1_2288762572.pdf
1.04M
پاورپوینت نکاح
#فقه_استدلالی۴
#سطح۲ #جزوه
˹@tollabolkarimeh˼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 کولاک مردم تهران در میدان امام حسین علیه السلام در روز عید غدیر
🔹بیش از چهار میلیون نفر در جشن عید غدیر و مهمونی ۱۰ کیلومتری حضور یافتند.
#مهمونی_ده_کیلومتری
˹@tollabolkarimeh˼
طلاب الکریمه
🟢 کولاک مردم تهران در میدان امام حسین علیه السلام در روز عید غدیر 🔹بیش از چهار میلیون نفر در جشن ع
🔴 قبلا تمام ناله شان این بود که چرا اسلام و تشیع دین و مذهب گریه و عزاداری است! دیروز که در سراسر ایران میلیونها نفر برای جشن به خیابانها آمده بودند و شاد بودند، آن هم شادی بدون الکل مسموم و فسادهای رایج، میگویند جشن غدیر مناسک سازی است! در تاریخ سابقه ندارد!
بوی تناقض می دهید!
👤 علیرضا زادبر
˹@tollabolkarimeh˼
همسایه مهربان
در آشپزخانه مشغول آشپزی بودم وسیب زمینی هارا به دست چاقوی جلاد می سپردم ؛ که در حین کار گوشم صدای بازیشان را شنید، همسایه بازی میکردند.
خواهر بزرگتر نیاز به یاری در خانه سازی داشت و از همسایه کمک می خواست و خواهر کوچکتر با خوشرویی به همسایه اش کمک می کرد.
لبانم به لبخند باز شد کاش ما آدم بزرگ ها کمی حسن همجواری را از کودکان یاد میگرفتیم.
ناخودآگاه یاد حدیث امام صادق علیه السلام افتادم که میفرمایند:«خوش همسایگی،هم آبادی هارا آبادان میسازد و هم عمرهارا می افزاید».
فاطمه زهرا دهقانی
#طلبه_نوشت
˹@tollabolkarimeh˼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عمری زدیم از دل صدا
باب الحوائج را
خواندیم بعد از ربنا
باب الحوائج را..♥️
✨ ولادت باب الحوائج امام موسی کاظم مبارک باد 🌹
#استوری
˹@tollabolkarimeh˼
مادر اولی بودن
در همین دوسال و اندی که مادرهستم نمی دانم چقدر برای دخترم مادر خوبی بودهام، گوشه ذهنم وقت هایی را به یاد می آورم که خسته وکلافه، از خانه داری، توجه ام را از او دریغ کردم.
دستان کوچک مثل پنبهاش را در دستم می گیرم درچشمان قهوه ایش که با چشمانم مو نمیزند نگاه می کنم و می گویم: مامان رو دوست داری؟
لبخند همچون غنچهاش روی صورتش پهن می شود و می گوید: آره مامان دوست دارم
قلبم آرام می شود و آسمان ابری دلم جای خودش را با تابش آفتاب مهربانی عوض می کند.
درآغوش می کشمش و در دلم می گویم ببخش مرا اگر مادر خوبی نبودم.
این خاصیت مادر اولی بودن است، که برای همه چیز نگران است با گریه های کولیکی نوزادش گریه می کند با دندان در آوردنش وزن کم می کند و با هر بار زمین خوردنش تمام جانش درد می گیرد و حالا هم نگرانی از کافی نبودن را در ذهنش می پروراند.
✍🏻رقیه آرامی نسب
#طلبه_نوشت
˹@tollabolkarimeh˼
1_5422623922.pdf
364.8K
📌فقه ۱،سطح سه
سرفصل های رشته مشاوره خانواده
#فقه_استدلالی #سطح۳
˹@tollabolkarimeh˼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بحرانی که تن رهبری را لرزاند!!
❌ ایران، زیر خط بقاء!!
