eitaa logo
اندکی تفکر
32.9هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
83 فایل
❣️مدیر @EidQadir ❣️ثبت‌نام دوره‌ها @ttafakor_mostafa ❣️چله‌ تفکر 👈 تکنیک‌های رهایی‌ از افکار منفی، گناه و استرس | تقویت‌ اراده‌ و اعتماد به نفس ❣️تربیت فرزند👈 زیر ۱۴سال ❣️خواستگاری 👈انتخاب همسر ایده‌‌آل توضیح بقیه دوره‌ها👈پیام سنجاق شده در کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
امیرالمؤمنین امام علی علیه‌السلام: بیشترین قربانگاه عقل و خرد زیر درخشش طمع‌ها است. 📚 به نقل از حکمت ٢١٩ نهج‌البلاغه 🧠کانال | عضو شو👇 @ttafakor
دیدی دختر خاله ات لباسشو کثیف نکرد، دیدی پسر عموت چه قشنگ سلام کرد، 🚨 مقایسه کردن حرمت نفس کودک را از بین می‌‌برد، دنیای او را ناامن می‌‌کند و باعث می‌شود از وجود خود ناراضی باشد و به دیگران حسودی کند. 🧠کانال | عضو شو👇 @ttafakor
هدایت شده از اندکی تفکر
پیشنهاد می‌کنم حتما بخونید. این داستان فوق العاده زیباست و میتونه تاثیر زیادی روی روابط خانوادگی شما داشته باشه. ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهی‌تابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند. پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم، حس و حال صف نونوایی نداشتیم. بابام می‌گفت: نون خوب خیلی مهمه. من که بازنشسته‌ام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم می‌گیرم. در می‌زد و نون رو همون دم در می‌داد و می‌رفت. هیچ‌وقت هم بالا نمی‌اومد، هیچ وقت. دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله. پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدم‌هاست که بیشتر آدم‌ها دوستش دارند، این البته زیاد شامل مادرم نمی‌شود. صدای شوهرم از توی راه پله می‌اومد که به اصرار تعارف می‌کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می‌کرد بالا. برای یک لحظه خشکم زد. ما خانوادۀ سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی‌بوسیم، بغل نمی‌کنیم، قربون صدقه هم نمی‌ریم و از همه مهم‌تر سر زده و بدون دعوت جایی نمی‌ریم؛ اما خانوادهٔ شوهرم اینجوری نبودن، در می‌زدند و می‌امدند تو. روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می‌زدند. قربون صدقه هم می‌رفتند و قبیله‌ای بودند. برای همین هم شوهرم نمی‌فهمید که کاری که داشت می‌کرد، مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می‌کرد، اصرار می‌کرد. آخر سر، در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلا خوشحال نشدم. خونه نامرتب بود، خسته بودم. تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم. چیزهایی که الان وقتی فکرش را می‌کنم خنده‌دار به نظر میاد، اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می‌رسید. شوهرم آشپزخونه اومد تا برای مهمان‌ها چای بریزد که اخم‌های درهم رفتهٔ من رو دید. پرسیدم: برای چی این قدر اصرار کردی؟ گفت: خوب دیدم کتلت داریم، گفتم با هم بخوریم. گفتم: ولی من این کتلت‌ها رو برای فردا هم درست می‌کردم. گفت: حالا مگه چی شده؟ گفتم: چیزی نیست؟ در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم. پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. می‌خوای نونها رو برات ببرم؟ تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم. پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو، روی مبل کز کرده بودند. وقتی شام آماده شد، پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت. مادرم به بهانهٔ گیاه خواری، چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد. خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت. پدر و مادرم هر دو فوت کردند. چند روز پیش برای خودم کتلت درست می‌کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت: نکنه وقتی با شوهرم حرف می‌زدم پدرم صحبت‌های ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟ از تصورش مهره‌های پشتم تیر می‌کشد و دردی مثل دشنه در دلم می‌نشیند. راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک‌ها ازش تشکر نکردم؟ آخرین کتلت رو از روی ماهی‌تابه بر می‌دارم، یک قطره روغن می‌چکد توی ظرف و جلز محزونی می‌کند. واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟ حقیقت مثل یک تکه آجر، توی صورتم می‌خورد. حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانهٔ خالی، چنگال به دست، کنار ماهی تابه‌ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟ آخ چقدر دلم تنگ شده براشون. فقط، فقط اگر الان پدر و مادرم از در داخل می‌آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت، خونه تمیز بود یا نه، میوه داشتیم یا نه. همه چیز کافی بود، من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک. پدرم راست می‌گفت که: نون خوب، خیلی مهمه. من این روزها هر قدر بخوام می‌تونم کتلت درست کنم، اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی‌منتی بود که بوی مهربونی می‌داد، اما دیگه چه اهمیتی دارد؟ چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی، اهمیتشو می‌فهمی. «زمخت نباشیم» زمختی یعنی: ندانستن قدر لحظه‌ها، یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها، یعنی توجه به‌ جزئیات احمقانه و ندیدن مهم‌ترین‌ها 🧠کانال | عضو شو👇 @ttafakor
🚨 از کجا بدانیم متکّبر یا حسود یا طمع‌کار هستیم؟ اگر کسی اشتباه کرد و از ما عذرخواهی کرد و ما نتوانستیم او را ببخشیم، یا اگر از معذرت‌خواهی کسی خوشحال شدیم و در خود احساس ناراحتی از خرد شدن کسی در برابر خود نکردیم، دچار بیماری خانمان‌سوز تکّبر هستیم. اگر نتوانستیم به دیگران سلام دهیم و منتظر ماندیم به ما سلام دهند، دچار تکّبر هستیم. اگر مجلسی رفتیم و دوست داشتیم دیگران به پای ما برخیزند، و در صدر مجلس دنبال مکان نشستن گشتیم، دچار تکّبر هستیم. اگر نتوانستیم با کودکان بازی کنیم و حس کردیم بازی با کودکان در شأن ما نیست، دچار تکّبر هستیم. یاد دارم در کودکی در کوچه بازی والیبال می‌کردیم، کوچه تنگی داشتیم، می‌ترسیدیم که توپ به خانه یکی از همسایه‌ها برود، چون پاره می‌کرد و ناسزا می‌گفت. اکنون آن مرد، پیرمردی شده است. وقتی مرا می‌بیند تواضع می‌کند و می‌خندد و گرم می‌گیرد. ای کاش تواضع الانش را در جوانی داشت. گاهی پیری و بیماری و فقر، انسان را به سمت تواضع می‌کشاند. وقتی عیادت انسان بیماری می‌رویم می‌خندند، چون تکّبر برایش معنی ندارد. پس بدانیم با کودکانی که هم بازی می‌شویم، روزی بزرگ شده و نوجوان و جوان خواهند شد و هرگز تکّبر ما را فراموش نخواهند کرد. و بدانیم که نبیّ مکرم اسلام با آن همه عظمت، روزی هم بازی کودکان شد، تا وقت نماز تنگ‌تر شد و فرمود برای من تنگ شدن وقت نماز قابل تحمل‌تر از شکستن دل این کودکان است. انسان حسود در برابر پیشرفت و موفقیت دیگران واکنش نشان می‌دهد و ضمن بی‌اعتمادی، فال بد می‌زند. مثال: دختر همسایه که فقیر است، با مرد ثروتمندی ازدواج کرده است. حسود می‌گوید: در این ازدواج خطری هست و مشکوک است، یقین دارم بعدا کارشان به طلاق می‌کشد، چون این دو جفت هم نیستند... انسان طمع‌کار، از داشته‌های خود ناراضی است و همیشه در خود، حس عقب‌ماندگی می‌کند. کسی که از زندگی خود بی‌دلیل ناله می‌کند و ناراضی است، طمع‌کار است. بدانیم تکّبر، شیطان را از مقام خدا به جهنم راند و از مرحومی به ملعونی رساند. طمع آدم را از بهشت دور کرد و حسادت، اولین قتل تاریخ را ( هابیل و قابیل ) رقم زد. از این سه صفت گناه، صدها گناه چون سلول سرطان، تکثیر می‌شود. 🧠کانال | عضو شو👇 @ttafakor
