eitaa logo
طلاب الکریمه
12.1هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
3.8هزار ویدیو
1.5هزار فایل
«هر آنچه که یک بانوی طلبه لازم است بداند را در طلاب الکریمه بخوانید»🧕 📌 منبع: جزوات و نمونه سوالات طلبگی و اخبار روز ارتباط با ادمین: @talabetooba
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 پلیس دفاتر موسسه گوته در تهران را بست. 🔹گفته می‌شود این اقدامی متقابل برای بستن مراکز فرهنگی و اسلامی ایران در آلمان است. چندی پیش پلیس این کشور با حمله به مرکز اسلامی هامبورگ آن را به حالت تعطیل درآورده بود. به قول معروف، "عوض داره، گله نداره". @tollabolkarimeh
این نظافتچی داوطلب ایرانی در مسیر اربعین، یک پروفسور نخبه بود 🔹پروفسور امینی، رئیس دانشکده مهندسی کامپیوتر و نرم‌افزار دانشگاه تربیت معلم، که در مسیر زائرین در نجف خدمت می‌کرد، هنگام ملاقات با دخترش به گریه افتاد. 🔸تصویر او را می‌بینید که اشک‌های دخترش را با دستانش پاک میکند @tollabolkarimeh
❇️ برای زیارت حسین(ع) از یکدیگر سبقت بگیرید! ✅ امام صادق(ع): ▫️ ... پس زیارت حسین(ع) را ترک نکنید تا خداوند، عمرهایتان را طولانى و روزى‏‌هایتان را زیاد کند، و هرگاه زیارت او را ترک نمودید، خداوند از عمرهایتان و روزى‏‌هایتان مى‏‌کاهد. پس در زیارتش از یکدیگر سبقت بگیرید(در کمیت و کیفیت) و آن را ترک نکنید که حسین(ع) نزد خدا و رسولش و فاطمه(س) و امیرالمؤمنین(ع) شهادت می‌دهد که زائرش بوده‌اید. ⬅️ تهذیب الاحکام، جلد ۶، صفحه۴۳ @tollabolkarimeh
خوب نگاه کن... عرق روی پیشانی‌ها شره می‌کند. پیراهن‌ها شوره زده و می‌گویند: هر چقدر هم گرم باشد، مانع خوبی نیست. پاهای تاول زده با آرامش خود را به جلو می‌کشند. پرچم‌ها توی هوا گاهی مظلومیت حسین را فریاد می‌زنند و گاهی مظلومیت فلسطین... تا چشم کار می‌کند شلوغی است. این طرف لیوان‌های کاغذی ردیف شده‌اند تا پُر از شای عراقی شوند و آن طرف فنجان‌های چینی به جان هم افتاده‌اند و آهنگ قهوه سر می‌دهند. صورت آفتاب سوختهٔ دختر جوان با پاهای برهنهٔ پسرک مای بارد به دست تلاقی زیبایی می‌آفرینند. پیرمرد عصا زنان، اشک‌های روضه اسپیکرش را به دست چفیه‌اش می‌سپارد. لحظه‌ای آه و بعدش اِی حسین جانسوزی سر می‌دهد. زنی انگار همسرش را روی ویلچر به جلو هُل می‌دهد. عشقی که در وجودشان است را نمی‌فهمم درست مثل معنای حرف‌های پیرزنی که ساکش را روی سرش جا داده و عربی صحبت می‌کند. نگاه متعجبم را از ساکش می‌دزدم و آرام می‌گویم: لافهم... جمعیتی جوان میان شلوغی‌ها هروله می‌روند و به سر زنان لبیک یا زینب را دم می‌گیرند. صدایشان میان آهنگ عربی موتور سه چرخه‌ای گُم می‌شود. این‌جا همه چیز دیدنی است. هلابیکم به زوارالحسینِ مرد جوان، گرد و خاک زیر قدم‌ها، گعده‌های نوحه‌خوان، آب‌هایی که با شتاب روی سر زائرین فرود می‌آیند، شربت آبلیموی موکب امام رضا که با آمده‌ام شاه پناهم بده مخلوط شده، عمود شمارهٔ...خوب نگاه کن... ✍نوری امام‌زاده‌ای @tollabolkarimeh
