eitaa logo
وقف اهل بیت "علیهم السلام"
2.1هزار دنبال‌کننده
710 عکس
176 ویدیو
27 فایل
#فرزندِ_فاطمه_علیها_السلام علامه سید مرتضی عسکری : در اوایل تکلیفم روی پیشانی با انگشت خود نوشتم وقف؛ وقف اهل بیت علیهم السلام و شیعیان اهل بیت. 📚 سیر مطالعاتی آثار علامه عسکری رحمه‌الله @mahdiyareazizam12
مشاهده در ایتا
دانلود
▪▪▪▪▪ ۴ 🔹بهره نجستنِ فرستاده ی عمرسعد از ارشادِ حبیب بن مظاهر. 🔹رسیدن به مقام عزت و کرامت در پرتوی یاری کردن امام علیه السلام در کلام حبیب بن مظاهر. ▪عمر سعد پس از بازگشت بدون نتیجه ی کثیربن عبدالله، قرة بن قيس را دوباره خواست و به او گفت: وای برتو ای قرة! به دیدار حسین برو و از او بپرس برای چه آمده و چه میخواهد؟ ▪قره بن قیس حرکت کرد و چون چشم امام حسین علیه السلام به او افتاد، فرمودند: او را می شناسید؟ ▪حبیب بن مظاهر گفت: آری؛ این مرد تمیمی و از تیره حنظله و از خواهرزاده ی ماست. من او را نیک رأي و خردمند میدانستم و باور نداشتم کارش به اینجا بکشد.! ▪قرة بن قیس آمد و رسید و بر حسین علیه السلام سلام کرد و پیام عمر سعد را به حضرت رسانید. ▪امام علیه السلام به او فرمود: مردم شهر شما ، همین شهر، به من نوشتند که به سوی ما بیا. اکنون اگر نمی خواهند و مرا نمی پسندند، بازمیگردم. ▪سپس حبیب بن مظاهر به قرة، فرستاده ی عمر سعد گفت: وای بر تو ای قرة بن قیس! کجا میروی؟ نزد این قوم ستمگر ؟ این مرد (امام حسین علیه السلام ) را یاری کن که خدا بوسیله پدرانش تو و ما را باهم و کرامت بخشد! قرة گفت: نزد فرمانده ام میروم و پاسخ پیامش را می رسانم و تصمیم میگیرم. ▪قرة بن قیس نزد عمر سعد بازگشت و پیام امام علیه السلام را رسانید و عمر سعد به او گفت: امیدوارم که خداوند مرا از جنگ و قتال با حسین رهایی بخشد. @vaghfeahlebeyt
-۷ ◀ هفتم محرم الحرام؛ در روزی که گذشت بستن آب به روی عترت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم ◀ تحقق نفرین سیدالشهدا علیه السلام بر دشمن دین خدا ⬛ از حمیدبن مسلم روایت شده است که؛ ابن زیاد به عمر سعد نوشت؛ امابعد، حسین و یارانش را از دسترسی به آب محروم کن. نباید قطره ای از آن بنوشند. ⬛ عمر سعد نیز عمرو بن حجاج را با پانصد سوار مأمورشریعه فرات کرد تا درآنجا موضع بگیرند و بین حسین علیه السلام و یارانش با آب فاصله بیاندازند که نتوانند قطره ای از آن بنوشند.! این اقدام سه روز قبل از کشته شدن حسین علیه السلام( روز هفتم محرم) بود. ⬛ دراین هنگام عبدالله بن حصین فریاد زد؛ حسین! آیا این آب را نمی بینی که چون گستره آسمان ،صاف و گسترده است؟ بخدا سوگند قطره ای از آن را نمی نوشی تا تشنه بمیری! راوی پس از گستاخی دشمن دین خدا، نقل میکند که حضرت امام حسین علیه السلام به پروردگار متعال عرضه داشتند: خدایا! او را تشنه بمیران و هرگز نیامرز ...... ⬛ حمیدبن مسلم در ادامه نقل میکند که؛ بخدا سوگند پس از واقعه کربلا در بیماری عبدالله بن حصین به دیدارش رفتم و به خدای یگانه بی همتا سوگند که دیدم آب می نوشید تا باد میکرد و سپس آن را بالا می آورد و دوباره مینوشید تا پرآب میشد و سیراب نمی شد. این روند ادامه یافت تا این بیماری جانش را گرفت. 📚معالم المدرستین، ج ۳ ص ۱۰۷ علامه عسکری قدس سره @vaghfeahlebeyt