🚨 اثر مهم "احترام خانم به آقا و محبت آقا به خانم" بر روی فرزندان این که مرد دل خانم را نشکند و زن غرور مرد را، دو اثر بر روی فرزندان خواهد داشت. پسری که ابراز محبت پدر به مادر را در محیط خانه دیده است، می‌داند اساساً خانم‌ها دارای یک جایگاه خاصی هستند، چون رفتار لطیف پدر با مادر را دیده است، در نتیجه به خودش اجازه نمی‌دهد به خانم‌ها در سطح جامعه تعدی کند. از طرف دیگر دختری که احترام و اطاعت مادرش از پدرش را در خانه دیده است، پدر او در ذهنش دارای جایگاه خاصی قرار می‌گیرد. محبت این پدر که دارای احترام و عزت مناسبی در خانه است، دختر را از طلب محبت دیگران در سطح جامعه مستغنی می‌کند. 🧠کانال | عضو شو👇 @ttafakor
🚨 اگر فردا آخرین روز دنیا باشد... اگر فردا آخرین روز دنیا باشد، تمام خطوط تلفن دنیا پر می‌شود از جمله‌هایی مثل «همیشه دوست داشتم»، «مرا ببخش» و… هزاران نفر برای دیدن کسی که دوست دارند، حاضرند کل دارایی‌شان را بدهند تا وقت دیدن طرفشان را لحظه‌ای داشته باشند. خیلی‌ها پشیمان می‌شوند که چرا خیانت کردند. خیلی‌ها دنبال گرفتن یک بخشش ساده می‌روند. کاشکی هر روز، روز آخر بود، تا ما انسان‌ها قدر لحظات زندگی را می‌فهمیدیم. کاشکی به‌جای لج‌بازی و غرور، لحظات را با عشق سپری می‌کردیم. | عضو شید👇 https://eitaa.com/joinchat/3341746296Ce975069624
پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم: اگر به عدد بیابان و قطره‌های باران در خدمت مادر بایستید، معادل با یک روزی که در شکم او بوده‌اید، نخواهد بود. به نقل از مستدرک‌الوسایل، ج۱۵، ص۲۰۴ 🧠کانال | عضو شو👇 @ttafakor
زنی که از صبح تا شب در خانه تنها بوده و بیشتر وقت خود را در آشپزخانه گذرانده است، امکان دارد حوصله‌اش از تنهایی سر رود و لذا نیاز بیشتری به روابط و مصاحبت داشته باشد. اما وقتی شوهرش شب به خانه می‌آید، مستقیم می‌رود پای تلویزیون می‌نشیند، زن شروع به صحبت کردن از موضوعات مختلف می‌کند، اما این مطالب گاه از نظر شوهر، پیش پا افتاده می‌آید و او حوصله شنیدنش را ندارد، چرا؟ عموما بدین علت که شوهر در طول روز بیش از حد با مردم سر و کله زده و روابط زیاد داشته است، نیاز او ارضا شده است، اما زن احساس کمبود می‌کند و این یکی از منابع مهم اختلاف‌ها و تضادها در زندگی خانوادگی است. 🧠کانال | عضو شو👇 @ttafakor
وظیفهٔ بزرگترها در دعوای کودکان چیست؟ 🪴 اگر دعوا یا بحث میان کودکان، کلامی بود، بهتر است دخالت نکنید و به هیچ‌ وجه نقش قاضی را در این میان بازی نکنید. 🪴 مثلا عده‌ای همیشه به فرزند کوچک‌تر می‌گویند که: «تو باید به برادر یا خواهر بزرگ‌تر خود احترام بگذاری.» یا به فرزند بزرگ‌تر می‌گویند که: «تو باید رعایت کنی، هر چه باشد تو بزرگ‌تر هستی.» با این کار، کودک نسبت به والدین خود احساس منفی پیدا می‌کند. 🪴 اگر جنگ و دعوای کودکان، به زد و خورد کشیده شد، قبل از آسیب رساندن به خودشان یا وسایل، آنها را از هم جدا کنید. 🪴 بهتر است هر کدام از آنها نیم ساعت در محیطی جدا از هم بمانند و اجازه هیچ ارتباطی با هم نداشته باشند. بعد از نیم ساعت، هم به آنها بگویید اگر دوباره دعوا کنند، دیگر اجازه بازی ندارند. 🧠کانال | عضو شو👇 @ttafakor
