📘کتاب بگو چگونه دل از حسین کندی
روایت مظلومیت و اقتدار بانویی است که اگر چه قرن ها است پیکر آسمانی اش زیر خاک پنهان است؛ اما هم چنان خورشید عالم افروزی است که به راه بندگی می تابد تا کسی در سیاه بازار پر از مکر این عالم راه را گم نکند.
بریده کتاب:
دنیا اگر کربلا نداشت، معنا نداشت.
کربلا هم اگر زینب نداشت، بقا نداشت
و چه زیبا خدا معناداری عالم را
بسته به میدان داری یک زن کرده است؛ اما کدام زن؟
شیرزنی که رزمیدن، او را نفسی از عفت ورزیدن غافل نکرد.
او یک زن است؛ اما مردان عالم در برابر عزت او احساس ذلت می کنند
و اقتدارش رابطۀ میان مظلومیت و خواری را قطع نمود.
او مظلومیت و اقتدار را که فرسنگ ها از هم فاصله گرفته بودند،
در کنار هم نشاند
و حجت خدا شد بر همۀ عالم
تا کسی مظلوم شدن را دلیلی بر ظلم پذیری نداند.
قهرمان کربلا، زیبایی مصیبت و بلا را چنان به تصویر کشید
که دیگر کسی بهانه ای برای شکوه از بلا نداشته باشد.
وای بر ما که در ذهن خویش تصویر زن ضعیفی از او ساخته ایم
که نالیدن کار اصلی او است
و ساعت ها در کنار این تصویر به گریه نشسته ایم.
ماجرای خواب مرحوم آیت الله میرزا مهدی هستهای اصفهانی :
من خیلی دوست داشتم که در عزای حضرت سیّدالشّهداء (ع) در مجلسی که موردنظر حضرت زهرا (س) است شرکت داشته باشم. لذا خیلی توسّل میکردم که به من بنمایاند کدام مجلس مورد توجّه ایشان است. من خیلی به این موضوع مُلِح بودم وخیلی پافشاری میکردم.
تا اینکه روزی عصر، (اوّل محرّم) پیش از آنکه برای انجام وظیفه از مجلس خارج شوم استراحت میکردم، حضرت را درخواب دیدم. از ایشان سؤال کردم که سیّدتی و مولاتی، اینهمه مجلس در عزای فرزند بزرگوار شما، سیّدالشّهداء (ع) وجود دارد، کدامیک از این مجالس مورد توجّه شماست؟
فرمودند: هر جاییکه پرچم عزای حسین ما خورده باشد ما آن مجلس را دوست داریم و به آن مجلس توجّه داریم.
من دوباره پرسیدم چون غرض من آن بود مجلس خاص الخاصّی که در نظر است بدانم. لذا مجدّداً پرسیدم که یا سیّدتی و مولاتی، کدامیک از این مجالس بیشتر مورد توجّه شماست؟ مجدّداً در جواب همانرا فرمودند، فرمودند: هرجایی که پرچم عزای حسین ما خورده شود ما آنجا را دوست داریم به آن هم توجّه داریم.
سه باره پرسیدم: سیّدتی و مولاتی، کدامیک بیشتر مورد توجّه شماست؟ باز فرمودند: هرجا که پرچم عزای حسین ما خورده باشد ما آنجا را دوست داریم و به آنجا توجّه داریم.
امّا اینکه تو میپرسی،(نام و آدرس یک مجلسی را در سوهانپزخانه دادند که تقریباً اسم رایجی بود، مثلاً منزل مؤمنه خانم، نه اینکه این باشد، بطور مثال...) و گفتند خود ما هم در این شرکت میکنیم، امّا هرجا که پرچم عزای حسین ما زده شود ما آنجا را دوست داریم و به آن توجّه داریم. مرحوم آقای هستهای گفته بود من وقتی ازخواب بیدار شدم آدرس آنجا را گرفتم، آن محل را نمیشناختم. رفتم و راهنمایی شدم. وقتی به آن محل وارد شدم، یک جوی آبی بود و خانمی سر جوی آب نشسته بود، داشت استکان میشست (هنوز آنموقع در تهران لولهکشی آب نبود).
