May 11
نذری شاهچراغ
سومین سالی هست که نذرش را به حرم شاهچراغ ادا میکند.
سه سال پیش بود، آمد حرم و از شاه چراغ خواست تا فرزنددار شود.
نذر کرد هرسال به ضریح مبلغی پول میریزم.
دختر کوچولو خیلی هیجان داشت. خوشحال بود.چون مامان به او قول داده بود، که نذری را میدهد تا خودش در ضریح بیندازد.
قرار بود از آقای شاه چراغ تشکر کند. مامان همیشه از محبت شاهچراغ و لطف ایشان برایش زمزمه کرده و قصه هرشبش بود.عشق پاک کودکانه دخترک معصوم، بعضی وقتها در خواب او را به دیدن شاه چراغ میبُرد . از اینکه حاجت مامانش را برآورده کرده، و زندگی بابا و مامان به خاطر وجود او رنگ شادی گرفته بود؛ برای زیارت
خیلی عجله داشت. از صبح میرفت سر کیفش و پول نذری را از کیف در میآورد و دوباره توی کیف میگذاشت.
بعد چادر نمازش را سر میکرد و جلوی آینه به خودش نگاه میکرد.
زیر لب حرفهایی که قرار بود به آقا بگوید تمرین میکرد.
وقتی رسیدند به حرم، دوید طرف ضریح و پول نذری را درآورد و زیر لب حرفهایش را به امام زاده گفت. لب هایش را گذاشت روی شبکهها بوسید، بعد دست به سینه به تقلید از مامان، عقب عقب میآمد که صدای شلیک تیر را شنید.
هراسان شد مامان را صدا زد. میخواست به بغل مامان پناه ببرد، او را ندید.ترسان دوید، به پشت کولر پناه برد.
قلب کوچک او توی سینهاش پرپر میزد، که قاتل ترسناک آمد سراغ او. یاد قصه دختر کوچولوی امام حسین افتاد که مامان با اشک و بغض برایش گفته بود. دختر کوچولوی امام از ترس حرمله پشت بوتههای خار پنهان میشد.الماسهای اشک در چشمان زیبایش حلقه زد، خیلی زود روی گونههای لطیفش سرازیر شد. حرمله رسید پشت کولر و قلب کوچک او را به پرواز درآورد.
✍نرجس خاتون محمدی
#طلبه_نوشت
#تولیدی
#شاهچراغ
#ایران_تسلیت
@tollabolkarimeh
هر جا که خاک گردم امید است روز حشر ، از خاک کربلایِ تو سر در بیاوردم🖤
#عسکنوشته
#تولیدی
#کربلا
@tollabolkarimeh
هدایت شده از طلاب الکریمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آغاز ثبتنام دورههای آموزشی مهارتهای فضای مجازی در مدرسه کوثرنت
📋اعطای گواهینامهی معتبر و رسمی از سازمان فنی و حرفهای
اطلاعات بیشتر در رواق کوثرنت
kowsarnet.whc.ir
❗️ویژهی خواهران طلبه
❗️ظرفیت ثبتنام محدود
❗️مهلت ثبتنام ۱۴۰۱/۸/۹ تا ۱۴۰۱/۸/۲۰ (تمدید نخواهد شد)
https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/42950719
#فرزندپروری
چرا نباید به بچهها دروغ گفت؟
🔸خیلی از اوقات والدین برای دوست داشتن یا حفاظت از بچههاشون از دروغ گفتن استفاده میکنن، کاری که خیلی از اوقات شاید آسیبش زیادتر از خطری که ازش نگران بودن باشه.
#خانواده
@tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰دیدار آرتین سرایداران از مجروحین حادثه تروریستی شاهچراغ شیراز و خانواده دانشآموز شهید علی اصغر گویینی از شهدای این حادثه با #رهبر_انقلاب
#شاهچراغ
@tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با آمدنت، مدينه دامنی از عطر گل های محمدی پر کرد. کوچه باغ های مدينه، به پيشواز نفس های بهاری ات آمدند تا خاطره عطر عبور پيامبر صلی الله عليه و آله را از دلتنگی هايشان مرور کنند.
