یادمان شهدای ع والفجر ۸ - اروند
"🌹❤️"
『 خاطراتشهدا..؛ 』
•سهم من از عملیات...•
دشمن بدون هدف به روی اروند آتش میگشود. شلیک پراکنده و نامنظم دشمن نشان میداد که آخرین رمق هایشان را برای جلوگیری از سقوط فاو به کار بستهاند. اغلب تیرهای آنها به کسی اصابت نمیکرد. بچه ها سالم و سرحال ها به اسکله می رسیدند. از شانس بد ما در چند متری ساحل، باک قایقمان مورد اصابت گلولهای قرار گرفت. قایق داشت می سوخت و ما باید هرچه زودتر خود را نجات می دادیم. در همین هنگام دو گلوله به پشتم خورد. تا بجنبم نارنجکی در کنارم منفجر شد و ترکشهای آن مرا بی نصیب نگذاشت. بدنم را خون فرا گرفت. از درد به خودم میپیچیدم. به هر مشقتی بود خودم را به ساحل رساندم و روی اسکله ولو شدم. باید منتظر می ماندم تا بچههای امدادگر به سراغم بیایند. همه اش نگران بودم و غصه می خوردم که چرا نتوانستهام در این عملیات نقشی داشته باشم. در همین فکر بودم که بچه های موج سوم هم از راه رسیدند. آنها رزمندگان گردان مالک اشتر بودند. آن شب خیلی تاریک بود. چیزی هم روی زمین قابل رویت نبود. بچه های مالک با شور و هیجان قایق پیاده میشدند تا هرچه زودتر وارد عملیات شوند. هر کی از قایق بیرون می پرید، ناخواسته پا روی کمر زخمی من میگذاشت و به سرعت رد میشد.
هر چه آه و ناله کرم:
[اخوی...
برادر من...
یواش تر...
آخ...
مُردم...]
هیچ فایدهای نداشت. از حال خودم خنده ام گرفته بود. صبح که برای مداوا به عقب منتقل می شدم پیش خودم میگفتم سهم من از عملیات، لگدهای بیوقفهی رزمندگان اسلام بود...!
این هم جای شکر داشت.
•راوی_سید حبیب الله حسینی•
؛ ...(:🖤📻
#اروند
#رزمندگان_اسلام
#یادمان_شهدای_عملیات_ولفجر۸
🌊🌴| @vaalfajr8_ir
https://chat.whatsapp.com/CzflWIw9KbwFHt1Fswwgzv