#تربیت_فرزند
وظیفهٔ بزرگترها در دعوای کودکان چیست؟
🪴 اگر دعوا یا بحث میان کودکان، کلامی بود، بهتر است دخالت نکنید و به هیچ وجه نقش قاضی را در این میان بازی نکنید.
🪴 مثلا عدهای همیشه به فرزند کوچکتر میگویند که: «تو باید به برادر یا خواهر بزرگتر خود احترام بگذاری.» یا به فرزند بزرگتر میگویند که: «تو باید رعایت کنی، هر چه باشد تو بزرگتر هستی.» با این کار، کودک نسبت به والدین خود احساس منفی پیدا میکند.
🪴 اگر جنگ و دعوای کودکان، به زد و خورد کشیده شد، قبل از آسیب رساندن به خودشان یا وسایل، آنها را از هم جدا کنید.
🪴 بهتر است هر کدام از آنها نیم ساعت در محیطی جدا از هم بمانند و اجازه هیچ ارتباطی با هم نداشته باشند. بعد از نیم ساعت، هم به آنها بگویید اگر دوباره دعوا کنند، دیگر اجازه بازی ندارند.
#چله_تربیت_فرزند
🧠کانال #اندکی_تفکر | عضو شو👇
@ttafakor
#داستان
🔘 ﺩﻭ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﺗﻮ ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭﺷﻮﻥ
ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ.
ﺍﻭﻟﯽ: ﺩﯾﺸﺐ، ﺷﺐ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ. ﺗﻮ ﭼﻪ ﻃﻮﺭ؟
ﺩﻭﻣﯽ: ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﺧﻮﻧﻪ، ﻇﺮﻑ ﺳﻪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺷﺎﻡ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺩﻗﯿﻘﻪ، ﺭﻓﺖ و افتاد رو تخت ﻭ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ. ﺑﻪ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﮔﺬﺷﺖ؟
ﺍﻭﻟﯽ: ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺎﻋﺮﺍﻧﻪ ﻭ ﺟﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﺧﻮﻧﻪ، ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﯾﻪ ﺩﻭﺵ ﻣﯽﮔﯿﺮﻡ، ﺗﻮ ﻫﻢ ﻟﺒﺎﺳﺎﺗﻮ ﻋﻮﺽ ﮐﻦ، ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﺎﻡ. ﺷﺎﻡ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮﮔﺸﺘﯿﻢ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﻣﻨﺰﻝ، ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩﻥ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩ.
🔘 از قرار، همسران این دو خانم نیز همکار هم بودند و داشتند درباره دیشب صحبت میکردند.
ﺷﻮﻫﺮ ﺍﻭﻟﯽ: ﺩﯾﺮﻭﺯﺕ ﭼﻪ،ﻃﻮﺭﯼ ﮔﺬﺷﺖ؟
ﺷﻮﻫﺮ ﺩﻭﻣﯽ: ﻋﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ. ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ، ﺷﺎﻡ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺁﺷﭙﺰﺧﻮﻧﻪ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﺷﺎﻡ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ. ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺑﻮﺩ؟
ﺷﻮﻫﺮ ﺍﻭﻟﯽ: ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ، ﺷﺎﻡ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﻢ، ﺑﺮﻕ ﺭﻭ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﭼﻮﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﺣﺴﺎبش را ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ؛ ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﺎﻡ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ. ﺷﺎﻡ ﻫﻢ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮔﺮﻭﻥ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ ﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ. ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﻕ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻨﻢ.
🚨 پ.ن: باطن زندگی خودتان را
با ظاهر زندگی دیگران مقایسه نکنید.
🧠کانال #اندکی_تفکر | عضو شو👇
@ttafakor
#قدرت_تفکر
اهمیت استقلال فکری
درخت تا درخت است، حیات دارد، زنده و سبز است، هم به حال خودش سودمند است، هم به حال دیگران، اما همین درخت وقتی که بریده میشود، دیگر چوب میشود، چوب که شد، هر اتفاقی، دیگه سود و نفعی به حال خودش ندارد، منفعتش را دیگران میبرند. ابزار دست دیگران میشود. از آن، دستهی چاقو و داس میسازند، دستهی بیل و کلنگ و تبر میسازند، نردبان میسازند پا میگذارند رویش میروند بالا.
