eitaa logo
شـهــود♡
36 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
592 ویدیو
10 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
، ماجز چیز دیگری در کوله بارمان نداریم . ما شرمنده زمانیم . از قول ما به بگید ما داریم . بگید جنگ با شیطان است . 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹
🌸 از شهـید بابایی پرسیدند : عباس جان چه خبر ؟ چہ کار می‌کنی؟ گفت : به نگهـبانی دل مشغولیم که غیر از خدا کسی وارد نشود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همسرداری به سبک شهدا.. آقا سیدجلال هیچ وقت با صدای بلند با من صحبت نمی‌کرد..❣ ✨بسیار مهمان نواز بود، همیشه وقتی مهمان داشتیم صدایم می کرد تا زودتر بیایم سر سفره و تا نمی آمدم غذایش را شروع نمی کرد...🌱 ✨وقتی مهمان‌ها می‌رفتند حتما از من بابت پذیرایی تشکر و قدردانی می‌کرد، مخصوصا اگر همکارانش مهمانمان بودند تشکر ویژه می‌کرد و حتی دستم را می‌بوسید..❣ ✍راوی: همسرِ شهید سید جلال‌ حبیب الله پور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه زیباست ... خاطرات مردانی که پروای نام ندارند و در کهف گمنامی خویش مأوا گرفته اند به یاد شهدای گمنام …💔 آنان که در زمین گمنامند و در آسمانها مشهورند … (تصویر مربوط به کهف الشهدا تهران آرامگاه ۵شهید گمنام) سال ١٣٨۶🌱
هیچ‌وقت حسود نباش خدا به دلی که دریا باشه کشتی میده!... :) ♡🌱
نشر حداکثری
به مُنقَطِع میدن بچه‌ها، بازی دربیاری بهت نمیدن! همونجور که ما برای شهادت بازی درآوردیم! قیافه شهادت طلبی میگرفتیم ولی دلمون نمیخواست! بازی دربیاری بهت نمیدن. شهادت رو به یکی میدن که حسابش پاک شده باشه. کاراش انجام شده باشه... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔰 حاج حسین یکتا
🍂 ⭕️ خــاطــرات بــنــد انگشتی 🔅 نزديك نیا 👐😬  عراق پا تک شدیدی 💥 زده بود و من هم زخمی شدم 🤕 و برای بردن عقب چون آتش شدید بود از نفربر زرهی استفاده کردند. در عقب نفربر را باز کردند و دیدم که کمال هم ترکش خورده و پایش را روی سکو که برای نشستن بود دراز کرده. من هم سوار شدم و در را بستند. جای نشستن نبود وقتی راه افتاد بخاطر مانورهای که میداد نتوانستم خودم را کنترل کنم و مرتب روی پای کمال می افتادم. 😰 شرمنده شده بودم و نمیدانستم باید چکار بکنم کمال بیچاره فریاش بالا بود و می گفت چکار می کنی؟ 😡 با هر بدبختی بود به خط عقب رسیدیم و آمبولانس آمد و هر کدام ما را به راهی بردند. 🚑 همینطور فکر کمال بود و از خدا میخواستم دوباره ببینمش تا از او حلالیت 🙏 بگیرم تا اینکه از بیمارستان جندی شاپور اهواز به ورزشگاه تختی آوردنم. تعداد مجروجین زیاد بود و حتی روی زمین هم پتو پهن کرده بودند و بچه ها دراز کشیده بودند، تا اینکه گروه گروه سوار ماشین بکنند و به امیدیه ببرند و با هواپیما منتقل کنند. وقتی بین مجروحین قرار گرفتم، سراغ کمال را گرفتم. او را پیدا کردم و برای گرفتن حلاليت به سمتش 🤕 حرکت کردم. وقتی به او رسیدم بنده خدا داشت مرا نگاه می کرد و احوالم را می پرسید. نمیدانم چه شد، دنیا پیش چشمم سیاه شد و غش کردم. وقتی به هوش آمدم در بیمارستان تهران بودم. بعد از چند وقت که حالم بهتر شد، بچه های هم اتاقی گفتند رفقات توی اتاق بغل دستی هستند رفتم سری به آنها بزنم. در اتاق باز بود. تا وارد اتاق شدم کمال مرا دید و گفت بازم تو 😱 بابا حلالت کردم برو تو اتاقت. مثل اینکه تا ما را نکشی دلت آروم نمی گیره! جواد و مابقی بچه ها زدن زیر خنده آخه من آن روز روی کمال بیچاره غش کردم و سرم خورده بود توی دماغش و دماغش هم شکسته بود😂 می گفت تو عادت داری روی من خراب بشی تو را خدا نزدیک من نشو حرفت رو از همان دور بزن می شنوم .🤣😂 🍂