eitaa logo
๛ وارستگی ๛
1.2هزار دنبال‌کننده
193 عکس
47 ویدیو
16 فایل
❖ وارستگی ๛ گلاسنهایت ๛ رهایی ๛ انقطاع ❖ ادمین: @alirooholamin (نقل مطالب، با ذکر لینک کانال بلامانع است) برچسب‌ها: عرفان | فلسفه | آوینی | انقلاب اسلامی | هایدگر | نیچه | گادامر | فردید | داوری اردکانی | فوکو | کانت | هگل | دکارت | هرمنوتیک | ملاصدرا
مشاهده در ایتا
دانلود
فردید: من اگر بخواهم بگويم كه اين " " كيست و چه موقعيتي الان در ملكت ما پيدا كرده مي‌گويم اين پوپر نسناس آخر زمان است. خدا نكند بيايد در متن جمهوري اسلامي.
فردید : در قرن هيجدهم اين " نفس اماره فردي" تبديل به " نفس اماره جمعي" مي‌شود. شعور و وجدان فردي دكارت تبديل مي‌شود به شعور و وجدان جمعي و اجتماعي. در اين شعورو وجدان جمعي ديگر ذكر و فكر هيچ و پوچ مي‌شود. در چه؟ در سياست، هنر هم تابع سياست است، فلسفه هم تابع سياست است. نه تنها هنر و فلسفه و سياست، علوم اجتماعي هم تابع سياست است. علوم طبيعت و رياضي هم تابع سياست است. اين سياست چه مي‌خواهد بكند ؟ تمام ميِ‌شود در تكنولوژي . بنده بارهاگفتم "ارس تكنوسكسولوژي" و"ارس سكسوتكنولوژي" ، هواي نفس، تكنيك و شهوات جنسي، يا ارس " سكسو" تكنولوژي ،‌اول سكس است،‌بعدش تكنيك، مثل هاليوود .
فردید: اين جامعه‌اي كه انسان آزاد باشد به آزادي شيطاني فاقد ذكر و فكر. انساني افسار گسيخته كه اگر اثري از دين و حقيقت مانده برود و نفس اماره آزاد باشد كه هر غلطي مي‌خواهد انجام دهد. نمي‌توانند موفق شوند. كه پوزه اينها را به خاك ماليد،‌و اگر من رفتم شما هستيد و خواهيد ديد كه درمتن تاريخ امروز پوزه اينها چگونه به خاك ماليده خواهد شد.
فردید: من با كسب فيض از دور، ‌از انفاس اولياست كه سخن مي‌گويم و با توجه به فقر ذاتي، فقر ذاتي محمدي. دقت مي‌كنيد كه چه مي‌گويم؟ با خودآگاهي و در مقام دفاع از حقيقت و طريقت و شريعت ديانت مقدسه اسلام حرف مي‌زنم و مقدم از همه اينها با دفاع ازولايت فقيه و نيابت امام عصر. تمام وجود من سالهاست، قبل از اينكه اين مسائل طرح شود دفاع از ولايت فقيه و نيابت امام عصر بوده است. مسئله اين نيست كه جبهه‌بندي در كار باشد. كار من است. بيست سال است كه غربزدگي را بنده طرح كردم، وقتي كه غربزدگي را گفتم " اجمال بعد التفصيل" بود. همواره گذاشتم تا وقتش بيايد. من بروم خواهند آمد كساني كه طرح خواهند كرد. سيري است، اينجا توكل مي‌خواهد، توكل است و ايمان است و گروشي است كه اول در جوانهاست. در اينجا غربزدگي را طرح كردم. بنده معتقدم از غربزدگي گذشتند. بارها گفتم كه فلسفه لازم است. علوم انساني و اجتماعي هم لازم است. براي چه؟ براي گذشت از فلسفه و علوم انساني !‌ معقول لازم است، ببينيد!‌مقام ولايت فقيه و نيابت امام عصر جامع معقول و منقول است. ولي جهت اصالتش "منقول" است. اگر معقول مطالعه نكرده بود و مدرس نبود سير نمي كرد در روايات و از روايات سير نمي‌كرد به منقول و نمي‌رفت به معني ، بيست سال مبارزه نمي‌كرد بر ضد غربزدگي، به اين معني كه بنده مي‌گويم. براي مبارزه لازم است كه معقول و منقول را هر دو درس بخوانند. البته جوانها كه شهيد مي‌‌شوند. معقول و منقول لازم نيست. نفس اينهاست كه ارشاد مي‌كند مردم را ، "خلق‌الله" به معني حقيقي لفظ را. مطهري، را دقت كنيد. او د رمعقول و منقول واردبود. ولي آن جهتي كه داشت چه بود؟ اصالت برايش منقول داشت. برايش كلام الله مجيد اصالت داشت. كلمات علي‌بن ابيطالب و ائمه اطهار برايش اصالت داشت. شما از نو نگاه كنيد، سلوك مطهري سلوك الي الله بود مخصوصا در اين اواخر. مخصوصا چند سال من دقت كرده بودم . با اين سلوك الي الله او را كشتند! كي بود كه كشت او را؟ نسناس زده. غربزدگي مضاعف مركب و بسيط قاتي پاتي نسناس زده.
