eitaa logo
طلاب الکریمه
12.2هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
4.3هزار ویدیو
1.6هزار فایل
«هر آنچه که یک بانوی طلبه لازم است بداند را در طلاب الکریمه بخوانید»🧕 📌 منبع: جزوات و نمونه سوالات طلبگی و اخبار روز 🌿انتقادات و پیشنهادات 🤝🏻تبادل و تبلیغ ارتباط با ادمین: @Talabetooba
مشاهده در ایتا
دانلود
4.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پرستار اروپایی با چشمانی پر از اشک، روبه‌روی پلیس مصر، نه برای خودش، برای کودکانی که زیر آوار نفس می‌کشند! التماس می‌کنه که بذارین برم کمکشون کنم… و دنیای به‌ظاهر متمدن، فقط تماشا می‌کنه💔 | @TOLLABOLKARIMEH
2.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جان‌هایی که توانی برایشان نمانده و جهانی که وجدانی برایشان نمانده 😭😭 @TOLLABOLKARIMEH
2.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻نحوه سانسور گرسنگی توسط شبکه‌های معاند فارسی زبان @TOLLABOLKARIMEH
اما برای کودکان… کفن‌هایشان را آماده کنید! به دنیا اعلام کنید: «غزه گرسنه است!» و سخت‌ترین مرحله جنگ را می‌گذراند. احمد وائل حمدان/ خبرنگار ساکن غزه @TOLLABOLKARIMEH
هدایت شده از طلاب الکریمه
36.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آوخ که آه سوختگان را اثر بود ... اگر اشکتان جاری شد، برای نابودی رژیم کودک کش و جنایتکاران صهیونیست دعا کنید. @TOLLABOLKARIMEH
3.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کودک را در حال بازگشت از صف غذا در مورد هدف صهیونیستهای کودک‌کش قرار میگیره. اینا به آدمای توی صف غذا رحم نمیکنن اونوقت نخست وزیر وقیحشون به ایرانیا پیام میده که شما قیام کنید ما مشکل آب شما را حل میکنیم. @TOLLABOLKARIMEH
وصیت خبرنگار شهید مریم ابودقّه به پسرش: ‌ غیث، قلب و روح مادرت هستی. از تو می‌خواهم به من قول بدهی برایم گریه نکنی تا من خوشحال بمانم. می‌خواهم سرافرازم کنی و فرد باهوش و برجسته‌ای بشوی و به تمام توانایی‌هایت برسی و تاجر موفقی بشوی، عزیزم. مرا فراموش نکن، عزیزم. من هر کاری کردم تا تو خوشحال باشی و خوشحال و آسوده بمانی و همه سختی‌ها را به خاطر تو تحمل کردم. وقتی بزرگ شدی و ازدواج کردی و صاحب دختری شدی، نام او را «مریم» بگذار، به اسم من. تو عزیزم، قلبم، پشتیبانم، روحم و پسرم هستی که باعث سرافرازی منی و همیشه از بودنت خوشحال می‌شوم. به تو وصیت می‌کنم: نمازت را فراموش نکن پسرم، نمازت، نمازت! مادرت: مریم. ‌ | @TOLLABOLKARIMEH
تداعی از این داروخانه به آن داروخانه، نسخه پشت نسخه. هیچ‌کدام افاقه نمی‌کرد. از هرچه پماد بود نفرت داشتم. با دیدنشان هراس به جانم می‌افتاد و با خودم می‌گفتم:«اینو چطور براش بزنم که گریه نکنه» جیغ‌هایش که یادم می‌افتاد دلم می‌خواست تمام آن نسخه‌ها را به آتش بکشم. مستاصل شده بودیم. از این فروشگاه به آن فروشگاه، دنبال یک پوشک درست و درمان برای پسرم بودیم. پاهایش سوخته بودند یا حساسیت نمی‌دانستیم. یعنی هیچ‌کس نمی‌دانست حتی دکتر. آخر سر بچه را گذاشتم وسط خانه. گریه می‌کرد و جگرم را آتش می‌زد. زخم هایش انگار روی بدن من نشسته بود. چشمانم را بستم و زار زدم و گفتم: «دیگه پوشک بی‌پوشک» به سبک مادرهای قدیم کهنه‌‌اش کردم. بلد نبودم حتی، ولی یاد گرفتم. پمادها کم‌کم اثر کرد و زخم‌ها رو به بهبودی رفت. امروز وقتی تن تاول‌زده‌ی پسر‌بچه‌ای را در غزه دیدم، آن‌روزها مثل فیلم جلوی چشمانم پخش شد. باز جگرم آتش گرفت، دلم می‌خواست دست مادرغزه‌ای را بگیرم و پا‌به‌پایش تمام شهر را برای درمان آن زخم‌های لعنتی بگردیم. حیف! هم دست من کوتاه است هم دست آن مادرخالی‌. راستش من امروز بیشتر برای مادر‌های‌غزه دل‌سوخته‌ام. مادرهایی از جنس بلور که باید بر کوه صبر، استوار بایستند. ✍🏻نرجس خرمی | @TOLLABOLKARIMEH