💠 دوره شهید محسن نظربیگی💠
🔵با موضوع نقد مدعیان دروغین یمانی 🔵
💠تحت اشراف حضرت آیت الله اراکی
🔸با حضور اساتید برجسته کشوری
🔹تاریخ شروع دوره: ۸ مردادماه ۱۴۰۱
🔹مزایای طرح:
1️⃣ مجازی
2️⃣ ثبت نام رایگان
3️⃣ اعطای گواهینامه رسمی
4️⃣ امکان شرکت در دوره تکمیلی
5️⃣پشتیبانی اساتید توانمند کشوری
6️⃣ ارائه جزوات آموزشی حین دوره
7️⃣اهدا درسنامه دوره به پذیرفته شدگان
🔴لینک ثبت نام در دوره:
🌐: 👇🏻👇🏻👇🏻
https://survey.porsline.ir/s/meYIfv9
پس از تکمیل فرآیند ثبت نام، عضویت در کانال ضروری ست : 👇🏽
https://eitaa.com/joinchat/2880372923C7fa5001ed0
⚠️ برای هر گونه سوال، پیشنهاد و یا کسب اطلاعات بیشتر از طریق شماره زیر با ما در تماس باشید :
☎️ :۰۹۳۳۴۳۲۱۸۴۶
و یا شماره ۰۹۱۹۰۰۳۹۶۳۴
لطفاً در این امر خیر شریک و سهیم باشید.(رسانه باشید)
اللهم عجل لولیک الفرج
🏴 به مناسبت ورود به ماه محرم
🔹 حضرت آیتالله خامنهای: امام حسین همان کارى را میکند که پیغمبر اکرم با نصارا کرد؛ یعنى اولادش را، نسائش را، اَنفُسش را آورد میدان؛ یعنى عزیزترین سرمایههایش و همهى موجودى خودش را برداشت آورد براى دفاع از حقیقت و براى قیام لله.
🗓 ۱۳۸۰/۱۲/۲۱
2_5413648805927067071.mp3
6.57M
#نوای_حسینی 🏴
هرکسی ندونه من که خوب میدونم
بخدا به شما خیلی مدیونم...
#سید_مهدی_حسینی | محتاج تو
🌴یاران امام
مسلم بن عقيل
🖤پدرش عقيل (برادر على علیه السلام )و مادرش عليه مى باشد.پسر عموى امام حسين (علیه السلام ) و نماينده او به كوفه براى بررسى اوضاع و بيعت گرفتن از مردم بود.
🖤در ابتداى ورود به شهر كوفه ، حدود ۱۸۰۰۰ تن با او بيعت كردند.
🖤با ورود عبيدالله بن زياد به كوفه و تهديد نمودن بزرگان و اشراف ، مردم از گرداگرد مسلم متفرق شدند.
🖤مسلم چنان يكه و تنها گشت كه يك نفر را هم در كنار خويش نيافت .
🖤شب ميهمان طوعه بود. ولى فردايش كه منزل را در محاصره ماموران يافت ، خارج گرديد و پس از ساعتى جنگ دلاورانه ، دستگير و او را به دارالاماره آوردند.
🖤مسلم بن عقيل را در روز ۹ ذى الحجه به شهادت رسانده و بدن مطهر او را از بالاى دارالاماره به زير افكندند.
🖤محل دفن مسلم در كنار مسجد كوفه است .سن او ۳۴ سال .
شب اول محرم؛ حضرت مسلم ع(1164).pdf
272.7K
◾️روضه مکتوب◾️
🔘حضرت مسلم علیه السلام 🔘
🔻موضوع🔻
▪️متن روضه حضرت مسلم علیه السلام
#حضرت_مسلم علیه السلام
#محرم
┈••✾•🍃⚫️🌿•✾••┈┈
4_556979832915755757.mp3
1.79M
🚩 روضه حضرت مسلم علیه السلام
#حضرت_مسلم علیه السلام
#استاد_میرزا_محمدی
#محرم
مناجات و روضه
┈••✾•🍃⚫️🌿•✾••┈┈
صدایِ کربلا ۲.mp3
11.56M
#صدای_کربلا ۲ 🏴
#استاد_شجاعی
#استاد_دینانی
▪️مسیر کربلا یک مسیر جغرافیایی نیست!
کربلا یک مدرسه است به وسعت تمام تاریخ!
⚡️کربلا یکبار در جهان بیرون اتفاق افتاده است،
← و بینهایت بار (به تعداد همهی انسانهای خلق شده) در جهان درونشان اتفاق میافتد!
- آیا تا این لحظه، ثبتنام در مدرسهی کربلا برای شما موضوعیت داشته است؟
- آیا درسهای این مدرسه در انتخابهای زندگی شما، منشاء اثر بوده است؟
💥مسیر کربلا را همه نمیتوانند طی کنند!