🔘 ﺩﻭ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﺗﻮ ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭﺷﻮﻥ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﺍﻭﻟﯽ: ﺩﯾﺸﺐ، ﺷﺐ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ. ﺗﻮ ﭼﻪ ﻃﻮﺭ؟ ﺩﻭﻣﯽ: ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﺧﻮﻧﻪ، ﻇﺮﻑ ﺳﻪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺷﺎﻡ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺩﻗﯿﻘﻪ، ﺭﻓﺖ و افتاد رو تخت ﻭ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ. ﺑﻪ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﮔﺬﺷﺖ؟ ﺍﻭﻟﯽ: ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺎﻋﺮﺍﻧﻪ ﻭ ﺟﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﺧﻮﻧﻪ، ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﯾﻪ ﺩﻭﺵ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﻡ، ﺗﻮ ﻫﻢ ﻟﺒﺎﺳﺎﺗﻮ ﻋﻮﺽ ﮐﻦ، ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﺎﻡ. ﺷﺎﻡ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮﮔﺸﺘﯿﻢ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﻣﻨﺰﻝ، ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩﻥ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩ. 🔘 از قرار، همسران این دو خانم نیز همکار هم بودند و داشتند درباره دیشب صحبت می‌کردند. ﺷﻮﻫﺮ ﺍﻭﻟﯽ: ﺩﯾﺮﻭﺯﺕ ﭼﻪ،ﻃﻮﺭﯼ ﮔﺬﺷﺖ؟ ﺷﻮﻫﺮ ﺩﻭﻣﯽ: ﻋﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ. ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ، ﺷﺎﻡ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺁﺷﭙﺰﺧﻮﻧﻪ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﺷﺎﻡ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ. ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺑﻮﺩ؟ ﺷﻮﻫﺮ ﺍﻭﻟﯽ: ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ، ﺷﺎﻡ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﻢ، ﺑﺮﻕ ﺭﻭ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﭼﻮﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﺣﺴﺎبش را ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ؛ ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﺎﻡ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ. ﺷﺎﻡ ﻫﻢ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮔﺮﻭﻥ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ ﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ. ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﻕ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻨﻢ. 🚨 پ.ن: باطن زندگی خودتان را با ظاهر زندگی دیگران مقایسه نکنید. 🧠کانال | عضو شو👇 @ttafakor
اهمیت استقلال فکری درخت تا درخت است، حیات دارد، زنده و سبز است، هم به حال خودش سودمند است، هم به حال دیگران، اما همین درخت وقتی که بریده می‌شود، دیگر چوب می‌شود، چوب که شد، هر اتفاقی، دیگه سود و نفعی به حال خودش ندارد، منفعتش را دیگران می‌برند. ابزار دست دیگران می‌شود. از آن، دسته‌ی چاقو و داس می‌سازند، دسته‌ی بیل و کلنگ و تبر می‌سازند، نردبان می‌سازند پا می‌گذارند رویش می‌روند بالا. به حال دیگران مفید است، اما به حال خودش نه، رشد و تعالی هم ندارد که هیچ، روز به روز هم پوسیده‌تر می‌شود، خوب هم که استفاده کردند، آتشش می‌زنند و هیزم می‌شود. 