نام آنشخص را که درخواب بمن گفته بودند سؤال کردم، گفت: من هستم.
گفتم: آیا شما مجلس روضه دارید؟
گفت: بله داریم. نشان داد، انتهای یک کوچهٔ بن بستی یک پرچم سیاهی زده بودند، این پرچم آنقدر کهنه شده بود که سیاهی آن به سفیدی میزد. معلوم بود سالیان متمادیست این پرچم عزا اینجا زده میشود.
گفتم: شما روضه خوان هم دارید؟
گفت: از کسی دعوت کرده بودیم، آمد وقتی دید کسی نیست ناراحت شد و رفت...
آقای هستهای یک سخنران معتبر بود، عالم بود، فروتنی کرد و گفت: اجازه میدهید من به اینجا بیایم برای شما روضه بخوانم؟ آن خانم استقبال کرد و گفت: بفرمایید. گفت من وقتی وارد آن منزل شدم یک اتاق داشت، آنقدر آن منزل محقّر بود که من همانروز اوّل قصد قربت کردم که هیچ وجهی از آنجا نگیرم، فقط قربه الی الله بیایم و بروم. معلوم بود کسیکه این روضه را گرفته فقیر است. یک صندوقخانهای داشت و چای هم میریخت از صندوقخانه میآورد، چند نفر از زنان همسایه هم میآمدند، گاهی یک بچّه میآمد چای را میآورد و میگذاشت. و آن زن فقیر هم داخل صندوقخانه مینشست و گریه میکرد، همزمان با صدای گریهٔ او صدای گریهٔ دیگری را هم میشنیدم. تا دهه تمام شد...
جمعیّت زیادی هم نمیآمدند، فقط چند نفر زنهایی بودند که گاهی کم و زیاد میشدند، ولی روضه، زنانه بود. من هم اصلاً نمیخواستم وجهی بگیرم، لذا وقتی روز آخر از منبر آمدم عجله کردم که اصلاً من را صدا نزند بخواهد وجهی بدهد. دیدم آن زن در پشت سر من سرعت گرفت، مدام من را صدا میکرد. گفتم: ممنون هستم، خیر شما قبول، از شما بما رسیده است. تا بمن رسید و گفت: نه، شما باید این وجه را بگیرید. باز من اصرار کردم و او هم اصرار کرد.
عاقبت بمن گفت: من از شما رِندتر هستم. از این سخن او تعجّب کردم که یعنی چه من از شما رندتر هستم؟!
گفتم: منظور شما چیست؟
گفت: من یکسال بمنزل مردم میروم آنجا خدمتگزاری میکنم تا اینکه وجهی را فراهم کنم برای عزای سیّدالشّهداء (ع) صرف کنم. یکسال بمنزل مردم میروم و خدمتکاری میکنم، حالا شما میخواهید این پول را از من نگیرید؟ نمیشود!!
مرحوم آقای هستهای گفت: من خیلی تعجّب کردم، فکر اینرا نمیکردم واقعاً کسی اینطور باشد. اصلاً عظمت این زن من را شکست که این زن چقدر باعظمت بود. اگر کسی یکسال بمنزل مردم برود و خدمتکاری کند، با همهٔ سختی که اینکار دارد، مبلغی را پسانداز کند تا صرف این وادی کند. گفت من خیلی تعجّب کردم، عظمت این زن من را شکست و من از او این وجه را گرفتم. وقتی گرفتم، گفتم: سؤالی از شما دارم، گفت: بفرمایید.
گفتم: شما در صندوقخانه گریه میکردید من صدای گریهٔ دیگری هم از صندوقخانه میشنیدم، او که بود؟ عروس شماست؟ دختر شماست...؟ گفت: مگر درخواب بشما نگفتند خود ما هم میآییم درمجلس شرکت میکنیم؟ دیدم عجب زنی!!! حتّی ازخواب من هم خبر دارد. من خیلی مبهوت شده بودم.
عجب مجالسی، که ما از آن خبر نداریم. گفتم: خواهر، من سال آینده هم بیایم در اینجا روضه بخوانم؟
گفت: تشریف بیاورید.