-۸ 🔹نمایشی دلاورانه حضرت ابوالفضل علیه السلام و همراهانش ،پس از بستن آب به روی اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم 🔹وفاداری نافع بن هلال با وجودتشنگی زیاد ◼ هنگامی که تشنگی بر یاران امام حسین علیه السلام دشوار آمد، حضرت برادرش عباس سلام الله علیهما را خواست و او را با سی نفر سواره و بیست نفر پیاده و بیست مشک ، مأمور آوردن آب کرد. آن ها شبانه رفتند تا نزدیک آب شدند. نافع بن هلال با پرچم پیش رفت.... ◼ عمرو بن حجاج (مأمور عمر سعد که با ۵۰۰ سواره شریعه فرات را به روی امام حسین علیه السلام و یاران بسته بود) گفت؛ که هستی پیش بیا ببینم، برای چه آمده ای؟ نافع: آمده ایم از این آب که بر روی ما بسته اید بنوشیم... عمرو بن حجاج:؛ بنوش که گوارایت باد. نافع بن هلال: نه، بخدا سوگند تا آنگاه که حسین علیه السلام و یارانش تشنه باشند قطره ای از آن را نمینوشم... ناگهان همگی بر او ظاهر شدند. عمرو گفت؛ نه، اینها نباید از این آب بنوشند. ما را در اینجا گذاشته اند تا آن ها را از آن محروم کنیم.... ◼ درنهایت ماموران امام علیه السلام پیش آمدند و به پیاده ها گفتند: مشک های خود را پرکنید‌. و آنها نیز به سرعت آب برداشتند به عمرو بن حجاج و یارانش به آنها حمله ور شدند و حضرت عباس علیه السلام و نافع بن هلال به مقابله پرداختند و از پس آنها برآمدند و با مشک های پر بازگشتند..‌‌‌... @vaghfeahlebeyt
▪▪▪▪▪ ٩ 🔹 امام حسین علیه السلام. ▪از هانی بن ثبیت که شاهد حسین علیه السلام بوده روایت کنند که گوید: حسین، عمرو بن قرضه را نزد عمر سعد فرستاد و گفت : "شبانه بین دو لشگر با من دیدار کن" عمر سعد با بیست سوار و حسین نیز با همین تعداد برون رفتند و چون به هم رسیدند، حسین به یارانش گفت از او دور شوند و عمر سعد نیز چنین کرد. گوید: به قدری دور شدیم که نه سخنشان را می شنیدیم و نه صدایشان را، و گفت و گوی آنان تا پاسی از شب به درازا کشید. سپس هر یک به مقرّ خود بازگشتند. ▪از عقبة بن سمعان گوید: همراه حسین شدم واز مدینه تا مکه و از مکه تا عراق با او رفتم و از او جدا نشدم تا کشته شد و همه ی گفت و گوهایش با مردم را شنیدم و هیچ جمله ای نیست که او در مدینه یا در مکه یا در طول راه یا در عراق و یا در لشگر گفته باشد و من نشنیده باشم. ▪آگاه باشید! به خدا سوگند آنچه مردم نقل می کنند و می پندارند که، می خواسته دستش را در دست یزید بن معاویه بگذارد یا به سوی یکی از سر حدّات مسلمین تبعیدش کنند! نه، او چنین پیشنهادی نداده است؛ بلکه او گفت: "مرا بگذارید تا در این سرزمین وسیع بروم و سرانجام کار این مردم را بنگرم"..... @vaghfeahlebeyt
▪▪▪▪▪ ١٠ ▪ابن مخنّف روایت کند و گوید: حسین و عمر سعد سه یا چهار بار باهم دیدار کردند و عمر سعد به ابن زیاد نوشت: "اما بعد، خداوند آتش این فتنه را خاموش کرد و وحدت کلمه پدید آورد و کار امت را اصلاح فرمود. این حسین است که به من پیشنهاد کرده تا (یا) به همان مکانی که از آنجا آمده بازگردد، یا به یکی از مرزهای مسلمین که خود می خواهیم تبعیدش کنیم و همانند یکی از مسلمانان باشد؛ هر چه به نفع آنهاست برای او، و هرچه به زیان آنهاست به زیان او هم باشد، یا به نزد امیر المومنین یزید برود و دستش را در دست او بگذارد و هرچه او نظر داد همان شود! این پیشنهاد باعث خشنودی شما و صلاح امت است". ▪گوید: ابن زیاد این نامه را خواند و گفت: "این نامه مردی است که خیرخواه فرمانده خود و و دلسوز کسان خویش است. آری پذیرفتم." در این حال شمر بن ذی الجوشن برخاست و گفت: "این را از