eitaa logo
اندکی تفکر
32.7هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
83 فایل
❣️مدیر @EidQadir ❣️ثبت‌نام دوره‌ها @ttafakor_mostafa ❣️چله‌ تفکر 👈 تکنیک‌های رهایی‌ از افکار منفی، گناه و استرس | تقویت‌ اراده‌ و اعتماد به نفس ❣️تربیت فرزند👈 زیر ۱۴سال ❣️خواستگاری 👈انتخاب همسر ایده‌‌آل توضیح بقیه دوره‌ها👈پیام سنجاق شده در کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
به نقل از پیامبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم: دنیا سرای اندوه است، نه سرای آسودگی. هر کس آن را بشناسد با متاع آن شاد نمی‌شود و با سختی‌اش اندوهگین نمی‌شود. 🌷 @ttafakor
از شکست نترسید. شما بارها شکست خوردید، حتی اگه یادتون نباشه: اولین باری که سعی کردید، راه بروید، افتادید. مگه نه؟ اولین باری که سعی کردید، شنا کنید، داشتید غرق می‌شدید. مگه نه؟ اولین باری که سعی کردید، توپ را گل کنید، به خارج رفت. مگه نه؟ نگران تعداد دفعات، شکستتون نباشید، بلکه نگران تعداد دفعاتی باشید، که می‌تونستید سعی کنید، ولی نکردید. 🌷 @ttafakor
ﺭﻭﺑﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﺷﺘﺮﯼ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﻋﻤﻖ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺳﺖ؟ ﺷﺘﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﺗﺎ ﺯﺍﻧﻮ، ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺗﻮﯼ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﭘﺮﯾﺪ، ﺁﺏ ﺍﺯ ﺳﺮﺵ ﻫﻢ ﮔﺬﺷﺖ! ﺭﻭﺑﺎﻩ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﺏ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﻣﯽﺯﺩ ﻭ ﻏﺮﻕ ﻣﯽ‌ﺷﺪ، ﺑﻪ ﺷﺘﺮ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﯽ ﺗﺎ ﺯﺍﻧﻮﻭﻭﻭﻭ! ﻭ ﺷﺘﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﺑﻠﻪ ﺗﺎ ﺯﺍﻧﻮ، ﻭﻟﯽ ﺗﺎ ﺯﺍﻧﻮﯼ ﻣﻦ، ﻧﻪ ﺯﺍﻧﻮﯼ ﺗﻮ! 🔘 ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ به کسی مشورت میدیم یا ﺍﺯ ﮐﺴﯽ می‌خواهیم ﻣﺸﻮﺭﺕ بگیریم، ﺑﺎﯾﺪ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻃﺮﻑ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻭ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ. 🔘 لزوماً این‌گونه نیست، ﻫﺮ ﺗﺠﺮﺑﻪ‌ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ هم ﻣﻨﺎﺳﺐ باشد. 🌷 @ttafakor
باغبان یا نجّار؟ 🔹 نجّار، قبل از اینکه شروع به ساختن چیزی کند، باید نقشۀ دقیق همه‌چیز را بکشد. او پیش از اینکه یک صندلی بسازد، دقیقاً می‌داند نتیجۀ کارش چه خواهد شد و اگر به اندازۀ کافی مهارت و تجربه داشته باشد، هیچ خطایی رخ نخواهد داد. 🔹 اما باغبان چطور؟ او هم همۀ تلاشش را می‌کند، به جزئی‌ترین نشانه‌ها توجه دارد و بهترین شرایط را برای رشد گل‌ها و گیاهانش فراهم می‌کند؛ اما با وجود این، نمی‌تواند تعیین کند که درختی که کاشته یا گلی که پرورش داده، چه شکلی خواهند شد. باغبان، برخلاف نجار، همیشه منتظر چیزهای پیش‌بینی‌ نشده است. یک روز صبح از خواب بیدار می‌شود و می‌بیند درخت‌ها زودتر از چیزی که انتظار داشت شکوفه کرده‌اند یا می‌بیند گلدانِ سرسبزی ناگهان پژمرده شده است. 