سال بعد رفتم و دیدم فوت کرده است... رؤیای صادقهای که حتّی صدق آن درعالم خارج هم واقع شده بود.
حضرت فرموده بودند:
هرجا پرچم عزای حسین ما زده شود ما آنجا را دوست داریم و به آنجا توجّه داریم.
*اللهم عجل لولیک الفرج*
هدایت شده از بهنام نوذری
کتابخانه طلبگی تا اجتهاد راه اندازی شد
در این کانال کتابهای مفید بسیار زیادی با موضوعات حوزوی و غیر حوزوی منتشر میشود
👇👇👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/932446399C163f8261b5
https://eitaa.com/joinchat/932446399C163f8261b5
https://eitaa.com/joinchat/932446399C163f8261b5
⚫️ دردناکترین روضه از نظر امام زمان علیه السلام
🔵 حاج ملا سلطان علی روضه خوان تبریزی که از جمله عباد و زهاد بود، نقل کرد: « در عالم رؤیا به حضور حضرت بقیة الله ارواحنا فداه مشرف شدم و خدمت ایشان عرض کردم: مولای من، آیا آنچه در زیارت ناحیة مقدسه با این عبارت ذكر شده، درست است كه میفرماید:
🔺 فَلَاَنْدُبَنَّكَ صَباحاً وَ مَساءً وَ لَاَبْكِیَّنَ عَلَیْكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً
(پس صبح و شب بر شما ندبه كرده و به جای اشك خون میگریم) صحیح است؟ فرمودند: بلی
🔹 عرض کردم: آن مصیبتی که در آن بجای اشک خون گریه می کنید، کدام است؟ آیا مصیبت حضرت علی اکبر است؟ فرمودند: نه، اگر علی اکبر زنده بود، در این مصیبت او هم خون گریه می کرد.
🔹 گفتم: آیا مصیبت حضرت عباس است؟ فرمود: نه؛ بلکه اگر حضرت عباس علیه السلام در حیات بود، او هم در این مصیبت خون گریه می کرد.
🔹 عرض کردم: لابد مصیبت حضرت سید الشهداء علیه السلام است. فرمود: نه، حضرت سید الشهداء علیه السلام هم اگر در حیات بود، در این مصیبت، خون گریه می کرد.
🌕 عرض کردم: پس این کدام مصیبت است که من نمی دانم؟ فرمودند:
آن مصیبت، مصیبت اسیری حضرت زینب علیها سلام است.
زینب همان کسی ست که در راه عفتش
عباس می دهد نخِ معجر نمی دهد
📚 شیفتگان حضرت مهدی ج ۲ ص
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
✅شما نیز در ثواب نشر روایات سهیم باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد شجاعی
ـ چرا خدا این بلا رو سرم آورد؟
ـ چرا خدا با من لج کرده؟
ـ چرا اینهمه دعا میکنم منو نمیبینه؟
چرا فقــط مَــــن ؟
#خودسازی
#افتاب_در_حجاب
#قسمت16
کافیست تا تلاقى نگاه تو را با حسین پرهیز دهد.... یال خیمه افتاده است و هیچ گوشه اى از میدان پیدا نیست.... اما این اختفا نه براى توست که پرده هاى ظلمت و نور را دریده اى... و نگاهت به راههاى آسمان آشناتر است تا زمین.
مى بینى که سه سوار و هیجده پیاده ، به شمشیر عون ، راهى دیار عدم مى شوند و خدا نیامرزد عبداالله بن قطبه نبهانى را
که با ضربه اى نامردانه ، عون را از اسب به زیر مى کشد.هنوز بدن عون به زمین نرسیده ، فریاد محمد است که در آسمان مى پیچد:شکایت به درگاه خدا باید برد از قساوت این قوم کوردل امام ناشناس ، قومى که معالم قرآن و محکمات تنزیل و تبیان را به تحریف و تبدیل ایستادند و کفر و طغیان خویش را آشکار کردند.
