فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خشونت پلیس لندن به خاطر پارک خودرو!
🔹فرد مذکور به دلیل پارک کردن بر روی تک خط زرد در نزدیکی پیادهرو در شرق لندن که پارک کردن در این منطقه ممنوع است، دستگیر شده است.
fna.ir/dat8rs
قوانین آداب معاشرت فرانسوی
قبلا هم نوشته بودم فرانسوی ها آداب معاشرت برایشان خیلی مهم است.
این قوانین ابتدایی و بامزه را در کتابی دیدم که برایم جالب بود و ترجمه کردم:
قانون یک: هنگامی که به خانه ی یک فرانسوی دعوت شدید باید چیزی به عنوان هدیه با خود ببرید مثلا یک دسته گل.
قانون دو: اگر دیر رسیدید باید عذر خواهی کنید و بگویید: عذرخواهی می کنم خانم، عذرخواهی می کنم آقا، متاسفم.
قانون سه: هنگامی که کسی را به شما معرفی می کنند شما باید رسمی سلام کنید و اظهار خوشحالی کنید از این آشنایی.
قانون چهار: اگر شما آقا هستید در صورتی که در حال معرفی یک خانم هستند یا یک خانم مقابل شماست باید از جایتان بلند شوید و بایستید.
قانون پنج: شما نباید در منزل سیگار بکشید، اگر قصد سیگار کشیدن دارید باید بیرون و به فضای باز بروید.
قانون شش: در طول پذیرایی شام، شما نباید پیش از میزبان شروع به خوردن کنید.
قانون هفت: بعد از شام شما نباید در کاناپه دراز بکشید یا بخوابید!
قانون هشت: در نهایت هنگام ترک منزل شما باید از میزبان برای پذیرایی اش تشکر کنید.
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
هدایت شده از تا انتهای افق
غرب، قطعه ای از بهشت سهمش نشد،
سهم شرق شد،
قسمت ایرانش!
غرب حرم مطهر امام معصوم، حرم امن، ندارد. فقط باید چندی در غرب زندگی کنی تا خلاء نداشتنشان را بچشی و از خود بپرسی به چه امید و اتصالی زنده اند...
شنیده ام و خوانده ام خیلی از غربی های هدایت شده، به عنایت امام رئوف ما شیعه شده اند.
کافیست با ایشان و با آن صحن و سرا آشنا شوند.
فطرت کار خودش را می کند و نور قلب هشتمین امام با قلبشان ارتباط می گیرد.
و چه توفیقی دارند آن ها که واسطه ی این آشنایی می شوند.
شمس الشموس آل محمد با ارض طوس دل ها چه می کند...
خوش به سعادت آن ها که به دست امام رضا سلام الله علیه به دین مبین اسلام مشرف می شوند.
امام رضاجانم،
نظری به مردم بی امام غرب بینداز
یا امام رئوف!
بند بند وجودشان احتیاج است اما راه به جایی نمی برند...
آیا مردم #کشورم_ایران، حواسشان هست چقدر خوشبختند؟
قلبشان دوازده امام و راه نما دارد که هشتمینش در وطنشان می تپد...
یک لحظه فکر اینکه ممکن بود در دوران بی کفایتی ها، خراسان هم از ایران جدا شود و ایران پایتخت معنوی اش را از دست دهد، قلب را بی تاب می کند...
شکر که سایه تان از سرمان کم نشد.
🌸 مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
“ده دقیقه در هارلم”
طرفهای ظهر است. مترو هر چه که به سمت ایستگاههای بالاتر می رود، هم بویش بدتر می شود هم رنگ پوست مسافرانش تیره تر. تفاوت سیاه و سفید، دو ایستگاه متروست و تفاوت محله اسپنیش ها و تیره پوستان هم یک ایستگاه. یک خیابان، آمار جرم و جنایتش در صدر است و خیابان بغلی با پنج دقیقه پیاده روی جزو امن ترین هاست.
رسما می شود دو فرهنگ و دو کشور و دو نژاد را در چند دقیقه پیمود.