🚨پ.ن: این داستان حکایت حال کسانی است که ندارند و ربات و هستند. دشمن تا جایی که بتونه از این دسته افراد سوهءاستفاده می‌کند و وقتی مهرهٔ سوخته شدن، آن‌ها را نابود خواهد کرد. 🧠کانال | عضو شو👇 @ttafakor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام محمدباقر علیه‌السلام: دعا مقدّرات حتمی الهی را دگرگون می‌کند. 📚به نقل از اصول کافی، ج٤، ص٢١٦ 🧠کانال | عضو شو👇 @ttafakor
اندکی تفکر
#روایت امام محمدباقر علیه‌السلام: دعا مقدّرات حتمی الهی را دگرگون می‌کند. 📚به نقل از اصول کافی، ج٤
🚨 این روایت خیلی عجیبه مقدرات حتمی میدونید یعنی چی؟ مثلا قراره فلانی امروز تصادف کنه و بمیره، اما چون اهل دعا کردنه، این دعا کمک می‌کنه بلایی که قرار بوده امروز سرش بیاد، نیاد. خیلی خیلی به دعا کردن سفارش شده. مخصوصا دعا در حق یکدیگر. التماس‌ دعا. 🧠کانال | عضو شو👇 @ttafakor
🚨 در سفر، خوبه چند کار را انجام دهیم تا سفر را به کام دیگران شیرین‌تر کنیم: ۱. در سفر، با لبخند و مهربان‌تر باشید. ۲. در سفر بیشتر از قبل با جمع همراه باشید. ۳. در سفر، بیشتر از قبل، مراقب خشم‌تان باشید. ۴. در سفر، بیشتر از قبل، کار دیگران را راه بیندازید. ۵. در سفر انعطاف بیشتری داشته باشید و آمادهٔ تصمیمات و رفتارهای غیر منتظره باشید. ۶. در سفر، تا جایی که امکان دارد، غذایی را بخورید که باب میل خانواده باشد. ۷. در سفر آمادهٔ این باشد که امکان دارد سر و صدایی شود و یا امکان دارد فردی از اعضاءتان مریض شود و خواب‌تان بهم بریزد. ۸. در سفر، امکان دارد بی‌نظمی پیش بیاد، امکان دارد بر اثر خستگی، با رفتار ناخوشایندی مواجه شوید، حتما مراقب باشید از کوره در نرید تا سفر شیرین‌تان به کام‌تان تلخ نشود. 🧠کانال | عضو شو👇 @ttafakor
حکیم از شخصی ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﺕ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺳﺖ؟ او ﺍﻧﺪﻭﻫﮕﻴﻦ ﮔﻔﺖ: ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﻢ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﺯﻭﺭ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ، ﮐﻮﺯﻩ ﺳﻔﺎﻟﯽ‌ایی را ﮐﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺳﯿﺼﺪ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺟﺪﺍﺩﻡ ﺑﻮﺩ، ﺑﻔﺮﻭﺷﻢ ﻭ ﻧﺎﻧﯽ ﺗﻬﯿﻪ ﮐﻨﻢ. ﺣﮑﯿﻢ ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﻭﺯﯼ‌ﺍﺕ ﺭﺍ ﺳﯿﺼﺪ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ، ﻭلی تو ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ اندوهگین و ﻧﺎﺳﭙﺎسی می‌کنی؟ 🧠کانال | عضو شو👇 @ttafakor
تصویری که بالا می‌بینید👆 کارنامهٔ حسن روح‌الامین، نقاش و طراح برجسته کشورمون هست. استاد روح‌الامین این تصویر رو منتشر کرده و براش متنی نوشته که واقعا خواندنی و پر از نکته تربیتی است. توصیه میکنم حتما متن زیر رو بخونید 👇👇
🔴 غافل! نوشته حسن روح‌الامین زمستان سال۱۳۷۶ بود، کلاس دوم راهنمایی بودم، در مدرسه‌ای که مدیر به اصطلاح خوش‌فکری داشت که در اواسط سال تحصیلی اومده بودن بر اساس نمره‌ی امتحانات، انضباط و کارنامه‌ی شبانه‌ای هر شب که توسط والدین پر می‌شد (که در اون مثلاً ساعت خواب بعد از ساعت ۹ تخلف محسوب می‌شد) به دانش‌آموز درجه و رتبه می‌دادند. به این صورت که دانش‌آموز عالی و درس‌خون و پسر خوب می‌شد (ساعی) دانش‌آموزی که مستعد بود و محتاج به تلاشی بیش‌تر می‌شد (کوشا) و زباله‌های مدرسه هم می‌شدند (غافل) پس چی شد؟ به‌ترتیب شأنیت: ساعی، کوشا، غافل. پس از تعیین سطح توسط شورای مدرسه شما کارت خودت رو باید به جلوی لباست با سنجاق وصل می‌کردی و اگر جوری قرار می‌گرفت که دیده نمی‌شد تخلف محسوب می‌شد! مثل پلاک ماشین، حالا شما حساب کنید نوجوونی که عرض شونش ۴۵ سانته یک کارت پرس‌شده‌ی مثلا ً ۱۸ سانتی رو روی سینه‌ش که سطح و شأن اجتماعی‌ش رو نشون می‌داد باید نگه می‌داشت. من توی درجه‌بندی توی دسته‌ی (غافل) قرار گرفتم. روزهای اول خیلی باهاش کلنجار رفتم تا دیده نشه، مثلاً پشت کارت غافل کارت دانش‌آموزی‌م رو می‌ذاشتم و می‌چرخوندمش به سمت کارت دانش‌آموزی‌ تا کم‌تر آبروریزی بشه که اینجا هم با برخورد خشن ناظم مواجه می‌شدم که چرا کارتت پیدا نیست ... چند هفته گذشت دیدم نمیشه باید خودم رو از این ذلت نجات بدم با کلی تلاش و زود خوابیدن و چند امتحان نمره بالاتر گرفتن شایسته‌ی درجه‌ی کوشا شده بودم که وقتی رفتم برای تعویض کارت کسی پاسخگو نبود، متوجه شدم که سیاست عوض شده رتبه‌بندی این جوری شده بود؛ به ترتیب از عالی به نازل: (ممتاز) (ساعی) (کوشا) اینجوری عملاً همون غافل محسوب می‌شدم. این خاطرات رو مدت‌ها بود می‌خواستم بگم. یک بار یادمه توی مدرسه دارالفنون، دوستانی از آموزش و پرورش محبت کرده بودند و برای من نکوداشتی گرفته بودند. با لوح کاغذ A4 و از من خواستن که بیام بالا و صحبت کنم. من حوصله نداشتم ولی برای اینکه نگن متکبری، رفتم اونجا و گفتم زمانی که من بچه بودم و به مدرسه می‌رفتم هیچ احساس احترامی دریافت نمی‌کردم. از دم در مدرسه که وارد می‌شدم در سطل اشغال، تخته سیاه، میزها، معلم، دانش‌آموزها، همه و همه بهم با زبون بی‌زبون می‌گفتن خاک بر سرت کنن، ریاضی بلد نیستی، زبانت خوب نیست، دیکته بلد نیستی، اما هیچ وقت کسی نیومد بگه چقدر خوب طراحی می‌کنی حتی معلم هنر! حالا شماها هر چی به من بگید استاد هنرمند فلان و چنان من، همون حرفای بچیگیم رو باور دارم همون خاک بر سرت رو! آدم‌ها در کودکی همان آدم‌های بزرگسالی‌ان با تجربه‌ی کمتر. وقتی در اول دوران حیات من رو به اسمی بخوانی من با همون اسم خودم می‌شناسم. تصویر پست هم کارنامه سال آخر هنرستان من هست، سال ۱۳۸۲ و حالا در سن نزدیک به چهل سالگی وقتی یه نفر تحقیرم می‌کنه و نادیده‌ام می‌گیره برام یادآور دوران نوجوانی و باورهای پایه‌ای هست که توی اون دوران به مغز استخونم رسوخ کرد و به خودم میگم در گوشی راست میگه .‌‌.. 🧠کانال | عضو شو👇 @ttafakor
🚨 ویژگی‌های کسی که سلامت فکر و روان دارد را بدانیم: 🔘 می‌تواند در هنگام بروز مشکلات و بحران‌ها، هیجان خودش را کنترل کند. 🔘 اگر نمی‌تواند هیجانش را کنترل کند، در آن لحظه لااقل دست به هیچ اقدامی نمی‌زند. 🔘 به تفاوت‌ها احترام می‌گذارد و دیگران را به خاطر اختلاف نظر یا سلیقه، تخریب نمی‌کند. 🔘 او می‌داند علم بیکرانه است، پس در هر سطحی از علم باشد، نسبت به سطح بالاتر جاهل است، پس دست از عجول بودن و قضاوت می‌کشد. 🔘 او می‌داند قرار نیست دیگران همیشه با او خوب باشند. 🔘 او می‌داند اگر کسی با او بدرفتاری کرده است، به این دلیل است که آن شخص از درون آشفته است و آن رفتار، ناشی از حال بده آن شخص بوده و لذا چیزی را به خودش نمی‌گیرد. (این نکته مربوط به وقتی می‌شود که او با دیگری بدرفتاری نکرده باشد). 🔘 او جایگاه و ارزش انسانی خودش را به خوبی می‌شناسد. 🔘 او می‌داند که همواره باید در مسیر یادگیری باشد و همواره در حال رشد و ارتقای خودش است. 🔘 او هرگز برای فرار از تنهایی یا تجربهٔ لذّت، کسی را وارد بازی عاطفی نمی‌کند. 🔘 او به اهمیت روح و روان، پی‌برده است؛ پس به روح و روان هیچ‌کس حمله نمی‌کند. 🧠کانال | عضو شو👇 @ttafakor