هدایت شده از ریحانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 رهبر انقلاب: امروز بانوان در كشور ما برای مراجعه به طبيب در هيچ بيماری نياز ندارند به طبيب غير زن مراجعه كنند 👈 شايد شما جوانان كه پيش از انقلاب را نديديد، ندانيد اين قضيه چقدر مهم است 🗓 یکم‌ شهریور ماه، روز بزرگداشت ابوعلی سینا و 🖥 @khamenei_reyhaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤🖤🖤 حالا که تا دیار تو ما را نمی‌برند ما قلبمان شکست حرم‌را بیاورید @tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 دکتر گلشنی استاد دانشگاه شریف: به علوی وزیر اطلاعات روحانی گفتم معاون آموزشی دانشگاه جاسوس غرب است. ‏فکر‌ میکنید جوابش چی بوده؟ @tollabolkarimeh
🔴‌حضرت علی علیه السلام: 🔹‌فكر تو گنجايش هر چيز را ندارد، پس آن را براى آنچه «مهم» است، فارغ گردان. اِنَّ رَأيَكَ لا يَتَّسِعُ لِكُلِّ شَئٍ فَفَرِّغْهُ لِلْمُهِمَّ. 🔹‌غررالحكم حدیث 3638 @tollabolkarimeh
🔴پاسخ کیمیا بلغاری به شایعه بازگشتش به ایران 🔹‌وقتی با بهانه جذب حداکثری هی ناز کسی رو میکشید که به حکومت و حاج قاسم و اسلام توهین و هتاکی کرده، طرفم اینجوری میذاره تو کاستون! 🔹‌یاد بگیرید به هرکسی از اندازه لیاقتش بها بدین. @tollabolkarimeh
مهمان کریمان از اول امیرعلی شرط کرد، در این مسیر هر کس گفت منزل، جواب رد ندهیم. موافقت کردیم، اعتقاد داریم شاید به واسطه فرزندانمان کربلا رزق ما نیز قرار گرفته‌است. سفرمان پر از ماجرا بود؛ اما خانه‌هایی هم که مهمان شدیم هر کدام برای خودشان ماجرایی داشتند. خانهٔ ابوعلی را حضرت پدر برای دلجویی دعوتمان کرده‌بود. کوله‌بار خستگی و دلهره را آنجا زمین گذاشتیم و سبک‌بار راهی مشایه شدیم. خانهٔ جناب سمیر میان نخلستان با امکانات کمش برای تمرین شاکر بودنمان فراخوانده‌شدیم. شکر نعمت‌هایی که جناب سمیر با یک پا و عصای زیر بغلش یادمان داد، محال است از یادمان برود. اما خانهٔ آخری فرق داشت. ابوحسن ما را به خانه‌ای در ظاهر محقر طلبید. محقر ولی پر از اخلاص و کرامت... با اشتیاق در گفتار و رفتارشان، بهترین‌هایشان را پیشکش زائرین حسینی کردند. ته ماندهٔ غذاهای زوار را به عنوان تبرکی جمع کردند. بعد از خدمت به زائرین به یکدیگر زیارت قبولی گفتند. شب تا صبح توی حیاط نشستند، مبادا زائر چیزی بخواهد و خواب بمانند. شرمنده شدیم، شرمندهٔ نداری و این همه سخاوت خجالت زده خودمان شدیم، خجالت زدهٔ دارایی و این همه خساست به نظرت در کجای دنیا می‌توانیم نظیر چنین مهمان نوازی‌هایی را بیابیم؟ ✍نوری امامزاد‌ئی @tollabolkarimeh
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🏴 صبح امروز؛ تصویری از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در آغاز مراسم عزاداری هیئتهای دانشجویی و قرائت زیارت در حسینیه امام خمینی(ره). ۱۴۰۳/۶/۴ 📥 عکس با کیفیت اصلی 💻 Farsi.khamenei.ir
دومین روز هم تمام شد. دست و دلم دنبال کار نیست. دوست دارم دوباره ازدحام جمعیت و صف طولانی مجبورم کند، دور تا دور حرم قدم بزنم. یک جای دنج پیدا کنم. گوشه‌ای از ضریحت در نگاهم گره بخورد. زیارت‌نامه را محکم توی بغلم فشار دهم. زیر لب زمزمه کنم: که الان روبروتونم من اینجام و زیارت‌نامه می‌خونم... و اشک از گونه‌هایم سُر بخورد روی دستم. یکی‌یکی کتاب را ورق بزنم و زیارت‌ها را بخوانم. میانش از جا بلند شوم دو رکعت نماز نیابتی بخوانم و آخرش دعا کنم، خدا کند کسی از قلم نیوفتد. باز سجده شکر کنم و هق‌هق گریه‌هایم را توی خانه‌ات روی تربتت خالی کنم. دم بگیرم با نوای لبیک یا حسینی که آرام‌آرام به ضریحت نزدیک می‌شود. دلم تنگ است، برای گُم شدن من... دلم می‌خواهد باز همه چیز خلاصه شود در تو... محور تمام کارها تو بشوی و غرق شوم در تو. دلم گوشه‌ای از حرمت جا مانده، می‌شود باز کنار تو نفس تازه کنم؟ ✍نوری امامزاده‌ئی @tollabolkarimeh