او می پذیری، از او که اینک در سرزمین تو و در جنب تو فرود آمده ؟! به خدا سوگند اگر از محدوده تو برون رود و دستش را در دست تو نگذارد، البته که او به قوّت و عزّت شایسته تر و تو به ضعف و ناتوانی سزاوارتری! پس این جایگاه را به او مده که این کار ناشی از وهن و سستی است! بلکه او و یارانش باید تسلیم حکم تو باشند: اگر کیفر کردی صاحب اختیاری باشی، و اگر بخشیدی خویشتن دار! به خدا سوگند به من خبر رسیده حسین و عمر سعد در طول شب بین دو لشگر با هم می نشینند و گفت و گو می کنند!" ابن زیاد به او گفت: " خیلی خوب فهمیدی، نظر صحیح نظر توست!" 📚ترجمه معالم المدرستین، علامه عسکری قدس سره.، ص ۱۰۹-۱۰۷. @vaghfeahlebeyt
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 -١۱ ◼سخنان کوبنده و حماسی امام سجاد علیه السلام در مسجددمشق در زمان اسارت ◼ پس از شهادت سالارشهیدان و به اسارت رفتن کاروان عشق .... کاروان اسرا ابتدا به کوفه برده شدند و سپس به شهر دمشق برای طرح نقشه های خبیث و شیطانی حکومت یزید منتقل شدند.... ◼ امام سجادعلیه السلام پس از هتک حرمت سخنگوی یزید در مسجد جامع دمشق ، حمد و ثنای الهی را بجا آورد و فرمود: ای مردم ! ما شش خصلت داده شده ایم و هفت خصلت دریافت کرده ایم‌. علم ، حلم، جوانمردی ، فصاحت ، شجاعت و محبت در قلوب مومنین از بخشوده های خداوند بر ماست. و نیز وجود نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، صدیق ، جعفرطیار، اسدالله و اسدالرسول و سیده زنان هردوعالم فاطمه بتول و دوسبط این امت سرورانِ جوانانِ اهل بهشت، همگی از فضیلتهایی است که خدا به ما بخشیده است. حال هرکه مرا می شناسد که می شناسد و هرکه مرا نمیشناسد، من از حسب و نسب خویش آگاهش میکنم.... - من فرزند مکه و مِنایم - من زاده ی زمزم و صفایم - من پسر کسی هستم که زکات را در گوشه ی ردایش میبرد و می‌پرداخت. - من فرزند بهترین جامه پوش ردا بر دوشم. - من زاده ی بهترین نعل پوش برهنه پایم.... - من پسربرترین طواف گرِ سعيْ نمايم. - من فرزند آنم که حج گزارد و لبیک گفت..‌‌ فرارسیدن شب شهادت امام زین العابدین سجاد علیه السلام بر عموم محبین قرآن و عترت تسلیت باد... 🏴🏴🏴🏴🏴🏴 @vaghfeahlebeyt
با سلام. ▪️فرارسیدن ایام سوگواری سالار شهیدان #حضرت_اباعبدالله_الحسین_علیه_السلام را به محضر امام زمان ارواحنا فداه و تمامی محبّین قرآن و عترت علیهم السلام تسلیت می گوییم. ▪️ان شاء الله در شب های آتی، سلسله مباحثی تحت عنوان، #سفینة_النجاة از کتاب معالم المدرستین، ج ۳ (مقتل الحسین علیه السلام) تألیف علامه عسکری قدس سره تقدیم بزرگواران میشود. باتشکر و قدردانی از همراهی شما💐 @vaghfeahlebeyt
▪▪▪▪▪ ۱ 🔹روز دوم محرم ؛ رسیدن کاروان عشق به ▪در زمان رسیدن به سرزمین کربلا امام‌ حسین علیه السلام از همراهانشان پرسیدند؛ نام این مکان چیست؟ گفتند: کربلا. ▪حضرت فرمودند؛ هست کرب و بلا! پدرم هنگام رفتن به صفین (جنگ صفین رویارویی امیرالمومنین علیه السلام با معاویه علیه اللّعنة) از این مکان گذشت و من همراهش بودم که ایستاد و درباره ی آن سئوال کرد و چون نامش را شنید فرمودند؛ اینجا (کربلا) فرودگاه رکابشان است، اینجا ریزشگاه خونهایشان! و چون درباره آن سئوال کردند. ▪حضرت علیه السلام فرمودند: گرانمایگانی از آل بیت محمد صل الله علیه و آله و سلم در اینجا فرود می‌آیند. و بعد حضرت سیدالشهدا علیه السلام مشتی