فردید: من خوب، بعضي از آثار امام [خمینی] را مطالعه كردم و سخنانش را هميشه سعي كردم با گوش جان بشنوم- بقدرطاقت بشري و در جنب اولياء و اوصياء.
فردید: من فقط به منقول اصالت مي‌دهم. به "سمع" و به فقه و به روايات و احاديث، به قرآن.
داوری اردکانی: تکان دهنده ترین کتابی که خوانده­‌ام برادران کارامازوف داستایوسکی است. خواندن بینوایان از آن جهت در یادم مانده است که وقتی خواندنش را شروع کردم جز ساعت­هایی که خواب غلبه می­کرد آن را از دست ننهادم و تا پایان خواندم از کتابهای فلسفه کتاب اخلاق نیکوماک و فن شعر ارسطو بیشتر از هر کتابی تحسین مرا برانگیخته است. کتاب شرح اصول کافی ملاصدرا را هم اثری بسیار گرانمایه یافته­ ام اما کتابهایی که از آغاز جوانی همواره با آنها انس داشته‌ام دیوان حافظ و گلستان و شاهنامه فردوسی و بعدها بوستان سعدی و مثنوی مولانا و دیوان شمس تبریزی است. اکنون چون اسم شمس تبریزی را آوردم بد نیست که بگویم مقالات شمس را نیز یکی از خواندنی­ترین کتابها یافته­ ام.
وقتی خداوند با انسان ها به صحنه می آید.mp3
32.04M
انسانِ خلیفه الله بر زمین ارائه ی طرح بحث دانش بنیان در جمع شهرک سدید کرمان، حجه الاسلام نجات بخش در فضای رایج، سرمایه محور کار می شود و برای راه انداختن یک کار عموما سرمایه را مد نظر قرار می دهند. اما می شود آینده را با محوریت دانش به جای محوریت سرمایه پیش برد. مثلا برای ساختن هواپیما می گویند اینقدر سرمایه و امکانات می خواهد و بعد بر اساس سرمایه و امکانات نیرو انسانی گرفته می شود. اما در دانش بنیان باید چشم انتظار انسان بود و از انسان سوال کرد و جایی قرار می گیرید که این انسان پیدا شود. شما در هواپیما سازی انسان های توانمندی می بینید ولی به دلیل اینکه خود آن آدم دیده نشده است، شکوفایی برای آن انسان صورت نگرفته است. در دانش بنیان انسان راه حل است و در انتظار انسان می مانیم. و خداوند خود را با انسان ها نشان می دهد. @behyaarstf_ir،
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فقاهت، شرق‌شناسی یا هرمنوتیک 2 (پارت1).mp3
34.9M
🎧 💠 عنوان: فقاهت؛ شرق‌شناسی یا هرمنوتیک؟ جلسه دوم - پارت اول 🎙 حجت‌الاسلام نجات بخش 🗓 تاریخ: ۱۴۰۱/۱۱/۵ لینک جلسه قبل: eitaa.com/varastegi_ir/51 ‌ ‌
فقاهت، شرق‌شناسی یا هرمنوتیک 2 (پارت2).mp3
28.45M
🎧 💠 عنوان: فقاهت؛ شرق‌شناسی یا هرمنوتیک؟ جلسه دوم - پارت دوم 🎙 حجت‌الاسلام نجات بخش 🗓 تاریخ: ۱۴۰۱/۱۱/۵ لینک جلسه قبل: eitaa.com/varastegi_ir/51 ‌ ‌
👆به دلیل حجم بالا فایل را دو قسمت کردم
فردید: آنچه سالهاست براي من مطرح است و شما ديده‌ايد كه شعار مي‌دهم و اميدوارم كه تا حدي قبول شده باشد و بپذيريد اين را كه اين گذشت از غربزدگي منفك از شعور نيست "خودآگاهي لازم است" و اين گذشت از غربزدگي در اين است كه ما "انتظار آماده‌گر و تفكر آماده‌گر پس فردا" داشته باشيم. جهان امروز جهان " شدت" است. جهان " عسرت " است. جهان " ضراء" است. افق همه ما بايد با انتظار آماده‌گر و تفكر آماده‌گر و جهاد اكبر و اصغر، افق پس فرداي ظهور امام عصر باشد، عج الله فرجه. از بين رفتن شدت و ضراء امروزي، دردمندي لازم دارد. درد "فراق" . اين درد فراق مقتضي "خودآگاهي" و بالاتر از اين ، از براي سيرازخودآگاهي به دل‌آگاهي، "مرگ آگاهي" و "ترس آگاهي" است. جوانان ما مرگ آگاه و ترس آگاه هستند. جوانان مي‌روند شهيد مي‌شوند واين بزرگ سعادت است.