تعجیل محمد شاید از این روست که از باز پس گرفتن رخصت مى هراسد یا شاید به ورودگاه عون که پیش چشم اوست ، رغبت مى ورزد... ده پیاده او را دوره مى کنند و او با شمشیرش میان جسم و جان هر ده نفر فاصله مى اندازد.
یازدهمى عامربن نهشل تمیمى است که شمشیر کینه اش را از خون محمد سیراب مى کند.عذاب جاودانه خدا نثار عامر باد.
اى واى ! این کسى که پیکر عون و محمد را به زیر دو بغل زده و با کمر خمیده و چهره درهم شکسته و چشمهاى گریان ، آن دو را به سوى خیمه مى کشاندحسین است. جان عالم به فدایت ، حسین جان رها کن این دو قربانى کوچک را خسته مى شوى.
از خستگى و خمیدگى توست که پاهایشان به زمین کشیده مى شود.
رهایشان کن حسین جان !
اینها براى خاك آفریده شده اند.
آنقدر به من فکر نکن . من که این دو ستاره کوچک را در مقابل خورشید وجود تو اصلا نمى بینم . واى واى واى ! حسین جان ! رها کن اندیشه مرا.
زینب ! کاش از خیمه بیرون مى زدى و خودت را به حسین نشان مى دادى...
تا او ببیند که خم به ابرو ندارى و نم اشکى هم حتى مژگان تو را تر نکرده است... تا او ببیند که از پذیرفته شدن این دو هدیه چقدر خوشحالى و فقط شرم از احساس قصور بر دلت چنگ مى زند. تا او ببیند که زخم على اکبر، بر دلت عمیق تر است تا این دو خراش کوچک.او تا ...اما نه ، چه نیازى به این نمایش معلوم ؟بمان ! در همین خیمه بمان ! دل تو چون آینه در دستهاى حسین است.این دل تو و دستهاى حسین ! این قلب تو و نگاه حسین!
قصه غریبى است این ماجراى عطش..
#ادامه_دارد......
#سلام_امام_زمانم 🤚
#سلام_فرمانده_جان💚
- السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المهدی، اَلسَّلامُ
عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ
سلام بر قامت رعنای گل نرگس
و دلـے ڪہ لڪ زده
براۍ یڪ خلوت عاشقانہ
و شمـارش
ایاڪ نعبدُ و ایاڪَ نستعین ..
خورشید من ٺویے وبے حضورٺو
روزم بخیرنمےشود
اے آفٺاب من
گرچهره رابرون نڪنے
ازنقاب خود
صبحے دمیده نگردد
بہ خواب من
#لَـیِّن_قَـلبی_لِوَلِیِّ_اَمرِک 🌸
💐🌻💐🌻💐🌻💐🌻💐🌻💐🌻
سلام رفقا🤚
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
💥💥 اجرای سند بیحیایی۲۰۳۰ بر روی وسایل کودکان 💥💥 پدران و مادران گرامی. با توجه به نزدیکی مدارس، در خرید لوازم التحریر دقت فرمایید. سربازان شیطان با طراحی این قبیل وسایل تحصیلی و تفریحی و اسباب بازی هایی با رنگ پرچم منحوس همجنس بازان در حال عادی انگاری این پدیده شوم و شیطانی هستند. مراقب باشیم. با پدر و مادرهای فامیل اطلاع دهیم.به تصاویردقت کنید👆👆
#تربیت_فرزند
نکات استاد در مورد شرکت بچه ها در مراسم عزاداری.mp3
11.1M
🔥🎧🔥🎧🔥🎧🔥🎧🔥
♨️#پیشنهاد_ویژه
🔴 پاسخ داغ و صریح استاد #محسن_عباسی_ولدی به نقدهای مخاطبان دربارۀ نظر ایشان در موضوع حضور بچهها در مراسم عزاداری بزرگترها
📣📣📣 مسئولان هیئات و والدین! حتما این فایل را گوش کنید!
#ترییت_فرزند
▪️ ذکر صالحین ▪️
🍀🍀حضرت محمد(ص):🍀🍀
🌳سه نفر هستند که هنگام دیدار با خدا از هر دری که بخواهند وارد بهشت میشوند:🌳
🌻 کسی که خوش اخلاق باشد.