#استوری
#میلاد_امام_حسن_عسکری
@tollabolkarimeh
گندمهای خونی!
_«مامان، حالا چکار کنم بابا زود نمییاد؟»
_«قربونت برم. برو قایم شو، تا من بیام پیدات کنم.»
آخرین تکههای سیبزمینی را که خوب سرخ شده از ماهیتابه بیرون میآورم و در ظرف گرم نگهدارنده میگذارم.
ظرف و نان و سبزی را درون سبد پارچهای قرار میدهم.
امیر با صدای بلند میگوید: «مامان بیا». من در حالی که دلم برایش غنج میرود، با خنده میگویم: «آمدم».
_«کجایی! کجایی! توی حال که نیستی. توی این اتاق که نیستی. حتما توی اون اتاقی. پشت در اتاق که نیستی. کجایی! بذار تو کمد رو نگاه کنم. آی ناقلا اینجایی!!»
امیر جیغکشان با خنده فرار میکند و من با سروصدا به دنبالش میدوم. بالاخره او را میگیرم. هر دو روی زمین میافتیم و در آغوش هم میخندیم. از چشمهای زیبایش اشک شادی میچکد.
زنگ در به صدا درمیآید. امیر با خوشحالی میگوید: «هوررااا، بابا اومد».
از بازار که رد میشویم، با خواهش او بستهای گندم میخریم.
با صدای اذان وارد حرم میشویم. امروز حال و هوای اینجا انگار فرق میکند.
نمیدانم چه شد که بیهوا دلم هوای حرم کرد و گفتم امشب نماز را اینجا بخوانیم.
بدو بدو خودم را به ضریح میرسانم. امیر کنارم ایستاده است. بستهی گندم را از کیفم بیرونم میآورد و میگوید: «مامان زود بریم نماز بخون، میخوام به کبوترا دونه بدم.»
صداهایی عجیب و مبهم در گوشم می پیچد. بدنم به یکباره داغ میشود.
دستهایم از درون حلقههای ضریح کنده میشود و به زمین میافتم.
نمیدانم چرا امیرم غرق در خون است. دستهای کوچکش را لمس میکنم. کیسهی کوچک گندم هنوز در دستش است. آخرین چیزی که میبینم، دانههای خونی گندم است که همه جا پخش شده...
✍صاد.قائدی
#طلبه_نوشت
#تولیدی
#شاهچراغ
@tollabolkarimeh
با حسن ها کار و بار ما گداها سکه است، مجتبی یا عسکری فرقی ندارد بهر ما
#میلاد_امام_حسن_عسکری
#عکسنوشته
#تولیدی
@tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبرمعظم انقلاب: یکی از نشانههای انحطاط آمریکا بر سرکار آمدن کسانی مثل ترامپ و بایدن است.
@tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 معلمی، بزرگترین آرزو
🔻 من به عنوان یک طلبه، به عنوان یک روحانیِ معمم، از آرزوهای بزرگم در زندگی تعلیم و تربیت بوده.
🔸 از سن جوانی در کن که بودم در سن ۱۳ یا ۱۴ سالگی طلبه شدم و بعد از یکی دو سال که چند، کلمه یاد گرفتم در ماه رمضان در کن، که در کوچه ها چراغی نبود، با فانوس به محله ها میرفتم و می گشتم و مساله می گفتم.
☑️ معلمی برای من شانی از شئون زندگی بود. معلمی صفت الهی ست و شما به این جایگاه افتخار کنید.
"آیت الله مهدوی کنی"
⚠️ ما در کرامت، برایتان از اندیشه های مختلف تربیتی می گوییم، چراکه نگاه نقادانه ی شما ارزشمند است. ⚠️
#آیت_الله_مهدوی_کنی
#تربیت_فرزند
#خانواده
@tollabolkarimeh
#سیزده_آبان
🔴امروز همه برای آغاز نظم جدید جهانی ذیل حاکمیت الله به راهپیمایی خواهیم آمد.
جهان با حضور مردم عزیز بزودی شاهد تحولات بسیار شگرفی خواهد بود.
حاکمیت ابلیس در دنیا رو به پایان است و پرچم حاکمیت الله بزودی از شرق تا غرب عالم برافراشته میشود.
