eitaa logo
شـهــود♡
36 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
592 ویدیو
10 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🎥پیش‌بینی در حال تحقق شهید همدانی در مورد آینده فلسطین 🔹سردار شهید حاج حسین همدانی در یک برنامه تلویزیونی در گفت‌وگو با مرحوم نادر طالب‌زاده می‌گوید: عملیاتی که ما انجام دادیم عملیات الی بیت‌المقدس بوده است؛ متأسفانه امروز مجموعه رسانه‌های ما و جاهای دیگر این کلمه «الی» را دارند برمی‌دارند. 🔹وی ادامه می دهد: عملیات الی بیت‌المقدس هنوز ادامه دارد و چند قسمت دیگر این عملیات انجام‌شده و این عملیات تا آزادسازی قدس ادامه دارد. 🔹شهید همدانی در ادامه سخنانش در این برنامه می‌گوید: در شرایطی که ما در زمان عملیات الی بیت‌المقدس ازنظر انحا در موضوع ضعف بودیم ولی گفتیم ما هدفمان متعالی است و ما نه تنها خرمشهر را آزاد می‌کنیم؛ بلکه سرزمین‌های اشغال‌شده را هم آزاد می‌کنیم و مطمئنم انشا الله جوانان این سرزمین که از نسل و وارثان دفاع مقدس هستند این اتفاق را انجام خواهند داد
محضـر یڪے از مادران شهدای گمنام بودیـم ازشـون پرسیدیـم: مـادر شمـا رو دعوت ڪــردیم ، قبـول نڪــردید گفتیـم بـا ڪاروان والدیـن شھـدا مشـرف بشیـد قبول نـڪردید دعوت نـامـھ فـرستـادیـم قبـول نـڪـــردید آخـه چــرا؟! مـادر بـا لحنـےخستـھ جـواب داد آخـہ اگـه مـن بـرم مسـافـرت و بیـاد وپشت در بمونـه مـن چیڪار ڪنم؟ ❤️😔| . ☑️حضرت امام خامنه ای (حفظه الله تعالی): ➖ما مدت ۸ سال از حیثیت،ناموس،دین،تمامیت ارضی،مردم،انقلاب،حکومت،نظام اسلامی و قرآن دفاع کردیم و چنین دفاعی،مقدس است. ➖🍃➖
🌷شهید علی فلاح🌷 (مگر تو آقا را ندیدی؟) نیمه های شب بود. برای یک لحظه دیدم که علی دارد با کسی حرف میزند، حواسم را جمع کردم و دیدم که میگوید: "آقاجون! مادرم نمیگذارد من بیایم جبهه چه کار کنم؟!" گریه میکرد، جواب میگرفت و جواب میداد... یک دفعه از جایش بلند شد و ایستاد؛ گفتم:چه شده؟ گفت:مامان! مگر تو آقا را ندیدی؟ گفتم:نه،جریان چیه؟ گفت:آقا گفتن"من میروم و منتظر آمدنت هستم؛ اگر به مادرت بگویی که من گفتم میگذارد بیایی" باشنیدن این حرف دلم آرام گرفت؛ گفتم:چون آقا گفتن؛ برو من دیگه حرفی ندارم... علی میگفت:"میرویم تا کربلا را آزاد کنیم." رفت و بی سر برگشت...💔 راستی چندتامون مثل علی آقای19ساله زندگیمون مورد پسند امام زمان(عج) هست؟
📕خاطرات شهدا📕 ✍🏻ازش گله کردم که چرا دیر به دیر سر می زند. گفت «پیش زن های دیگه م ام. » گفتم «چی؟» گفت «نمی دونستی چهار تا زن دارم؟» دیدم شوخی می کند. چیزی نگفتم. گفت «جدی می گم. من اول با سپاه ازدواج کردم، بعد با جبهه، بعد با شهادت، آخرش هم با تو. » 📚یادگاران، جلد ده، کتاب شهید زین الدین، ص 70📚
غیرت یعنی این رزمنده همداني که 16سال بیش نداشت ودر عملیات بیت المقدس 2در منطقه ماموت عراق پنج کیلومتر پیاده با پای برهنه را طی کرد برای اینکه از عملیات جا نماند
‍ ‍ ما از آتش خاطرات خوبی نداریم 🔥💔😔😭💔🔥 همرزمان شهید هم قسم میشوند برای برگردوندن مدافع تازه داماد !! اما خیالی باطل، مگر عباس کسی بود که زمین گیر شود. به قول خودش من سکون را دوست ندارم. وقتی دید دوستانش در خط به کمک نیاز دارند، سریع آماده شد و با فرمانده به سمت خط حرکت کرد. مهمات را که رساند، دید یکی از بچه ها تیر خورده و میگه عباس را ببرید عقب. در حال برگشت دوام نمیارند که دوستانشان را تنها بگذارند، در کوچه می ایستند که از خودرو پیاده شوند، مورد اصابت موشک که در جنگ لبنان تانک های مرکاوا را از بین بردند، اینبار برای عباس استفاده می شود و عباس بین در و دیوار مانند مادرمان زهرا می سوزد و نارنجکی که در پهلویش هم بود منفجر می شود . ای جانم عباس!😭😭 چه گذشت میان تو حضرت زهرا خوشا بحالت میدانم بالای سر تو زینب کبری س با مادرش آمد... آه یا زهرا... خوشا بسعادتت عباس جان شما هم مثل حضرت مادر بین در و دیوار ... آه یا زهرا س😭😭😭 .
‍ 🕌 در محضر امام روح الله ( 537 ) 💠 نامه ی یک در بند رژیم عراق به امام خمینی(ره) و پاسخ امام (ره) 🔹 بسم الله الرحمن الرحیم‌ پدر جان، سلام؛ امیدوارم حالتان خوب باشد. راضی نمی‌شدم مزاحم اوقات شریفتان گردم، لکن دیگر قدرت تحمل دوری را نداشتم؛ لذا تصمیم به نوشتن نامه برایتان گرفتم.... پدرم باور کنید تحمل سختی راحت است، اما تحمل بر فراق یار دشوار است. پدرم من از بلاد غربت از گوشه زندان غم غبار آلود از ، با چشمانی غمزده، در انتظار رویت نامه را می‌نویسم. پدرم نامه‌ام را اجابت کن. با جواب خویش گرد و غبار غم را از چهره زردمان پاک کن، تا چشم ما با دیدن خَطَّت نور گیرد، روشن و منور گردد.... فرزندان افسرده خویش را با کلام مسیحایی‌ات جانی دوباره بخش، و دل خسته دلان در راه مانده را جلایی تازه ده. پدرم برای دریافت جواب لحظه شماری می‌کنم. فرزند کوچکت، محمد رنجبر 🔺 بسمه تعالی‌ فرزند بسیار عزیزم، از نامه دلسوزانه شما بسیار متاثر گردیدم. من ناراحتی شما را احساس می‌کنم. شما هم ناراحتی پدرتان را که فرزندان عزیزش دور از وطن هستند احساس کنید. عزیزان من سید و مولای همه ما، حضرت موسی بن جعفر (ع)، بیش از همه شماها و ماها در رنج و گوشه زندان به سر بردند. برای عزیز شما صبر کنید. خداوند را ان شاء الله تعالی نزدیک می‌نماید؛ و پدر پیر شما را با دیدن شما شاد می‌فرماید. به همه عزیزان دربند سلام مرا برسانید. من از دعای خیر فراموشتان نمی‌کنم. خداوند حافظ شما باشد. صحیفه نور؛جلد 21؛ صفحه51 مورخ: 1367/09/01 https://t.me/joinchat/IPbg0knaZXaQP25BPv2biA گروه عشاق الشهدا
🍃🌸 محمد، هم به خاطر درسش و هم برای خطش ✍خیلی معروف شده بود. اسمش سر زبان‌ها افتاده بود. خیلی از دختر👩 های مدرسه دوست داشتند با او دوست بشوند. دور و برش همیشه شلوغ بود. یک روز که آمد، دیدم دست‌هایش را حنا💅 بسته است! تعجب کردم. به مسخره گفتم: محمد! این دیگر چه کاری است؟!😳 گفت: «این طوری کردم که از شرّ این دختر👩 مدرسه‌ای‌ها راحت شوم؛ بگویند این پسر👱، اُمّل است و کاری به کارم نداشته باشند.»💎 دکتر محمدعلی رهنمون 📚یادگاران16، کتاب رهنمون، ص14 گروه عشاق الشهدا https://t.me/joinchat/IPbg0knaZXaQP25BPv2biA
