May 11
مرا فلک تفکر شد ز موج حادثه امشب
غریق لجه حیرت از این دریای بی پایان
بخود گفتم بر این مبنی که باشد علت غائی؟
بخود گفتم از این بنیان چه باشد مقصد یزدان؟
بناگه این خروش از هاتف غیبم به گوش آمد
که بگشا دیده حق بین، ببین در عالم امکان
بهر منظر نظر کردم به چشم ظاهر و باطن
نبد جز جلوه دلبر، نبد جز طلعت جانان
نه در مشرق، نه در مغرب، نه در ایسر، نه در ایمن
نه در علوی و نه سفلی، نه در پیدا، نه در پنهان
چنان بیخود شدم از خود که هیچ از خود ندانستم
نه سر از پا، نه پا از سر، نه جان از تن، نه تن از جان
درآن وارستگی خود را، ندیدم در میان پیدا
همه او شد زمن ظاهر، همه من شد در او پنهان
🔸 هنگام خداحافظی درحالی که خانم هایدگر و شوهرش به سمت در حیاط همراهیم میکردند، متوجه شدم که پوشهام را در اتاق کارش جا گذاشتهام. دویدم تا که آنرا پیدا کنم.
🔹 روی میز کاغذی دیدم که رویش با جوهر آبی لاجوردی چند کلمه با خط گوتیک نوشته شده بود:
بگو...
پس باید چه کنیم؟؟؟
رها کردن...
🔸 درحالی که قطار به سوی پاریس روان بود، این هشت واژه بیوقفه در سرم میچرخیدند...
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
دکتر صدوقی سها:
مطلب دیگری نیز که به گمان من مهم است، این است که آقای #فردید همیشه به یک حال نبود و احوال مختلفی داشت: صوفی ابن الوقت باشدای رفیق / نیست فردا گفتن از شرط طریق... هر روز به یک حالی بود اواخر به لحاظ فکری طوری شده بود که همه میدانند و دشمن تراشی ایشان نیز از همین جهت بود و من به این بخش ورود نمیکنم. عدهای از او بد میگفتند و میگفتند او که اینهمه از اسلام و اسلامیت حرف میزند {این}اعتقاد او این نیست... ولی دوست عزیز ما آقای دکترهرمز بوشهری که دانشجوی ما بود و به انجمن میآمد و بعدها همکارمرحوم استاد جلال الدین آشتیانی شد، یکبار برای ما نقل کرد که ازمرحوم فردید در مصاحبهای در تلویزیون که سر و صدای زیادی کرده بود در سال 1354، پرسیده شد هندبوک شما چیست... فردید دست در جیب خود کرد و #قرآن کریم را در آورد و بلند کرد و گفت:«قرآن کتاب دیروز و امروز و فردا»... این مطلب مهمی است و ممکن است بسیاری از بد بینیهایی که دوستان دارند را تلطیف کند.
صدوقی سها:
در تصوف کسانی که با متون صوفیه مأنوس یا آشنا اند، اشخاصی هستند که از آنها با عنوان «مجانین العقلا» یا «عقلای مجانین» یاد میشود که اشخاص بزرگی بودند. بهخصوص در قرنهای اول و دوم و سوم قمری این قبیل اشخاص متعدد هستند، آنها مردمانی بزرگ بودند که به دیوانه معروف می شدند ولی دیوانگی آنها عاقل ساز بود. من بدون اینکه بخواهم این عنوان را به مرحوم #فردید اطلاق کنم می خواهم بگویم ملاک این معنا در مرحوم فردید نیز بود و موجب جاذبه شدید او برای اهل این مسائل میشد.
فردید:
با ظهور اسلام، امری مطرح می شود که در یونانیت به این معنی وجود ندارد و آن #نبوت و #وحی آسمانی است. فعلا تعبیرات امر و خلق و شهادت و غیبت #قرآن را با یونانیت مقایسه نمی کنیم. همین قدر می گوییم که در تفسیر قرآن، صورت افلوطینی و نوافلوطینی به آن داده اند. #بوعلی سینا ... با فلسفه یونان اثبات قرآن کند، در برابر بوعلی، سن توما با فلسفه یونان اثبات أناجیل کند. حتی ابن عربی از الفاظ فلسفه غرب مصون نیست... . #فارابی و #ابن_سینا توجه دارند که فلسفه اولا و بالذات یونانی است و می خواهند بین الله و طاغوت جمع کنند... . بوعلی سینا برای من زندیق است، ولی زندقه او خودبنیادانه نیست.
فردید:
دین در حکمت اشراق تابع فلسفه و خودبنیادانه است... در حکمت اشراقی، عقل متعالی، [همان عقل] مشترک همگانی است که با وحی و حضور و شهود یکی می شود. #حکمت_اشراق و فلسفه ملتزم وحی نیست. ... #شیخ_اشراق را برای همین #غربزدگی اش کشتند. در #منصور_حلاج حلول و اتحادی را دیدند که از نتایج غربزدگی است و لذا، او را کشتند.
فردید:
نمی خواهم بگویم حوزه محی الدین یونانی زده نیست، یونانی زده هست، ولی بالاخره بیشتر میخواهد از یونانی زدگی بگذرد و یکسره تسلیم یونانی زدگی نیست. محی الدین #ابن_عربی تا آنجا که #متافیزیک در او آمده است، من ردش می کنم. #حکمت_معنوی و #تصوف اصیل ورای متافیزیک است.
#غربزدگی
از نظر فردید، در #حکمت_متعالیه #ملاصدرا #زهد وجود دارد اما این زهد با #متافیزیک آمیخته شده است. به اعتقاد او، «در فلسفه دوره صفوی اسما دوباره به یونان نزدیک می شود». «فلسفه ملاصدرا ..... التقاطی است و اختلاطی» و در این فلسفه «تقوای قرآنی فراموش شده، فلسفه بارش شده است».
#فردید حتى تفسیر مفسران را نیز مورد انتقاد قرار داده، معتقد است که آنها تحت تأثیر فرهنگ و تفکر یونانی دست به تفسیر #قرآن زده اند. از نظر فردید «زمان کتب آسمانی و قرآن غیر [از] زمان فلسفه و یونان است؛ و در اثر #غربزدگی قرآن را با زمان یونانی تفسیر کرده اند». به اعتقاد فردید، «فلسفه ملتزم به #خوف_اجلال و #ترس_آگاهی و #مرگ_آگاهی نیست، ولی #حکمت_انسی و قرآن ملتزم به آن است».
فردید حقیقت #فقه را #هرمنوتیک #حضور و معرفت قلبی و باطنی میدانست، یعنی همان چیزی که «زندآگاهی» می نامید، و معتقد بود که فقه کنونی ما این #زندآگاهی را از کف داده است.
او، برخلاف بسیاری، #عرفان_نظری #ابن_عربی را نقطه نهایی تفکر و #عرفان اسلامی تلقی نمی کرد و مواجهه نقادانه ای با آن داشت. از نظر فردید، تفکر ابن عربی جهت گیری کاملا #نوافلاطونی و لذا، تأثیرپذیری از #تفکر_متافیزیکی داشته است. در نقد #باطنیه و #اسماعیلیه می گوید: «برای اسماعیلیه و باطنیه [عقل] همان عقل کمابیش منسوخ دورة یونانی [است]».