🌻 کسی که هم در خلوت هم در حضور مردم از خدا بترسد.
🌻 کسی که جر و بحث را رها کند، حتی اگر حق با او باشد.
📚 اصول کافی'ج۲'ص ۳۰۰
#سلام_امام_زمانم 🤚
ای ڪه روشن✨ شود
از نـور تو هر #صبح جهان
روشنـــای دل من♥️
حضرت خورشـید #سلام🤚✋
کاش....
هر روز صبح یادمان می افتاد
که چه قدر
دوستمان داری و برایمان دعا می کنی!!
🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌷
سلام بروی ماهتون رفقا جان☺️🤚
#صبحتون_متبرک_به_نور_قرآن
#امروزتون_معطربه_به_نام_امام_زمان_عج🌸
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
0102.mp3
3.41M
#انس_با_قرآن_مجید
#ختم_قرآن_مجید
حزب صد و دوم (۱۰ محمد الی ۱۷ فتح)
👤 با صدای استاد پرهیزگار
#التماس_دعا_برای_ظهور
#آیات_نور
#حزب صد و دوم
پیامهای آیه فوق ⇧⇩:
1- آرامش روحى تنها در سايه الطاف الهى است و هيچ فرد يا چيز ديگرى نمىتواند به انسان آرامش دهد.
2- دريافت الطاف الهى، لياقت مىخواهد.
3- ظرف آرامش، دل مؤمن و وسيله آرامش ياد خداست.
4- ايمان، درجاتى دارد و قابل كم يا زياد شدن است.
5- يك مرحله از ايمان، مقدّمه رسيدن به آرامش و مرحله ديگر ايمان آرامشاست.
6- توجّه به جنود الهى در زمين و آسمان، وسيله آرامش است.
7- همه هستى، لشكريان خداوند هستند.
8- الطاف الهى و يارى رسانى خداوند، عالمانه و حكيمانه است.
#استاد_قرائتی
😎 کار نشد ندارد!
💪 جوونایی که به فکر موفقیت جامعه هستین، نترسین!
📝«اولین توصیه من به شما دانشجوها پرهیز از انفعال و ناامیدی است؛ مواظب باشید؛ یعنی مواظب خودتان باشید، مواظب دلتان باشید، مواظب باشید دچار انفعال نشوید، دچار ناامیدی نشوید. شما باید کانون تزریق امید به بخشهای دیگر باشید.» ۱۴۰۱/۲/۶
#کلام_یار
#افتاب_در_حجاب
#قسمت17
قصه غریبى است این ماجراى عطش....و از آن غریبتر، قصه کسى است که خود بر اوج منبر عطش نشسته باشد و بخواهد دیگران را در مصیبت تشنگى ، التیام و دلدارى دهد.
گفتن درد، تحمل آن را آسانتر مى کند...
اما نهفتنش و به رو نیاوردنش ، توان از کف مى رباید... و نهال طاقت را مى سوزاند،
چه رسد به اینکه علاوه بر هموار کردن بار اندوه بر پشت خویش ، بخواهى به تسلاى دیگران بایستى و به تحمل و صبورى دعوتشان کنى....
بارى که بر پشت توست ، ستون فقراتت را خم کرده است،... صداى استخوانهایت را در آورده است ، پیشانى ات را چروك انداخته است ، چشمهایت را از حدقه بیرون نشانده است ،
میان مفصلهایت ، فاصله انداخته است ، تنت را خیس عرق کرده است
و چهره ات را به کبودى کشانده است و... تو در این حال باید بخندى و به آرامش و آسایش تظاهر کنى
تا دیگران اولا سنگینى بار تو را در نیابد و ثانیا بار سبکتر خویش را تاب بیاورد.
این ، حال و روز توست در کربلا.
در کربلا، شاید هیچکس به اندازه تو زهر عطش در جانش رسوخ نکرده باشد.
بچه ها که فریاد العطش سر داده اند، همگى در سایه سار خیمه بوده اند.
معجر و مقنعه و عبا و دشداشه و لباس کامل ، در زیر آفتاب سوزنده نینوا، حتى خون رگهاى تو را تبخیر کرده است....