از مترو پیاده می شوم، هوایی شرجی، گرمایی کم سابقه، بوی فاضلاب، دست به دست هم میدهند و در همان هنگام باز شدن درب واگن، خوب حالم را جا می آورند. کثرت موشها در میان زباله های جمع ناشدنی از میان ریلها هم گواهی دیگر میشود بر ورودم به محله هارلم.
پله ها را میدوم که لااقل از شر این بوی افتضاح سریع تر خلاص شوم که خانمی سنگین وزن ترمزم را میکشد. جلویم دارد به زور از پله ها بالا می رود، مجبورم صبر کنم، امکان عبور دو نفری مان نیست. این چاقی افراطی هم دردسر دیگرشان است. هر چه محله فقیرتر باشد تعداد فربه گانش هم بیشتر می شود، غذای ناسالم و ارزان میخورند. همین مک دونالد و بقیه ی انواع به قول خودشان غذاهای فقرا. ورزش هم که در این قبیل فرهنگها، عملا تعطیل است.
نداشتن پله برقی در اغلب ایستگاههای مترو دردسرشان را مضاعف کرده، میگویند چند دهه است که جزو شعارهای انتخاباتی شهردارهایشان نصب پله برقی برای ایستگاههای مترو است که البته هنوز عملیاتی نشده. حالا فکر کنید یکی کالسکه هم داشته باشد یا مثلا چمدان، باید صبر کند تا شاید جوانمردی بالاخره پیدا شود و کمکش کند دو تایی سر چمدان را بگیرند و این همه پله را باهم ببرندش بالا. غر هم که میزنی میگویند برو خدا را شکر کن که لااقل برای داخل واگنها کولر را بالاخره نصب کردند.
پله ها تمام می شود. خانم جلویی دست به زانو خم شده تا نفسی تازه کند.
آن طرف خیابان، یک زن دارد به مردی فحش میدهد، هر دو به نظر معتادند، لاغر، با بدنی پر از خالکوبی. مرا یاد جسی پینکمن و بریکینگ بد می اندازد. همان سکانسی که زن جمجمه شوهرش را با دستگاه خود پرداز له کرد. استایلشان با این دو نفر مو نمی زد.
میزبانم سفارش کرده بود که هواسم به تلفن همراهم باشد، بگذارمش در جیبم. گفته بود ترجیحا چشم در چشمشان هم نشوم. خوش ندارند یک سفیدپوست بهشان زل بزند. زمانی که اینها را میگفت باورش برای منی که یک سال را در منطقه موسوم به جامائیکا در همسایگی سیاهپوستان بخشی از بهترین روزهایم را گذرانده بودم بسیار سخت بود.
ولی باورم شد.
کمی جلوتر دو سگ را انداخته بودند به جان هم، میجنگیدند و اینها هم تشویق میکردند. گویی جرم سنگینی است. دندانهایش، زوزه اش، پر از فراز و نشیب بود، برعکس صاحب بی خیالش، گویی کار روزانه اش است.
سرم را چرخاندم، چند جوان را دیدم که مشغول متلک پرانی به یک مادر بودند، دختر بچه اش در آغوشش خواب بود. مادر با سرعت راه میرفت.
به منزل جیمز رسیدم، دوباره پله، اینسری پنج طبقه. تا شش طبقه هم بدون آسانسور، مجوز داده اند و میدهند. راهروهای تنگش را طی کردم، مانده بودم چطور اثاثیه شان را این تعداد طبقه آن هم ازین پله ها می آورند بالا. نفس به شماره که افتاد در را باز کرد. خانه اش بسی گرم بود، درکش میکنم، برق دیوانه وار در این شهر گران است.
گفت برو توی اتاقم کولر را برایت روشن کرده ام. زاده ی ویرجینیاست. یک اتاق کوچک در یک خانه سه خوابه اجاره کرده و هزار و پانصد دلار میدهد. یاد صحبت چند روز قبل با پدرم می افتم، میگفتند: مانده ام که چرا شماها این همه امکانات را ول کرده اید و رفته اید در آن قوطی کفش ها و سختی زندگی می کنید؟ این جمله را پدر جیمز هم مدام از پسرش می پرسد. جیمز میگوید به اسم منهتنش می ارزد.
