[ تینـو ]
میگم به نظرم این یکی دو روزه یه کاری کن حسین چشمش تو رو بگیره !
نمیدونم ...
خودت بهتر میدونی
چیکار باید کنی !
اصلا میگما
تو که تا حالا حست نمیگرفته
پاشو این دو شب رو
نماز شب بخون به عشقش ...
خود اقا نگاه کنه
بگه ببین چه خبر شده *-*
پاشو یه جا جلو چشمت
بنویس
" حسین این یه ماه
بیشتر از همیشه رو تو
حساب وا کرده "
...
-خندید و گفت:
من دنبال شرح حالی ام که تو وقتی از حرم امام رضا برگشتی ، در روزنامه ..... نوشتی . اما متاسفانه هیچ وقت به آن نرسیده ام .
+بهتر نیست این دفعه بروی و خودت را بسپاری به امام ؟
او ظرفیت ما را بهتر از خودمان میشناسد !
-حتما این کار را میکنم . این بار با جمله های خودم با امام حرف میزنم نه با جمله های تو ...
[ احضاریه ص ۱۳ ]
...اولین باری که وارد حرم شدم، جا خوردم.
عطر گل محمدی مشامم را نوازش کرد. حظ کردم . گفتم عرض سلام دارم جناب ... حالتان چطور است ؟ خوب هستید إن شاءالله ؟
گفتم : اگر برای شما شیرین زبانی نکنیم، برای کی بکنیم ، جناب آقای امام ؟
یکی از خادم های خوش رو آمد جلو و توی صورتم لبخند زد و گفت :
خوش آمدید !...
[ احضاریه ص ۱۳ ]
[ تینـو ]
...اولین باری که وارد حرم شدم، جا خوردم. عطر گل محمدی مشامم را نوازش کرد. حظ کردم . گفتم عرض سلام دا
یاد اون روزی افتادم که
دم عمود اخر
میخوندم با خودم
سلام اقا
که الان رو به رو تونم :))
بعد یاد یه مداحی ای افتادم
از زبون حضرت زهرا
که میگن
به مجلس عزای حسینم اومدی
خدا خیرت بده مادر ...
این همه شب واسه پسرم سینه زدی
خدا خیرت بده مادر :))
این همه راه اومدی به عشق پسرم ...
خدا خیرت بده مادر :))
خسته شدی ، پیاده توی راه حرم ...
خدا خیرت بده مادر :))
4_6021498695353106872.mp3
8.66M
تو مجلساتون میام و
تو روضه هاتون میشینم
خیالتون باشه راحت
نوکریتونو میبینم :)
میگفت :
همین شبهاست که رقیه
به عمه ش میگه
من اینجا رو دوست ندارم
بریم خونه خودمون :)
حسین آینه تمام نمای خداوند است و
من همه عمر تاکنون کوشیدهام
که آینه حسین بشوم.
از خودم هیچ نداشته باشم،هیچ نباشم.
از خودم خالی شوم و سرشار از حسین.
از خودم تهی شوم لبریز از حسین.
فدایی حسین شوم.
فنا در حسین شوم و آنچنان شوم ڪه
در آینه نیز جز تصویر "حسین" نبینم..،
.
[سقایآبوادب]
کاش یه دهه ای هم بود ،
مینشستیم واسه هزاران هل من ناصر
امام زمانمون گریه میکردیم !
اخه حسین یه بار گفت و هزاران ساله براش گریه میکنیم ...
عجب حکایتیه :)
برای روضه ی امشب همین بس که
وقتی امام حسن یه سیلی دید و
نتونست کاری بکنه
اونجوری غم کوچه پیرش کرد
وای از دل امام سجاد ...
+تا نفس داشت فقط گریه کن بابا بود ... :)
داشتم به این فکر میکردم که
هاجر واسه اسماعیلش چند دور دوید و سراب دید
داستانش تو قران اومد
اگه قران بعد عاشورا نازل میشد
چقدش راجب زینب میشد ؟..