مهاجر سرزمین آفتاب دخترکانی با لباس کیمینو رنگارنگ و گل های صورتی و قرمز جلوی چشمانم صف بست و با آنان در زیر درختان و بارش شکوفه های گیلاس قدم زدم. به یکباره ذهنم رفت و با کله به فیلم اوشین برخورد کرد. تمام حرکات و سکناتشان برایم تداعی شد و گفتم چه جالب! اما خیلی زود با یادآوری بمب اتمی هیروشیما و ناکازاکی، شیرینی افکارم پر کشید و جایش را تلخی کامم پر کرد. کمی که گذشت به تقدیر الهی پیش از پیش ایمان آوردم. به اینکه در شهری در شرقی ترین نقطه ی قاره آسیا باشی و خدا نور ایمان را برای تو خواسته باشد! سرتاسر کتاب به این فکر کردم که اسدالله واقعا که بود؟ جز فرشته ی نجات کونیکو؟ گاهی هم به صبر و بردباری هر دو غبطه خوردم. لحظاتی از روحیه ی خستگی ناپذیر کونیکویی که حالا سبا نام گرفته بود به وجد می آمدم و از «آقا و خانم» گفتن های اول آشنایی شان دل من هم مثل کونیکو ضعف می رفت. هر چه کتاب به صفحات پایانی اش نزدیک شد قلبم نا آرامم منتظر یک حادثه بود. کونیکو اما اینبار هم سربلند شد. و من مطمئن شدم خداوند او را درست برای همین کار، برای الگو شدن برگزیده بود. نمره ی ۹ و هفتادو پنج صدم از ۱۰ برای این کتاب ✍نرجس خرمی @tollabolkarimeh
عطش پَر پرواز داشتن فقط برای پرندگان نیست. در هوای یار اوج گرفتن، جز حل شدن در ذات او نیست. حتی جاماندگان پَر پرواز خیالشان کوتاه نیست.... از کودکی شیره جان مادران، متبرک به نام او شده است... جدایی ندارد حُبِّ ارباب از دل های بی تاب... نقطه ی جوشش قلوب در ایام اربعین، زدن به جاده انتظار ست وبس... قدم قدم، قصه ی جنون در گوش زمان طنین انداز است که ای عالم، عاشقان حسین علیه السلام، منتظران ظهورند... نَفَس های خسته از وجود خاکی مسافران کوی کرب وبلا، خریداری جز افلاکیان در پهنای گیتی نخواهد داشت. آنها مروارید عرق کرده تَن زائران سبط رسول را،با بهایی بی پایان سند زده اند تا قیامت شفاعت کند زهرا سلام الله، دوستداران دُر دانه اش را.... قلم هرچقدر جوهر بپذیرد و قامت خم کند به نوشتن، ذره ایی بیش نخواهد توانست عرض ارادت کند در اقیانوس کرامت آل الله ... دلتنگی برگی از شاخسار دلدادگی حسین علیه السلام است در دنیا... عطش عشق فقط دیدار اوست و در خیال خال دوست، غرق شدن است.... ✍آرزو مانعی @tollabolkarimeh
