eitaa logo
طوبای عفاف
667 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
3.8هزار ویدیو
458 فایل
قرآن، زندگی، اندیشه ارتباط با مدیر @mfathi135
مشاهده در ایتا
دانلود
امام علیه السلام: چهار خصلت است که در هر کس وجود داشته باشد ایمانش کامل است، گناهانش پاک می شود و پروردگارش از او راضی است: 1⃣ کسی که به تعهدات خود در برابر مردم کند. 2⃣ با مردم باشد. 3⃣ در حضور خدا و مردم از هر ای شرم کند. 4⃣ با خانواده اش باشد. 📚امالی شیخ مفید(ره)، ص۲۹۹
📌 خصلت های ممتاز امام علیه السلام: چهار خصلت است که در هر کس وجود داشته باشد ایمانش کامل است، گناهانش پاک می شود و پروردگارش از او راضی است: 1⃣ کسی که به تعهدات خود در برابر مردم کند. 2⃣ با مردم باشد. 3⃣ در حضور خدا و مردم از هر ای شرم کند. 4⃣ با خانواده اش باشد. 📚مفید، امالی، ص۲۹۹ ارسالی از: @ahlebait110
هدایت شده از طوبای عفاف
📌 خصلت های ممتاز امام علیه السلام: چهار خصلت است که در هر کس وجود داشته باشد ایمانش کامل است، گناهانش پاک می شود و پروردگارش از او راضی است: 1⃣ کسی که به تعهدات خود در برابر مردم کند. 2⃣ با مردم باشد. 3⃣ در حضور خدا و مردم از هر ای شرم کند. 4⃣ با خانواده اش باشد. 📚مفید، امالی، ص۲۹۹ ارسالی از: @ahlebait110
💐خصلت های ممتاز امام علیه السلام: چهار خصلت است که در هر کس وجود داشته باشد ایمانش کامل است، گناهانش پاک می شود و پروردگارش از او راضی است: 1⃣ کسی که به تعهدات خود در برابر مردم کند. 2⃣ با مردم باشد. 3⃣ در حضور خدا و مردم از هر ای شرم کند. 4⃣ با خانواده اش باشد. 📚مفید، امالی، ص۲۹۹ https://eitaa.com/joinchat/4252696586Ce586060fd5
•⊰❁⊱•﷽•❁⊱• راه وصول به او بسته نیست... حکایت خادم مدرسه قزوینی‌ها با علیه السّلام علامه طهرانی ره می فرمودند: در مدرسۀ قزوینی‌ها خادمی بوده فوق العاده و مهربان، به طوری‌که طلاّب مدرسه همگی کارهای خود را به او رجوع می‌کردند و چون او با آغوش باز استقبال می‌کرد لذا آنها هم از رجوع به او دریغ نمی‌کردند؛ حتّی هنگامی که برای تخلیه و تطهیر می‌رفتند می‌گفتند که آفتابۀ آنها را آن خادم آب کند. و خودشکنی بالجمله شبی یکی از طلاّب که برای وضوء برای برخاست، دید از اطاق خادم نوری پیداست و تمام مدرسه مانند روز روشن است، نزدیک اطاق خادم آمد دید خادم با کسی به نحو سیّدی و مولای، تکلّم می‌کند، چند لحظه‌ای ایستاده به حجره خود رفت. صبح‌گاه نزد خادم آمده و علت داستان را استفسار کرد، خادم انکار نمود؛ دو مرتبه اصرار و در عین حال خصوصیات واقعه را گفت که حتّی نمی‌توان گمان کرد که شما در خواب با خود صحبت می‌کردید، زیرا من تکلّمات هر دوی شما را می‌شنیدم. چون خادم دید از قضیه به طور کامل اطلاع دارد گفت: حال که چنین است من قضیه را با قید چند شرط به شما می‌گویم: از ‌جمله آنکه تا وقتی در این مدرسه هستم شما داستان را برای احدی نقل نکنید، دوّم آنکه هر کاری که تا به حال رجوع می‌کردید از این پس نیز رجوع کنید؛ آن طلبه هم قبول کرد. خادم گفت: آن شخص که با من تکلّم می‌کرد حضرت حجّة ابن الحسن العسکری عجّل الله تعالی فرجه الشّریف بود، هفته‌ای دو شب به این‌جا تشریف می‌آورند. آن طلبه گفت چون این را شنیدم حالم تغییر کرد و عرض کردم: بنابراین شرط اوّل را قبول دارم لکن زیر بار شرط دوّم نمی‌روم. بالجمله آن طلبه دیگر کارهای خود را به آن خادم رجوع ننمود، ولی چون می‌دید طلاّب دیگر رجوع می‌نمایند بسیار متأثّر می‌شد و چون قول هم داده بود نمی‌توانست به آنها داستان را فاش کند؛ تا یک شب خواب بود صدائی شنید که خادم او را نداء می‌کند که ای فلان کس یکی از ابدال و اوتاد حضرت ولیّ عصر فوت کرده من به جای او می‌روم شما اشیاء مرا بفروشید و چند فقره قرض دارم بدهید! من تا هراسان برخاستم و لباس پوشیدم و در حیاط مسجد آمدم که او را ببینم اثری از او نبود، دیدم در اطاق مدرسه باز و خادم نیست، درب مدرسه هم قفل است، بسیار متوحّش شدم! طلاّب را صدا زده و شرح قضیّه را گفتم، با تمام آنها تمام فقرات و زوایای مدرسه را تفحّص کردیم خادم نبود، و از او دیگر به هیچ‌وجه اثری پیدا نشد. مطلع انوار، ج، ۱ص۱۲۵