فردید: مرا گر تو بگذاري اي نفس سركش بسي پادشاهي كنم در گدايي بيامـــــوزمت كيمـــاي سعـــادت زهم صحبت بــد جدايــي، جدايـي هم صحبت ما اومانيسم غرب است. سياست و هنر غرب است. و مقدم از اين دو فلسفه غرب است. نخست موعظت پير مي‌فروش اين است كه ازمعاشر ناجنس احتراز كنيد معاشر ناجنس علوم انساني و فلسفه غربي است، نه علوم طبيعت و رياضي. معاشر ناجنس اين فضولات و اين قازورات علوم انساني غربي است. معاشر ناجنس اين اباطيل آخر زمان پوپر هاست.
فردید: هر كس در حد خودش جهاد اكبر و اصغر دارد. از بيست سال پيش كه غربزدگي را طرح كردم دلم مي‌خواهد كه در جهاد اصغر باشم. با خودآگاهي فلسفي، با خودآگاهي حكمي به چهار قسمتي كه گفتم. يكي هم جهاد اكبر است وآن مشتي است كه بايد زد توي دهان علوم انساني و تمام مدافعان علوم انساني غربي با خودآگاهي . در ره نفس كز و سينه مابتكده شد تير آهي بگشائيم-آه! - و غزايي بكنيم اين غزاي با " ز" كه جهاد است. كدام نفس؟ در ره غربزدگي مضاعف كز و سينه‌هاي ما بتكده شده تير آهي بگشائيم و ... ... سينه‌ها بتكده است، ببينيم كدام سينه‌ها بتكده است دانسته و ندانسته؟ دويست تاريخ غربزدگي است. صد سال تاريخ غربزدگي است.
هدایت شده از لب المیزان
🌸 🌸استاداصغرطاهرزاده 💠سوال شماره۳۴۴۷۶ 💠ما و دکتر رضا داوری اردکانی ⁉️سلام علیکم. با عرض شرمساری در ارتباط با مطالبی که در مورد جناب دکتر داوری اردکانی در کتاب «انقلاب اسلامی طلوع جهانی بین دو جهان» مطرح شد، چند مطلب را خدمت تان عنوان می کنم امیدوارم تذکرات لازم را مرحمت فرمایید: اولاً: این اشارات جنابعالی بود که ما متوجه اندیشه های بسیار بلند جناب دکتر داوری شدیم و توانستیم با این پدیدار به نحو خوبی ارتباط برقرار کنیم. و از این جهت از شما خاضعانه سپاسگزارم. بنده شخصاً نه تنها از ارادتم به انقلاب چیزی کم نشد بلکه چندین برابر شد. و لذتی که از کتاب «انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم» دکتر داوری یا آن مقاله ی ایشان در مورد امام خمینی «رضوان الله تعالی علیه» بردم وصف ناشدنی است. ثانیاً: آنچه که بنده با نظر به اندیشه‌ها و جایگاه جناب دکتر داوری متوجه شدم، این هست که ایشان در مواجهه با غرب و مدرنیته رسالتی را برای خودشان تعریف کرده اند تا هر چه بیشتر و بهتر ذات غرب و جهان مدرن و در نتیجه‌ درد و بلای «توسعه نیافتگی» و «بی تاریخی» که ما را دربرگرفته است را برای ما شفاف و روشن کنند تا ما عمیقاً و دقیقاً به یک خودآگاهی تاریخی نائل شویم. تا اینجا به نظرم ایشان سرآمد روزگار خودشان هستند و نظیر ندارند. کما اینکه «امام و رهبری» در مواجهه با چهره ی استکباری جهان مدرن و نظر به سنن الهی نظیر ندارند. و «حاج قاسم» هم به عنوان بازوی امام و رهبری در مواجهه با خنثی کردن نقشه های استکبار در منطقه نظیر ندارد. لذا با در نظر گرفتن این نکات ما متوجه می شویم که خدای متعال برای مواجهه با غربی که چهره ها و اضلاع گوناگونی دارد، شخصیت های تاریخیِ مختلفی را پروریده و وارد میدان کرده که هر کدام گوشه ای از کار را گرفته و با همدیگر «پازل» جبهه ی نورانی و تاریخی انقلاب اسلامی را تشکیل داده اند. از نظر این