از خاک کربلا را برگرفتند و بوییدند، سپس فرمودند: به خدا سوگند! این همان سرزمینی است که جبرئیل علیه السلام به رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم گفت؛ که من در آن کشته میشوم! ▪مورّخین گویند؛ حضرت امام حسین علیه السلام سپس دستور دادند بارها را زمین بگذارند و آن در روز چهارشنبه اول محرم یا پنج شنبه دوم محرم سال ۶۱ هجری بود. ▪حضرت علیه السلام هنگامی که در کربلا فرود آمد به محمدبن حنفیه و گروهی از بنی هاشم نامه نوشت: اما بعد، گویا دنیا هرگز نبوده است و گویا آخرت همواره ثابت است. 📚معالم المدرستین ج۳، ص ۹۹ ؛ اثر ارزشمند علامه سید مرتضی عسکری قدس سره. @vaghfeahlebeyt
▪▪▪▪▪ ٢ 🔹ورود عمر بن سعد ملعون به کربلا. ▪طبری و دیگران می نویسند؛ روز بعد از آمدن امام حسین "علیه السلام" به کربلا، عمر بن سعد با چهار هزار نفر به آنها پیوست. او قرار بود ابتدا به فرمان عبیدالله بن زیاد با چهار هزارنفر به سوی دسْتَبا برود و با دیلمیان که آنجا را تصرّف کرده بودند؛ مقابله کند. ▪ابن زیاد فرمان حکومت ری را برای او نوشت و دستور حرکتش داد و او در منطقه حمام اعین اردو زد که بحث آمدن حسین "علیه السلام" به کوفه پیش آمد، و ابن زیاد او را خواست و گفت: به سوی حسین برو که چون از کار او فارغ گشتیم به محل مأموريت خود برو. ▪عمر سعد گفت: خدایت رحمت کند اگر ممکن است مرا معاف دار! ▪عبیدالله گفت؛ آری ، بشرط آنکه فرمانمان را به ما بازگردانی ! ▪عمر سعد با شنیدن این سخن گفت؛ امروز‌ مهلتم بده تا بیندیشم! و رفت تا با خیرخواهان خود مشورت کند. ▪عمر بن سعد با هر که مشورت می نمود؛ او را از مقابله با حسین "علیه السلام" نهی میکرد‌. ▪در ادامه عبد الله بن یسار جهمی گوید: هنگامی که عمر سعد مأمور شد تا به سوی حسین "علیه السلام" برود نزد او رفتم. گفت: امیر دستورم داده به سوی حسین بروم و من نپذیرفتم به او گفتم خدا راهنمایت باشد و هدایتت کند آری، مکن و به سوی حسین مرو! ▪عبدالله گوید: از خانه او بیرون آمدم که یکی نزد من آمد و گفت: عمر سعد مردم را برای مقابله با حسین دعوت می کند! نزد او بازگشتم مرا که دید روی بر گردانید، دانستم که عزم رفتن دارد و از نزد او بیرون آمدم.... ▪عمر سعد با چهار هزار نفر حرکت کرد و روز بعد از فرود حسین علیه السلام در نینوا به کربلا رسید‌‌. @vaghfeahlebeyt
▪▪▪▪▪ ٣ ▪عمر بن سعد پس از آمدن به کربلا عزرة بن قیس را خواست و به او گفت؛ نزد حسین برو و بپرس برای چه آمده و چه میخواهد؟ عزره که از نویسندگان دعوت نامه به امام حسین علیه السلام بود ، حیا کرد و از رفتن عذر خواست. ▪عمر سعد این مأموريت را به دیگر سران سپاه که از دعوت کنندگان حسین علیه السلام بودند، عرضه کرد که آنها نیز بی میلی نشان دادند و نپذیرفتند. ▪سرانجام کثیربن عبدالله که مردی بی باک بود و از هیچ کاری ابا نداشت، برخاست و گفت؛ من به نزد حسین میروم و بخدا سوگند اگر بخواهی او را ترور می کنم.! ▪عمر سعد گفت: نمیخواهم او را ترور کنی ولی برو و از او بپرس برای چه به اینجا آمده؟ کثیربن عبدالله حرکت کرد و ابوثمامه ساعدی او را دید و به حسین علیه السلام عرضه داشت که ؛ یا اباعبدالله! خدا سلامتت بدارد که شرورترین و بی باک ترین و خون ریزترین فرد روی زمین به سوی تو می آید. ▪ابوثمامه برخاست و به سوی کثیر رفت و گفت: شمشیرت را تحویل بده.! او گفت ؛ نه بخدا سوگند که این بی حرمتی است. من تنها یک پیام آورم. اگر گوش کنید پیامم را به شما می رسانم و اگر نپذیرید باز میگردم. ▪ابوثمامه به او گفت : پس من قبضه شمشیرت را میگیرم و تو خواسته ات را بیان کن. ▪کثیر گفت : نه، بخدا سوگند. دستت به آن نمی رسد. ▪ابوثمامه: پیامت را به من بگو تا بجای تو ابلاغ کنم، چون تو بدکار و تبهکاری و من نمی گذارم به حسین علیه السلام نزدیک شوی ! راوی گوید: کثیر بن عبدالله در نهایت نزد عمر سعد بازگشت و ماجرا را بیان کرد‌. @vaghfeahlebeyt
