YEKNET.IR - zamine - shabe 19 ramezan 98 - banifatemeh.mp3
3.67M
به سوی مسجد شد روونه
آروم آروم از تو خونه
#شب_قدر
@testimonial
گفت:
دگࢪ قݪبم شۅق شہادت نداࢪد!
بهش گفت:
مࢪاقب نگاهٺ باش❗️
@testimonial
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشکل ظهور اینجاست...
-بهخودمونبیایم!
#امام_زمان
@testimonial
میگفٺ:
امام زمـٰانھ...،
امامجمعـھ
نیسٺ ڪھ فقط
جمعہهابہفڪࢪشے..!:)💔
+خیلےࢪاسٺمیگـھ!💔:))
#دلتنگم💔
#یامهدی
@testimonial
1_1146413605.pdf
11.4M
پی دی اف کتاب شهید عباس دانشگر
عمل به قول✌
@testimonial
به قول آقای پناهیان:
امشب به خدا قول هایی ندید؛ که میدونید عمل نمیکنید... بگید قول نمیدم چون میدونم خراب میکنم؛ تو بی حساب منو ببخش و مواظب من باش که دیگه گناه نکنم.
ʝơıŋ➘
|🌷@testimonial
پـــلــاکـ خـــاکی🕊️
|بسمربالشُھداوالصدیقین| #سلام_بر_ابراهیم صفحھ ۹۲ ظاهر ساده «جمعی از دوستان شهید» در ايام ا
|بسمربالشُھداوالصدیقین|
#سلام_بر_ابراهیم
صفحھ ۹۳
پرسيدم: لباست كو!؟ گفت: يكی از بچه های كُرد از لباس من خوشش آمد.
من هم هديه دادم به او!
ساعتش را هم به يك شخص ديگرداده بود. آن شخص ساعت را پرسيده
بود و ابراهيم ساعت را به او بخشيده بود! اين كارهای ساده باعث شد بسياری
از كردهای محلی مجذوب اخلاق ابراهيم شوند و به گروه اندرزگو ملحق
شوند. ابراهيم در عين سادگی ظاهر، به مسائل سياسی كاملا آگاه بود.
جريانات سياسی را هم خوب تحليل می كرد.
مدتی پس از نصب تصاوير امام راحل و شهيد بهشتی در مقر، از طرف دفتر
فرماندهی كل قوا در غرب كشور كه زير نظر بنيصدر اداره می شد دستور تعطيلی
و بستن آذوقه گروه صادر گرديد، اما فرمانده ارتش در آن منطقه اعلام كرد كه
حضور اين گروه در منطقه الزام است. تمامی حملات ما توسط اين گروه طراحی و
اجرا می شود. بعد از مدتی با پيگيری های اين فرمانده، جلوی اين حركت گرفته شد.
يك روز صبح اعلام كردند كه بنيصدر قصد بازديد از كرمانشاه را دارد.
ابراهيم و جواد و چند نفر از بچه ها به همراه حاج حسين عازم كرمانشاه شدند.
فرماندهان نظامی با ظاهری آراسته منتظر بنيصدر بودند. اما قيافه بچه های
اندرزگو جالب بود. با همان شلوار كردی و ظاهر هميشگی به استقبال بنيصدر
رفتند! هر چند هدفشان چيز ديگری بود. می گفتند: ما می خواهيم با اين آدم
صحبت كنيم و ببينيم با كدام بينش نظامی جنگ را اداره می كند!
آن روز خيلی معطل شديم. در پايان هم اعلام كردند رئيس جمهور به علت
آسيب ديدن هليكوپتر به كرمانشاه نمی آيد.
مدتی بعد حضرت آيت الله خامنه ای(حفظه الله)به كرمانشاه آمدند. ايشان در
آن زمان امام جمعه تهران بودند. ابراهيم تمام بچه ها را به همراه خود آورد.
آنها با همان ظاهر ساده و بيالايش با حضرت آقا ملاقات كردند و بعد هم
يك يك، ايشان را در آغوش گرفتند و روبوسی كردند.
. . .
زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی
@testimonial
پـــلــاکـ خـــاکی🕊️
|بسمربالشُھداوالصدیقین| #سلام_بر_ابراهیم صفحھ ۹۳ پرسيدم: لباست كو!؟ گفت: يكی از بچه های كُر
|بسمربالشُھداوالصدیقین|
#سلام_بر_ابراهیم
صفحھ ۹۴
چم امام حسن(ص)
« حسین الله کرم »
برای اولين عمليات های نفوذی در عمق مواضع دشمن آماده شديم. ابراهيم،
جواد افراسيابی، رضا دستواره و رضا چراغی و چهار نفر ديگر انتخاب شدند.
بعد دو نفر از كردهای محلی كه راه ها را خوب می شناختند به ما اضافه شدند. به
اندازه يک هفته آذوقه كه بيشتر نان و خرما بود برداشتيم. سلاح و مواد منفجره و
مين ضد خودرو به تعداد كافی در كوله پشتی ها بسته بندی كرديم و راه افتاديم.
از ارتفاعات و بعد هم از رودخانه امام حسن عبور كرديم. به منطقه چم امام
حسن(ع) وارد شديم. آنجا محل استقرار يک تيپ ارتش عراق بود. ميان
شيارها و لا به لای تپه ها مخفی شديم.
دشمن فكر نمی كرد كه نيروهای ايرانی بتوانند از اين ارتفاعات عبور كنند.
برای همين به راحتی مشغول تهيه نقشه شديم.
سه روز در آن منطقه بوديم. هرچند بارندگی های شديد كمی جلوی كار ما
را گرفت، اما با تلاش بچه ها نقشه های خوبی از منطقه تهيه گرديد.
ِ پس از اتمام كار شناسايی و تهيه نقشه، به سراغ جاده نظامی رفتيم. چندين
مين ضد خودرو در آن كار گذاشتيم. بعد هم سريع به سمت مواضع نيروهای
خودی برگشتيم.
هنوز زياد دور نشده بوديم که صدای چندين انفجارآمد. خودروها و
. . .
زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی
@testimonial