به حال دیگران مفید است، اما به حال خودش نه، رشد و تعالی هم ندارد که هیچ، روز به روز هم پوسیدهتر میشود، خوب هم که استفاده کردند، آتشش میزنند و هیزم میشود.
🚨پ.ن: این داستان حکایت حال کسانی است که #استقلال_فکری ندارند و ربات و #بردهٔ_مجازی هستند. دشمن تا جایی که بتونه از این دسته افراد سوهءاستفاده میکند و وقتی مهرهٔ سوخته شدن، آنها را نابود خواهد کرد.
#مصطفی
#چله_تفکر
🧠کانال #اندکی_تفکر | عضو شو👇
@ttafakor
#روایت
امام محمدباقر علیهالسلام: دعا مقدّرات حتمی الهی را دگرگون میکند.
📚به نقل از اصول کافی، ج٤، ص٢١٦
🧠کانال #اندکی_تفکر | عضو شو👇
@ttafakor
اندکی تفکر
#روایت امام محمدباقر علیهالسلام: دعا مقدّرات حتمی الهی را دگرگون میکند. 📚به نقل از اصول کافی، ج٤
#شرح_کوتاه_بر_روایت
🚨 این روایت خیلی عجیبه
مقدرات حتمی میدونید یعنی چی؟ مثلا قراره فلانی امروز تصادف کنه و بمیره، اما چون اهل دعا کردنه، این دعا کمک میکنه بلایی که قرار بوده امروز سرش بیاد، نیاد.
خیلی خیلی به دعا کردن سفارش شده. مخصوصا دعا در حق یکدیگر. التماس دعا.
#مصطفی
🧠کانال #اندکی_تفکر | عضو شو👇
@ttafakor
#آداب_سفر
🚨 در سفر، خوبه چند کار را انجام دهیم
تا سفر را به کام دیگران شیرینتر کنیم:
۱. در سفر، با لبخند و مهربانتر باشید.
۲. در سفر بیشتر از قبل با جمع همراه باشید.
۳. در سفر، بیشتر از قبل، مراقب خشمتان باشید.
۴. در سفر، بیشتر از قبل، کار دیگران را راه بیندازید.
۵. در سفر انعطاف بیشتری داشته باشید و آمادهٔ تصمیمات و رفتارهای غیر منتظره باشید.
۶. در سفر، تا جایی که امکان دارد، غذایی را بخورید که باب میل خانواده باشد.
۷. در سفر آمادهٔ این باشد که امکان دارد سر و صدایی شود و یا امکان دارد فردی از اعضاءتان مریض شود و خوابتان بهم بریزد.
۸. در سفر، امکان دارد بینظمی پیش بیاد، امکان دارد بر اثر خستگی، با رفتار ناخوشایندی مواجه شوید، حتما مراقب باشید از کوره در نرید تا سفر شیرینتان به کامتان تلخ نشود.
#مصطفی
🧠کانال #اندکی_تفکر | عضو شو👇
@ttafakor
#داستان
حکیم از شخصی ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﺕ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺳﺖ؟ او ﺍﻧﺪﻭﻫﮕﻴﻦ ﮔﻔﺖ: ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﻢ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﺯﻭﺭ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ، ﮐﻮﺯﻩ ﺳﻔﺎﻟﯽایی را ﮐﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺳﯿﺼﺪ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺟﺪﺍﺩﻡ ﺑﻮﺩ، ﺑﻔﺮﻭﺷﻢ ﻭ ﻧﺎﻧﯽ ﺗﻬﯿﻪ ﮐﻨﻢ.
ﺣﮑﯿﻢ ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﻭﺯﯼﺍﺕ ﺭﺍ ﺳﯿﺼﺪ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ، ﻭلی تو ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ اندوهگین و ﻧﺎﺳﭙﺎسی میکنی؟
🧠کانال #اندکی_تفکر | عضو شو👇
@ttafakor
تصویری که بالا میبینید👆 کارنامهٔ حسن روحالامین، نقاش و طراح برجسته کشورمون هست.
