eitaa logo
شـهــود♡
30 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
593 ویدیو
10 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🚩 ✍منطقه والفجـر مقدماتی بود. دوتایی رفتیم توی . چند وقتی بود پیدا نڪرده بودیم. مجید جلو معبـر می زد و من پشت سرش می رفتم. 🍁 پشـت سـر هم می گفت" یعنی می شود خـدا امروز بدهد و بشود؟" 🍁رسیدیم به چنـد تا سوخته عـراقی. ڪلی تجهیـزات ریخته بود روی زمیـن. گفتم دیگر نمی شود جلـو رفت. زمیـن سفـت است. باید بیل مکانیڪی بیاوریم. 🍁ول ڪن نبود. گفت با می ڪنیم . به افتاده خـدا امروز نصرت می دهد. 🍁مجید با سـرنیزه می ڪوبید، من با بیـل. یڪ چوب دسته پیـدا شد. 🍁کشیدیمش بیرون. رویش بود 🍃 🍃 از پـرچـم های قدیمی ۸ نجـف بود. آن قدر ڪندیم تا را هم پیدا ڪردیم با همه . 🍃🌹🌹🍃
✍شـب وفـات حضرت زینـب (س) بود. دوازده شـب، بلنـد شد روی یڪ نوشـت " یا زینـب ڪبـری" و بعد زد سر در تفحـص. صبح ڪه همه بیـدار شدند گفت امـروز با حضـرت زینـب (س) ڪار می ڪنیم. همـان روز شهیـد ڪردیم ، بعد از سـه مـاه. 🌹 🌹 🌸🌸 ☘☘☘
🌹🌹 شرمم کشد که بی تــو نفس میکشم هنوز ... تا زنده ام بس است همین شرمساریم ... 😔 ✍ 🍃🌹 🌹🍃 -------------------------- ......
🌀شب های جمعه شبهای جمعه جلوی در مقر را آب و جارو میکرد، میگفت شهدا حتما می آیند دیدن دوستهای قدیمی شان، یک جوری میگفت انگار خودش دیده بودشان…. همین طور که جارو میزد زیر لب زمزمه میکرد: "شـبـهای جـمعـه فـاطـمه آید بـه دشت علـقمـه/گـویـد حسـیـن مـن چـه شـد"