eitaa logo
وا توییت
198 دنبال‌کننده
815 عکس
18 ویدیو
0 فایل
اسلحه ما برای مقابله با هجمه رسانه ای دشمن، #جهاد_تبیین است. 🗣️ ما اینجاییم تا تحلیلی از شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و... کشور داشته باشیم📝 ✍️کانالی مبتنی بر تولید محتوا مطالب کانال توسط ادمین نوشته میشه و کپی نیست🍃 پل ارتباطی 👇👇 @mojaahed57
مشاهده در ایتا
دانلود
✍باید در انتظارش حرکت کردند، نه این که به انتظارش بنشینیم... امام زمان، منتظر منفعل نمیخواد. باید فعالانه تلاش کرد و زمینه را برای ظهور آقاجان، تلاش کرد. 🌱 💠 @va_tweet 👈
🔶خوش به حال آن برفی که روی عبایت نشسته، ای حضرت دلبر 💠 @va_tweet 👈
🔶مهرهایی که سبب استحکام نظام می‌شود... از این مهرها چند تا تو شناسنامتون دارین؟! 💠 @va_tweet 👈
✍در مورد حجاب و دیگر مسائل فرهنگی، جدای از قوانین سلبی و ایجابی، در مورد کنش‌های اجتماعی، باید 3 کار زیر انجام شود تا به نتیجه مطلوب برسیم 1⃣الگوسازی خواص 2⃣اغنا افکار عمومی توسط نخبگان 3⃣مطالبه گری توسط آحاد جامعه همه ما قطعا جزو یکی از این سه گروه هستیم، آيا به وظیفه خود عمل می‌کنیم؟ 🌱 💠 @va_tweet 👈
کتاب «مادران میدان جمهوری» تلاش جمعی از زنان و مادران سبزواری برای نمایش الگوی سوم زن در انقلاب اسلامی است. این کتاب در برگیرنده فعالیت‌های انتخاباتی گروه «مادرانه سبزوار» است که در انتخابات سال ۱۴۰۰ با حضور در کوچه‌ها، بوستان ها، مساجد و سایر مکان‌های عمومی مردم را برای حضور در پای صندوق‌های رای دعوت می‌کردند. این دعوت در قالب‌های مختلفی از جمله گفت‌و‌گوهای چهره به چهره، تلفنی، فعالیت‌های مجازی، تولید بروشور و… انجام می شد.
:: 📚برشی از کتاب: «…بعد از یکی دو بار سلام کردن، بالاخره به چشم‌شان آمدیم و جواب‌مان را دادند. اجازه گرفتیم و نشستیم. دوستم خسته از مقدمه چینی‌های صبح تا حالا توی جلسه‌های مختلف، یک راست رفت سر اصل مطلب! با همان صدای گرفته‌اش گفت:« نظرتون راجع به انتخابات چیه؟» خانمی که چند قدم دورتر ازش نشسته بود با عصبانیت گفت:« هرکس رای بده احمقه!» خانم دیگری که کنارش مشغول تخمه شکستن بود گفت: «برنج کیسه‌ای ۳۰۰تومنه. برای چی رای بدیم؟» در میانه این موج‌های منفی یکی‌شان گفت: «چرا رای ندیم حق مونه.» زن جوان کناری‌اش دنباله حرفش را گرفت و گفت: «ما مستأجریم بچه کوچیک داریم، کلی پول پوشکشه. ولی صاحب خونه‌م آدم خوبیه اجاره رو زیاد نکرده. همه که بد نیستن.» انگار به دوجبهه تقسیم شده بودند. یکی این طرفی‌ها می‌گفتند و یکی آن طرفی‌ها. ما هم نشسته بودیم و گوش می‌کردیم. دیگر بحث داشت بالا می‌گرفت…»
مطلب بالا را مطالعه کنین 👆 انشاالله ادامه داره
✍ این دلقک میخواد ما رای ندیم اما ما با رای مون، تو دهنی محکمی به دهن سلطنت‌طلب‌ها میزنیم، همونطوری که با حضور پرشورمون پهلوی رو از کشور بیرون کردیم🌱 💠 @va_tweet 👈
🔶اگر عاشقشی با افتخار رای بده 💠 @va_tweet 👈