میگم اگه شهید شیم
بعد جنازمون پیدا نشه و گمنام بمونیم ؛
رو قبرمون مینویسن فرزند سید علی؟ :)
میگما
خدا همیشه دنبال بنده های فراری یکیو فرستاده
میشه اونی که با پای خودش اومده رو رد کنه ؟!
+ تو را داشتم و غیر را بنده شدم
عجب :)
اهدنا الصراط المستقیم یعنی
جاده ی نجف تا کربلا ...
+ همین ساعات که ما داریم خواب وصل میبینیم
کسانی آن طرف دارند پیش یار میمیرند:)
وقتی فتنه گران سقیفه محاکمه نشدن ،
نتیجه ش شد کشوندن حسین به قتلگاه و
ناموس خدا به شام !
خطر فراموشی فتنه ها رو میبینی ؟...
در عجبم از کسانی که
هزاران گناه میکنند و معتقدند ،
یک قطره اشک بر حسین
ضامن بهشت آنهاست..!
[ شهید چمران ]
حدیث قدسی:
تو نمیدونی چقد وجودت برام عزیزه،وگرنه از شوق جون میدادی!
#پ.ن:
خدایا من که نمیفهمم، ولی تو از محبت ات به من دست نکش...
کاش نرسه کسی به اونجایی که
به حسین بگه
دیگه بهت نمیگم کربلا میخوام
نمیام در خونت
خوش باش با همونایی که
خریدارشونی !
باشه ...
+ چی میشه یهو دله قاطی میکنه ؟...
باشه منو نبر به کربلات
حق داری اقا :)
میگفت
اگر امیرالمومنین یک سیب را نصف میکرد
و میفرمود نصفاش حرام است و نصفاش حلال،
مالکاشتر حتی در دلش هم سوال ایجاد نمیشد که چرا؟!
+ولایت پذیری
کارهای خوب و بد یا ثواب و گناه،
در فکر و فرهنگ ما،
اندازههای واقعیشان را از دست دادهاند
و شدهاند اندازهی لباسهایی که ما برایشان قواره کردهایم.
بالا رفتن از دیوارِ خانهی مردم را خیلی بد میدانیم،
ولی دروغ و غیبت و تهمت را گناهِ جدیای تلقی نمیکنیم!
باید دید که وزن و اندازهی هر کدام از اینها، پیشِ خدا چقدر است.
ملاک، نظر خداست،
نه دیدگاهِ ما.
خداوند، گناهِ تهمت به انسان مؤمن را از کشتن او بزرگتر میشمارد،
ولی ما با توجیهات من درآوردی،
همه چیز را مطابق سلیقهمان جفت وجور میکنیم
و شب هم با خیال راحت وآسوده میخوابیم.
اصلاً حرف و سخن آنقدر برایمان بادِ هواست، که خودمان هم فراموش میکنیم پشت سر مردم
چه بافتهایم و چه گفتهایم!
[ طوفان دیگری در راه است ]
کربلا....کربلا....کربلا...کربلا.mp3
634.9K
دله دیگه...
یهویی کربلایی میشه...(-:
چه قشنگ گفت شاعر:
گر میسر
نیست من را کام او
عشق بازی
میکنم با نام او
#کاش_بطلبی_آقام
یک روز در ایام تحصیل در نجف اشرف،
پس از اقامهی نماز پشتِ سر آیت الله مدنی
دیدم که ایشان شدیداً دارند گریه میکنند
و شانههایشان از شدت گریه تکان میخورد!
رفتم پیش آیت الله مدنی و گفتم:
ببخشید،
اتفاقی افتاده که این طور شما به گریه افتادهاید؟
ایشان فرمودند:
یک لحظه، امامزمان (عج) را دیدم
که به پشتسرِ من اشاره نموده و فرمودند:
آقای مدنی، نگاه کن!
شیعیانِ من بعد از نماز،
سریع میروند دنبال کار خودشان
و هیچکدام برای فرج من دعا نمیکنند.
انگار نه انگار که امام زمانشان غایب است!
و من از این گلایه امام زمان (عج) به گریه افتادم ..
[ آیت الله مجتهدی تهرانی ]