eitaa logo
اندکی تفکر
32.5هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
83 فایل
❣️مدیر @EidQadir ❣️ثبت‌نام دوره‌ها @ttafakor_mostafa ❣️چله‌ تفکر 👈 تکنیک‌های رهایی‌ از افکار منفی، گناه و استرس | تقویت‌ اراده‌ و اعتماد به نفس ❣️تربیت فرزند👈 زیر ۱۴سال ❣️خواستگاری 👈انتخاب همسر ایده‌‌آل توضیح بقیه دوره‌ها👈پیام سنجاق شده در کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایتی به نقل از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله چهار چیز از خود گناه بدتر است: ۱. افتخار کردن به گناه ۲. کم شمردن گناه ۳. خوشحالی از گناه ۴. تکرار گناه 🌷 @ttafakor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت. استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده‌ای و من چیزی ندارم ک به تو بیاموزم. شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق‌العاده کشید و آن را در میدان شهر قرار داد، مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد، اگر هر جایی ایرادی می‌بینند یک علامت × بزنند. غروب که برگشت دید، تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد. استاد به او گفت: آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی؟ شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد؛ ولی این بار، رنگ و قلم قرار داد و متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که: اگر جایی از نقاشی ایراد دارد، با این رنگ و قلم، اصلاح بفرمایید. غروب برگشتند، دیدند تابلو دست نخورده مانده. استاد به شاگرد گفت: انتقاد آسان است؛ اما اصلاح ... . 🌷 @ttafakor
اثر مقایــــــــــــــــــــــــــــسه در این تصویر، دو دایره وسط به یک اندازه هستند؛ اما به نظرمان می‌رسد دایره وسطی سمت راست بزرگتر باشد. اگر ما یک دستمان را در آب سرد و دست دیگرمان را در آب گرم قرار دهیم و پس از حدود ۳۰ ثانیه، دو دستمان را وارد آب ولرم کنیم، دستی که در آب سرد بوده است، آب ولرم را گرم احساس کرده و دستی که در آب گرم بوده است، آب ولرم را سرد احساس می‌کند. یا هنگامی که یک جعبه سنگین را بلند می‌کنیم و بلافاصله بعد از آن یک جعبه سبک‌تر را بلند می‌کنیم، جعبه دوم به نظرمان سبک‌تر از وزن واقعی آن به نظر می‌رسد. علت چنین برداشت‌های غلطی، این است که مغز ما تمایل به سنجش و ارزیابی چیزها بر مبنای مقایسه دارد؛ حتی اگر استانداردهای مشخص و ثابتی برای ارزیابی آن ها وجود داشته باشد؛ زیرا مقایسه، برای ذهن راحت‌ترین و در دسترس‌ترین راه است و دشمن از این الگوی ذهنی افراد که در برخی مواقع به خطای محاسباتی ختم می‌شود، در تولید محتواهایش بشدت استفاده می‌کند! 🌷 @ttafakor
خدمت دوستانی که تازه به جمع ما آمدند، عرض کنم که ما یه کانال دیگری داریم با این آیدی👈 @ttafakorr نکات مشاوره‌ای و دوره‌های تربیتی رایگان در آن برگزار می‌شود و همچنین نوبت مشاوره داده می‌شود.