حقیر دلیری و روح حماسی و انقلابیِ عجیبی در اندیشه و شخصیت جناب دکتر داوری در مواجهه با تفکر فلسفی غرب پنهان است. کافی است به حکم «تعرف الاشیاء باضدادها» ببینیم چه شخصیت ها و جریاناتی به خون ایشان تشنه هستند! حال که جناب دکتر داوری ما را به خوبی بیدار می کنند و متذکر دردها و مسائل و مشکلات تاریخی مان می کنند، اینجاست که باید عمیقاً متوجه جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی باشیم به عنوان راه خروج از باتلاق توسعه نیافتگی و حبل اللهی که از افق آینده و پس فردای تاریخ به سوی خرابه ی امروز ما تابیده تا ما راه نجات را ماوراء دوگانه های «توسعه یافته و توسعه نیافته»، «سوژه و ابژه»، «تضاد سنت و مدرنیته»، پیدا کنیم و از درد و بلای بی تاریخی و نومیدی نجات پیدا کنیم و در حلقه و قوس و خط توحیدی که بین گذشته و آینده و بین حضرت آدم تا حضرت مهدی علیهما السلام وجود دارد، قرار بگیریم. ان شاءالله طبیبِ عشق مسیحا دَم است و مُشفِق، لیک/ چو دَرد در تو نبیند که را دوا بکند؟ یا به قول دکتر داوری: «اگر درد را احساس کردیم درمان هم میسر می شود» حرف زیاد است. جهت جلوگیری از اطاله کلام، به همین اندازه اکتفا می کنم. عذرخواهم. ✅باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدلله بسیار خوب متوجه جایگاه استاد عزیز جناب آقای دکتر رضا داوری اردکانی شده‌اید. حقیقتاً ایشان با نظر به تجربه‌ای که بنده نسبت به ایشان داشته و دارم، شخصیتی می‌باشند رازگونه و فوق‌العاده عمیق، و اگر بخواهیم در این زمانه و در این تاریخ، سالکی را مدّ نظر آوریم که در عین جهانی‌بودن نسبت به درک انسان نسبتی اساسی با حقیقت داشته باشد و دغدغه هدایت بشرِ امروز در او فعّال و سرزنده باشد؛ بنده آقای دکتر رضا داوری را می‌دانم. اگر گفته شده است: «گویا ولیّ شناسان رفتند از این ولایت»، به جهت آن است که ما هنوز در سلوک فردی به دنبال سالکان هستیم. در حالی‌که حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و رهبر معظم انقلاب«حفظه‌الله‌تعالی» در جای خود با آن نحوه سیاستمداری و دکتر رضا داوری با آن نحوه اندیشه‌ورزی، سالکان این روزگارند.به نسبت دکتر داوری با آوینی و سخنانی که ایشان بعد از شهادت آن شهید بزرگوار فرمودند، نظر کنید تا معنای حضور تاریخی دکتر داوری را بیابید. موفق باشید        🌐http://lobolmizan.ir/quest/34476 🔻کانال لب المیزان ‌ 📱 @lobolmizan 🔻کانال صدای لب المیزان 📱 @sound_lobolmizan
فردید: توجه كنيد! تفتازاني مي‌گويد انسان محكوم به اختيار است. ژان پل سارتر هم مي‌گويد انسان مجبور به آزادي است. تفتازاني وقتي مي‌گويد انسان محكوم به اختيار است، محكوم به اسمي است كه مظهرش است. ژان پل سارتر محكوم به اسم ديگري است. اعلاميه جهاني حقوق بشر محكوم به اسمي است كه غرب جديد مظهرش است. تمامش نفس اماره است، تمام است ، ژان پل سارتر نفس آخرش را مي‌كشد. الاغ دجال آخر زمان است سارتر و همين اعلاميه جهاني حقوق بشر را مطلق مي‌كند در افسار گسيختگي. آزادي از چي؟ از خداي پريروز. برابري در چي؟ در آزادي از" الله" پريروز و پس فردا. برادري درچي؟ در " يوم يفرالمرء من اخيه "( عبس 34 ).