به نام خدا نمی‌دانم آدم باید از سوال خیز بودن ذهنش خوشحال باشد یا ناراحت. همیشه و در همه حال توی ذهنم پر از سوال بود. مخصوصا موقع تدریس استادها. سوالهایی که گاهی بحث‌ها را به حاشیه می‌کشاند گاهی استادها را عصبانی و گاهی هم به ندرت خوشحال می‌کرد. دروغ چرا گاهی خودم از هم سوالات خودم می‌ترسم! آدمیزاد است دیگر... اصلا این همه فیلسوف و متفکر ملحد مگر وجود ندارد؟ کسی چه می‌داند شاید از همین سوالها توی ذهنشان بود و نتوانستند پاسخ درستی برایش پیدا کنند در نتیجه ترجیح دادند بزنند زیر همه چیز اینطوری برایشان بهتر بود حکما. البته فکر نکنم تا این حد ملحد شوم! بنابراین گاهی فکر می‌کنم بهتر است به فکرم استراحت بدهم و اینقدر سربه سرش نگذارم به هر حال عقل هرچه هم راهگشا باشد یک جاهایی پاهایش می‌لنگد و یک جاهایی راه نمی‌برد. هرچند یک استادی می‌گفت همانجا هم می‌تواند برود و می‌تواند بفهمد حیف که صوت بود اگرنه همانجا از آن استاد هم می‌پرسیدم چطور؟! چگونه و... پس آن همه حدیث چه می‌شود. گاهی فکر می‌کنم خیلی هم اشکال ندارد آدم که نباید در همین دنیا به همه سوالاتش برسد. اصلا کسی چه می‌داند آن طرف چه خبر است شاید آنجا هم بتوان به سعه وجودی خود ادامه داد و هی سوال کرد و هی دنبال جواب سوال‌ها گشت و گشت و گشت. خیلی وقت است تا ابدیت وقت است. می‌خواهی چکار کنی این همه وقت را؟ اصلا حیف نیست آدم برود آن دنیا فقط به خاطر بهشت و اینطور چیزها. اصلا اینها قلب و عقلش را آرام می‌کند؟ دروغ چرا گاهی وقتها خیلی دلم می‌خواهد بمیرم. دلم می‌خواهد بروم و همه فیلسوفها همه متلکمان و همه دانشمندان را از نزدیک ببینم از افلاطون و سقراط تا جان لاک و هاوگینک! البته در مورد هاوکینگ دلم می‌خواهد یکی هم بزنم پس کله‌اش و بگویم ههه این هم خدا دیدی بدبخت! از کندی تا خواجه نصیر و ملاصدرا. گفتم ملاصدرا یاد روشن‌تر از خاموشی افتادم. خیلی سریال خوبی بود. خیلی دوست داشتم. چند روز پیش داشتم آن بخش کتاب را می‌خواندم. همان بخشی که قرار است منبع آزمون باشد. نمی‌دانم چرا اما از جبر روزگار یا جبر خانواده یا جبر اجتماع یا جبر دوست و آشنا یا جبر خودم تصمیم گرفتم در این آزمون شرکت کنم و خب فرصت خیلی زیادی هم نیست. یا حداقل فرصت اینقدر سوال‌پردازی نیست. اما ذهنم بی خیال نمی‌شود فکر می‌کنم اگر سوالی توی ذهنم نیاید اصلا فایده ندارد.یک جایی نویسنده گفته بود نه نوشته بود: شناخت‌ها به محبت می‌انجامد دلم می‌خواست همان لحظه با صدای بلندی بپرسم نخیر. همیشه که اینطور نیست. اصلا خیلی از شناخت‌ها منجر به محبت هم نمی‌شوند. خیلی‌ها خیلی چیزها را می‌شناسند اما به آن دل نمی‌بندند. احتمالا دم دست‌ترین مثالش هم خودم بودم. دروغ چرا بعضی وقتها حس می‌کنم اصلا هم آدم معنوی نیستم. ظاهرا خیلی سنگ خدا را به سینه می‌زنم اما آخرش به نسخه‌های خودم عمل می‌کنم. واقعا چرا؟ چرا آدم با اینکه می‌داند نسخه‌های خودش معیوب است هیچ فایده‌ای هم ندارد آخرش هم کلی قرار است سرشان مصیبت بکشد باز هم ترجیح می‌دهد به نسخه‌های خدا عمل نکند. خب اینها یعنی آنطور که باید عاشق خدا نیست حتما. آنطوری که وقتی عقلش خدا را پذیرفته دلش هم لجبازی نکند و آدم شود. باید به فکرم استراحت بدهم زیادی فکر کرده😊 ✍سرکار خانم فقیهی @tollabolkarimeh