و این دوره‌هامون همراه با هزینه است👇
🌷 قابل توجه اعضا گرامی: کانال اندکی تفکر سه‌تا دوره برگزار می‌کند: ۱. ۲. ۳. به پیام سنجاق شده توجه کنید و جهت اطلاعات بیشتر به ایشان رجوع کنید👇 @EidQadir 🌷
هدف اصلی کانال اندکی تفکر، ترویج مباحث تفکر و رشد سطح فکری است. اگر دوست دارید این مطالب را مطالعه کنید، بر روی این دوتا هشتک ضربه بزنید:
شخصی نزد سقراط آمد و گفت: میدانی راجع به شاگردت چه شنیده‌ام؟ سقراط پاسخ داد: لحظه‌ای صبر کن. آیا کاملا مطمئنی که آنچه که می‌خواهی بگویی حقیقت دارد؟ مرد: نه، فقط در موردش شنیده‌ام. سقراط: آیا خبر خوبی است؟ مرد پاسخ داد: نه، برعکس. سقراط: آیا آنچه که می‌خواهی بگویی، برایم سودمند است؟ مرد: نه واقعا. سقراط: اگر می‌خواهی به من چیزی را بگویی که نه حقیقت دارد، نه خبر خوبی است و نه حتی سودمند است، پس چرا اصلا آن را به من می‌گویی؟ 🔹 مراقب نقل قول‌هایمان باشیم . 🌷 @ttafakor
جوانی به حکیمی گفت: «وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است. وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند. وقتی ازدواج کردیم، خیلی‌ها را از او زیباتر یافتم. چند سالی را که را با هم زندگی کردیم، دریافتم که همه زن‌ها از همسرم بهترند.» حکیم گفت: «آیا دوست داری بدانی از همه این‌ها تلخ‌تر و ناگوارتر چیست؟» جوان گفت: «آری.» حکیم گفت: «اگر با تمام زن‌های دنیا ازدواج کنی، احساس خواهی کرد که سگ‌های ولگرد محله شما از آن‌ها زیباترند.» جوان با تعجب پرسید: «چرا چنین سخنی می‌گویی؟» حکیم گفت: «چون مشکل در همسر تو نیست. مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمع‌کار و چشمانی هیز داشته باشد و از شرم خداوند خالی باشد، محال است که چشمانش را به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند. آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟» جوان گفت: «آری.» حکیم گفت: «مراقب چشمانت باش!» 🌷 @ttafakor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از شرایط استجابت دعا، بندگی‌‌ و عبادت در هنگام خوشی است و همچنین الحاح و پافشاری در دعا امام باقر علیه‌السلام: به خداوند سوگند، هیچ بنده‌تی مؤمن نیست که با حالت الحاح (و پافشاری) حاجتی را از خدا طلب کند، مگر اینکه حاجتش برآورده شود. 📗 به نقل از مجموعه ۲۰ جلدی‌ دانشنامه‌‌ اخلاق شیعه، ج۵، ص۳۳۱ از آثار استاد حاتم‌پوری 🌷 @ttafakor
ﺯﻧﯽ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﺩ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍ ﻋﺎﺩﻝ ﺍﺳﺖ؟ ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻋﺎﺩﻝ‌ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺍ ﻣﯽﭘﺮﺳﯽ؟ ﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﯿﻮﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ۳ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺍﺭﻡ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻬﺎ طناب ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺑﺎﻓﺘﻪ، ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﯿ‌ﺒﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺎ ﭘﻮﻟﺶ ﺁﺫﻭﻗﻪ‌ﺍﯼ ﺑﺮﺍی ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ‌ﺍﻡ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ‌ﺍﯼ طناب ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺭﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ، ﻭ ﺍﻻﻥ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﻭ ﺑﯽ‌ﭘﻮﻝ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ‌ﺍﯾﻢ . ﻫﻨﻮﺯ ﺻﺤﺒﺖ ﺯﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ، درب خانه حضرت داوود را زدند، و ايشان اجازه ورود دادند، ده نفر از تجار وارد شدند و هرکدام کيسه صد ديناری را مقابل حضرت گذاشتند و گفتند اينها را به مستحق بدهيد. حضرت پرسيد علت چيست؟ ايشان گفتند در دريا دچار طوفان شديم و دکل کشتی، آسیب ديد و خطر غرق شدن بسيار نزديک بود که در کمال تعجب، پرنده‌ای طنابی بزرگ به طرف ما رها کرد و با آن قسمت‌های آسيب ديده کشتی را بستيم و نذر کرديم اگر نجات يافتيم، هر يک، صد دينار به مستحق بدهيم. حضرت داوود رو به آن زن کرد و فرمود: خداوند برای تو از دريا هديه می‌فرستد، و تو او را ظالم مينامی. اين هزار دينار بگير و معاش کن و بدان خداوند به حال تو بيش از ديگران آگاه هست. 🌷 @ttafakor
چند شب پيش عنکبوتی را دیدم که گوشهٔ اتاق خوابم تار تنيده بود. خیلی آرام حركت می‌كرد، گويی مدت‌ها بود كه آنجا گير كرده بود و نمی‌توانست برای خودش غذايی پيدا كند. با لحنی آرام و مهربان به او گفتم: نگران نباش كوچولو، الان از اينجا نجاتت ميدهم. يک دستمال کاغذی در دست گرفتم و سعی كردم به آرامی عنكبوت را بلند كنم تا در باغچهٔ خانه‌مان بگذارمش؛ اما آن عنكبوت فرار كرد و لابه‌لای تارهايش پنهان شد، چون خيال كرد من می‌خواهم به او حمله كنم. به او گفتم: قول می‌دهم به تو آسيبی نزنم. سپس سعی كردم او را بلند كنم. عنكبوت دوباره از دستم فرار كرد و با سرعت تمام مثل یک توپ جمع شد و سعی كرد لابه‌لای تارهايش پنهان شود. ناگهان متوجه شدم كه عنكبوت هيچ حركتی نمی‌كند. از نزديک به او نگاه كردم و ديدم آنقدر از خودش مقاومت نشان داد كه خودش را كشته است. بسيار غمگين شدم. عنكبوت را بيرون بردم و داخل باغچه، كنار یک بوته گل سرخ گذاشتم. به نرمي زير لب زمزمه كردم: من نمی‌خواستم به تو صدمه‌ای بزنم، می‌خواستم نجاتت بدهم، متاسفم كه اين را نفهميدی. درست در همان لحظه، فكری به ذهنم خطور كرد. از خودم پرسيدم آيا اين همان احساسی نيست كه خداوند نسبت به من و تمامی بندگانش دارد؟! از اينكه شاهد دست و پا زدن و دردها و رنج‌های ماست، آزرده می‌شود و می‌خواهد مداخله كند و به ما كمک كند و ما را از خطر دور كند، اما مقاومت می‌كنيم و دست و پا ميزنيم و داد و فرياد سر می‌دهيم که: چرا اينقدر ما را مجبور ميکنی كه تغيير كنيم؟ شايد هر كدام از ما، مثل همان عنكبوت كوچک هستيم كه تلاش ديگران را برای نجات خودمان، بد تلقی ميكنيم و متوجه نيستيم كه اگر تسليم خدا شده بوديم و اينقدر دست و پا نمی‌زديم تا چند لحظهٔ ديگر خود را در باغچه‌ای زيبا می‌ديديم. 🌷 @ttafakor
شهید چمران: من نمی‌گویم معصوم است. ولی ملتی که به امر خدا به امر ولی فقیه اعتماد می‌کنند، خدا اجازه اشتباه به آن رهبر را نمی‌دهد و به نوعی به او معصومیت می‌بخشید. ۳۱ خرداد، سالروز شهادت مصطفی چمران @ttafakor
یک جاسوس اسرائیلی، اجیر شد شهید چمران رو ترور کنه. بعداز یه هفته تعقیب و مراقبت، عاشقِ رفتار و کردار چمران شد! انصافاً یک هفته مراقب ما باشن چطورمیشه! عاشق دین و مذهب ما میشن یا ...؟!