- ناشناس.mp3
5.56M
🟢چهار راهکار مهم در تقویت محبت امام حسین
#استاد_اخوان
#آفتاب_در_حجاب
#قسمت1
🏴پرتو اول
پریشان و آشفته از خواب پریدى و به سوى پیامبر دویدى... بغض، راه گلویت را بسته بود، چشمهایت به سرخى نشسته بود، رنگ رویت پریده بود، تمام تنت عرق کرده بود وگلویت خشک شده بود.... دست و پاى کوچکت مى لرزید
و لبها و پلکهایت را بغضى کودکانه، به ارتعاشى وامى داشت.
خودت را در آغوش پیامبر انداختى و با تمام وجود ضجه زدى. پیامبر، تو را سخت به سینه فشرده و بهت زده پرسید: چه شده دخترم؟
تو فقط گریه مى کردى... پیامبر دستش را لابه لاى موهاى تو فرو برد، تو را سخت تر به سینه فشرد، با لبهایش موهایت را نوازش کرد و بوسید و گفت: حرف بزن زینبم! عزیزدلم! حرف بزن!
تو همچنان گریه مى کردى. پیامبر موهاى تو را از روى صورتت کنار زد، با دستهایش اشک چشمهایت را سترد، دو دستش را قاب صورتت کرد، بر چشمهاى خیست بوسه زد و گفت: یک کلام بگو چه شده دخترکم! روشناى چشمم! گرماى دلم!
هق هق گریه به تو امان سخن گفتن نمى داد. پیامبر یک دستش را به روى سینه ات گذاشت تا تلاطم جانت را درون سینه فرو بنشاند و دست دیگرش را زیر سرت و بعد لبهایش را گرم به روى لبهاى لرزانت فشرد تا مهر از لبانت بردارد و راه سخن گفتنت را بگشاید: حرف بزن میوه دلم! تا جان از تن جدت رخت برنبسته حرف بزن!
قدرى آرام گرفتى، چشمهاى اشک آلودت را به پیامبر دوختى، لب برچیدى وگفتى: خواب دیدم ! خواب پریشان دیدم. دیدم که طوفان به پا شده است. طوفانى که دنیا را تیره و تاریک کرده است. طوفانى که مرا و همه چیز را به اینسو و آنسو پرت مى کند. طوفانى که خانه ها را از جا مى کند و کوهها را متلاشى مى کند، طوفانى که چشم به بنیان هستى دارد.
ناگهان در آن وانفسا چشم من به درختى کهنسال افتاد و دلم به سویش پرکشید. خودم را سخت به آن چسباندم تا مگر از تهاجم طوفان در امان بمانم. طوفان شدت گرفت و آن درخت را هم ریشه کن کرد و من میان زمین و آسمان معلق ماندم. به شاخه اى محکم آویختم. باد آن شاخه را شکست. به شاخه اى دیگر متوسل شدم. آن شاخه هم در هجوم بیرحم باد دوام نیاورد.
من ماندم و دو شاخه به هم متصل. دو دست را به آن دو شاخه آویختم و سخت به آن هر دو دل بستم. آن دو شاخه نیز با فاصله اى کوتاه از هم شکست و من حیران و وحشتزده و سرگردان از خواب پریدم
کلام تو به اینجا که رسید بغض پیامبر ترکید. حالا او گریه مى کرد و تو مبهوت و متحیر نگاهش مى کردى. بر دلت گذشت تعبیر این خواب مگر چیست که پیامبر، سؤال نپرسیده تو را در میان گریه پاسخ گفت: آن درخت کهنسال، جد توست عزیز دلم که به زودى تندباد اجل او را از پاى در مى آورد و تو ریسمان عاطفه ات را به شاخسار درخت مادرت فاطمه مى بندى
و پس از مادر، دل به پدر، آن شاخه دیگر خوش مى کنى و پس از پدر، دل به دو برادر مى سپارى که آن دو نیز در پى هم ، ترك این جهان مى گویند و تو را با یک دنیا مصیبت و غربت، تنها مى گذارند.
اکنون که صداى گامهاى دشمن، زمین را میلرزاند، اکنون که چکاچک شمشیرها بر دل آسمان، خراش مى اندازد، اکنون که صداى شیهه اسبها، بند دلت را پاره مى کند، اکنون که هلهله و هیاهوى سپاه ابن سعد هر لحظه به خیام حسین تو نزدیکتر مى شود ..
یک لحظه خواب کودکى ات را دوره مى کنى و احساس مى کنى که لحظه موعود نزدیک است و طوفان به قصد شکستن آخرین امید به تکاپو افتاده است ...
