eitaa logo
کشکولِ غیرِ سیاسیِ احمدیاسر وافی
1.2هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
3هزار ویدیو
53 فایل
@ahmadyaservafiyazdi شماره ایتا و واتساپ: ۰۹۱۲۷۴۶۳۱۴۴
مشاهده در ایتا
دانلود
چندی پیش یکی از اقوام زنگ زد و گفت دوستی دارم که در وجود خدا شک کرده است می توانی برایش کاری کنی پرسیدم اسمش چیست؟ گفت رضا تبریزی من هم دو شعر با حروفِ اسم و فامیل او سرودم اولی با عنوان ( سؤال رضا) و دومی با عنوان (جواب خدا) حروف اول بیت های شعر نخست را قرمز و حروف اول بیت های شعر دوم را سبز نمودم 👇👇👇 سؤال رضا راهی آیا هست سویَت ای خدا؟ تا شوم از پنجه ی شیطان جدا ضعفِ ایمان و غَمِ تردید و شک می زند بر زخمِ وجدانم نمک ای که هستی مخفی از چشم و نهان در کجا هستی؟ زمین یا آسمان؟ تا کجا را طی کنم در جستجو با تو آیا هست ممکن گفتگو؟ با که گویم رازهای خویش را پادشاها کن نظر درویش را روز و شب غرقِ سؤالِ بی جواب برنمی داری چرا از خود نقاب؟ یا خودت را بهر من کن آشکار تا ببینم چهره ی پروردگار زشت و زیبا هر چه هستی شو عیان تا تو را باور کنم از عمق جان یا اگر هستی دروغی شاخدار جمع بنما این بساطِ خنده دار جواب خدا راه روشن، راه ایمان است و دین ای که هستی طالبِ علم و یقین ضایعاتِ مغز خود را پاک کن سینه ات روی حقیقت چاک کن ابر و باد و ماه و خورشید و فلک مور و مار و جِنّ و انسان و مَلَک توت و انجیر و انار و پرتقال موش وفیل و گربه و حتی شغال بر وجودِ من، گواهی می دهد لیک فکرت بوی ماهی می دهد! راز پنهان بودنِ من روشن است هر چه می بینی نشانی از من است یا وجود خویش را انکار کن یا به حقّانیّتم اقرار کن زشت و زیبا کفر و ایمان است و بس هست دنیا بهر مؤمن چون قفس یاد خالق باش و حق را ذکر کن در حروف سبز و قرمز فکر کن! حروف اول بیت های هر دو شعر را اگر بهم وصل کنید، می شود رضا تبریزی! خواستم بهش بگم اگر این حروف اتفاقی و تصادفی رضا تبریزی شده، زمین و آسمان هم تصادفی به وجود آمده است! احمدیاسر وافی یزدی
ممنون از دوست گرامی، خیابانیِ عزیز 👇👇👇👇👇
هدایت شده از حسین خیابانی تنها
خود عزیزی و به چشم ما عزیز😉 شعرهایت خوردنی و بس لذیذ😋 عاشقی را از بری و دلربایی میکنی👌 دختران شهر را داری روانی میکنی😅 یوسفی و کس ندیده روی تو جملگی حیران ز خلق و خوی تو میسرایی از زمین و از زمان گاه گاهی آشکارا گه نهان عاشقت گشته زلیخا و بهار ساره و سیما و رعنا و نگار😜 شیطنت داری فراوان و زیاد😁 دوست داری ماکارانی با سالاد😋 میدهی درس روایات و حدیث لعن میگویی به هر شخص خبیث وصف تو ناید به شعرم یا غزل هم مقوی هم مفیدی چون عسل
341.9K
قال الله تعالی: وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا سوره زمر آیه ۶۹ و قال الامام الرضا (ع): إذا خرج القائم، أشرقت الأرض بنوره کمال الدین صدوق ص ۳۷۲ سلام ای شمسِ تابانِ ولایت درود ای نورِ ایمان و هدایت بهاران جلوه ای از یک نگاهت مسیح و خضر، عضوی از سپاهت حبیب الله و عین الله هستی به جای حضرت حیدر نشستی اگر بیرون کشی تیغ از نیامت جهان گردد چو صحرای قیامت ندارد کس توانِ جنگِ با تو ذلیل و لِه شود موساد و ناتو اسیر چشم تو گردند مردم چو آیی، دیو باطل می شود گم حروف نام تو باشد م ح م د تو هستی جلوه ی اوصاف سرمد مراد از نور در قرآن، تو هستی نمازِ بی تو باشد بت پرستی دلم مشتاق سامرا شده باز شود آیا سفرها سویش آغاز؟ یگانه آرزوی قلبِ مایی بیا تا زندگی گردد خدایی با تشکر از مداح عزیز: شیخ محسن وافی
