#آموزش_بی_ثمر
اربابی مرغ بریانی را به غلامش داد تا آن را برای قاضی شهر ببرد.
ارباب چون کاری داشت که دست قاضی گیر بود، تاکید کرد مرغ را سالم برساند.
از خانه ارباب تا خانه قاضی فاصله زیاد بود.
بین راه بوی مرغ به مشام غلام
می رسید، و او وسوسه می شد تا از مرغ بخورد ولی از اربابش میترسید. بعد از کمی راه رفتن، نتوانست جلوی خود را بگیرد؛ یکی از ران های مرغ را کند و خورد.
غلام قبل از رسیدن به خانه قاضی نقشه ای کشید. وقتی نزد قاضی رسید و قاضی با آن غذای پس مانده و مرغ یک پا مواجه شد، فهمید که غلام دست درازی کرده و باید مجازات شود.قاضی شروع کرد به شلاق زدن او.غلام گفت: در شهر ما همه مرغ ها یک پا دارند. قاضی باور نکرد و به شلاق زدن غلام ادامه داد.
غلام از درد شلاق فریاد می کشید اما روی حرفش پافشاری می کرد و با هر ضربه شلاق، بلند داد می زد: باور کنید مرغ شهر ما یک پا دارد. خلاصه از قاضی کتک و از غلام انکار و دروغ! قاضی دید غلام همچنان اصرار دارد که مرغ های شهرشان یک پا دارند، با خود گفت: شاید این غلام بدبخت راست می گوید و مرغ های شهرشان واقعا یک پا دارند! این گونه شد که دست از سر غلام برداشت و او را رها کرد.
🔻کسی که برای کار های خود دلایل غیر منطقی بیاورد و پافشاری کند و حرف دیگران را نپذیرد. میگویند:«مرغش یک پا دارد»
♦️لذا حضرت فرمود:جابجا کردن سنگ بزرگ راحتتر از فهماندن کسی هست،که نمیفهمد یا نمیخواد بفهمد.زیرا به اینگونه افراد هر چقدر هم استدلال بیاوری،یا از روی لجبازی یا از بی خبری و یا از روی قصد و غرض قبول نمیکنند.
https://eitaa.com/joinchat/815333562Cf516a20880
✅ شماره97☝️☝️