▪▪▪▪▪ ۴ 🔹بهره نجستنِ فرستاده ی عمرسعد از ارشادِ حبیب بن مظاهر. 🔹رسیدن به مقام عزت و کرامت در پرتوی یاری کردن امام علیه السلام در کلام حبیب بن مظاهر. ▪عمر سعد پس از بازگشت بدون نتیجه ی کثیربن عبدالله، قرة بن قيس را دوباره خواست و به او گفت: وای برتو ای قرة! به دیدار حسین برو و از او بپرس برای چه آمده و چه میخواهد؟ ▪قره بن قیس حرکت کرد و چون چشم امام حسین علیه السلام به او افتاد، فرمودند: او را می شناسید؟ ▪حبیب بن مظاهر گفت: آری؛ این مرد تمیمی و از تیره حنظله و از خواهرزاده ی ماست. من او را نیک رأي و خردمند میدانستم و باور نداشتم کارش به اینجا بکشد.! ▪قرة بن قیس آمد و رسید و بر حسین علیه السلام سلام کرد و پیام عمر سعد را به حضرت رسانید. ▪امام علیه السلام به او فرمود: مردم شهر شما ، همین شهر، به من نوشتند که به سوی ما بیا. اکنون اگر نمی خواهند و مرا نمی پسندند، بازمیگردم. ▪سپس حبیب بن مظاهر به قرة، فرستاده ی عمر سعد گفت: وای بر تو ای قرة بن قیس! کجا میروی؟ نزد این قوم ستمگر ؟ این مرد (امام حسین علیه السلام ) را یاری کن که خدا بوسیله پدرانش تو و ما را باهم و کرامت بخشد! قرة گفت: نزد فرمانده ام میروم و پاسخ پیامش را می رسانم و تصمیم میگیرم. ▪قرة بن قیس نزد عمر سعد بازگشت و پیام امام علیه السلام را رسانید و عمر سعد به او گفت: امیدوارم که خداوند مرا از جنگ و قتال با حسین رهایی بخشد. @vaghfeahlebeyt
وقف اهل بیت "علیهم السلام"
#مذاکره #امام_حسین عليه السلام با #عمر_سعد در شب #تاسوعا ... ✔️ هیهات من الذلة 💠 جبهه حق با باط
▪▪▪▪▪ ٩ 🔻 دست دادن سیدالشهدا علیه السلام با عمربن سعد در کربلا؛ دروغ بسیار بزرگی است که منحصر در برخی نظریات شخصیتهای سیاسی زمان ما نیست. 🔺بنگرید به کتاب معالم المدرستین ج ۳، علامه عسکری👇 🔹 امام حسین علیه السلام. ▪از هانی بن ثبیت که شاهد حسین علیه السلام بوده روایت کنند که گوید: حسین، عمرو بن قرضه را نزد عمر سعد فرستاد و گفت : "شبانه بین دو لشگر با من دیدار کن" عمر سعد با بیست سوار و حسین نیز با همین تعداد برون رفتند و چون به هم رسیدند، حسین به یارانش گفت از او دور شوند و عمر سعد نیز چنین کرد. گوید: به قدری دور شدیم که نه سخنشان را می شنیدیم و نه صدایشان را، و گفت و گوی آنان تا پاسی از شب به درازا کشید. سپس هر یک به مقرّ خود بازگشتند. ▪از عقبة بن سمعان گوید: همراه حسین شدم واز مدینه تا مکه و از مکه تا عراق با او رفتم و از او جدا نشدم تا کشته شد و همه ی گفت و گوهایش با مردم را شنیدم و هیچ جمله ای نیست که او در مدینه یا در مکه یا در طول راه یا در عراق و یا در لشگر گفته باشد و من نشنیده باشم. ▪آگاه باشید! به خدا سوگند آنچه مردم نقل می کنند و می پندارند که، می خواسته دستش را در دست یزید بن معاویه بگذارد یا به سوی یکی از سر حدّات مسلمین تبعیدش کنند! . . ✔️ هیهات من الذلة @vaghfeahlebeyt