فردید: تا آنجايي كه "اسم" را فراموش كرديم، مي‌آييم "آزادي" در اعلاميه جهاني حقوق بشر را با آزادي در قرآن از سنخ واحد مي‌گيريم!‌ نخير، يكسان نيستند. ذات اعلاميه جهاني حقوق بشر شيطاني است. ذاتش در بيدادي است، حالا شما اعلاميه جهاني حقوق بشر را مراعات كنيد يا نكنيد. روابط بين انساب خوب، هست - ملل را من انساب مي‌گويم- ولي اگراعلاميه جهاني حقوق بشر ادامه پيدا كند، شكست اعلاميه جهاني حقوق بشر در خودش است. به شهادت روابطي كه بشر با هم دارند. آزادي بله! آزادي از آزادي غربي، آزادي مستلزم با بندگي است. بندگي عبارت از مراعات "حق الله" است. در اعلاميه جهاني حقوق بشر حق ‌الله كه نيست، هر چه هست "حق‌الناس" است. كه آن حق‌الناس در"حق‌النسناس" مسخ شده است. مرتب شعار مي‌دهند "حقوق طبيعي ناسوتي" اصالت دارد! از "حقوق الهي" خبري نيست. آنچه فساد و بي عدالتي است با اعلاميه جهاني حقوق بشر شروع مي‌شود. خدا كند كه انسان آزاد شود از اين آزادي. دوره جديد،‌آزادي از آزادي قرون وسطي است. امروز اميدوارم كه همه بشر هر روز طالب اين باشند: " آزادي از اين آزادي از اين آزادي". دوره جديد جهاد با جهاد با نفس است. امروز دين حقيقي كه اينجا سؤال كرديد- عبارت است از"جهاد با جهاد با جهاد نفس"! بنده مي‌خواهم اين را معني كنم به انقلاب اسلامي و به رهبري مقام ولايت فقيه و نيابت امام عصر.
"دور زندآگاهانه" 1- از باطن به ظاهر و بالعکس 2- از حضور به حصول و بالعکس 3- از وحدت به کثرت و بالعکس 4- از کل به جزء و بالعکس 5- از کلی به جزئی و بالعکس(از سمع به بصر) 6- از معنی به مفهوم و بالعکس 7- از درایت به روایت و بالعکس 8- از منقول به معقول و بالعکس 9- از فقه اکبر به فقه اصغر و بالعکس 10- از تفصیل به اجمال و بالعکس 11- از برهان لم به برهان ان و بالعکس 12- از وجود به موجود و بالعکس منبع: یادداشت استاد فردید روی جلد داخلی کتابی از کتابخانه ایشان را با عنوان " Der Hermeneutische Zirkel" نوشته " John c.maraldo "
ترجمه یا گزارش استاد فردید از عبارت معروف هیدگر در مصاحبه با اشپیگل: " اگر بخواهم بطور مختصر و فشرده بشما پاسخ بدهم آنچه خود حاصل مقامات طولانی فکری است باید بشما بگویم فلسفه امری نیست که بدان بتوان در اوضاع و احوال کنونی جهان بطور بیواسطه و مباشره منشاء اثر قرار گرفت و این امر نه فقط در مورد فلسفه بلکه در مورد هر گونه سعی و کوشش و تلاش صرف بشری نیز صادق است باز هم تنها خداست که ما را رهائی تواند بخشید برای بشر امروز دو مقدور و دو امکان وجود دارد یکی آنکه در انحطاط با غیاب خدا همچنان به اصرار در نیست انگاری خود ادامه دهد و دیگر آنکه همواره بیشتر به پرسش آماده گر حکمی و هنری ظهور خدا اهتمام ورزد" منبع:یادداشت استاد فردید در حاشیه کتابRéponses Et Questions Sur L'Histoire Et La Politique
فردید: ته دیگ که سفت و سیاه شد به فارسی میگویند "بقران" و "بکران". من این یهودی و ماسونی زدگی را – قبلا در خودم – حکم بقران می دانم. چی هست که میخواهید پاک کنید و تهذیب نفس کنید؟ چنانکه بارها خمینی بزرگ – خمینی فقید – بیان فرمودند. مگر کار آسانی است که انسان در این غربزدگی مضاعف جهان – که در بحران است خوشبختانه – خودش را بتواند تهذیب کند. گاهی هم یکدفعه خدا – اینها دیگر حوالت است – مشیت خدا بر این قرار می گیرد. یک انسانی که ممکن است سواد هم نداشته باشد، انسان نگاه می کند می بیند مهذب شد. بعدش میرود تزکیه.