من گمان نمیکنم بیارزد.
غروب شده، آتش بازی ها شروع شدند، روز استقلال آمریکاست.
@mohsenrowhani
دولتهاي مستقل شيعي در قرن چهارم، فرصت مناسبي در تسلط بر تمامي جهان اسلامي را داشتند، چرا كه فاطميان بر شمال افريقا و مصر حكم ميراندند و حمدانيان در شمال و شمال غرب عراق تا حلب و دمشق، حاكميت داشته وآل بويه بر عراق و بخشهاي وسيعي از ايران حكومت ميكردند. بنابر اين، اتحاد آنها ميتوانست جهان اسلام را به طور كامل در اختيار اين مذهب قرار دهد، اما به علت اختلافات موجود ميان دولتهاي شيعه، مانند نوع عقايد شيعي هر گروه و از همه مهمتر قدرتطلبي و حق حاكميت هر يك براي خود، اين فرصت بزرگ را از شيعه گرفت.
در بررسي دولتهاي شيعه در قرن چهارم هجري، آشكار ميشود كه به جز رابطه بسيار اندك بين آلبويه و فاطميان در يك مقطع كوتاه، در موارد ديگر هيچگونه تعامل مثبتي، خصوصاً سياسي بين سه دولت مقتدر هم عصر شيعه وجود نداشته است و زمامداران اين دولتها در پي منافع شخصي خود بوده و حس قدرتطلبي آنان باعث شده كه اغلب در حال درگيري و نزاع با يكديگر به سر برند. و اين امري است كه در ميان همه دولتهاي شيعي آن روزگار به صورت قاعده محتومي در آمده بود، چنانكه دولتمردان نه تنها در مقابل دِگرانديشان از يكديگر حمايتي به عمل نميآوردند كه در درون خود نيز اختلافاتي داشتهاند كه در نهايت موجب ضعف و سقوط دولتهاي شيعي در مقابل رقباي آنان شد.
مقاله : بررسي روابط دولتهاي شيعي در قرن چهارم هجري
سال هشتم، شماره سوم، پاييز و زمستان 1390، 7 ـ 34
ناصر انطيقهچي*
نعمت الله صفري فروشاني**
هدایت شده از تا انتهای افق
کشش به ماندن، خارج از وطنِ خود
ایرانیان و حتی ملیت های متنوعی را در این مدت حضورم در فرانسه شاهد بودم که در گپ و گفت های صمیمانه بیان می کردند که اینجا یا فلان کشور متفاوت از تصور بسیار مثبتی بوده که پیش از مهاجرت در ذهن داشتند.
برخی از تجارب بسیار سختی که داشتند می گفتند، برخی را هم خود شاهد بودم و هستم که سخت روزگار را می گذرانند.
اینها باعث می شد همیشه از خودم این سوال را بکنم که با توجه به این وضعیت چرا همچنان راضی به ماندن در این کشورها می شوند. چرا با خنده و شوخی و گاهی با حزن می گویند هیچ جا وطن آدم، کشور آدم نمی شود. با این وجود چرا راضی به کشیدن چند برابر سختی می شوند اما تن به بازگشت به کشور خود نمی دهند.
خیلی به این مساله فکر می کردم، تا اینکه پیش خودم، بر اساس مشاهدات و دریافت هایم، به یک نتیجه قابل بررسی رسیدم.
وقتی در کشور خودت هستی، خودت را صاحبخانه می دانی. خود را صاحب کشور می دانی. طلب کاری و هر برخورد نادرست باعث می شود که صدا به اعتراض بلند کنی یا شاکی شوی یا پیش هرکس می نشینی از صدر تا ذیل را تضعیف یا تخریب کنی.
هر واقعه ناراحت کننده ای در کشورت بیفتد، غصه خودت، خانواده ات یا مردمت را میخوری و به لحاظ فکری و روحی درگیر می شوی.