#ادامه_دارد...
به قول علامه حسن زاده🌱:
خدایا از توبه هام؛ توبه ...
گره کورِ ظہور تو منم! میدانم(((:🪐
#سلامفرمانده😍🖐🏽◔◡◔
صدایِ کربلا ۳.mp3
11.82M
#صدای_کربلا ۳ 🏴
#مقام_معظم_رهبری
#استاد_شجاعی
▪️کربلا، اَلَک است! یک اَلَک از جنس نَفْس!
- کربلا ابزار غربال است!
- غربالی با سوراخهای ریز و درشت!
⚡️آنقدر سَوا میکند تا فقــط کسانی بمانند و به امام برسند که قدّ و قواره شان، به این حرفها بخورد!
آیا شما تا امروز، با اَلَکِ کربلا، آشنا بودهاید؟
آیا این الک در زندگی شما، منشاء اثر بوده است؟
💥همه نمیتوانند در کربلا سربازی کنند!
1_1660328053.mp3
6.57M
#افتاب_در_حجاب
#قسمت2
وطوفان به قصد شکستن آخرین امید به تکاپو افتاده است. از جا کنده مى شوى، سراسیمه و مضطرب خود را به خیمه حسین مى رسانى. حسین در آرامشى بى نظیر پیش روى خیمه نشسته است.
نه، انگار خوابیده است. شمشیر را بر زمین عمود کرده، دو دست را بر قبضه شمشیر گره زده، پیشانى بر دست و قبضه نهاده و نشسته به خواب رفته است. نه فریاد و هلهله دشمن؛ که آه سنگین تو او را از خواب مى پراند و چشمهاى خسته اش را نگران تو مى کند.
پیش از اینکه برادر به سُنت همیشه خویش، پیش پاى تو برخیزد، تو در مقابل او زانو مى زنى، دو دست بر شانه هاى او مى گذارى و با اضطرابى آشکار مى گویى: مى شنوى برادر این صداى هلهله دشمن است که به خیمه هاى ما نزدیک مى شود. فرمانده مکّارشان فریاد مى زند: اى لشکر خدا بر نشینید و بشارت بهشت را دریابید
حسین بازوان تو را به مهر در میان دستهایشان مى فشارد و با آرامشى به وسعت یک اقیانوس، نگاه در نگاه تو مى دوزد و زیر لب آنچنان که تو بشنوى زمزمه مى کند: پیش پاى تو پیامبر آمده بود اینجا، به خواب من. و فرمود که زمان آن قصه فرا رسیده است. همان که تو الان خوابش را مرور مى کردى و فرمود که به نزد ما مى آیى. به همین زودى
و تو لحظه اى چشم برهم مى گذارى و حضور بیرحم طوفان را احساس مى کنى که زیر پایت خالى مى شود و اولین
شکافها بر تنها شاخه دست آویز تو رخ مى نماید و بى اختیار فریاد مى کشى:
واى بر من حسین، دو دستش را بر گونه هاى تو مى گذارد، سرت را به سینه اش مى فشارد و در گوشت زمزمه مى کند:
واى بر تو نیست خواهرم واى بر دشمنان توست. تو غریق دریاى رحمتى. صبور باش عزیز دلم چه آرامشى دارد سینه برادر، چه فتوحى مى بخشد، چه اطمینانى جارى مى کند. انگار در آیینه سینه اش مى بینى که از ازل خدا براى تو تنهایى را رقم زده است تا تماما به او تعلق پیدا کنى
تا دست از همه بشویى، تا یکه شناس او بشوى. همه تکیه گاههاى تو باید فرو بریزد، همه پیوندهاى تو باید بریده شود، همه دست آویزهاى تو باید بشکند، همه تعلقات تو باید گشوده شود.
تا فقط به او تکیه کنى، فقط به ریسمان حضور او چنگ بزنى و این دل بى نظیرت را فقط جایگاه او کنى. تا عهدى را که با همه کودکى ات بسته اى، با همه بزرگى ات پایش بایستى:
پدر گفت: بگو یک!
و تو تازه زبان باز کرده بودى و پدر به تو اعداد را مى آموخت. کودکانه و شیرین گفتى: یک! و پدر گفت: بگو نگفتى! پدر تکرار کرد: بگو دو دخترم. نگفتى! و درپى سومین بار، چشمهاى معصومت را به پدر دوختى و گفتى:
بابا! زبانى که به یک گشوده شد، چگونه مى تواند با دو دمسازى کند؟
و حالا بناست توبمانى و همان یک! همان یک جاودانه و ماندگار. بایست بر سر حرفت زینب که این هنوز اول عشق است
#ادامه_دارد......