فردید: بار سنگین غربزدگی مضاعف جدید با این انقلاب اسلامی – و فریاد میزنم – و با خمینی است که سخت مبانی اش به تزلزل افتاده
ملاصدرا و ابن سینا در آخرین سخنرانی فردید "حالا من حرفم اینست: مساله... یکدفعه شما خیال کنید خب یونان است و طاغوت یونان آمد در اسلام، پس بنابراین شما می گوئید نظر به اینکه یونان آمد در اسلام پس ملاصدرا غربزده بود ؟ نه، نه، نه، بارها نه! {طاغوت} آمد همه جا، به یونان آمد، جای دیگر آمد، {با اسلام} همه رفت، طاغوت یونان رفت، جایش را الله گرفت. این مساله ساده است، ببینید الآن غربی ها تمام جهان را می روند جستجو و پژوهش می کنند، دائره المعارف می نویسند ، همه و همه – حوالت چنین است – و مظهر اسمی هستند که می رود به اسم دوره جدید که مدارش برموضوعیت نفسانی و نفس اماره است شروع میکند حرف زدن. اسلامش باشد یا غیر اسلامش"..... " شما میگوئید – معمولا هم هست و نسنجیده و نفهمیده و شاید هم با سوءنیت – آمده اند گفته اند {شما میگوئید} فلسفه آمده در اسلام ، تو هم که طاغوت می گیری فلسفه را پس اسلام طاغوت زده است!؟ به یکی هم کسی سوال کرده گفته از خودش سوال کن، نمی دانسته من چه می گویم – و اسمش را هم نمی آورم – چیزی نیست ها – بعضی ها می گویند شاگرد من است – ولی ایشان استاد بزرگوار، هر چه میخواهد باشد، اسم و فعل و حرفش ربطی به من ندارد و به شاگردی من ندارد – دکتر داوری، علامه بزرگوار آقای دکتر داوری – نه! توجه کنید بنده وقتی گفتم طاغوت ، کلمه تئوس یونانی زئوس است. درست است که کتب یونانی ترجمه میشود ولی طاغوت میرود، جایش الله می گیرد . ای آقا ملا صدرا خدایش الله است، بوعلی سینا خدایش الله است، نه خدای افلاطون و ارسطو. {هر چه} آمده - عجیب است - هر چه آمده در ادوار اسلام، اول الله است. حالا بعد از این، غربزدگی که تا دوره مشروطه در اسلام نیست ولی همینطور که پیش بینی شده – کلام الله مجید، شیعه و بقیه گفتند – هر چه تاریخ جلو آمده در اسلام تباهی و فساد آمده، معناش این نیست که این تباهی و فسادی که در اسلام آمده تا دوره قبل از مشروطه – دوره قاجار و از این زهرماری ها – معناش این نیست که غربزده شدند. اینها با اینهمه خدایشان الله بوده ولی تباهی و فساد آمده بود، فرق است به اینکه غربزدگی با مشروطه می آید. حالا چیست؟ مساله عبارت از این است که... حالا مساله این است که آیا مشروطه نبایست بیاید؟ نمیشد، بایستی بیاید ولی امروز است که بایستی با پرسش از ماهیات از نو بپرسیم که مشروطه چه بود، برای اینکه بالاخره تاریخ اسلام رسیده بود به یک مرحله ای که این لطف حق بود که مشروطه آمد ولی در عین حال – فعلا که میخواهیم اظهارنظر کنیم – بنده مشروطه را بعنوان قهر هم... نمیتوانم که قهر هم نگیرم – سیر قهر است – مشروطه آمد بعد چه؟"...... "برای اینکه در این غربزدگی که با یونان شروع میشود، وقتی که حقیقت شرق، خورشید حقیقت شرق غروب پیدا می کند، خورشید حقیقت غرب یعنی یونان شروع می شود. پس آیا وقتی که یونانی می آید به اسلام ما غربزده می شویم؟ نه! درست است که گفتند چند و چند از حکمت یونانیان یا فرض کنید فلان، ولی حق مطلب این است که این نزاعی که شده دسته ای بوده بجای خودش، یکی حکمت اشراق طرفدار بوده– یکی کلام بوده – یکی فلسفه بوده یکی هم عرفان بوده . عرفا خب بعضی شان – تصوف اسلام – با فلسفه در افتادند. این معناش این نیست که فلسفه غربزده است – نه – فلسفه اسلام از بالا - همه - همواره خدایش الله است. البته خدای الله همواره قوس نزول طی میکند و لی هیچوقت این خدا تا قبل از مشروطه و بعدش من غیر مستقیم بعد از صفویه – کمابیش – خدا نه خدای جدید میشود نه طاغوت. بلکه با مشروطه به این طرف است که خدا، خدای جدید میشود" (سید احمد فردید، سخنرانی درسمینار "کنگاشی در اندیشه جلال آل احمد"، بیست یکم اسفند 1369)