مرحوم نسیم شمال بیت معروفی دارد: لذت دنیا زن و دندان بُوَد بی زن و دندان، جهان زندان بُوَد در سال ۷۶ پسرعمویم آقامحمد ازدواج کرد من با الهام از شعر فوق و به عنوان کادو شعر زیر را برایش سرودم و در مجلسِ عروسیِ او خواندم: از دلِ خود کن بُرون هر غصّه را جانِ من ، بشنو ز من این قصّه را دوش دیدم پیر دنیا دیده ای گفتمش برگو برایم نکته ای لب گشود و گفت با آه و فغان بهر من دندان نباشد در دهان در دهانم نیست دندان، عیب نیست درد بدتر ای پسر، بی همسری است (لذّتِ دنیا زن و دندان بُوَد بی زن و دندان جهان زندان بُوَد) دردهایت را بکن یکجا علاج دین خود را حفظ کن با ازدواج درب دوزخ را به روی خود ببند زندگانی را بکن مانند قند درب جنّت را به رویت باز کن ریشه ی شیطان بِکَن از بیخ و بُن کن حذر از دام شیطان ای جوان هست شیطان همدمِ بی همسران مردِ بی زن همچو تیر بی کمان پیشرفتی نیست او را در جهان با خیالات خودش بازی کند هست پندارش که خودسازی کند مردکِ بی اطلاع و بی سواد ( النکاحُ سُنّتی ) بُرده ز یاد آیه ی قرآن زند هر دم صدا ( أنکِحُوا ) ای مؤمنینِ با خدا ای عزیزم  قدرِ همسر را بدان زن گُل و ریحان بُوَد نه قهرمان سختگیری کارِ نامردان بُوَد حُبّ همسر آیه ی ایمان بُوَد خانه و ماشین و پول و اسکناس زیورآلات و مُد و کفش و لباس باعث خوشبختی انسان نشُد پس بیا و فکر کن در حال خود زندگی را با محبّت زنده کن بر گرفتاریّ و مشکل خنده کن گر که خواهی نیکبختیّ و صفا رو به سوی خالق یکتا نما او علیم است وسمیع است و بصیر بر تمام کارها باشد قدیر رازق است و روزی ما را دهد گر ز او خواهیم، یارِ ما شود باش اینک عبدِ رَبُّ العالمین شیعیان را کن فزون اندر زمین هر کسی دندان دهد، نان هم دهد از خدا خواهم که ایمان هم دهد هر که ایمان و عمل توأَم کند پُشتِ مشکلهای خود را خم کند وافیا ای شاعر نیکو سخن ای که گویی شعر بی مُزد و ثَمَن هر که را بینی ستایش می کند بانگ صدها آفرین سر می دهد آفرین گفتن هم آخر کار شد؟!؟ با عمل اثبات کن ایمانِ خود ای خداوند عزیز و مهربان باش یارِ خوبِ این زوجِ جوان زندگیشان را بکن بی دردسر پنج دختر دِه به ایشان، شش پسر احمدیاسر وافی یزدی
در سال ۷۵ برادرم میثم در سنّ ۱۶ سالگی داماد شد و من شعر زیر را برایش سرودم👇👇👇 منم از شاعران قرن حاضر گر از اسمم بپرسی، هست یاسر بُوَد امشب شب زیبای پیوند شبی در زندگی شیرینتر از قند همه هستند چون من خرّم و شاد چرا؟ زیرا که میثم گشته داماد دعا بهرت کنم بابا شوی زود بَری از ازدواجت بهره و سود چه سودی بهتر از ایجاد مُسلم برای یاری امداد قائم(ع) نموده مصطفی(ص)فرمایشی نَغز که باشد این سخن، بسیار پُر مغز: بدانید این سخن ای امّت من که باشد ازدواج از سُنَّت من اگر دوری گُزینَد یک مسلمان از این سُنّت، نباشد اهل ایمان مترس از آب و نان و جیغ فرزند که فرزندت بُوَد در کام، چون قند خدا را داری و از فقر ترسی؟ بگیر از شعر یاسر پند و درسی هر آنکس بهر کودک داده دندان دهد بهر جویدن، میوه و نان هر آنکس بچه ی کمتر بخواهد به رازق بودنش ایمان ندارد اگر مهدی بیاید، یار خواهد جوانان قوی بسیار خواهد دو فرزند و سه فرزند و یکی بیش نمی باشد کفایت بهر یاریش شود تعداد دشمن بیش و ما  کم بدون سعی دامادان عالَم ز شیطان می رسد هر دم ندائی زند هر لحظه در عالَم صدائی مسلمانان دگر بچه نزائید دو گوش خود به حرف من نمائید ز شاعرهای حق گو دور باشید به دنبال منِ مغرور باشید رَوید و لوله های خود ببندید به دستوراتِ پیغمبر بخندید مخور ای دوست، گول حرف او را مَبین پُردانه این دامِ عَدو را اگر داری به دل، حُبّ پیمبَر مگو : فرزندِ کمتر هست بهتر بگو: فرزند باشد یک امانت بُوَد حفظ امانتها عبادت مترس از مشکلات اقتصادی بکُن بر خالق خود اعتمادی بدن قدر پدر، جانِ برادر مُهیّا کرده از بهر تو همسر چه بسیارند افراد مجرّد که از سی هم نموده سنّشان رَد ولی جرأت ندارد نزد بابا زَنَد حرفیّ و گیرد حقّ خود را اگر گوید: منم محتاج همسر دهانش میده بوی شیر مادر! خدا را شکر میکُن از تهِ دل که نصف دین تو گردیده کامل بخوان درس و بترس از حیّ یکتا مترس از حرفهای مفت و بیجا یکی گوید: دهانت میده بو شیر یکی گوید: شَوی از زندگی سیر یکی گوید: پسر، کو ملک و باغت به خود رحمی بکن، کو نان داغت یکی گوید: دراین دوران سختی نبینی روی و بوی نیکبختی  یکی گوید: زن و بچه قراره دمار از روزگارت دربیاره برادر جان بگو با یار و دشمن توکّل بر خدایم می کنم من به سوی درگهِ او رو نمایم رسانَد روزیِ خود را برایم تو ای بیهوده گو ایمان بیاور خدا هم می شود بهرِ تو یاور مبارک باد این پیوند مسرور شود چشم حسودان جملگی کور خدایا حاجتِ ما را روا کن به میثم کودکی صالح عطا کن بحمدالله خداوند دعای آن شبِ مرا بیش از ده برابر مستجاب نمود! و خانواده او هم اکنون یکی از پرفرزندترین خانواده های ایرانی می باشند کافی است واژه (محمدمسلم وافی) را در نِت سرچ کنید احمدیاسر وافی یزدی
پدربزرگ عیالِ بنده، هفده فرزند دارند در عروسیِ یکی از دخترانش از او پرسیدم آیا می توانی نام هفده نفر را بدون اشتباه بگویی؟ گفت: نه! گفتم اجازه می دهی من نامهایشان در به شعر در بیاورم؟ گفت: آری من هم هفده فرزند و دوازده نوه و یک نتیجه اش را به شعر در آوردم البته این قضیه به سال ۷۵ مربوط می شود و گر نه در این ۲۴ سال نوه های و نتیجه ها مضاعف گردیده اند: می شمارم از برایت، نامهای خوب و زیبا نام هفده تن که هستند از تبار و نسل زهرا (س) قاسم و مهدیّ و هادی، اکبر و اصغر، رقیّه فاطمه راضی رضا و شهربانو و سمیّه خسته گشتم از شمردن، زینب و اِنسیّ و زهرا چند تا شد تا به حالا؟ ممّد و مرضیّ و صغری جمله اطفال یکی باشند و هفده مرد و زن نام زیبا و شریف آن پدر، سیّدحسن چار تن دارای اولادند زین جمع فراوان من شمارم یک به یک را گوش دارید ای عزیزان: اعظم و کلثوم و مریم، مصطفی فاطی حمید یک سعید و یک سعیده یک حسن با یک مجید تا به اینجا ده عدد شد، ای عزیزم یاد گیر باز هم مانده، یکی اسماعیل و دیگر امیر آمنه تنها نتیجه، هست او فرزندِ یاسر کیست یاسر؟ آنکه باشد شاعر اندر قرن حاضر! ای خدا، هر سی نفر را در پناهت حفظ فرما بی زنان را همسری دِه، دختران را شوی زیبا هریکی را غنچه هایی خوب و زیبا و مؤدّب تا که من گویم براشان شعرها هر روز و هر شب جمعه هست و روز شادی، روز دامادیّ اکبر از خدا خواهم که باشد نیکبختیشان مقدّر سنّت پیغمبری را کرده او امروز اجرا تا ابد ای ربّ دانا هر دو را محفوظ بنما این گلستانِ پُر از گل، وَه چه زیبا و قشنگه! هر که گوید غیر از این را، واقعاً کم عقل و خِنگه جمله سادات حسینی، جمله از خوبان دنیا جمله گلهای بهشتی، جمله از اولاد زهرا (س) باغبانِ این گلستان، همّتش باشد فراوان دوست دارد شاعری را که بگوید مدح خوبان حرف بسیار است لیکن خسته کردم من شما را رحمت حق بر کسی که گوش دارد حرف ما را (النّکاحُ سنّتی) را در عمل اجرا نماید بهر سربازیّ مهدی جُند کارامد بزاید ای عزیزم فقر نَبْوَد مانع از تزویج زیرا گفته رحمان در کتابش: (یُغْنِهِم من فَضْلِه) را کودک دیندار و مؤمن کم بود در این زمانه پس بیا و شیعیان را بیشتر کن مخفیانه! کن توکل بر خدایت بیشتر کن بچه هایت تا بخوانم من برایت از رسولش یک روایت گفت پیغمبر که باشد افتخارم در قیامت بر جمیع خلقِ دنیا، کثرتِ افرادِ امّت خالق یکتای ما هم دوست دارد بچه ها را دوست دارد بوستان را دوست دارد غنچه ها را غنچه ها چون بیشتر شد قلب گلها شاد گردد از گیاه هرزه دیگر بوستان آزاد گردد هرزه باشد دشمنِ گل دشمن شادیّ بلبل گرچه گوید گل دوتا بس، لیک بازی میکند رُل چون گلستان گشت خلوت می کند مکرش نمایان زان سپس دیگر نماند غنچه ای اندر گلستان با گیاه هرزه گویم: چون نداری طاقت گل بوستان را ترک بنما تا شود خوشحال بلبل هرزه ی بیهوده گو را عقل باید تا بداند ماهیِ دریا و کِرمِ خُرد، بی روزی نماند ای خدا ای رازق ما ای کریم و ای توانا ای که هستی بی نیاز و بر امور بنده دانا حفظ بنما دین ما را، نسل دشمن ریشه کن کُن مؤمنان پیروز گردان بیشتر ایمان من کن مرحبا ای یاسرِ من، بَه چه اشعاری سرودی! کید مکاران و مکرِ ناکسان رُسوا نمودی احمدیاسر وافی یزدی سال ۱۳۷۵
ن: نادِ علیّاً مظهرَ العجائب تَجِدهُ عوناً لَکَ فِی النوائِب ا: از همه ی خلق خدا برتر است وارث و دُردانه ی پیغمبر است ص: صحنه ی خندق شده عنوان او کعبه بُوَد زائرِ ایوان او ر: روشنیِ قلب و دل و جان، علی دستِ خدا، مظهرِ ایمان، علی ا: از حَدَث و رجس و پلیدی جداست گر چه خدا نیست، ولی باخداست ل: لال ز توصیف صفاتش، همه همسرِ محبوبِ دلِ فاطمه (س) د: در دو جهان، پشت و پناهِ من است عبدم و او سَرور و شاهِ من است ی: یاد علی، عینِ عبادت بُوَد مایه ی خیرات و سعادت بُوَد ن: نورِ دلِ حضرتِ خاتَم، علی سَروَرِ خوبانِ دوعالَم، علی ا: از کرمش قاتلِ او در امان در حرمش، شاد دلِ شیعیان ن: نور وجودش به جِنان، جای شمس بعدِ نبی، افضلِ اصحابِ خَمس ص: صوت خدا، لَحنِ صدای علی کعبه شده خلق برای علی ا: ابرِ کرم قطره ی دریای او دستِ خدا، دست توانای او ر: رایحه ی عشق وَزَد از نجف داده مرا حُبّ و ولایش شرف ی: یارِ غریبان و ستمدیدگان مایه ی آرامشِ غمدیدگان ق: قدرت او، مظهرِ قهرِ خدا خشم و رضایش همه بهرِ خدا م : ماه، چراغِ حرمِ حیدر است خضر، گدای کَرَمِ حیدر است ی: یاسر اگر سنگدل و روسیاست چشم امیدش به نگاه شماست