استاد روحالامین این تصویر رو منتشر کرده و براش متنی نوشته که واقعا خواندنی و پر از نکته تربیتی است.
توصیه میکنم حتما متن زیر رو بخونید
👇👇
🔴 غافل!
نوشته حسن روحالامین
زمستان سال۱۳۷۶ بود، کلاس دوم راهنمایی بودم، در مدرسهای که مدیر به اصطلاح خوشفکری داشت که در اواسط سال تحصیلی اومده بودن بر اساس نمرهی امتحانات، انضباط و کارنامهی شبانهای هر شب که توسط والدین پر میشد (که در اون مثلاً ساعت خواب بعد از ساعت ۹ تخلف محسوب میشد) به دانشآموز درجه و رتبه میدادند.
به این صورت که دانشآموز عالی و درسخون و پسر خوب میشد (ساعی) دانشآموزی که مستعد بود و محتاج به تلاشی بیشتر میشد (کوشا) و زبالههای مدرسه هم میشدند (غافل) پس چی شد؟
بهترتیب شأنیت: ساعی، کوشا، غافل.
پس از تعیین سطح توسط شورای مدرسه شما کارت خودت رو باید به جلوی لباست با سنجاق وصل میکردی و اگر جوری قرار میگرفت که دیده نمیشد تخلف محسوب میشد! مثل پلاک ماشین، حالا شما حساب کنید نوجوونی که عرض شونش ۴۵ سانته یک کارت پرسشدهی مثلا ً ۱۸ سانتی رو روی سینهش که سطح و شأن اجتماعیش رو نشون میداد باید نگه میداشت.
من توی درجهبندی توی دستهی (غافل) قرار گرفتم. روزهای اول خیلی باهاش کلنجار رفتم تا دیده نشه، مثلاً پشت کارت غافل کارت دانشآموزیم رو میذاشتم و میچرخوندمش به سمت کارت دانشآموزی تا کمتر آبروریزی بشه که اینجا هم با برخورد خشن ناظم مواجه میشدم که چرا کارتت پیدا نیست ...
چند هفته گذشت دیدم نمیشه باید خودم رو از این ذلت نجات بدم با کلی تلاش و زود خوابیدن و چند امتحان نمره بالاتر گرفتن شایستهی درجهی کوشا شده بودم که وقتی رفتم برای تعویض کارت کسی پاسخگو نبود، متوجه شدم که سیاست عوض شده رتبهبندی این جوری شده بود؛
به ترتیب از عالی به نازل: (ممتاز) (ساعی) (کوشا)
اینجوری عملاً همون غافل محسوب میشدم.
این خاطرات رو مدتها بود میخواستم بگم. یک بار یادمه توی مدرسه دارالفنون، دوستانی از آموزش و پرورش محبت کرده بودند و برای من نکوداشتی گرفته بودند. با لوح کاغذ A4 و از من خواستن که بیام بالا و صحبت کنم. من حوصله نداشتم ولی برای اینکه نگن متکبری، رفتم اونجا و گفتم زمانی که من بچه بودم و به مدرسه میرفتم هیچ احساس احترامی دریافت نمیکردم. از دم در مدرسه که وارد میشدم در سطل اشغال، تخته سیاه، میزها، معلم، دانشآموزها، همه و همه بهم با زبون بیزبون میگفتن خاک بر سرت کنن، ریاضی بلد نیستی، زبانت خوب نیست، دیکته بلد نیستی، اما هیچ وقت کسی نیومد بگه چقدر خوب طراحی میکنی حتی معلم هنر!
حالا شماها هر چی به من بگید استاد هنرمند فلان و چنان من، همون حرفای بچیگیم رو باور دارم همون خاک بر سرت رو!
آدمها در کودکی همان آدمهای بزرگسالیان با تجربهی کمتر.