فردید: این لازم است که هگل از نظر تمامیت خودبنیادی غرب، {و اینکه}چگونه تاریخ خودبنیادی غرب وتاریخ موضوعیت نفسانی غرب با هگل تمام میشود،{طرح شود}، بنحوی که بنده هگل را به نام خاتم الفلاسفه (4)و خاتم الفلاسفه جدید غرب و خاتم الفلاسفه خودبنیاد با احترام هر چه بیشتر یاد می کنم، متفکر بزرگی است. تاریخ خود بنیادی غرب، تاریخ {خودبنیادی} اروپا، با هگل تمام میشود و کما بیش هم فعلا در حال گسترش در جهان است و در عین حال گسترش، در بحران هم است، شکر خدا را به اعتباری !
فردید: یک مساله که در تفکر اسلامی بالاخص در حکمت معنوی اسلامی هست، فنا از عالم اضداد است، انسان تا وقتی از عالم اضداد فنا پیدا نکرد بحق نمی تواند که – “اتحاد” غلط است - وصول حضوری حقیقی پیدا کند، به اصل خودش، به آن نسبت اصیلی که بین انسان و خدا هست باز بگردد: نه ملک راست مسلم نه فلک را حاصل آنچه در سر سویدای بنی آدم از اوست(8) - باز هم خواندم (9)- هست رب الناس را با جان ناس اتصالی بی تکیف بی قیاس(10) این مال همه است. چگونه میتواند{به آن نسبت اصیل باز گردد}؟ در آن دمهائی است... در آن آناتی است که "حضور" پیدا میکند{و} این اضداد در وجود او فرو میریزد ، {بعد این اضداد}(11) دوباره برمیگردد. شما اگر دقت کنید شاید بنده اولین بار است که این مساله را دارم مطرح میکنم. شروع شده است {به اینکه} مثنوی تابع "آمد شد" و حدوث و تجدد هراکلیتوس قرار داده می شود دوباره می آید در دوره جدید. هراکلیتوس درست است{که} زمانش، زمان فلسفی اش، "آمد – شد" است ، ولی خودبنیادانه نیست، بنیاد اندیشانه است، فلسفه است، بعد در دوره جدید خودبنیاد میشود. مولانا را خودبنیادش می کنند بعد که خودبنیاد کردند از قرآن هم شروع می کنند به مصرف کردن و این کلمه هم توهین است که من دارم میگویم "مصرف می کنند"، خب هست ! واقعیت است ! می توانم هم نشان بدهم چطور. دو بیت مثنوی میخوانم - دو بیت - دقت کنید، ، بنده ندیدم به این نکته اساسی توجه بشود: صلح اضداد است عمر این جهان (12) جنگ اضداد است عمر جاودان در این عالم تا ما در مرتبه حتی کسبیم، در مرتبه علمیم - و بجای خودش هم صحیح - ممکن هست اضداد با هم آشتی پیدا کنند ، درست است ؟ اصلا تمام فلسفه هگل عبارت از آشتی دادن اضداد با هم است ، آشتی دادن متقابلات به معنی اعم لفظ است، هیچ جا حوالت غرب نیست این بیت....مصرع دوم جنگ با اضداد است عمر جاودان(13) جنگ با اضداد یعنی چی ؟ {یعنی} جهاد با نفس، من میخواهم بگویم حوالت غرب اینطور که با هگل تمام میشود "جهاد با جهاد نفس" است. مصاحبه کننده : حوالت دوره جدید؟ فردید : دوره جدید. بنابراین همه مسابقه است که من حیث لا یشعر مولانا را تفسیر کنند به "جهاد با جهاد نفس" بنام دیالکتیک، بنام سیر جدالی، بنام جنگ اضداد، تا ببرند به قرآن، تو گوئی حوالت چنین آمده است که قرآن را به عنوان جهاد با جهاد نفس تفسیر کنند.