✍ اون افرادی که با هوچی گری میگن انتخابات نیست، انتصاباته میدونن حدود 75 درصد ثبت‌نام کنندگان، تایید صلاحیت شدن؟ 🌱 💠 @va_tweet 👈
وا توییت
کتاب «مادران میدان جمهوری» تلاش جمعی از زنان و مادران سبزواری برای نمایش الگوی سوم زن در انقلاب اسل
:: 🔴 نه به مسئول کیسه برنجی 🔅یک ساعت از مناظره گذشته بود و دیگر تحمل بی اخلاقی کاندیداها را نداشتم. لباس پوشیدم و رفتم جلو در تا دوستم بیاید و طبق برنامه هر روز به روشنگری برویم. مقصد یکی از شهرستان های رفت تا اطراف سبزوار بود. قرار بود سری به روستاهای این شهرستان بزنیم. 🔅از اولین روستاها شروع کردیم. به هر کدام که سرک کشیدیم پرنده پر نمی زد. انگار همه توی خانه هایشان پای مناظره بودند. 🔅بالاخره بعد از عبور از چند روستا بخت یارمان شد و يك جمع زنانه پیدا کردیم. ماشین را گوشه ای پارک کردیم و به طرفشان رفتیم. خانم پیر و میان سالی روی پله جلو خانه شان نشسته بود. سلام و احوال پرسی کردیم و کنارشان نشستیم رو کردم به خانم میان سال گفتم: 🔅«شما انتخابات شرکت میکنید؟ لبخندی زد و گفت: «بله» که شرکت میکنم یه رأیه دیگه میرم میدم کاری نداره، حاج خانم کناری که سنش بیشتر به نظر می رسید، گفت: «ولی من اصلاً رأی نمیدم.»😊 🔅خیال میکرد برای تبلیغ شورای شهر آمده ایم. سر درد دلش باز شد و گفت: 🔅یه دختر نابینا دارم مریضه پول انسولینش رو ندارم. شوهرش اعتیاد داره و خودم بی سرپرستم. دوره قبل از همین شورای شهر یکیشون اومد سر صبح دستم رو گرفت برد بهش تك رأى بدم اما حالا کو؟ کجاست که دست من رو بگیره؟» 🔅پرسیدم توی کمیته و بهزیستی نیستین که کمک حالتون باشن؟» گفت: «چرا هستم. خدا خیر بده یکی از کارمندهای کمیته خیلی بهمون رسیدگی میکنه  🔅لبخندی زدم و گفتم: «خدا رو شکر پس آدم خوب هم پیدا می شه. سرش را به نشانه تأیید تکان داد و گفت: «آره دنیا هنوز خیلی بد نشده.  🔅حاج خانم میان سالی که کنارش نشسته بود، دستی زد به شانه اش و گفت نگران نباشین خودم می برمش رأی بده وسط کوچه نشسته بودیم و سخت مشغول گفت و گو بودیم مردی که از ابتدای بحث ما دم در خانه اش ایستاده بود و داشت به حرف های ما گوش میداد آمد جلو و گفت: 🔅«از پولی که میگیرین یه کیسه برنج بهمون بدید تا رأی بدیم. لبخندی زدم و خیلی حرفش را تحویل نگرفتم. بنده خدا نمی دانست یک روز که از روشنگری میخواستیم به خانه برگردیم یک قران پول توی جیبمان نبود که تاکسی بگیریم تا دیروقت توی همان محله ای که رفته بودیم برای روشنگری نشستیم تا همسرم کارش تمام شود و با وانت بیاید دنبالمان تازه یکی از مادرهای همراهمان هم باردار بود و خدا میداند هر بار چقدر عقب وانت اذیت میشد. 🔅دوست داشتم به آن آقا بگویم: «ما حاضریم کف همین وانت بشینیم و شهر به شهر مردم رو دعوت به مشارکت توی انتخابات کنیم تا مملکتمون رو از مسئولین کیسه برنجی نجات بدیم با صدای بلند هم توی بلندگوی وانت بگیم ای آقا و خانومی که رأیت رو به یه کیسه برنج می فروشی، پس فردا همون کیسه برنج رو ده برابر باید بخری 😊
✨ملاک‌های اصلح، از زبان اصلح ترین افراد