وقتی در اول دوران حیات من رو به اسمی بخوانی من با همون اسم خودم میشناسم. تصویر پست هم کارنامه سال آخر هنرستان من هست، سال ۱۳۸۲
و حالا در سن نزدیک به چهل سالگی وقتی یه نفر تحقیرم میکنه و نادیدهام میگیره برام یادآور دوران نوجوانی و باورهای پایهای هست که توی اون دوران به مغز استخونم رسوخ کرد و به خودم میگم در گوشی راست میگه ...
#چله_تربیت_فرزند
🧠کانال #اندکی_تفکر | عضو شو👇
@ttafakor
#نکات_تربیتی
🚨 ویژگیهای کسی که سلامت
فکر و روان دارد را بدانیم:
🔘 میتواند در هنگام بروز مشکلات و بحرانها، هیجان خودش را کنترل کند.
🔘 اگر نمیتواند هیجانش را کنترل کند، در آن لحظه لااقل دست به هیچ اقدامی نمیزند.
🔘 به تفاوتها احترام میگذارد و دیگران را به خاطر اختلاف نظر یا سلیقه، تخریب نمیکند.
🔘 او میداند علم بیکرانه است، پس در هر سطحی از علم باشد، نسبت به سطح بالاتر جاهل است، پس دست از عجول بودن و قضاوت میکشد.
🔘 او میداند قرار نیست دیگران همیشه با او خوب باشند.
🔘 او میداند اگر کسی با او بدرفتاری کرده است، به این دلیل است که آن شخص از درون آشفته است و آن رفتار، ناشی از حال بده آن شخص بوده و لذا چیزی را به خودش نمیگیرد. (این نکته مربوط به وقتی میشود که او با دیگری بدرفتاری نکرده باشد).
🔘 او جایگاه و ارزش انسانی خودش را به خوبی میشناسد.
🔘 او میداند که همواره باید در مسیر یادگیری باشد و همواره در حال رشد و ارتقای خودش است.
🔘 او هرگز برای فرار از تنهایی یا تجربهٔ لذّت، کسی را وارد بازی عاطفی نمیکند.
🔘 او به اهمیت روح و روان، پیبرده است؛ پس به روح و روان هیچکس حمله نمیکند.
#چله_تفکر
🧠کانال #اندکی_تفکر | عضو شو👇
@ttafakor
#قدرت_تفکر
🚨طرز و عمق فکر و درون آدمهاست
که جایگاهشان را مشخص میکند
در یک شهربازی، پسرکی سیاهپوست، به مرد بادکنکفروشی نگاه میکرد.
بادکنکفروش برای جلب توجه، یک بادکنک قرمز را رها کرد تا در آسمان اوج بگیرد و بدین وسیله جمعیتی از کودکان را که برای خرید بادکنک به والدینشان اصرار میکردند، جذب خود میکرد.
سپس یک بادکنک آبی و همینطور یک بادکنک زرد و بعد از آن، یک بادکنک سفید را به تناوب و با فاصله رها کرد.
بادکنکها سبکبال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپدید شدند.
پسرک سیاهپوست، هنوز به تماشا ایستاده بود و به یک بادکنک سیاه خیره شده بود! تا اینکه پس از لحظاتی به بادکنکفروش نزدیک شد و با تردید پرسید: ببخشید آقا! اگر بادکنک سیاه را هم رها میکردید، آیا بالا میرفت؟
مرد بادکنکفروش، لبخندی به روی پسرک زد و نخی را که بادکنک سیاه را نگه داشته بود، برید و بادکنک به طرف بالا اوج گرفت.
پس از لحظاتی گفت: پسرم آن چیزی که سبب اوجگرفتن بادکنک میشود، رنگ آن نیست، بلکه چیزی است که در درون خود بادکنک قرار دارد.
زندگی هم همینطور است. چیزی که باعث رشد آدمها میشود، رنگ و ظاهر آنها نیست، بلکه مهم درون آدمهاست که تعیینکننده مرتبه و جایگاهشان است و هرچقدر ذهنیات ارزشمندتر باشند، جایگاه والاتر و شایستهتری نصیبشان میشود.
#چله_تفکر
🧠کانال #اندکی_تفکر | عضو شو👇
@ttafakor