فردید: بنده عصر حاضر را تطبیق می توانم بکنم به تفصیل به دوره قبل از بعثت پیغمبر اسلام، آن "جهاد با جهاد نفس" جزیرة العرب، آنها افتاده بودند می دانید به شهوات نفس، الآن هم نمیگویم {جهاد باجهاد با جهاد نفس بکنیم}،می دانم همه نمی توانیم جمع بشویم و همچنین جهادی بکنیم، تذکر این مطلب، طرح این مطلب، خودآگاهانه خوب است و تقریبا بنده میتوانم بگویم معنی "{جهاد با} جهاد با جهاد نفس" به معنی "جهاد با دیالتیک" بهر عنوان چه هست، شرط این {جهاد با جهاد با جهاد نفس} چیست؟ شرط این است که ما خودآگاهی پیدا کنیم به تاریخ غربی، خودآگاهی پیدا کنیم که این دیالکتیک(15) چه بود. آن وقت بدون اینکه خنجر بکشیم، اقلا با خودآگاهی بیان کنیم که چیست(16)، باشد که کسانی پیدا شوند که به زبان شعر اصیل با آن شعری که از قبیل حکمت است ،دل آگاهانه هم بتوانند شاعرانه به جهاد با این نیست انگاری های خودبنیادانه بپردازند.
فردید: ببینید! یک بیت مولانا برایتان میخوانم، خودآگاهی را اشاره میکند ولی در خودآگاهی به دل آگاهی هم میرود(18)، عالی است این بیت که من چند مرتبه خواندم: عجز از ادراک ماهیت عمو حالت عامه بود مطلق مگو (19) انسانی که اهل تقلید است یا در مرتبه آگاهیست - عالم اینطور است - .... مصاحبه کننده : در مرتبه تقلید فردید : {در مرتبه} تقلید است، خود عالم میگوید کار به ماهیت اشیاء ندارم، هر عالمی نمیگوید ، {عالم} پوزیتیویست، {عالم} مذهب تحصلی عجز از ادراک ماهیت عمو حالت عامه بود مطلق نگو زانکه ماهیات و سر سر آن - یا سر و سر آن - پیش چشم کاملان باشد عیان ماهیات که شما در اینجا طرح کردید، بنده تقریب میکنم به خودآگاهی، اما "سر سر" ماهیات فناست، فنای از آگاهی و خودآگاهی که مطلقا در غرب نیست، آنوقت دل آگاهی میآید، مساله قضا و قدر و حوالت ارتباط پیدا میکند با این مسائل، بنابراین طرح حتی دل آگاهی و دین مخصوصا در عصر حاضر بدون خودآگاهی نمیشود. بنده تعبیرات قدیم را گاهی استعمال نمی کنم برای اینکه اگر استعمال کنم ابتذال پیدا میکند
فردید: این سه مرحله{آگاهی، خودآگاهی دل آگاهی است}، میتوانید یکی را بگوئید یقین علمی، "علم الیقین". یکی را بگوئید یقین عینی، یعنی بحث دراعیان اشیاء، {"عین الیقین"}. یکی را بگوئید یقین حقیقی، "دل آگاهی" یعنی یقین حقیقی، یعنی"حق الیقین". بحث در اعیان اشیاء و ماهیات اشیاء - عین اینجا به معنی ماهیت است نه این ابژکتیو که امروز میگویند، غالبا این الفاظ مثل "درآمدی بر"ی(20) بود که بنده عرض کردم که "حروف" هم عوض شده - در مرتبه خودآگاهی میتوانید بگوئید انسان در یقین علمی است، در شناسائی علمی است، به تعبیری دیگر آگاهی را میتوانیم بگوئیم شناسائی علمی، خودآگاهی را بگوئیم شناسائی عینی به معنی بحث در اعیان اشیاء، دل آگاهی را شناسائی حقیقی. بدین معنی دل آگاهان حقیقی بشر انبیاء و اولیائی هستند و شعرائی که بشود نام آنها را "ولی" خواند، مثل حافظ برای بنده، حافظ برای بنده از اولیاءالله است دل آگاه است