و تمدن نوین اسلامی در حال طلوع ظهور است ان شا الله
#سیزده_آبان
@tollabolkarimeh
💠منشور روحانیت (۱)
حماسه سازان تاریخ
🔸️صلوات و سلام خدا و رسول خدا بر ارواح طیبه ی شهیدان بخصوص شهدای عزیز حوزه ها و روحانیت!
🔹️سلام بر حماسه سازان همیشه جاویدِ روحانیت که رسالهی علمیه و عملیهی خود را به دمِ شهادت و مرکَبِ خون نوشتهاند و بر منبر هدایت، وعظ و خطابهی ناس از شمعِ حیاتشان گوهر شبچراغ ساخته اند!
#منشور_روحانیت
منبع کانال ؛ @nedaye_tahzib
@tollabolkarimeh
تختِ کنارِ پنجره
روبروی تختِ کنارِ پنجره، روی مبل مینشینم. جای خالی او را میبینم.
نگاهی به دور و برم میاندازم. کمی بهم ریخته است. تا وقتی او حضور داشت، چقدر همه چیز روی نظم بود؛ تمیزکاری مرتب، آشپزی و غذاهای متنوع، خواب به موقع بچهها و خودمان، درسخواندن و... .
اصلا زندگی برایم بیشتر معنا پیدا کرده بود. همسر و مادر بودنم بیشتر به چشم میآمد. این چهل روز به اندازهی چهل سال بزرگتر شدم.
بعد از سالها درد کشیدن، وقتی مجبور شد هر دو پایش را با هم عمل کند و به شهر و خانهی پسرش برود. عروسش از او به خوبی مراقبت کرد. حتی در نبود پسرش.
مادرم همیشه رفتارش با همه خوب است. روی حرف پدر حرف نمیزند. کارهایش را تا جایی که توان دارد خودش انجام میدهد و به کسی دستور نمیدهد. پسرها را خیلی دوست دارد و به دامادها و عروسها احترام میگذارد. در عین حال هر چه لازم باشد بگوید، با خنده و شوخی میگوید.
دخترها را قوی بار آورده است؛
آنقدر قوی، که در کنار تمام احساسات لطیف زنانه، از پس کارها و مشکلات بربیایند.
نمونهاش خواهرم؛ که بعد از فوت همسرش، با وجود سه دختر هشت، پنج و سه ساله و بیماری دیابت دختر پنجسالهاش، که از سهسالگی درگیر بود و مدام نیاز به مراقبت و رسیدگی داشت.
با دلداریها و کمکهای مادرم،
توانست روی پای خودش بایستد، کار کند و زندگی را به دست بگیرد. تمام سختیها را به جان بخرد، تا بتواند فرزندانش را به خوبی تربیت و بزرگ کند.
خواهرم، یکی از همین روزها، دختر بزرگش را عروس کرد و به خانهی بخت فرستاد.
وقتی با اصرارهای من، برای گذراندن دوران استراحت بعد از عمل، به خانهام آمد، اصلا فکر نمیکردم آنقدر از وجودش آرامش بگیرم و به بودنش عادت کنم. تا جایی که بعد از مدتها، هنوز تخت خوابی را که برای رفاه بیشتر او در پذیرایی گذاشتیم، برنداشتیم.
این تخت خاطرات خوبی را برایمان تداعی میکند.
انگار منتظرم که او دوباره بیاید و مادر بودنم را پررنگ کند.
انگار منتظرم که بیاید، تا با رفتارم ذرهای از زحماتش را جبران کنم.
انگار منتظرم که بیاید و خاطرهی زیبای من باشد.
انگار منتظرم که او بیاید و خاطرهسازی کند.
تخت کنار پنجره میگوید که دنیا با صبوری، مهربانی، تلاش و راضی بودن خیلی زیباست، حتی اگر پر از تیرگیها باشد.
