eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2.1هزار دنبال‌کننده
80.6هزار عکس
86هزار ویدیو
3.3هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
سوره مبارکه از کتاب ترجمه خواندنی قرآن
سوره مبارکه باصدای استاد مومیوند
472-ghafer-ta-1.mp3
3.58M
سوره مبارکه بخش اول مفسر: استاد قرائتی
472-ghafer-ta-2.mp3
2.51M
سوره مبارکه بخش دوم مفسر: استاد قرائتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️نحوه شهادت هفت تن از اعضای خانواده‌ حجه الاسلام مرحوم 👇 ☀️در زمان جنگ پدرم برای فراهم کردن شرایط سکونت راهی قم شده بود. در این مدت مادرم وسایل خانه را بسته بندی می‌کرد. به جهت اینکه من تازه ازدواج کرده بودم و همچنین در آزمون استخدامی آموزش و پرورش قبول شده بودم، بنابراین تصمیم گرفتم در اسلام آباد بمانم. مادرم در آن زمان 39 ساله بود و در تمام شرایط سخت و دشوار پدرم را همراهی می‌کرد. با وجود اینکه پزشکان به مادرم توصیه کرده بودند در یک منطقه آب و هوای خشک زندگی کند تا رماتیسمش بهبود یابد، مادرم می‌گفت هر چه امام راحل و پدرت بگویند من قبول دارم. اگر امام (ره) به پدرت ابلاغ کند که در اسلام آباد بماند، من نیز می‌پذیرم. در آن دوران پدرم کمک‌های خیرین را جمع آوری کرده و بین خانواده‌های نیازمند اسلام آباد تقسیم می‌کرد. به جهت اینکه به ایام مهر ماه نزدیک می‌شدیم، 30 شهریور ماه با پدرم تماس گرفتم و کسب اجازه کردم تا کمک‌ها را میان خیرین تقسیم کنم. با موافقت پدرم روز بعد به همراه خادم مسجد شروع به بسته‌بندی کمک‌های مردمی کردم. بسته بندی کالا تا پیش از ظهر به اتمام نرسید. آن روز منزل خانواده همسرم دعوت بودم. پیش از حرکت به منزل آن‌ها به خانه مادرم رفتم. آن‌ها منتظر آمدن مادربزرگم از بروجرد بودند.   ☀️پیش از وقوع آن حادثه، سه مرتبه خبری مبنی بر این حادثه بر سر زبان‌ها آمد ولی هیچ یک از ما متوجه نشدیم. ابتدا استخاره‌ پدرم بود که در آن شهادت آمده بود. دوم سخن مادرم و سوم بصیرت برادرم در خصوص شهادت. سه عاملی بود که می‌خواست به ما بفهماند که حادثه‌ای رخ خواهد داد. دقایقی بعد از خوردن ناهار به دفتر برگشتم. رادیو در دفتر مسجد روشن بود. پیامی مبنی بر تجاوزات عراق و پاسخ قطعی ما در خصوص بمباران‌های عراق اعلام شد. یکی از اهالی محل در همین حین وارد مسجد شد و از من خواست تا از طریق بلندگو به مردم اعلام کنم که عراق حمله کرده است و آماده باشند. از انجام این عمل سر باز زدم و گفتم که این امر باعث رعب و وحشت میان مردم می‌شود. آن فرد با شنیدن پاسخ من از مسجد خارج شد. ☀️دقایقی بعد با شنیدن صدای هواپیما از دفتر مسجد خارج شدم. هواپیماها به قدری به زمین نزدیک شده بودند که برگ‌های درخت توت بر روی زمین ریخت و شیشه‌ها شکست. در آن لحظه گمان کردم که هواپیماهای ایرانی هستند که به سمت عراق می‌روند اما وقتی که چترهایی از هواپیما به سمت زمین پرتاب شد، یقین یافتم که این هواپیماهای عراقی است. در همین حین موج یک انفجار من را پرتاب کرد. از زمین که بلند شدم، صورتم پر از خون بود. صورتم را داخل حوض آب کردم. آب رنگ خون گرفت. می‌خواستم به خانه پدرم که به فاصله 10 متری از مسجد بود برای پانسمان بروم که ناگهان دیدم خانه پدرم فرو ریخته است. به سمت آنجا دویدم. خواهرم با آوار به پایین می‌آمد که دست او را گرفتم و به بیرون کشیدم. وسط خیابان هر کسی که در حال عبور بود، ترکش خورده بود. یک نفر دست و سرش قطع شده و در حال سوختن تکان می‌خورد. همچون تنه درخت، سوخته و سیاه شده بود. هفت نفر از اعضای خانواده‌ام اعم از مادرم، داماد، نوه، سه برادر و مادرم بزرگم در زیر آوار مانده بودند. از یک تیرآهن گرفتم و خودم را به بالای ساختمان کشیدم. آجرچین‌های اتاق باقی مانده بود. پایم را که روی اولین آجر گذاشتم، ساختمان فرو ریخت و من حدود فاصله ۹ متر به زمین سقوط کردم. بر اثر پرتاب، از حال رفتم. وقتی چشم باز کردم، روی میز در داروخانه بودم. فکرم را که متمرکز کردم، متوجه شدم چه حادثه‌ای رخ داده است. ☀️بعدها برایم روایت کردند که بعد از سقوطم از ساختمان، من را همراه با شهدا به بیمارستان منتقل کردند. مسئول داروخانه