زیباترین عبارت دنیاست: (یاعلی) وردِ زبان حضرت زهراست، (یاعلی) یک (یا علی) معادلِ (اللهُ اکبر) است زیرا علی برای خداوند، مَظهَر است نزد خدا، محبّت مولا خریدنی است پاداشِ شیعه ی علی حَقّا که دیدنی است با حُبّ او کسی به جهنّم نمی رود در وادیِ شقاوت و ماتَم نمی رود سرمایه ی محبّتِ مولاست دین من (حیدر مَدَد) بُوَد سخنِ آخرینِ من هر آن کسی که حُبّ علی نیست در دلش بیزارم از قیافه و از قلبِ غافلش در این جهانِ فانی و دنیای بی وفا ذکرِ (علی علی) دهد روح مرا صفا ای منکرِ ولایتِ مولای عالَمین از چاه سر بُرون کن و خورشید را ببین تنها صراط و راه نجات است، مرتضی سرچشمه ی وجود و حیات است، مرتضی مستِ مِیِ محبّت او گشته جبرئیل شیران پهلوان همگی نزد او، ذلیل واضح ترین نشانه ی حق بودنش: غدیر تنهاترین خلیفه و والاترین امیر سِحرِ بیانِ حضرت مولا عجیب بود با این همه فضائلِ بی حدّ، غریب بود! وقتی خدا به نام علی می خورَد قسم بهتر همان که من به زمین وا نَهَم قلم! یار یتیم و دشمنِ مستکبران علی است امّیدِ قلبِ خسته ی مستضعفان علی است احمدیاسر وافی یزدی
احادیث اهل بیت علیهم السلام @Pure_hadiths
عازمِ مشهدُ الرّضا(ع) هستم از شرابِ محبّتش مَستم لحظهٔ دیدن ضریحش را ندهم من به ثروت دنیا یاسِ خوشبوی خطّهٔ ایران محور دین و مایهٔ ایمان رمز عشق است و راز بی تابی عاشقِ او اسیر بی خوابی ضامنِ کلّ معصیت کاران چون بهارِ پُر از گل و باران از فروغِ نگاهِ او، عالَم می شود خالی از غم و ماتم حُبّ او مایهٔ غرورِ من است نامِ او باعث سرور من است یادِ او می دهد دلم تسکین نیستم جز گدایَکی مسکین دوست دارم که لحظهٔ آخر چشمم افتد به چهرهٔ دلبر راه من جز مسیر مولا نیست رهبری بهتر از امامم کیست؟ یاسر از حضرت رضا (ع) خواهد که همیشه ز شیعیان باشد
من و دوستان در مشهد مقدس
السلامُ علی اُمّ الفضائل و المصائب مردِ میدانِ بَلا، یک خانم است جمله مردان در وجودِ او گم است او ز زهرا خورده شیر و گشته شیر! همچو حیدر، ناصِرُ الحقّ و دلیر رَهرُوِ راهِ حسین بن علی (ع) امرِ مولا را نگفته جز بَلی آسمان در حیرت از ایمانِ او کهکشان ها بیتی از دیوانِ او لب چو بر فرعونیان وا می کند بر فراز خطبه غوغا می کند از کلامش شام و کوفه، گریه کرد شادیَش تبدیل شد بر رنج و درد فکر و ذهنِ شامیان، تعمیر شد زینتِ مولا علی، تعبیر شد شاهدِ صد داغِ سوزان بوده است😭 مادرِ اطفالِ عطشان بوده است آتش اندر خیمه ها افتاده بود😭 نازدانه زیر پا افتاده بود روضه بس کن، طاقتم لبریز شد قلبم از اندوه و غصّه، ریز شد احمدیاسر وافی یزدی
هوای برفیِ مشهد الآن
وقتی کسی می گوید: خدا نیست، من به او می گویم: همین سخنت محکمترین دلیل بر وجود خداست! و وقتی با تعجب می پرسد: چگونه ( خدا نیست ) محکمترین دلیل بر وجود خداست؟! در جوابش این مثال را می زنم: فرض کن به درب خانه یکی از دوستانت می روی و وقتی در می زنی، دوستت از پشت در جواب می دهد: (من نیستم!) شما به جای اینکه حرفش را باور کنی و برگردی، دوباره در می زنی و وقتی دوستت می گوید: مگر نگفتم: من نیستم؟ شما می گویی: اتفاقاً همین ( من نیستمِ ) تو محکمترین دلیل بر بودن توست! وقتی یک کافر هم می گوید: خدا نیست، با چه چیزی می گوید؟ با زبان؟ مگر زبان چیست؟ یک تکّه گوشت ۵۰ گرمی! آیا یک تکه گوشت می تواند سخن بگوید؟! لابد می گویید: با کمک ارتعاشاتی که توسط تارهای صوتی ایجاد می شود. آیا تار می تواند سخن بگوید؟! لابد می گویید: آن ارتعاشات به کمک لب و دندان و حلق به حروف الفبا تبدیل می گردد. آیا لب و دندان و حلق که گوشت و استخوانند، می توانند سخن بگویند؟ چه کسی به این موجودات بی جان، قدرت تکلم داده؟ آیا خود انسان به خودش قدرت تکلم داده؟! انسانی که اصلاً نمی داند تارهای صوتی چیست یا فقط اسم آن به گوشش خورده، چطور می تواند قدرت تکلم را در خود ایجاد نماید؟! ساده است اما قابل دقت پس: همین که کسی می گوید: (خدا نیست) یا (من خدا را قبول ندارم) یا (اینها همه خرافات است) همین جملات، محکمترینِ دلیل بر وجود خدا و خرافه نبودنِ اوست! اگر لال بود، راحت تر می توانستیم نبودنِ خدا را باور کنیم😃
فکر دنیا را ز قلبت کن برون عاقبت: اِنّا اِلَیهِ راجِعون راه و رسم بندگی را پیشه کن در زمین و آسمان اندیشه کن شاهدِ اعمال ما باشد خدا پس مشو یک لحظه از تقوا جدا تا توانی از خدا غافل مشو جز صراط حق، رَهِ دیگر مرو هر که باشد پیروِ پروردگار می شود در هر دو دنیا، رستگار طِی مکن راهی بدونِ رهنما غرق گردد کشتیِ بی ناخدا هستیِ خود را فدای حق بکن ریشه ی شیطان بِکَن از بیخ و بُن مُستَمِرّاً از خدا یاری بجو رازهایت را فقط با او بگو از علی آموز اخلاصِ عمل تا شود دنیا به کامت چون عسل سختی و دشواریَت آسان شود چشمِ گریانِ دلت خندان شود با خدا باشی، خدا هم با تو هست می دهی هر مشکلاتی را شکست یا علی گویان به دریا دل بزن بر دهانِ بازِ شیطان، گِل بزن احمدیاسر وافی یزدی
آیا برادر و خواهر نامحرم هم داریم؟!؟ اگر برادر و خواهر را اینگونه تفسیر کنیم: (دختر و پسری که پدر و مادرشان، زن و شوهرند) پاسخِ سؤال، آری است طبق تعریفِ فوق، ما چهارجور برادر و خواهر داریم: ۱- برادر و خواهری که در پدر و مادر مشترکند. مانند غالبِ برادر خواهرها ۲- برادر و خواهری که پدرشان یکی ولی مادرشان جداست ۳- برادر و خواهری که مادرشان یکی ولی پدرشان جداست سه قسم بالا با هم محرمند اما دختر و پسری که پدرِ یکی شوهرِ مادرِ دیگری است ولی نه در پدر با هم مشترکند نه در مادر، با هم محرم نیستند و حتی می توانند با هم ازدواج کنند مثال: علی و فاطمه زن و شوهر و دارای یک پسر به نام حسن هستند حسین و زینب زن و شوهر و دارای یک دختر به نام زهرا هستند فاطمه و حسین فوت می کنند علی با زینب ازدواج می کند حسن و زهرا با هم محرم نیستند زیرا پدر یکی زنده و پدر دیگری مرده است و همچنین مادرهایشان پس نه پدرشان یکی است نه مادرشان ولی اگر زینب از علی صاحب یک دوقلو به نام محسن و حُسنا شود محسن با زهرا محرم است؛ چون مادرشان یکی است و حسن با حُسنا محرم است؛ چون پدرشان یکی است حال اگر حسن و زهرا با هم ازدواج کنند و صاحب فرزندی به نام محمد شوند، حدس بزنید محمد، محسن و حُسنا را با چه لقبی صدا می زند؟ دایی یا عمو و خاله یا عمه؟!؟ درست حدس زدید! محسن هم عموی محمد است هم دایی او و حُسنا هم عمه محمد است و هم خاله او ! احمدیاسر وافی یزدی