هر ضعف و کوتاهی و اشتباهی را با جدیت دنبال می کنی و حتی پیش پیش ممکن است خیلی ها را در پست هایی که هستند بی کفایت بدانی.
اخبار را با جدیت دنبال می کنی، منفی ها را درباره کشورت از رسانه های خارجی،باور می کنی. مثبت ها را از رسانه داخلی کشور خودت باور نمی کنی.
دزدی ها و اختلاس ها و خیانت ها و کم کاری ها را تاب نمی آوری و خلاصه جمع همه این ها می شود حرص و جوش و غصه و اذیت و آزار روحی که شاید بشود انگیزه ترک وطن و تجربه زندگی در سرزمینی بهتر.
اما وقتی به یک کشور غریبه مهاجرت می کنی. دیگر خیلی اهمیت ندارد اخبار آن کشور. اگر حادثه ی ناراحت کننده ای پیش بیاید به اندازه کشور خودت اذیت نمی شوی، اگر دزدی و اختلاسی را در ساختار حکومتی آن کشور خبر دار شوی خیلی اهمیت نمی دهی و پیگیرش نمی شوی.
اصلا خبر نداری در دل مردم آن کشور چه می گذرد، صبح تا شب پی رفع مسائل شخصی خودت حالا یا دانشگاه رفتن یا سر کار رفتن باشد هستی. از مشکلات مردم آن کشور بی خبری و نمی دانی با چه چیزهایی دست و پنجه نرم می کنند، نهایت ارتباطاتت با ساختار دولتی پیگیری های دریافت حقوق، یا کمک مالی دولتی، حساب بانکی شخصی و ... می شود و اگر مشکلی، مانعی یا ضعفی برایت پیش آید، در آن کشور خود را صاحب جایگاهی نمی بینی که اعتراض کنی و لب به شکایت باز کنی. با صبر و سکوت و نهایت بد و بیراه گفتن در دلت روزگار را می گذرانی.
جمع همه این ها هم می شود فقط غصه شخصی خوردن و دیگر کاری به کار بقیه نداشتن. خب طبیعتا نتیجه اش حرص و جوش کمتر و آرامش نسبی بهتر.
شاید این یکی از دلایل قابل توجهی باشد که فرد ترجیح می دهد با همه ی سختی های زندگی دور از وطن خود بسازد و توجهی به تمایل قلبی اش به بازگشت به کشور خود نداشته باشد.
یک زندگی فردگرایانه محض.
و به عبارات تلخ تر: یک زندگی خودخواهانه و خودپرستانه
خب انسانها به دسته های مختلف تقسیم می شوند بر اساس درجه انسانیت.
و باید بپذیریم که همه در اعلی درجه انسانیت نیستیم.
برخی فقط خودشان را می بینند.
برخی فقط خودشان و خانواده شان.
برخی اما برعکس هستند.
بخاطر دیگران از خودشان و خانواده شان می گذرند.
برخی بخاطر کشورشان و حفظ و ارتقا داشته هایش از خواسته های شخصی خود و خانواده خود می گذرند و به مکانی سخت و دور از وطن مهاجرت می کنند. حالا یا دست و سر پر به کشورشان بر می گردند و خدمت های مثال زدنی عرضه می کنند همچون پدر موشکی ایران شهید تهرانی مقدم یا بی سر و تن مادی، بر روی دوش ها با هدیه حفظ امنیت به کشورشان بر می گردند، مثل شهید محسن حججی.
برخی هم که سید و سالار اینها باشند و انسان کامل، در اعلی درجه انسانیت، بر اساس تکلیف، زن و فرزند و خانواده و خاندان را هم هجرت می دهند، از خود و خانواده خود اینگونه می گذرند تا زندگی بهتر را به دیگر انسان ها هدیه کنند.
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
گاهی به شکل اتفاقی شاهد مراسم ازدواج فرانسوی ها هستم که برای رسمی کردن ازدواج خود به شهرداری مراجعه کرده اند.