🚨طرز و عمق فکر و درون آد‌مهاست که جایگاهشان را مشخص می‌کند در یک شهربازی، پسرکی سیاه‌پوست، به مرد بادکنک‌فروشی نگاه می‌کرد.  بادکنک‌فروش برای جلب توجه، یک بادکنک قرمز را رها کرد تا در آسمان اوج بگیرد و بدین‌ وسیله جمعیتی از کودکان را که برای خرید بادکنک به والدینشان اصرار می‌کردند، جذب خود می‌کرد. سپس یک بادکنک آبی و همین‌طور یک بادکنک زرد و بعد از آن، یک بادکنک سفید را به تناوب و با فاصله رها کرد. بادکنک‌ها سبک‌بال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپدید شدند. پسرک سیاه‌پوست، هنوز به تماشا ایستاده بود و به یک بادکنک سیاه خیره شده بود! تا اینکه پس از لحظاتی به بادکنک‌فروش نزدیک شد و با تردید پرسید: ببخشید آقا! اگر بادکنک سیاه را هم رها می‌کردید، آیا بالا می‌رفت؟ مرد بادکنک‌فروش، لبخندی به روی پسرک زد و نخی را که بادکنک سیاه را نگه داشته بود، برید و بادکنک به طرف بالا اوج گرفت. پس از لحظاتی گفت: پسرم آن چیزی که سبب اوج‌گرفتن بادکنک می‌شود، رنگ آن نیست، بلکه چیزی است که در درون خود بادکنک قرار دارد. زندگی هم همین‌طور است. چیزی که باعث رشد آدم‌ها می‌شود، رنگ و ظاهر آن‌ها نیست، بلکه مهم درون آدم‌هاست که تعیین‌کننده مرتبه و جایگاهشان است و هرچقدر ذهنیات ارزشمندتر باشند، جایگاه والاتر و شایسته‌تری نصیبشان می‌شود. 🧠کانال | عضو شو👇 @ttafakor
این دو متن کوتاه، ارزش صد بار خوندن داره! ۱. از دیگران شکایت نمیکنم، بلکه خودم را تغییر میدهم، چرا که کفش پوشیدن، راحت‌تر از فرش کردن دنیاست. ۲. مبارزه انسان را داغ می‌کند و تجربهٔ انسان را پخته می‌کند. هر داغی روزی سرد می‌شود، ولی هیچ پخته‌اى ديگر خام نمی‌شود. 🧠کانال | عضو شو👇 @ttafakor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امیرالمؤمنین امام علی علیه‌السلام: آنگاه که اشیاء با یکدیگر جفت شدند، تنبلی و ناتوانی با هم ازدواج کردند و از آن‌ها فقر متولّد شد. 📚 به نقل از میزان‌الحکمه، ج۱۰، ص۱۳۰ 🧠کانال | عضو شو👇 @ttafakor
تنبلی شروع طغیان انسان است تنبلی شروع خطاهای بزرگ است تنبلی سبب مشکلات مختلف در همسرداری و تربیت فرزند امرار معاش و بندگی خدا و... است. بزرگترین مانع برای کشف استعدادها و به مرحلهٔ عمل رساندنشان، تنبلی است. طرف تنبله، نه حال فرزند‌آوری داره نه حال تربیت‌ فرزند داره، نه حال رسیدگی به خود و همسرش را داره و بعد بهونه‌های مختلف برای ضعف و سهل‌انگاری خودش میاره تا آروم شه اینکه چه می‌شود بعضیا تنبل می‌شوند و تنبلی زندگی‌شان را نابود می‌کند اما با این حال حاضر به ترک تنبلی نیستن اعتیاد به گوشی و مجازی است. اعتیاد به گوشی و مجازی، یعنی گرفتار شدن به جذابیّت و هیجان بالای گوشی و مجازی. و این جذابیّت سبب می‌شود، ارادهٔ برای انجام بقیه کارها نباشد. کسی گرفتار جذابیّت‌های دنیا می‌شود که از نظر فکری در سطح بالایی نباشد
🚨 راه درمان تنبلی، اهل فکر شدن است انسان اگر اهل فکر نباشد، متوجهٔ عمق نقص‌هاش و مخصوصا نمی‌شود و تا وقتی انسان متوجه نقص نشود و تا وقتی متوجه عمق ضرر آن نقص نشود، درصدد مبارزه با نفس، مبارزه با تنبلی و جبران آن نیز برنمی‌آید. فکر کمک می‌کند متوجهٔ نقص‌های‌مان شویم و همچنین کمک می‌کند تا راه جبران و برطرف کردن آن نقص‌ها را بیابیم. اگر انسان اهل فکر نباشد، اهل مبارزه با نفس هم نمی‌شود. اگر انسان اهل مبارزه با نفس نشود، رذائل اخلاقی در او گسترش می‌یابند.