چند سالی، بی‌دغدغه و سبک‌بار راهی سفر اربعین و پیاده‌روی نجف به کربلا می‌شدم. هر کجا خسته بودم، استراحت می‌کردم. ظهرها می‌خوابیدم و کل شب در مسیر بودم. هرچند در طول مسیر، گرما و خستگی راه اذیت می‌کرد اما در حدی نبود که از خود بیخود شوم. اما سفر امسال فرق داشت. در بین همسفری‌های امسال، بچه‌های ۶ و ۸ ساله‌ای حضور داشتند که با شوق زیاد، راهی این سفر شده بودند. تا نجف همه چیز طبق روال بود. قصد داشتیم بعد از نماز صبح، نجف را به قصد کوفه و پیاده‌روی ترک کنیم. اما حریف، خواب صبحگاهی زائران کوچک آقا نشدیم و تا به خود بجنبیم آفتاب نجف طلوع کرد. خورشید، مثل ذره‌بین، فرق سرمان را نشانه رفته بود. قطره‌های عرق از سر و صورتمان چکه می‌کرد. رفته رفته، صدای زائر کوچکمان بی‌رمق و از ورجه وورجه ‌هایش کم می‌شد. حالت تهوع و استفراغ به سراغش آمد. مادرش با دیدن وضعیت او، از خود بیخود شد و به نیروهای هلال احمر پناه برد. بعد از تزریق آمپول و توصیه‌های لازم، راهی کوچه پس کوچه‌های کوفه شدیم، تا جایی برای استراحت پیدا کنیم. زیر سایه دیوار خانه‌ای نشسته بودیم که ابومسلم مثل فرشته نجات به دادمان رسید. تعارف کرد که به منزل او برویم، از خدا خواسته دعوتش را اجابت کردیم. بچه‌ها، تا خنکای باد کولر را حس کردند، کنج خانه‌ی ابومسلم خوابیدند. همسر و عروس‌های ابومسلم در تدارک ناهار بودند و هر ساعت به تعداد مهمان‌ها اضافه می‌شد. مثل پروانه دور مهمان‌ها می‌چرخیدند و با آب و چای از آنها پذیرایی می‌کردند. حوالی ساعت ۵ عصر، که خورشید از حرارتش کم کرد. با ذکر شکراً شکراً از ابومسلم و خانواده‌اش خداحافظی کردیم. مسیر کوفه تا سهله را ابوالفضل کوچک ما، مثل چکاوک می‌دوید و شیرین زبانی می‌کرد. و ما برای ابومسلم و خانواده‌اش دعای خیر می‌کردیم. که اگر میزبانی و دعوت او نبود، معلوم نبود در هوای گرم و کوچه پس کوچه‌های کوفه، چه بر سرش می‌آمد. سفر امسال با تمام سفرها فرق داشت. این است که بزرگان، همیشه سفارش دارند؛ سفر اربعین را باید خانوادگی رفت تا بتوانیم ذره‌ای از مصائب اهل بیت، خصوصا عقیله بنی هاشم را درک کنیم. قطعا درکی که مادران بچه به بغل از سفر اربعین و پیاده‌روی دارند. مردان کوله به دوش ندارند. سفری که در آن، به خاطر درد و خستگی بقیه، از درد و خستگی‌ خودت بگذری. ✍سرکار خانم طهماسی @tollabolkarimeh
🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴 ✍🏻جـــــــزوات 📚 https://eitaa.com/tollabolkarimeh/25801 جزوه اصول حلقه اول 📚 https://eitaa.com/tollabolkarimeh/25736 شرح اصول مظفر جلد 1 📚 https://eitaa.com/tollabolkarimeh/25763 جزوه اصول فقه 1 استاد فخر روحانی 📚 https://eitaa.com/tollabolkarimeh/25733 جزوه اصول ۲ 📚 https://eitaa.com/tollabolkarimeh/24126 شرح اصول ۲ 📚 https://eitaa.com/tollabolkarimeh/25875 اصول ۳ 📚 https://eitaa.com/tollabolkarimeh/25825 اصول حلقه ۳ 📚 https://eitaa.com/tollabolkarimeh/25873 اصول ۴ ‌═══════❖═══════ @tollabolkarimeh
✅دسترسی سریع شما به جزوات و نمونه سوالات 👆👆
هوالشهید از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان این روزها دارم مثل چی... فقه۲ می‌خوانم. سه ترم پیش که به بهانه مقاله حذفش کردم فکر این روزها را نمی‌کردم. اینکه مجبور می‌شوم بعد صلاه صبح بین الطلوعین بنشینم پای فرمایش جناب فقها. اینکه به جای خواب قیلوله آنقدر شاهد و شهادت و مشهود ببینم که بیم شهید شدنم برود. اینکه وسط چرتهای بعداز ناهار هم قاضی القضات دست از سرم برندارد. روزی هزار بار بلکه بیشتر خدا را شکر کنم که رشته‌ام کلام بوده و هست و خواهد بود. این روزها دارم دست و پا می‌زنم. دارم جان می‌کنم بلکه بفهمم اعاظم چه فرموده‌اند. از بر کردنش که پیشکش. شب که میرسد وقت خواب کسی توی ذهنم می‌پرسد کدام طریق درست بود؟ طوسی؟ صدوق یا کلینی؟ کدام راوی ثقه بود؟ کدام روایت اطلاق داشت و کدام مقید بود؟ کبری انجبار اصلا چه بود. کجا ادله تعارض می‌کرد؟ کدام تعارض را بی‌محلی می‌کردیم؟ وای خدایا من... دوباره صبح باید از اول بخوانم. دارم به یقین می‌رسم که اسم و فامیلی‌ام اشتباهی است! خدایا من زورم نمی‌رسد. حرفم خریدار ندارد پیش آدم‌ها. من فقط یک طلبه ناچیزم که فقه را نه دوست دارد و نه می‌فهمد. ولی خدایا تو خدایی کن. یک روز صبح وقتی بیدار شدم. وقتی صلاه صبحم را سلام دادم خبری از فقه و اصول توی درس‌های حوزه نباشد. قبول؟ واپسین ساعات ۸شهریور۱۴۰۳ ✍یک فقره از طلاب @tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
《هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‏ اند مرده مپندار بلكه زنده‏ اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى ‏شوند》آل عمران، ۱۶۹. داستان شنیدنی محسن زیارتی در @tollabolkarimeh
آینه زنگار گرفته که دیگر آینه نیست. عقلِ محجوب در حجاب ظلمت گناهان که دیگر عقل نیست، وَهم است. از تو کَبکی می‌سازد اَبله، که چون سَر در برف‌های غفلت خویش فرو بُردی، بینگاری که کسی نیز تو را نمی بیند: نَسُوا اللهَ فَاَنساهُم اَنفُسَهُم. ، ص ۱۰۰ @tollabolkarimeh
🔴 ‌سالروز شهادت پیامبر مهربانی ها، حضرت محمّد صلی الله علیه و آله، و کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی علیه السلام، و خورشید هشتم هدایت، امام رضا علیه السلام بر شما تسلیت باد. @tollabolkarimeh
خاک یعنی هویت... هویت که داشته باشی یعنی زنده ایی و اصالت داری، ریشه داری، فرهنگ داری... دلُوم مِیخا به رسم جنوبی، بنویسُم. خِبر اومِه که دشمن پِسِ دیوارهای بوشهر صف کِشیدِن.از نَخلستون خارک و دُمباز چِیدن رِگ غِیرَت که واجُنبِی، علی بُچِ خان دلواری، کِمَر بر نِیسی اجنبی سُفت واکِه.که مو شیر جنوبُم از کسی زَهلَم نِمیشه.او دِلش پِی خدا بی ، با بسم الله عَزمش کِه، انگلیسی غرق واوی توی دِرگَه، نیس واوی توی تاریخ حماسه. گرامی می داریم فرا رسیدن سالروز شهادت مرد مردان خدا،او که چون نخل در دل زمین نخلستان، ریشه داشت و در اوج مظلومیت ، شجاعانه با توکل و توسل، عزم مردان و زنان خطه ی بوشهر را جزم نمود تا ذره ایی از خاک وطن را به بیگانه ندهد. ایشان در آن دوران ارتباط قوی با مرجعیت شیعه و چهره های برجسته انقلابی داشت .طبق تربیت اسلامی و پرورشی شیرزنانه،مسیر حماسه را در پیش گرفت و دست استعمار را از ریشه جدا کرد.تپه رشادت شهید مقاومت جنوب، شهید رییسعلی دلواری در ساحل شهر دلوار، یادگار آن دوران است.مسافران نجف، در وادی السلام، می توانند زائر قبر او شوند که طبق وصیت ایشان، در آنجا دفن شده است. قصه ی دلیری رییسعلی و یارانش، لالایی مادران است تا شیربچگان جنوب، سرخم نکنند و در سخت ترین و حساس ترین ایام، بر چشم طمع دشمنان چون موج خروشان خلیج فارس فرود آیند و از مواضع خود کنار نروند. راه شهیدان ادامه دارد.... ✍آرزو مانعی @tollabolkarimeh