eitaa logo
عاشقانه ای برای زندگی
21.6هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
12.7هزار ویدیو
2 فایل
عاشقانه ای برای زندگی‌....... تو این‌کانال حرف های دم گوشی بانوان زده میشه آقایون لف بدن مجبور به ریمو نشم **یاد بگیریم شاد زندگی کنیم** ❤️❤️ 🦄🌱 از آشنایی هاتون برام بگین @M_dkhsh https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
مشاهده در ایتا
دانلود
7.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فقط کافیه یه مربع چهل در چهل بکشی و اگر دیدی بعد از اتو کاری اندازه ها تغییر کرد ، کل پارچه رو خوب و با حوصله اتو بزن ، وگرنه لباس که دوختی و کامل شد و دادی خشکشویی دو سایز برات تنگ میشه ، بعضی از پارچه ها اصلا اتو رفت ندارن و ما فقط الکی وقتمون رو هدر میدیم و‌کل پارچه رو به خاطر اینکه میترسیم اتو‌رفت داشته باشه ،اتو میزنیم ،با این روش که تو فیلم گفتم دیگه الکی خودموندرو خستهذنمیکنیم ☺️ بفرست برای بقیه تا اونها هم یاد بگیرن یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
جمله ای زیبا از حضرت علی(ع) نه سفیدی بیانگر زیبایی است.. و نه سیاهی نشانه زشتی.. کفن سفید اما ترساننده است و کعبه سیاه اما دوست داشنتی است... انسان به اخلاقش هست نه به مظهرش.... قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته هات را به پیش الله گلایه کنی.. نظری به پایین بینداز و داشته هات را شاکر باش انسان بزرگ نمیشود ، جز به وسیله ی فكرش ، شریف نمیشود ، جز به واسطه ی رفتارش ، و قابل احترام نمیگردد ، جز به سبب اعمال نیكش. @vlog_ir
7.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✔️عاشقانه‌های همسرانه جلوی فرزند 🔹برخی پدران و مادران عقیده داشته و دارند که نباید جلوی فرزندانشان به یکدیگر ابراز محبت کنند و حرف عاشقانه بزنند زیرا فکر می‌کنند این کار روی بچه‌هایشان را به آنها باز می‌کند در حالیکه روانشناسی جدید می‌گوید اگر پدر جلوی فرزند به همسرش محبت کند، عشق فرزند به پدر هم افزایش می‌یابد. 🔹این مبحث، موضوع گفت‌وگوی دکتر سعید عزیزی مشاور خانواده با المیرا شریفی مقدم در میز مصرف خانواده صبحانه ایرانی است. یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
7.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه توهم درگیر این مسائلی بدون… که برای هر مشکلی؛ راه‌حلی وجود داره و از اونجایی که خیلی این چیزهارو به ما خانم‌ها یاد نمیدن و همه اصرار دارن همون روش‌های سنتی قدمی رو پیش بگیریم خیلی وقت‌ها ممکنه زندگی‌مون قربانی همین ناآگاهی بشه؛ بازم میگم که زندگی یادگرفتنیه و من اینجام تا بهت یاد بدم چطور بهتر زندگی کنی😊♥️✌🏼🌱 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
خدایا هرآنچه که دلم می‌خواهد به تو واگذار کردم و تو بهترین کسی هستی که آن را برای‌ من به ارمغان می‌آوری..🩵 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
-امیرالمومنین‌علیه‌السلام مبادا که به خاطر راضی کردن کسی، خشم خدا را به جان بخری!🌱 @vlog_ir
‌ ‌ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
عاشقانه ای برای زندگی
‌ ‌ #سرگذشت_زندگی_اعضا #تجربه‌_تلخ_ازدواج_من یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـ
قسمت‌پنجم چون من هیچی از زندگی مشترک نمیدونستم و هدفم این بود که هر دو برادر به هم نزدیکتر بشن و صمیمتشون به خاطر ما بیشتر و بیشتر بشه و دیگه کدورتی بینشون پیش نیاد. یکی دوماه گذشت و صیغه محرمیتی خوندند که برای آزمایش ژنتیک بریم و کارهای اولیه رو انجام بدیم درهمین حین عموم فوت کرد و بحث زندگی ما نیمه کاره موند چندین ماه گذشت پسرعمو که آخرای هفته همیشه میومد خونه ی ما همش به پدرم اصرار میکرد که اجازه بدید ما عقد کنیم اما پدرم می‌گفت نه زوده خلاصه اینقدر زیر پای پدرم نشست تا قبول کرد که یک عقد محضری انجام دادیم و یک مهمونی کوچولو خونه ی پدرم گرفتیم اما روز عروسی رو مشخص نکردن. از اینجا به بعد که عقد کردیم زن عموم شروع کرد به اذیت و آزارهای نهفته ی بیست ساله، از پدرهامون بدگویی میکرد به خانواده من توهین میکرد اما من هیچی نمیگفتم فقط گوش میکردم کم کم به پسرش چیزایی می‌گفت که عصبانی بشه و منو کتک بزنه مثلاً می‌گفت: خواهرات چادر سرشون میکنن چرا زنت مانتو میپوشه باید از فردا چادر سرش کنه همسر منم میومد به جای اینکه با زبون و لطافت بگه من دوست دارم چادر سر کنی منو به باد کتک می‌گرفت انگشتمو میشکوند تمام جونمو از بالا تا پایین سیاه و کبود میکرد اینقدر منو میزد تا از هوش میرفتم بعد منو میبرد مینداخت توی اتاق تا کبودی ها خوب بشه بعد منو میبرد خونه ی پدرم. چندین بار این اتفاق افتاد هر دفعه سه یا چهار ماه قهر بودیم می‌رفت نمیومد عذرخواهی کنه پنج سال به همین منوال گذشت.... https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
13.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تفسیر هر چیزی که هر کسی میخواد که میخواد با اون خوشحال بشه خود خداست بشین فکر کن بش میرسی یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
⭐️دلایل بوجود آمدن پف چشم⭐️ 1️⃣کمبود مایعات 2️⃣مصرف زیاد نمک 3️⃣کمبود خواب 4️⃣استرس و نگرانی زیاد 5️⃣ آلرژی ها و حساسیت هایی که با ریزش اشک چشم و عطسه کردن همراه است. @vlog_ir
عاشقانه ای برای زندگی
کنار حوض میان حیاط صورتم را شست، در آغوشش مرا تا اتاق کشاند و پرده را کشید تا راحت باشم و ظاهراً دخت
نگاهش می‌درخشید و دیگر نمی‌خواست احساسش را پنهان کند که به میدان زد :«از دیشب یه لحظه نتونستم بخوابم، فقط می‌خوام ازتون مراقبت کنم، حالا بذارم برید؟» دلم لرزید و پای رفتنم دل او را بیشتر لرزانده بود که نفسش در سینه ماند و صدایش به سختی شنیده شد :«من فقط می‌خواستم بدونم چه احساسی به دارید، همین!» باورم نمی‌شد با اینهمه بخواهد به حریم من و سعد وارد شود که پیشانی‌ام از شرم نم زد و او بی‌توجه به رنجش چشمانم نجوا کرد :«می‌ترسیدم هنوز دوسش داشته باشید!» احساس ته‌نشین شده در صدایش تنم را لرزاند، در برابر چشمانی که گمان می‌کردم هوایی‌ام شده‌اند، شالم را جلوتر کشیدم تا صورتم کمتر پیدا باشد. انگار دیگر در این خانه هم امنیتی نبود و باید فرار می‌کردم که با خبرش خانه خیالم را به هم ریخت :«صبح موقع نماز سیدحسن باهام تماس گرفت. گفت دیشب بچه‌ها خروجی به سمت حمص یه جنازه پیدا کردن.» با هر کلمه نفسش بیشتر در سینه فرو می‌رفت و من سخت‌تر صدایش را می‌شنیدم که دیگر زبانش به سختی تکان می‌خورد :«من رفتم دیدمش، اما مطمئن نیستم!» گیج نگاهش مانده و نمی‌فهمیدم چه می‌گوید که موبایلش را از جیب پیراهن سفیدش بیرون کشید، رنگ از صورتش پرید و مقابل چشمانم به نفس نفس افتاد :«باید هویتش تأیید بشه. اگه حس می‌کردم هنوز دوسش دارید، دیگه نمی‌تونستم این عکس رو نشون‌تون بدم!» همچنان مردد بود و حریف دلش نمی‌شد که پس از چند لحظه موبایل را مقابلم گرفت و لحنش هم مثل دستانش لرزید :«خودشه؟» چشمانم سیاهی می‌رفت و در همین سیاهی جسدی را دیدم که روی زمین رها شده بود، قسمتی از گلویش پاره و خون از زیر چانه تا روی لباسش را پوشانده بود. سعد بود، با همان موهای مشکی ژل زده و چشمان روشنش که خیره به نقطه‌ای ناپیدا مانده بود و قلبم را از تپش انداخت. تمام بدنم رعشه گرفته و از سفیدی صورتم پیدا بود جریان در رگ‌هایم بند آمده که مصطفی دلواپس حالم مادرش را صدا زد تا به فریادم برسد. عشق قدیمی و وحشی‌ام را سر بریده و برای همیشه از شرّش خلاص شده بودم که لب‌هایم می‌خندید و از چشمان وحشتزده‌ام اشک می‌پاشید. مادرش برایم آب آورده و از لب‌های لرزانم قطره‌ای آب رد نمی‌شد که خاطرات تلخ و شیرین سعد به جانم افتاده و بین برزخی از و بیزاری پَرپَر می‌زدم. در آغوش مادرش تمام تنم از ترس می‌لرزید و بسمه یادم آمده بود که با بی‌تابی ضجه زدم :«دیشب تو بهم گفت همین امشب شوهرت رو سر می‌بره و عقدت می‌کنه!» و نه به هوای سعد که از وحشت ابوجعده دندان‌هایم از ترس به هم می‌خورد و مصطفی مضطرب پرسید :«کی بهتون اینو گفت؟» سرشانه پیراهن آبی مادرش از اشک‌هایم خیس شده و میان گریه معصومانه دادم :«دیشب من نمی‌خواستم بیام حرم، بسمه تهدیدم کرد اگه نرم ابوجعده سعد رو می‌کشه و میاد سراغم!» هنوز کلامم به آخر نرسیده، خون در صورتش پاشید و از این تهدید بی‌شرمانه از چشمانم شرم کرد که نگاهش به زمین افتاد و می‌دیدم با داغیِ نگاهش زمین را آتش می‌زند. مادرش سر و صورتم را نوازش می‌کرد تا کمتر بلرزم و مصطفی آیه را خوانده بود که به چشمانم خیره ماند و خبر داد :«بچه‌ها دیشب ساعت ۱۱ پیداش کردن، همون ساعتی که شما هنوز تو بودید! یعنی اون کار خودش رو کرده بود، چه شما حرم می‌رفتید چه نمی‌رفتید دستور کشتن همسرتون رو داده بود و ...» و دیگر نتوانست حرفش را ادامه دهد که سفیدی چشمانش از عصبانیت سرخ شد و گونه‌هایش از گل انداخت. از تصور بلایی که دیشب می‌شد به سرم بیاید و به حرمت حرم (سلام‌الله‌علیها) خدا نجاتم داده بود، قلبم به قفسه سینه می‌کوبید و دل مصطفی هم برای محافظت از این به لرزه افتاده بود که با لحن گرمش التماسم می‌کرد :«خواهرم! قسم‌تون میدم از این خونه بیرون نرید! الان اون حرومزاده زخمیه، تا زهرش رو نپاشه آروم نمی‌گیره!» شدت گریه نفسم را بریده بود و مادرش می‌خواست کمکم کند تا دراز بکشم که پهلویم در هم رفت و دیگر از درد جیغ زدم. مصطفی حیرت‌زده نگاهم می‌کرد و تنها خودم می‌دانستم بسمه با چه قدرتی به پهلویم ضربه زده که با همه جدایی چندساله‌ام از هیئت، دلم تا در و دیوار پر کشید. میان بستر از درد به خودم می‌پیچیدم و پس از سال‌ها (علیهاالسلام) را صدا می‌زدم تا ساعتی بعد در بیمارستان که مشخص شد دنده‌ای از پهلویم ترک خورده است. نمی‌خواست از خانه خارج شوم و حضورم در این بیمارستان کارش را سخت‌تر کرده بود که مقابل در اتاق رژه می‌رفت مبادا کسی نزدیکم شود... https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
درمان جوش های سرسیاه ⏪ ✔️به دلیل خاصیت آنتی اکسیدانی پرتقال در درمان جوش ،جوشهای سر سیاه بسیار موثر است. 📌دو قاشق پودر پوست پرتقال را با شیر مخلوط کنید بر روی صورت به مدت 5⃣1⃣ - 0⃣1⃣ دقیقه ماساژ دهید و بعد آن را بشویید این نسخه را در روز دوبارتکرار کنید. @vlog_ir