بیمارستان که یکی از دوستان مسجدی‌ام بود، متوجه می‌شود که من نفس دارم. من را به داروخانه برد و سرم می‌زند. سرم را از دستم باز کردم و به سمت خانه‌مان رفتم. با لودر آوارها را برداشتیم و پیکرها را پیدا کردیم. مادرم را در حالی پیدا کردیم که سه برادرم را در آغوش گرفته و تیرآهن از پهلوی سمت راستش وارد شده و از سمت دیگر خارج شده بود. اهالی محل شب حادثه طی تماس تلفنی با دفتر آیت الله گلپایگانی می‌گویند که نارنجکی به منزل ما پرتاب شده است. پدرم آن زمان در قم مسئول مسجد امام المهدی (عج) شده‌ بود. وی زمانی به منزل رسید که ما پیکرها را از ساختمان خارج کرده بودیم. پدرم در آن لحظه با دیدن منزل و پیکر هفت تن از اعضای خانواده‌اش رو به قبله ایستاد و گفت: 👈 «هو المالک و نحن المملوک». ☀️پیکرها را برای تشییع و خاکسپاری به بروجرد منتقل کردیم. در این حادثه بیشترین ضربه را خواهرم خورد زیرا علاوه بر اعضای خانواده‌اش، فرزند و همسرش نیز شهید شدند. راوی: پسر خانواده 
معبر زالواب با شهید میرزایی چند شب رفتیم باز نمی‌شد. آمدیم داخل سنگر اتفاقی جلال در سنگر ما بود، با با مهدی میرزایی از خط آمدیم و خسته و مانده، جان راه رفتن نداشتیم... گفتم: جلال گیر کردیم چیکار کنیم؟ جلال خیلی طبیعی گفت: بفرستید... گفتم: چی میگی؟ گفت: بفرستید... گفتم: جلال راه‌ باز نمی‌شه! بفرستیم؟!... مهدی را بیدار کردم. گفتم: مهدی بلند شو چرا گرفتی خوابیدی؟ راست میگه! ما نفرستادیم بلند شو دوباره بزنیم به خط... شب مجدد رفتیم حدود ساعت ۲ رسیدیم... دیدم عراقی‌ها با فانوس آمده‌اند داخل معبر و میدان مین و دارند برمی‌گردند ۷، ۸ نفری بودند... گفتم: به آقا مرتضی قربانی خبر دهیم که معبر زالو آب هم باز شد... وقتی که جلال می‌گفت: بفرست کار تمام بود. راهی که چندین شب باز نشده بود آن شب باز شد... 📚 منبع : کتاب شهد فروش ناداستان شگفت انگیز شهید سعدالله شهد فروش (جلال صلواتی ) صفحات ١٢۴ و ١٢۵ 🇮🇷شادی روح تمام شهدا بخصوص شهید سعدالله (جلال ) شهد فروش صلواتی هدیه بفرمائید. 🇮🇷 🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ‌ فَرَجَهُمْ
🌸🌼🌸🌼 سلام صبح روز شنبه شما بخیر السلام علیک یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یا رب العالمین ⏬⏬⏬⏬ طبقات مردم نزد شیطان شیطان به حضرت یحیی گفت : می خواهم تو را نصیحت کنم. حضرت یحیی فرمود : من میل به نصیحت تو ندارم ؛ ولی می خواهم بدانم طبقات مردم نزد شما چگونه اند. شیطان گفت : مردم از نظر ما به سه دسته تقسیم می شوند : 1⃣ عده ای مانند شما معصومند ، از آنها مأیوسم و می دانیم که نیرنگ ما در آنها اثر نمی کند. 2⃣ دسته ای هم برعکس، در پیش ما شبیه توپی هستند که به هر طرف می خواهیم می گردانیم. 3⃣ دسته ای هم هستند که از دست آنها رنج می برم ؛ زیرا فریب می خورند ؛ ولی سپس از کرده خود پشیمان می شوند و استغفار می کنند و تمام زحمات ما را به هدر می دهند. دفعه دیگر نزدیک است که موفق شویم ؛ اما آنها به یاد خدا می افتند. و از چنگال ما فرار می کنند. ما از چنین افرادی پیوسته رنج می بریم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
دین مقدس اسلام پایه‌ نوینی برای زندگی انسان و بشر آورد. به انسان گفت: ای آدمیزاد! قیمت گوهر تابناک وجود تو از خوردن و خوابیدن بیشتر است، از هوس‌بازی ها، از سرگرمی‌های زندگی و از علم و دانش مادی باز هم بیشتر است؛ از جوانمردی و عاطفه و محبت عمومی باز هم بالاتر است. تو را ز کنگره‌ عرش می‌زنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتادست اسلام گفت: ای بشر! بدان که روح و فطرت انسان همواره نوع میلی فطری، که با هستی توأم است، به سوی کمال_مطلق دارد. معتقد باش بشری خوشوقت است که همواره رو به کمال مطلق داشته باشد. کمال مطلق کیست؟ خدا. اباعبدالله تشخیص داد باید صحنه‌ای به وجود آید که در تاریخ بشریت و مجاهدات انسانی همواره جاودان بماند؛ درسی که همیشه زنده باشد. واقعاً هم درس حسینی همیشه زنده ماند، پس قیام اباعبدالله برای به وجود آوردن کلاس و مکتب مجاهده در راه عقیده برای همیشه است. شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی