عهد بستی آنچه بین ماست ابدیست. یادم رفت که بپرسم؛ آیا عشق را میگویی یا رنج را؟!
- نزار قبانی.
آدم ها رنگ دارند. بو ها رنگ دارند. درد و عشق هم. مثلا شاید از نظر دیگران زیبایی رنگِ، لپ های سرخ به هنگام شنیدنِ "چشات قشنگ ترین سیارهای بود که کشفش کردم" باشه. یا درد هم رنگِ اعماقِ چاهِ ذهن باشد، سیاه، مثل وقتی که بغض راه فکر را سد کرده و سیستمِ عصبیِ بدن اجازهی تنفس را نمیدهد، و فقط شکستن آرامش میکند. میخواهد قلب باشد، میخواهد ظرف. یا عشق بنفش و صورتی باشد، مثلِ خنکیِ آن طرف بالشت. اما برای من همهی چیز های تو دل برو، از آنها که دلِ آدمی بهشان خوش است، آبی هستند. آبیِ مات، آبیِ لاجوردی، آبیِ آسمانی، آبیِ.. برای من حب و درد و غم و تو و حب همگی آبی هستند اما تو در میانشان آبی تری تصدقت.
44.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- ما تشنهیِ عشقیم و شنیدیم که گفتند
رفعِ عطشِ عشق فقط کارِ حسین است . .
هدایت شده از مُرتاح
مقداری اتمسفر نجف به من بدهید، من علی لازمم.
جهان که خاموش میشود، چشمم پرواز
میکند و به بالای ایوان نجف میرسد.
کبوتر دلم اهلیست، رهایش کنی سر از
نجف در میآورد.
همهی غم هایم را به دست خاکستر دنیا
میسپارم اما غمِ دوری از نجف موریانه
میشود بر تنِ نحیف این درخت.
بیاین دعا کنین اربعین همه باشیم، باهم.
منم دوباره لیاقت خادمی نصیبم بشه.
#حدیث_سادات_مهدوی
یکی از شبا با خستگی زیاد رفتم استراحت کنم، چون جمعیت خیلی زیاد بود بخشی از زائرا رو اوردیم محل اسکان خادما. دراز کشیدم صدای خیلی آرومِ نینی به گوشم خورد. انقدر ریز و نحیف بود که من اصلا متوجه نشدم همچین موجود گوگولی درست کنار من دراز کشیده. قدش تا آرنج دستم بود. همینقدر ریز. مامانش میگفت بچه دار نمیشدن. پارسال نذر کرده بود که اگه خدا یه گل از بهشت بچینه و بده بهشون اربعین بیاردش. حالا این کوچولو حتی ۱۰روزشم نمیشد. ولی اورده بودنش. مامانش میگفت همیشه که نباید امام حسین به قولاش عمل کنه، همش معرفت خرج میکنه، زشته من شونه خالی کنم . .