🔹 بعضی از پدر و مادرها می‌خواهند برای بچه‌شان نجّار باشند. از همان کودکی نقشۀ راه موفقیت او را پیش خودشان کشیده‌اند. پسرم باید دانشمند شود، دخترم باید پزشک شود و بعد لحظه لحظۀ زندگی کودکشان را مثل نجّارها با خط‌کش و پرگار و گونیا اندازه می‌گیرند. ۴۰دقیقه بازی، دو ساعت درس، ۲۰دقیقه تلویزیون و همین‌طور تا آخر. آن‌ها تحت هیچ شرایطی اجازه نمی‌دهند این برنامه به هم بریزد، اما نکتۀ بزرگی را فراموش کرده‌اند: نجّارها با چوب بی‌جان کار می‌کنند، ولی بچه‌ها نهال‌های زنده‌اند. 🔘 باید برای بچه‌ها باغبان بود. باید به آن‌ها توجه کنیم، شرایط رشد و بالندگی‌شان را فراهم کنیم، اما بدانیم که آن‌ها باید راه خودشان را بروند. با بازی، زندگی‌کردن را بیاموزند و با شلختگی و به‌هم‌ریختگی، اهمیّت نظم و برنامه‌ریزی را درک کنند. و یادمان نرود که مرغوب‌ترین میز و صندلی‌ها هم هیچ‌وقت شکوفه نخواهند داد. 🌷 @ttafakor
ملّتی که کتاب نمی‌خواند، باید تمام تاریخ را تجربه کند. 🌷 @ttafakor
برای‌ یک‌ روز هم که شده، دنبال‌ چیزهایی‌ که نداری نرو. از داشته‌‌هات لذّت ببر؛ چون‌ زندگی‌ خیلی‌ از اونی‌ که فکر میکنی، کوتاه‌تره که با استرس‌، سپری بشه. 🌷 @ttafakor
حرص برای چی؟ یک تاجر آمریكایى نزدیک یک روستاى مكزیكى ایستاده بود كه یک قایق كوچک ماهیگیرى از بغلش رد شد كه چند تا ماهى در آن بود! از مكزیكى پرسید: چقدر طول كشید كه این چند تا ماهی را بگیرى؟ مكزیكى: مدت خیلى كمى! آمریكایى: پس چرا بیشتر صبر نكردى تا بیشتر ماهى بگیری؟ مكزیكى: چون همین تعداد هم براى سیر كردن خانواده‌ام كافی است! آمریكایى: اما بقیه وقتت را چكار می‌كنى؟ مكزیكى: تا دیروقت می خوابم! یک كم ماهیگیرى می‌كنم! با بچه‌هام بازى می،كنم! با زنم خوش می‌گذرانم! بعد با دوستانم شروع می‌كنیم به گعده و خوش گذرانى! خلاصه مشغولم با این نوع زندگى! آمریكایى: من توی هاروارد درس خواندم و می‌توانم كمكت كنم! تو باید بیشتر ماهیگیرى بكنى! آن وقت می‌توانى با پولش یک قایق بزرگتر بخرى! و با درآمد آن، چند تا قایق دیگه هم بعداً اضافه می‌كنى! آن وقت یک عالمه قایق براى ماهیگیرى دارى! مكزیكى: خوب! بعدش چى؟ آمریكایى: بجاى اینكه ماهى‌ها را به واسطه بفروشى، آنها را مستقیما به مشتری‌ها می‌دهى و براى خودت كار و بار درست می‌كنى، بعدش كارخانه راه می‌ندازى و به تولیداتش نظارت می‌كنى. این دهكده كوچک را هم ترک می‌كنى و میرى مكزیكو سیتى! بعدش لوس آنجلس! و از آنجا هم نیویورک. آنجاست كه دست به كارهاى مهمتر هم میزنى مكزیكى: اما آقا! این كار چقدر طول می‌كشد؟ آمریكایى: پانزده تا بیست سال! مكزیكى: اما بعدش چى آقا؟ آمریكایى: موقع مناسب می‌روى و سهام شركتت را به قیمت خیلى بالا می‌فروشى! این كار میلیون‌ها دلار برایت عایدى دارد ! مكزیكى: میلیونها دلار؟ خوب بعدش چى؟ آمریكایى: آن وقت بازنشسته می‌شوى، می‌روى به یک دهكده ساحلى كوچک! جایى كه می‌توانى تا دیر وقت بخوابى! یک كم ماهیگیرى كنى! با بچه‌هات بازى كنى! با زنت خوش باشى! برى دهكده و تا دیر وقت با دوستانت خوش بگذرانى! ﻣﮑﺰﯾﮑﯽ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺧﺐ ﻣﻦ ﺍﻻﻧﻢ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﻤﯿ‌ﻨ‌‌ﮑﺎﺭﻭ ﻣﯿﮑﻨﻢ! 🌷 @ttafakor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امیرالمومنین علی _علیه‌السلام_ مَن کَثُرَ هَمُّهُ سَقُمَ جَسَدُه هر که زیاد باشد، بدنش می‌شود. به نقل از بحرانی، عوالم‌العلوم‌والمعارف، ج۲۳، ص۲۷۵ 🌷 @ttafakor
اندکی تفکر
#روایت امیرالمومنین علی _علیه‌السلام_ مَن کَثُرَ هَمُّهُ سَقُمَ جَسَدُه هر که #اندوه‌اش زیاد باشد
جسم و روح بهم مرتبط هستن جسم مریض، تاثیر منفی بر روح دارد و روح مریض نیز بر جسم تاثیرگذار است. مثلا شخصی افسردگی روحی دارد، این آسیب سبب کم خوراکی، بی‌اشتهایی و بدخوراک شدن او می‌شود و به مرور جسم او دچار مریض‌های گوناگون می‌شود. اگر این شخص پیش دکتری بره که کارنابلد باشد، با دیدن جسم مریض، داروی برای درمان جسم مریض می‌دهد، ولی جسم او درمان نمی‌شود. جسم او با داروهای دکتر درمان نمی‌شود، چون تشخیص دکتر اشتباه بوده. روح او اگر درمان شود، جسمش نیز به مرور درمان خواهد شد. 🌷 @ttafakor
گاهی درمان در دارو نیست پادشاهی به‌علت پُرخوری و پرخوابی، دچار درد شکم شد. هر حکیمی برای معالجه آوردند، سودی بر بیماری او نبخشید و سفتی شکم روان نساخت. طبیبی ادعا کرد گیاهی در بالای کوهی است که اگر پادشاه آن را بخورد، شکم او درمان شود، ولی خاصیت درمانی آن گیاه این است که باید بعد از چیده‌شدن، سریع خورده شود. این شرط سبب آن شد که پادشاه نتواند کسی را بفرستد تا آن گیاه را برای او از کوه بیاورد. تصمیم گرفت در تخت روان، او را بالای کوه برند، ولی کسی حاضر به تضمین این امر برای پادشاه، به‌ علت صخره‌ای‌ بودن کوهستان نشد و پادشاه را یک راه ماند که خود با پای خود، به بالای کوه رود. پادشاهِ سنگین‌وزن، یک روز به‌ سختی کوه‌پیمایی کرد و روز دیگری، راه باقی مانده بود برسد که درد شکم شاه خوب شد و بر بیماری او فرجی حاصل شد، پس به‌ همراه قراول به دربار برگشت. او که گمان می‌کرد طبیب در بالای کوه، کنار آن گیاه منتظر پادشاه است، به‌ ناگاه طبیب را در شهر یافت و پرسید: چرا بالای کوه نرفته بود؟ طبیب گفت: قبله عالم! چنین گیاهی در بالای کوه وجود نداشت؛ درمان درد تو در خوردن دارو نبود، بلکه فقط در حرکت و راه‌رفتن بود و من چنین کردم که تو تکانی به خود دهی و راهی بروی تا درمان شوی. ساعت‌ها اندیشه کردم تا چگونه تو را به درمان مورد نیازت نزدیک کنم و راهی جز این نیافتم. پادشاه بر ذکاوت طبیب، احسنت گفت و او را به دربار خویش در طبابت جای بخشید. 🌷 @ttafakor