✍صاد.قائدی
#تولیدی
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
🔴 ۱۳ آبان/روز ملی مبارزه با استکبار، مستدام باد
✊ #مرگ_بر_آمریکا
⁉️ آیا می دانید که؟
حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه از چه شخصیتی به عنوان سمبل مبارزه علیه #استکبار
(استعمار) یاد کرده اند؟
1⃣ امام خمینی(ره) در سخنرانی های بسیاری از [مرجع شهید علامه] شیخ فضل الله نوری(ره) نام برده و از ایشان به عنوان سمبل مبارزه علیه استعمار (استکبار) یاد كرده اند. دکتر مرتضی اشرافی، کارشناس مسایل سیاسی/مقاله بررسی نقش و جایگاه روحانیت در مشروطیت/خبرگزاری رسمی حوزه
2⃣ در کلام و باور حضرت امام خمینی(ره)، مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری اعلی الله مقامه، سمبل مبارزه با استکبار بود/ مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی
@tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 تصاویر هوایی از جمعیت باشکوه مردم در راهپیمایی ۱۳ آبان در قم
@tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ الامام الصادق (سلام الله علیه): وتَدخُلُ بِشَفاعَتِها شِیعَتی الْجَنَّةَ بِأجمَعِهِم
🏴 رحلت شهادت گونه حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها را تسلیت عرض می نماییم.
#حضرت_معصومه
@tollabolkarimeh
#وفات_حضرت_معصومه_تسلیت_باد
مرغ دلم راهی قم میشود
در حرم امن تو گم میشود
عمه سادات سلام علیک
روح عبادات سلام علیک
کوثر نوری به کویر قمی
آب حیات دل این مردمی
عمه سادات بگو کیستی؟
فاطمه یا زینب ثانیستی؟
از سفر کرب و بلا آمدی؟
یا که به دنبال رضا آمدی؟
من چه کنم شعله داغ تو را
درد و غم شاهچراغ تو را
کاش شبی مست حضورم کنی
باخبر از وقت ظهورم کنی!
مرحوم آغاسی
منبع کانال: شمیم ملکوت
@tollabolkarimeh
مرد بارانی
از جلوی سماور سازی رد میشدم که دیدم مغازهاش بسته است و همسایهها، برای
شهادتش تبریک و تسلیت نوشته بودند.
جلوی عکسش ایستادم، چهرهاش خوب یادم بود.
اواسط پاییز سال ۱۳۵۴، در آن شب سرد و بارانی؛ انگار که سد آسمان شکسته و سیل از آسمان روی سرم هوار میشد.
من بچه بغل، یک ساعتی میشد،کنار خیابان منتظر ماشین بودم.
چادرم خیس خیس، مثل پوست به تنم چسبیده بود.بچه را پیچیده بودم زیر چادر، بیفایده بود.ترس و نگرانی از هرطرف به من حمله میکردند. فکر سرماخوردن کودک که لرزش تنش را حس می کردم، مثل خوره به جانم افتاده بود.
تشویش از دیر رفتن به خانه و تلخ شدن اخلاق همسرم؛ گفته بود که قبل از تاریکی برگرد.
بخاطر التماس مادرم، مجبور شدم بیشتر کنارش باشم.
خیلی سخت است که بخواهی دونفر را شرعا راضی کنی، مادر و همسر!
نگرانی از شخص غریبهای که در تاریکی شب در دومتری او ایستاده بودم. طبق فطرت زنانهام ترسیدن_ از قرار گرفتن تنهایی در شب و نزدیک مرد نامحرم بودن_برای زنان بهترین صفت است؛ روحم را میخراشید.
غریبه قبل از من منتظر ایستاده بود. اگر ماشین میرسید نوبت او بود، که سوار شود.
یک وانت جلوی او ترمز کرد تا سوارش کند.به من اشاره کرد که سوار شوم.
خودش زیر باران ایستاد. مرد بارانی بارانی، قطرات باران از محاسنش جاری بود.
راننده پرسید: این آقا با شما است؟
_ غریبه است.
بعد از هفت سال از آن شب، من قاب عکس آن مرد غریبه را تماشا میکردم، برای دفاع از دین و ناموس شهید شده بود.
حالا بعد از سی و اندی سال، سخن حاج قاسم را هضم میکنم، تاشهید نباشی شهید نمیشوی .
#مرد_غیرت_اقتدار
✍نرجس خاتون محمدی
#تولیدی
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh