: شاید بشود آن ها را در حال رفتن به مسجد، در کوچه ای، خیابانی، جایی به قتل برسانیم. عبدالله گفت: هر چند می دانم على ندارد، اما معاویه و عمروعاص محافظانی دارند که اجازه نمی دهند غریبه ای به آن ها نزدیک شود. اگر هم امکان پذیر بود، هرگز نمی توانستیم پس از انجام عمل، از آنجا فرار کنیم و خود را نجات دهیم، اما در هنگام نماز، هم کشتن آنها آسان تر است و هم امکان فرارمان بیشتر. برک گفت: هر چند از کشتن مورچه ای در خانه ی خدا اکراه داشتم، اما برای رسیدن به مقصود و خدا، چاره ای جز این ندارم. 💠@chaharrah_majazi ⛔️ فقط و فقط با ذڪر منبــع بلامانع است.
🔶 🔸🔶 🔶🔸🔶 🔸🔶🔸🔶 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ عمرو رو به عبدالله کرد و پرسید: آیا زمان معین برای این کار در نظر گرفته ای؟ عبدالله پاسخ داد: بله. رفتن از مکه به سوی کوفه و شام و مصر، زمان بر است؛ لذا ۱۹ ماه مبارک رمضان را لحظه موعود قرار می دهیم، هنگام نماز مغرب. برک گفت: اما شب ۱۹ ماه مبارک رمضان، به روایتی شب است. مگر فراموش کرده اید که چه شبی است؟ عبدالله پوزخندی زد و گفت: اتفاقا شب قدر را انتخاب کردم که در این شب همه ی ملائکه بر روی زمین هستند و شاهد و ناظر بر اعمال ما. ما باید در این شب عبادات و اعمال را انجام دهیم؛ و چه عملی بهتر از ریختن خون دشمنان خدا؟ عمرو گفت: حالا که می خواهید این کار در شب قدر انجام شود، بهتر است زمان آن هنگام نماز صبح باشد؛ چون در آن وقت، مسجد خلوت تر است و امکان فرار و ناپدید شدن برای ما بیشتر است. برک و عبدالله هر دو سرهایشان را به تأیید سخنان او تکان دادند. عبدالله گفت: بله! تو راست می گویی، هنگام نماز صبح بهتر است. سپس دست هایش را جلو آورد. عمرو و برک هم دست هایشان را جلو آوردند. و هر سه با فشردن دست ها به هم به آن چه تصمیم گرفته بودند، پیمان بستند. سپس عبدالله گفت: این پیمان اولیه است؛ پیمان اصلی را فردا در کنار خانه ی خدا میبندیم. سه سایه روی دیوار، که در کور سوی نور پیه سوز می لرزیدند، از جا برخاستند و به آغوش هم فرو رفتند. لینک قسمت اول رمان قدیـــــس https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2955 لینک قسمت اول داستان ســــــــــــراب https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2127 💠@chaharrah_majazi ⛔️ فقط و فقط با ذڪر منبــع بلامانع است.