یک روایتی به نقل از امام صادق علیه‌السلام دیدم خوف کردم. در دوران غیبت اکثر قائلین به امام زمان مرتد می‌شن و بیش از ⅔ از کسانی‌که به وجود ایشون باور داشتن، ایمانشون رو از دست می‌دن! راوی می‌گه امام در حال گریه این حدیث رو گفتن. خدایا به دادمون برس. تعجیل در ظهور صلوات 🌷 @ttafakor
خـدایا ما را ببخـش گناهانے که ما را احاطه کرده و خود از آن آگاهۍ نداریم؛ گناهانۍ را که مےکنیم و با هزار قدڔت عقݪ تۅجیه مےکنیم و خود از بدۍ آن آگاهے نداریم.. به نقل از شهید‌مصطفی‌چمران 🌷 @ttafakor
🍂 تجارت در دل شب! وسط شب که مصطفی برای بیدار می‌شد، همسرش طاقت نمی‌آورد. می‌گفت: بس است دیگر، استراحت کن، خسته شدی. و مصطفی جواب می‌داد: «تاجر اگر از سرمایه‌اش خرج کند، بالاخره ورشکست می‌شود. باید سود دربیاورد که زندگی‌اش بگذرد. ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم، ورشکست می‌شویم.» به نقل از کتاب چمران به روایت همسر شهید 🌷 @ttafakor
شهیدی که در قبر خندید روایت مادر شهید محمد رضا حقیقی: 🔘 «باور نکردم. خنده؟ گفتم شاید احساساتی شده‌اند. آخر مگر می‌شد جسدی که پنج روز توی سردخانه بود و گردنش به حدی خشک شده بود که برای درآوردن پلاک مجبور شدیم زنجیرش را پاره کنیم بخندد؟! خودم صورتش را دیدم. یخ زده بود. نه، امکان نداشت این اتفاق بیفتد. اولش نمی‌دانستم چه اتفاقی افتاده؟! فشار جمعیت زیاد شده بود. کشان کشان جلو رفتم و بالای لحد نشستم. سر محمدرضایم را به سختی چرخاندند. آن‌قدر قشنگ خندیده بود که هیچ‌وقت از یادم نمی‌رود. گونه‌هایش مثل یک آدم زنده گل انداخته بود و از لبخندش هفت تا از دندان‌هایش مشخص بود. 🔘 من نمی‌دانستم محمدرضا چه دید که توی قبر خندید، هیچ‌کس نمی‌دانست، اما هر چه نشانش دادند، خیلی زیبا بود. آنقدر زیبا که هنوز خنده‌اش یادم نرفته و مطمئنم که به آرزویش رسیده بود چون بعدها توی دفترچه یادداشتش دیدم شعر حافظ را که می‌گفته «وانگهم تا به لحد خرم و آزاد ببر» تغییر داده و نوشته است: «وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر.» 🌷 @ttafakor
در ایستگاه‌های مترو در انگلیس این تابلو را زده‌اند. نوشته زل زدن آزار جنسی است، گزارش بدهید تا پلیس برخورد کند. ‌ زل زدن آزار جنسی است و پلیس برخورد می‌کند اما هرزه‌پوشی نه! زن‌ها اختیارِ بدن‌شان را دارند و می‌توانند تنگ و کوتاه بپوشند، یا ادا و حرکات سکسی داشته باشند؛ اما مردها اختیارِ چشم و زبان‌شان را ندارند. تناقضش اصلا قابل توصیف نیست، اما میلیون‌ها غافل می‌گویند «آزادی»، «تساوی جنسی». در غرب هیچ مردی حق ندارد بگوید: «دوست دارم زل بزنم، به تو چه؟ مگه چشم توئه؟! مگه من بهت می‌گم بدنت رو بپوشون؟». حق استفاده از زبانش را هم ندارد، نمی‌تواند تکه و متلکی بیاندازد یا با حرفش دیگری را تحریک کند. اگر مثل زن‌ها بگوید «مای بادی، مای چویس»، می‌گیرند پدرش را هم درمی‌آورند. 🔺دنیای وارونه فمینیستی... 🌷 @ttafakor