هاجرمهجوب:
🔸 روزی مردی در خواب می بيند که #خداوند به او می گويد آيا #دوست داری صحنه هايی از زندگيت را پيش رويت نشان دهم. مرد از خود اشتياق نشان می دهد. #ساحل #دريا ظاهر می شود و او آينده خود را می بيند که در لحظه های سخت دو رد پا روی شن های ساحل است
🔸 مرد از #خدا می پرسد: اين رد پاهای چه کسانی است؟ خداوند می گويد يکی از آن تو و ديگری از آن من است که در سختی ها همراه توام. مرد مسرور می شود
🔸در صحنه ای ديگر او #مصيبت بزرگی پيش روی خود می بيند و روی ماسه ها تنها يک رد پا مشاهده می کند. با گله به خداوند می گويد: پس چرا مرا تنها گذاشتی؟ اين رد پای من است که تنها در #مشکلات رهايم
🔸 خداوند می گويد: اين رد پای تو نيست، رد پای من است. مرد می پرسد پس من کجايم؟ خداوند می گويد: #تو_در_آغوش_منی، وقتی که سختی ها از همه سو به تو هجوم می آورد