🚨 خطای بزرگ تحقیر ۱. یکی از اصول مهم همسرداری این است که رفتار و گفتار ما باعث تحقیر همسرمان نشود، چرا که عامل مهمی در سرد شدن رابطه زن و شوهر است. ۲. از مصادیق تحقیر همسر، شوخی‌های نامناسب مخصوصاً در جمع، تمسخر او با تغییر صدا و اشاره و یا بی‌احترامی کردن به اوست. ۳. این کارها یقیناً ضربات سنگینی به رابطه شما می‌زند و در واقع دارید به دست خودتان به همسرتان اجازه می‌دهید که برای تقابل با شما چنین کاری را انجام دهد. ۴. حتماً برای اصلاح این رفتار آسیب‌زننده، از همسرتان عذرخواهی کرده و این رفتار را ترک کنید. اگر او حس کند که شما متوجه ضربه خوردن روح او شده‌اید و درصدد اصلاح آن هستید، دلخوری او تبدیل به کینه‌ و سردی مزمن نخواهد شد. 🧠کانال | عضو شو👇 @ttafakor
کسی کفشش را برای تعمیر نزد کفاش می‌برد. کفاش با نگاهی می‌گوید: این کفش سه کوک می‌خواهد و هر کوک ده تومان و خرج کفش می‌شود سی تومان. مشتری هم قبول می‌کند. پول را می‌دهد و می‌رود تا ساعتی دیگر برگردد و سوار کفش تعمیر شده بشود. کفاش دست به کار می‌شود. کوک اول، کوک دوم و در نهایت کوک سوم و تمام ... اما با یک نگاه عمیق در میابد اگر چه کار تمام است، ولی یک کوک دیگر اگر بزند عمر کفش بیشتر می‌شود و کفش، کفش‌تر خواهد شد. از یک سو قرار مالی را گذاشته و نمی‌شود طلب اضافه کند و از سوی دیگر دو دل است که کوک چهارم را بزند یا نزد... او میان نفع شخصی و اخلاق مانده است. یک دوراهی ساده که هیچ کدام خلاف نیست. اگر  کوک چهارم را نزند، هیچ خلافی نکرده، اما اگر بزند به انسانیت تعظیم کرده است. دنیا پر از فرصت کوک چهارم است و من و تو کفاش‌های دو دل. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🧠کانال | عضو شو👇 @ttafakor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام: و اتَّعِظوا بِمَن كانَ قَبلَكُم قَبلَ أن يَتَّعِظَ بِكُم مَن بَعدَكُم از پيشينيان خود پند گيريد، پيش از آنكه آيندگان از شما پند گيرند. 📚به نقل از نهج‌البلاغه، خطبه ۳۲ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🧠کانال | عضو شو👇 @ttafakor
🚨 چه زمانی انسان بزرگ می‌شود؟ ۱. هرگاه کمتر قهر کردیم و بیشتر بخشیدیم. ۲. هرگاه بالاترین لذّت ما، شاد کردن دیگران بود. ۳. هرگاه همه چیز بودیم و گفتیم: "هیچ نیستیم" ۴. هرگاه برای تحقیر نشدن دیگران از حق خود گذشتیم. ۵. هرگاه خوبی ما به علت نشان دادن بدی دیگران نبود. ۶. هرگاه به بهانه عشق، از دوست داشتن دیگران غافل نشدیم. ۷. هرگاه شادی را به کسانی که آن را از ما گرفته‌اند، هدیه دادیم. ۸. هرگاه از خوشبختی همه، "حتى" کسانی که دوستمان ندارند هم خوشحال شدیم. ۹. هرگاه دانستیم عزیز خدا نخواهیم شد، مگر زمانی که وجودمان آرام بخش دیگران باشد. 🚨 بیاییم بزرگ باشیم، بزرگ شدن را تمرین کنیم، و بزرگ شدن را تعلیم دهیم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🧠کانال | عضو شو👇 @ttafakor