#یادی_از_شهدا
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
🌷🌷🌷 بهش گفتم: «توی راه که بر میگردی، یه خورده کاهو و سبزی بخر.»
گفت: «من سرم خیلی شلوغه، می ترسم یادم بره. روی یه تیکه کاغذ هر چی می خواهی بنویس بهم بده.»؛
همون موقع داشت جیبش را خالی می کرد. یک دفتر چه یادداشت و یک خودکار در آورد گذاشت زمین؛ برداشتمشان تا چیزهایی که می خواستم، برایش بنویسم، یک دفعه بهم گفت: «ننویسی ها!»
جا خوردم، نگاهش که کردم، به نظرم عصبانی شده بود!
گفتم: «مگه چی شده؟!»
گفت: «اون خودکاری که دستته، مال بیت الماله.»
گفتم: «من که نمی خواهم کتاب باهاش بنویسم! دو سه تا کلمه که بیش تر نیست.»
گفت: «نه!!.»🌷🌷🌷
#شهید_مهدی_باکری
آقا مهدی
راه گم کرده ایم ؛
قرار بود جا پای شما راه برویم
اما به بیراهه قدم گذاشتیم
نگاهی کنید ...
#شهید_مهدی_باکری
#فرمانده_لشکر۳۱عاشورا
🕊🕊
.
گاهی قصه ها را باید از چشمها
خواند ، همان چشمهایی که
جز عشق چیزی ندیدند...
#شهید_مهدی_باکری🌷
فرمانده لشکر عاشورا
#شهید
#شهادت
و سلام بر او که می گفت:
«خدایا، نمیرم
در حالیکه از ما راضی نباشی»
#شهید_مهدی_باکری