_______________________
📚 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
˹@tollabolkarimeh˼
May 11
موضوعات قرآنی و تفسیری.pdf
312.9K
📌 موضوعات پیشنهادی برای
مقاله و پایان نامه
#پژوهش #موضوع #عنوان
#مقاله #موضوع_مقاله
˹@tollabolkarimeh˼
منم میتوانم!
تازمانی که کرونا نیامده بود، میترسید حتی یک سانت از موهایش را دست من بدهد.
همیشه میرفت آرایشگاه ،تا زمانیکه مجبور شد.
مانده بود بین مبتلا شدن به ویروس کرونا یا اینکه موهایش را دست من بسپارد.
با وسواس خاص خودش میگفت: «درست بزنی؟»
«خراب نکنی یک موقع آبروم بره؟»
و من با اطمینان از خودم، دست به کار شدم و موهایش را اصلاح کردم.
اول به روی مردانه خودش نیاورد که خوب شده.ولی دیگر از آن موقع، آرایشگاه مردانه را کنار گذاشت و من مسئول کوتاه کردن موهای اهل خانواده شدم...
✍️طاهره عابدی
#طلبه_نوشت
˹@tollabolkarimeh˼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 میدونیدتفاوت یاران #امام_زمان عجل الله با یاران #امام_حسین علیه السلام چیست⁉️
حجت الاسلام علیرضا_#پناهیان🎤
˹@tollabolkarimeh˼
نحوعالی2 - از منصوبات تا ابتدای حال.pdf
825.9K
📌مجموعه #نمونه_سوالات_نحو
مبادی العربیه جلد ۴
#نحو_عالی ۲ ، #نمونه_سوال
۱۲ دی ۱۴۰۰ ، ۲۱ خرداد ۱۴۰۱
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
˹@tollabolkarimeh˼
💌 #طلبه_نوشت
به پارک که رسیدیم فقط یک پسر در حال سرسره بازی بود. نور خورشید در چشم هایم افتاده بود دستم را سایه بان کردم و گفتم:" مامان ببین چقدر گفتی زود باش بریم! هنوز هوا گرمه و هیشکی هم پارک نیست" داشتم دنبال نیمکتی میگشتم که علی دستم را رها کرد و بدو بدو به سمت تاب رفت، سوار شد و گفت:" مامانی بیا تند تابم بده، تندا" پاهایم نای راه رفتن نداشت، پشت تاب ایستادم:" دست هاتو بگیر به زنجیر نیفتیا" شروع کردم به تاب دادن که صدای جیغ پسرک توجه ام را جلب کرد، پاهایش را به سرسره می کوبید و می گفت:" نمیخوام"
مادرش عصبانی انگشت اشاره اش را تکان می داد و می گفت:" اگه بخوای به این کارات ادامه بدی می ریم خونه"
پسرک انگار اصلا نمی شنید از سرسره ها بالا می رفت و با شکم پایین می امد و بعد پابرهنه روی خاک ها راه می رفت. مادرش که تهدید را بی اثر دید به سمتش رفت و محکم ضربه ای به کمرش زد. پسر که چشم هایش اشکی شده بود به بالای سرسره رفت و از آن بالا شکلی درآورد و گفت:" اصلا دردم نیومد"
مادرش خودش را به نیمکت کنار پارک رساند و نشست.
صدای مادرم در گوشم پیچید که همیشه می گوید:" نکنه بچه رو بزنی که هر کاری میخواد میکنه و میگه فوقش یه کتک میخورم در تربیت بچت، ابر بشو اما نبار! "
✍🏻نرجس خرمی
˹@tollabolkarimeh˼
مکاسب محرمه شیخ انصاری نموداری.pdf
229.2K
📌 تلخیص نموداری مکاسب محرمه
در 34 صفحه
#مکاسب #نموداری #جزوه
◀️ قسمت اول
˹@tollabolkarimeh˼
نموداری مکاسب محرمه قسمت دوم.pdf
866.4K
📌 تلخیص نموداری مکاسب محرمه
در 33 صفحه
#مکاسب #جزوه #نموداری
◀️ قسمت دوم
˹@tollabolkarimeh˼