بوشهر خانم زارعی:
🍃 یا حاضِـــــــر و یا ناظِــــــــر 🍃
♨️ ســــــــــــــــراب ♨️
#قسمت_بیست_و_نهم
دست حاج صابر بالا رفت و سحر با جیغـے ڪوتاه چشمانش را بست.
حاج رضا دست حاج صابر را روی هوا گرفت و به آرامـے گفت:
-زشته حاج صابر...برید خونه ی ما.
اونجا با هم حرف مـے زنیم.
حاج صابر نگاه غضبناڪـے به حاج رضا انداخت و با غیض غرید:
-زندگی من و دخترم به شما ربطـے نداره. بریم.
بعد هم دست سحر را ڪشید و از میان جمعیت بیرون رفتند.
همه حیران مانده بودند و آقای محمدی به این فڪر مے ڪرد ڪه حاج رضا چطور در این مدت توانسته در برابر تمام تهمت ها مقاومت ڪند؟
این همه صبر تا به ڪجا؟
یڪ نفر از میان جمعـے ڪه بر گردشان حلقه زده بودند داد زد:
-پس قضیه ی اون نزول خوره چیه؟ نڪنه اونم دروغ مے گفت؟
این بار این سید مصطفـے بود ڪه سر به زیر و شرمنده جواب داد:
-اون قضیه اش جداست...ربطـے به حاج رضا نداره.
-یعنـے چـے ربط نداره؟
یارو مدرڪ داشت...
در به در دنبال حاج رضا مـے گشت اون وقت میگین ربطـے بهش نداره؟
حاج مصطفـے از شرم روی نگاه ڪردن به پدرش را نداشت...
وقتـے به یاد حرف هایـے ڪه به پدرش زده بود، مـے افتاد دلش مـے خواست زمین دهان باز ڪرده و در آن فرو مے رفت.
نفس عمیقـے ڪشید و گفت:
-منم مثل شما به ایشون شڪ داشتم...
منی ڪه پسرش بودم...
تو روش ایستادم و سرشون داد زدم و ایشون هیچـے نگفت...
یه بنده خدایـے حرف قشنگی بهم زد...
گفت من فقط تو پنج دقیقه به شرافت حاج رضا پـے بردم ولـے تو ڪه این همه ساله پسرشـے بهش شڪ داری.
نمے تونم بگم جریان چیه ولـے حاضرم قسم بخورم ڪه حاج رضا فقط قربانـے این بازی شده...
دیگر ڪسی حرفـے نزد.
قسم سید مصطفـے کم چیزی نبود.
جمعیت ڪم ڪم پراڪنده مـے شدند.
صدای الله اڪبر اذان بلند شده بود.
مردم هنوز هم میلـے برای اقتدا به حاج رضا نداشتند.
بعضـے ها از رو به رو شدن با حاج رضا فرار مـے ڪردند و بعضی ها هم هنوز مانده بودند ڪه ڪدام داستان را باور ڪنند.
مسعود قدم قدم عقب گرد ڪرد و به طرف خانه اش به راه افتاد.
ویران و شڪست خورده...
انگار نرجس راست گفته بود...
یادش به بحث دیشب شان افتاد.
وقتـے مثل همین امروز بر سر همسرش فریاد ڪشیده و گفته بود با چشمان خودش حاج رضا و آن زن را دیده است.
نرجس فقط چند جمله در جوابش گفته بود:
-تو بیابون ڪه باشـے یه وقتایـے یه نور از دور چشماتو مـے زنه...
دقت ڪه ڪنـے مے بینی که انگار آبه و داره موج مـے خوره...
انگار یه چیزیه مثل یه برڪہ ی ڪوچیڪ.
اینجور وقتا به سمتش میری چون با چشمای خودت آب رو دیدی ولـے هر چی بری جلو به هیچـے نمـے رسـے.
چون آبـے در ڪار نیست.
تو فقط خودت رو خسته مـے ڪنے چون اونـے ڪه دیدی فقط یه سرابه...یه ســـــــراب...
اینو یادت باشه...
سراب یه دلیله برای اینڪه بفهمـے حتـے گاهی وقتا چشمای آدم هم ممڪنه دچار خطا بشه.
ادامه دارد...
#م_زارعی
@chaharrah_majazi
🎈
🎈🎈
🎈🎊🎈
🎈🎊🎊🎈
🎈🎊🎊🎊🎈
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_بیست_و_نهم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
مردم در صورت #ترس از حاڪم، در پشت پرده ے نفاق و ظاهر فریبے بیان مےشوند،
و هیچ #سمے مہلڪ تر از این نیست ڪہ مردم در ظاهر دوست و در باطن دشمن حاڪم باشند.
تو مےتوانستے با آن جوان معترض و گستاخ، کارے نداشتہ باشے، حتے بہ روے او لبخند بزنے و دلجویے اش ڪنے. اما بعد، ترتیبے بدهے مأمورانت دور از #چشم مردم، او را دستگیر و بہ قتل برسانند.
