ما مردمِ همیشه در صحنه، ما ملتِ امام حسین، ما ملت غیورِ مظلوم، همیشه و در همه جا برای سر بلندی کشورمان شعار سر میدهیم، که شعار ما همان راهی است که طِی میکنیم.
۴۵سال است که دشمن تمام تیر و ترکش های نامرئی اش را از چپ و راست به روی سرِ ما آوار میکند تا بلکه این مردم دست بکشند از کشور و پرچمشان، تا دست بکشند از ایران! اما دریغ از حتی ثانیهای پشت کردن به وطن. مردمِ دردمندِ مهربانِ با غیرت.
دماوند ذره ذره از غیرتِ ما ایرانیان قدرتمند شده و سر به فلک کشیده. امروز هزاران دماوند به خیابان ها آمدند و مشتِ محکمی زدند بر دهان دشمن. که ما خود هر یک، یک دماوندیم..
به امید بیست و دو یِ بهمنی که سکان دار انقلاب علمِ این کشور را به دست صاحبالزمان بدهند و باهم جشنِ پیروزی انقلاب را برپا کنیم. و ما جوانان هر یک ستونی محکم برای کشور و انقلاب شده باشیم. ان شاءالله. و السلام #حدیث_سادات_مهدوی
#دهه_فجر
ماهِ امیرالموئمنین که آدم نشدیم. به امید #ماه_شعبان محکم پیش میریم تا ماه رمضانِ پر و پیمونی داشته باشیم.
از اشیاء قدیمی خوشم میآید. مثلِ آن نوار قدیمی که فقط یک موزیکش پخش میشود. "زمستون، تنِ عریونِ باغچه؛ چون بیابون" همان که رویش نصفه و نیمه نوشته شده، گوش بده چشمزیبایِ من، شاید مرا بفهمی. مثل نامههایی که حداقال ده سالی از نوشتنشان میگذرد و گوشه هایشان را موریانه نوشجان کردند و تمبر هایشان بویِ آدامش خرسی میدهد. خواندشان به من جانی دوباره میدهد. مثلِ جواهرات قدیمی و خانههای قدیمی. عکس هایی که از آن زمان باقی مانده. و حتی مدل لباس های آن موقع. من این هارا دوست دارم. میان تک تک آنها به دنبال حس هایِ گم شدهی صاحبانشان هستم. این کار برایم قشنگ و دلفریب است. #حدیث_سادات_مهدوی
شوقِ دلم نه شوق شِفا مثل فُطرس است
ميلش در آن هوا دو سه جرعه تنفس است
#میلاد_امام_حسین
آخرالامر او چشم به جهان گشود. کسی که عاقبت به خیری ما در گرو عشق اوست و محور غم و شادی ماست، شازده پسرِ علیابنابیطالب آقا جان حسینابنعلیع.
خداوند به جبرئیل و تعدادی از فرشتگان دستور داد تا برای عرض تبریک و چشم روشنی به پیشگاهِ مهربان ترینِ انسان ها، محمد صلالله بروند. حقا که شادباشِ قدوم این فرزند هر فرشته و انسانی را به طمع میافکند.
فطرس با حالی نزار، بالی شکسته و چشمانی از گریه قرمز، همچو آهنِ گداخته، گوشه ای کِز کرده بود. نا امید از بخشش همه جا و همه کس. ناگه جبرئیل را با چند تن از فرشتگان الهی در حالی میبیند که از شادی سر ازپای نمیشناسند. آنقدر برای رسیدن به مقصدشان شتاب دارند که گویی علی فرزند ابوطالب دوباره شگفتی آفریده و تمامی عالم را انگشت به دهان گذاشته. با صدایی که از قعر چاه بیرون میآید جبرئیل را صدا میزند: سلام ای دوستِ مهربان من و فرشتهی محبوب و مقرّب پروردگارم، به کجا چنین شتابان با شوق؟ جبرئیل جوابش را اینگونه میدهد: سلام بر تو ای فطرس، صدای جشن و سرور را نمیشنوی؟ محمد نوه دار شده است انس و جن درحال پایکوبی و شادیاند. به دستور خداوند برای تبریک به پیشگاه رسول خدا میرویم. فطرس عاجزانه درخواست میکند: میشود مرا هم با خود ببرید؟ شاید محمد برایم دعایی کند تا خلاص شوم از این درد و رنج و دوری. جرئیل، او را همراه کرد و باهم به پیشگاه نو رسیده رفتند. بالای خانهی علی فرشتگان مشغول ذکر و تسبیح و سرور بودند. محمد با لبخندی بینظیر کنار گهواره نشسته بود. گاهی از شوق رسیدنِ شافع امتش غرق در شعف میشد و دستانِ کوچک حسین را میبوسید. و گاهی از درد و رنجی که آیندگان بر سرش میآوردند با گریه گلویِ سپید و نرمش را. نمیدانست چگونه به زهرایِ سراسر ذوق و لبخند سرنوشتِ فرزندش را بگوید. اصلا باید میگفت یا نه؟ گوشهای دیگر علی بود با لبخندی دندان نما که شکر خدا میکرد. جبرئیل و فرستادگان، تبریک و سلام خداوند را رساندند و خواسته فطرس را بیان کردند که: اگر میشود برایش دعایی کنید تا هم خداوند او را ببخشد و هم بالش ترمیم پیدا کند. رسول خدا فرمود: به او بگویید بال شکستهاش را به گهواره حسینم بکشد. او همین کار را کرد و در همان هنگام خداوند اورا بخشید و تندرست کرد.
هنگام برگشت فرشتگان، فطرس به رسول خدا گفت: نوه شما به من زندگی دوبارهای داد و حالا من مدیون او هستم. باید لطف و احسانِ این بهترین خلق خدا را جبران کنم. هرکس که حسینابنعلی را زیارت کند، زیارتش را به او ابلاغ میکنم.و هر غریب و دل خستهای در هر کجای این کهکشان به حسین بهترین خلق خدا سلام یا درودی فرستد و به یاد او باشد، سلام و درودش را به حسین خواهم رساند.
#حدیث_سادات_مهدوی #میلاد_امام_حسین
مُرتاح
آخرالامر او چشم به جهان گشود. کسی که عاقبت به خیری ما در گرو عشق اوست و محور غم و شادی ماست، شازده پ
تبریک به طوفان زدگان غم و درد
کشتیِ نجات را به آب افکندند
کشتیِ نجات یا اباعبدلله
جانم به فدات یا اباعبدلله :)
تو یکی از کانالا که الان پیداش نمیکنم نوشته بود: نمیره احوال پرس تون. و به نظرم خیلی قشنگه.
میگن عربا یه رسمی دارن که رو فرش صاحبخونه، اونو قسم میدن. آقای امام حسین ما که جاموندیم از قافله، نشد بیایم سر فرشِ حرمتون قسمتون بدیم، پس از همینجا ضمانتمون کنین.