برای من چند نکته ی به چشم آمدنی دارد:
۱. لباس و آرایش عروس بسیار ساده است و به نظر حتی عروس آرایشگاه نمی رود.
۲. عموما سن عروس و داماد بالاست.
۳. مهمان ها هم لباس های معمولی و ساده دارند.
اما آنچه در این مورد توجه ام را بیشتر جلب کرد، با لباس نظامی حاضر شدن داماد بود.
در عکس فوق، عروس و داماد و دوستانش را مشاهده می کنید.
فرانسه
@ninfrance
آثار معنوي ضعف اقتصاد خطرناك تر است!
اين روزها غالب شهروندان بيشتر از هر زمان ديگري فشار روزافزون مشكلات اقتصادي را در زندگي روزمره خود احساس مي كنند و آثار ملموس تورم و گراني كمرشكن را در كف خيابان و مسايل جاري خود مي بينند.
در باره آثار افزايش تورم و كاهش قدرت خريد شهروندان و نتايج محدوديت هاي اقتصادي مردم از زواياي سياسي و امنيتي و اجتماعي چيزهايي گفته شده و نشر يافته است، اما آن جنبه كه كمتر مشهود بوده و چندان به چشم نيامده اثر و نتيجه مشكلات اقتصادي بر مسايل اخلاقي و فرهنگي و معنوي جامعه است.
هرچه فشار اقتصادي بيشتر بشود به مرور فضيلت ها و ارزشهاي اخلاقي رنگ مي بازد و هر كس به نوعي ممكن است به اين عوارض و آسيب ها مبتلا گردد.
وقتي پوشك و شيرخشك گران شد زن باردار جنين توي شكمش را مي كشد و گرفتار پيامدهاي رواني آن مي شود، وقتي ميوه گران شد مردم ديگر مهماني نمي دهند و روابط خانوادگي قطع مي گردد و از بركات صله رحم محروم مي مانند، وقتي حقوق ها پايين آمد برادر با برادر خودش بر سر مبلغي جزئي گلاويز مي شود و پرده ي حرمت ها را مي درند.
وقتي اجاره خانه چندبرابر افزايش يافت روابط اخلاقي و كرامت انساني آسيب مي بيند و حرمت ها لگدمال مي گردد،
ادب و احترام در گفتار و تعامل انساني روزمره كم كم رنگ مي بازد و فضيلت هاي اخلاقي چون سخاوت، گذشت، انصاف و عدالت در معرض خطر قرار مي گيرد.
پدري كه مجبور باشد سه شيفت كار كند ديگر بچه هايش را نمي بيند و مادري جوان كه چند يتيم را سرپرستي مي كند در اين شرايط آسيب پذيري بيشتري در مقابل فساد و فحشا مي يابد.
آگهي هاي بازرگاني صداوسيما روز به روز سطح توقع را بالاتر مي برند اما واقعيت هاي اجتناب ناپذير زندگي روز به روز امكان معيشت و توان خريد را پايين مي آورند.
در اين ميان ارزشهاي اخلاقي و فضيلت هاي انساني به حاشيه مي روند و ما با نسلي روبرو هستيم كه در مرداب رذايل پرورش يافته است.
آيا كسي به پنجاه سال آينده مي انديشد و به نسلي كه هر لحظه دارد از فضيلت ها و ارزشهاي اخلاقي دورتر مي شود؟
(يادداشت روزنامه خراسان)
محمدرضا زائرى
👓 دریچۀ حلال را تا آخر باز کنیم
امکان ندارد یکی از راههای حلال را بسته باشیم و راههای حرام باز نشود.
در مسئله ازدواج نیز چنین است.
«تمام» راه های حلال باید با کمال اطمینان «تا آخر» باز باشد.
برداشت ما از اسلام این است که باید دریچۀ حلال را «تا آخر» باز کنیم، نه «نیمه باز»!
یعنی هرچه حلال است، آزاد بگذاریم و الّا، آن نیازها از دریچۀ حرام سرریز میشود و کاری از دستمان بر نخواهد آمد.
💬 آیت الله حائری شیرازی