تو اگر با همین حجاب ، در عرصه نینوا مى نشستى ، عطش تمام وجودت را به آتش مى کشید، چه رسد به اینکه هیچکس در کربلا به اندازه تو راه نرفته است ، ندویده است ، هروله نکرده است مگر البته خود حسین
و تو اکنون با این حال و روز فریاد العطش بچه ها را بشنوى و تاب بیاورى . باید تشنگى را در تار و پود جوانان بنى
هاشم ببینى... و به تسلایشان برخیزى . باید زبانه هاى عطش را در چشمهاکودکان نظاره کنى و زبان به کام بگیرى و دم برنیاورى.باید تصویر کوثر را در آینه نگاهت بخشکانى...
تا بچه ها با دیدن چشمهاى تو به یاد آب نیفتند.باید آوندهاى خشکیده اینهمه نهال را به اشک چشم آبیارى کنى
تا تصویر پژمردگى در خیال دشمن بخشکد و گلهاى باغ رسول االله را شاداب تر از همیشه ببیند.
اما از همه اینها مهمتر و در عین حال سختر و شکننده تر، کار دیگرى است و آن این که نگذارى آتش عطش بچه ها از در و دیوار خیمه ها سرایت کند و توجه ابوالفضل را برانگیزد،... نگذارى طنین تشنگى بچه ها به گوش عباس برسد.
چرا که تو عباس را مى شناسى و از تردی و نازکى دلش باخبرى...
مى دانى که تمام صلابت و استوارى و دلیرى او، در مقابل دشمن است.
و مى دانى که دلش در پیش دوست ، تاب کمترین لرزش را ندارد
پس او نباید از تشنگى بچه ها باخبر شود...، او علمدار لشکر است و پشت و پناه برادر، او اگر دلش بلرزد، طنین زلزله در کائنات مى پیچد.
او اگر از تشنگى بچه هاى حسین باخبر شود، آنى طاقت نمى آورد، خود را به آب و آتش مى زند تا ریشه عطش را در
جهان بخشکاند.
او تاب دیدن اشک بچه ها را ندارد.... او در مقابل گریه هاى رقیه دوام نمى آورد. لزومى ندارد که سکینه از او چیزى بخواهد. او خواستنش را از نگاه سکینه در مى یابد.
او کسى نیست که بتواند در مقابل نگاه سکینه بى تفاوت بماند.
سکینه فقط کافى است که لب به خواستن آب ، تر کند؛ او تمام دریاهاى عالم را به پایش مى ریزد.
اما خدا چه صبر و طاقتى به این سکینه داده است .
دلش را دوپاره کرده است .
نیمش را با پدر به میدان فرستاده است
و نیم دیگر را در زیر پاى کودکان ، پهن کرده است.ولى مگر چقدر مى شود به تسلاى کودك نشست . سخن هر چقدر هم شیرین ، براى کودك تشنه ، آب نمى شود.
این دل سکینه است که در سخن گفتن با کودکان ، آب مى شود.
نه ، نه ، نه ، عباس نباید لبهاى به خشکى نشسته سکینه را ببیند.
نگاه عباس نباید با نگاه سکینه تلاقى کند. عباس جانش را بر سر این نگاه مى گذارد و روحش را به پاى این نگاه مى ریزد....
و بى عباس ... نه ... نه ...،
زندگى بدون آب ممکن تر است تا بدون عباس.عباس ، دل آرام عرصه زندگى است ، آرام جان برادر است.
حیات ، بدون عباس بى معناست
و زندگى بدون ابوالفضل ، میان تهى است...
#ادامه_دارد.....
#اطلاعیه جزئیات مراسم تشییع
بسمه تعالی
▪️به اطلاع عموم مومنین و علاقمندان می رساند، مراسم تشییع پیکر مطهر حضرت آیت الله ناصری قدس سره روز یکشنبه (ششم شهریور) ساعت ۹ صبح از فلکه احمد آباد بسمت گلزار شهدای اصفهان برگزار می گردد و در جوار شهدای عزیز دفن خواهد شد.