لازم نیست براے خفہ ڪردن صداے مخالفان، همان لحظہ و آشڪارا اقدام ڪنے.
ڪافے است ڪمے صبور باشے و اجازه بدهے صداها برخیزد، سپس تصمیم بگیرے با آن صدا چہ ڪنے. تو...
معاویہ ڪہ در طول سخنانم ڪم حوصلہ و تا حدودے ڪلافہ نگاهم مےڪرد، حرفم را برید و پرسید:
آیا علــــــــــــــــے هم از همین #شیوه اے ڪہ مےگویے بہره جستہ ڪہ همہ ے مردم ڪوفــہ مدینــہ و مڪــہ و سایر بلاد اسلامے با او بیعت ڪرده اند؟
پاسخ دادم:
خیر!
شیوه علــے در حڪومت دارے، شیوه ے دیگرے است ڪہ هرگز بہ #نفع او نیست.
او مردم را صاحب حق مےداند.
روش او همان روش #محمــد است.
علــے پیرو مردمان #فقیر و توده هاے زیرین جامعہ است. بہ ثروتمندان و اغنیا روے خوش نشان نمےدهد و در سفره ٻ آنان طعام نمےخورد.
علــے روابطش را با مردم، براساس اصول دینے اش تنظیم ڪرده و هرگز بہ فڪر بقاے قدرت و حڪومت خود نیست.
شنیدم ڪہ وقتے محمد بن ابی بڪر را بہ فرماندارے مصر برگزید،
در حڪمے بہ او نوشت:
با مردم، فروتــن، نــرم خو و مہربان باش.
گشــاده رو و خنــدان باش تا بزرگان در ستمڪارے تـو طمــع نڪنند و ناتــوان ها در #عدالـت تو مأيوس نگردند.
اما در واقع مردم بہ فڪر منافع خویشند؛
رابطہ شان با حڪومت بر همین اساس و پایہ تنظیم شده است.
ڪافے است حڪومت، #شڪم هایشان را سیر ڪند تا مردم پیرو آن حڪومت شوند این ڪہ مےگویند مردم مانند #گله اند، سخن درستے است؛
#حاڪــــــــم_قدرتمند_ڪسے_است_ڪہ_روش_گلہ_دارے_را_بیاموزد.
چموشترین قوچ ها را ميتوان با مشتے علوفہ رام ڪرد تا شاخ هایشان فقط تزیینے بر سرهایشان باشد...
پس معاویہ! راه نگہدارے را بیاموز ڪارگزارانت را از دوستان و اقوامت قرار بده؛ البتہ این راهے است ڪہ شما بنےامیه آن را پیموده اید.
عثمان از این نظر با رسول خدا و دو خلیفہ پس از او متفاوت بود؛ او همہ ے بستگان خود را در رأس امور حڪومتے قرار داد و تو البته استاد بے بدیل این روش هستے معاویہ عمامہ اش را از سر برداشت، آن را روے زانویش گذاشت و گفت:
از علــے گفتے؛ بگذار سخنانے از او بر زبان آورم تا بگویے وصف حال تو ڪدام یڪ از آنان است.
علــے مےگوید مردم #چہار_گروهند؛ گروهے اگر دست بہ فساد نمےزنند، براے این است ڪہ روحشان ناتوان و شمشیرشان ڪند است و امڪانات مالے در اختیار ندارند و
گروه دیگر، آنانند ڪہ شمشیر ڪشیده و شر و فسادشان را آشڪار ڪرده اند، لشڪرهاے پیاده ے خود را گرد آورده و آمادهے ڪشتار دیگرانند، دین را براے بہ دست آوردن مال دنیا، تباه ساختہ اند ڪہ رئیس و فرماندهے گروهے شوند یا بہ منبرے رفتہ و خطبہ بخوانند.
چہ بد #تجارتے ڪہ #دنیا را بہاے جان خود بدانے و با آنچہ در نزد خداست، معاوضہ نمایے.
گروه دیگر با اعمال آخرت، دنیا را مےطلبند و با اعمال دنیا در پے ڪسب مقام هاے معنوے آخرت نیستند، خود را ڪوچڪ و متواضع جلوه مے دهند، گام ها را ریاڪارانہ و ڪوتاه بر مے دارند، دامن خود را جمع ڪرده خود را همانند مؤمنان واقعے مے آرایند و پوشش الہے را در سایہ ے نفاق و دورویے و دنیاطلبے خود قرار مے دهند.
برخے دیگر ڪہ با #پستے و ذلت و فقدان امڪانات، از بہ دست آوردن قدرت محروم مانده اند و خود را بہ زیور قناعت آراستہ و لباس زاهدان را پوشیده اند. اینان هرگز از زاهدان راستین نبوده اند.
🍃 #ادامـــہ_دارد ...
لینک قسمت اول #رمـــــــــــــــان
https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2955
✨@chaharrah_majazi