اولین و آخرین نماز یک شهید❗️ یه لات بود تو مشهد. داشت می‌رفت دعوا شهید چمران دیدش، دستش‌رو گرفت و گفت اگه مردی بیا بریم جبهه. به غیرتش برخورد و به همراه شهید چمران رفت جبهه. تو جبهه واسه خرید سیگار با دژبان درگیر میشه و با دستبند میارنش تو اتاق شهید چمران. رضا شروع میکنه به فحش دادن به شهید چمران، وقتی دید که شهید چمران به فحش هاش توجه نمی‌کنه . یه دفعه داد زد کچل با توأم! شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت : چیه؟ چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا، چه سیگاری میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید. رضا که تحت تأثیر رفتار شهید چمران قرار گرفته میگه: میشه یه دوتا فحش بهم بدی؟! کشیده ای، چیزی! شهید چمران: چرا؟ رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده. تاحالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه! شهید چمران: اشتباه فکر می‌کنی! یکی اون بالاست، هرچی بهش بدی می‌کنم، نه تنها بدی نمی‌کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده. هی آبرو بهم میده. گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم. یکم مثل اون بشم. رضا جاخورد و رفت تو سنگر نشست و زار زار گریه می‌کرد. اذان شد، رضا اولین نماز عمرش بود. سر نماز موقع قنوت صدای گریش بلند بود، وسط ، صدای سوت خمپاره اومد. صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد، رضا اولین و آخرین نماز عمرش را خواند و پرکشید...! https://t.me/joinchat/IPbg0knaZXaQP25BPv2biA گروه عشاق الشهدا
روایتگری ‍ هر هفته توی خونه روضه داشتیم . وقتی آقا شروع می ڪرد به خوندن ، تا اسم امام حسین (ع) می اومد حاجی رو می دیدی ڪه اشڪش جاری شده . حال عجیبی می شد با روضه امام حسین (ع) انگار توی عالم دیگه ای سیر می ڪرد . یه بار وسط روضه ، مصطفی رفته بود بشینه رو پاش ؛ متوجه بچه نشده بود ، انگار ندیده بودش . مصطفی گریه ڪنون اومد پیش من . گفت : « بابا منو دوست نداره . هر چی گفتم جوابم رو نداد . » روضه ڪه تموم شد ، گفتم : « حاجی ، مصطفی این طوری می گه .» با تعجب گفت : « خدا شاهده نه من ڪسی رو دیدم نه صدایی شنیدم . » از بس محو روضه بود .... به روایت همسر شهید حاج عبدالمهدی مغفوری 🍃 🌺 🍃
فقط ۳ کیلو از بدنش پیدا شد!!! نماز می خواند؛ در قنوت گفت: اللّهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک... از کنارش رد شدم، به شوخی گفتم: این حرف ها به تو نیامده، بیخودی دعا نکن. وقتی نمازش تمام شد در حالی که چشمانش پر از اشک بود، گفت: مجید آقا، به خدا قسم، به جایی رسیده ام که از خدا، فقط شهادت می خواهم. بعد از شهادت دوستانم، دنیا برایم خیلی تنگ شده. چند روز بعد، بر اثر اصابت موشک هلی کوپتر، به شهادت رسید. فقط نصف بدنش باقی ماند...... 🌷شهید علی اصغر حسینی محراب🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 دوستان اگه من در مسایلی مانند عملیات روانی تجربه دارم میگم که تمام هجمه ها علیه رسانه ایران اینترنشنال یک طرف و این کلیپ یک طرف 🔹 تا میتونید و هرجایی که دسترسی دارید این کلیپ رو پخش کنید . اگه دستتون نمیرسه همراه رزمندگان برای نجات جان ساکنین غزه جهاد کنید حداقل با نشر چنین مطالبی به امام زمانتون ثابت کنید همه جوره پای این نبرد هستید یا علی