eitaa logo
شــهــیدانــهـ⃟🌱
1.2هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.5هزار ویدیو
56 فایل
• بـســم رب شــهدا🌿💚• 🇵🇸🇮🇷 • _ صحبت های در گوشیتون با شهدا🍃 https://daigo.ir/secret/91804454623 • _ ادمین کانال✒️ @shahidaneh_admin • _ گروه خادمین دخترای شهدایی مون🌙🩷 https://eitaa.com/joinchat/1116276070C5f811282ca
مشاهده در ایتا
دانلود
چاره؟ استغفار زیاد. رسول‌الله فرمودند: «کسی که زیاد استغفار کند، خداوند از هر غصه‌ای برایش گشایشی قرار دهد و از هر تنگنایی، راه فراری پیش پایش گذارد و او را از جایی که گمان ندارد، روزی می‌دهد.» - وسائل الشیعه، ج ٧، ص ١٧۶. @westaz_defa
جانم فدای رهبری که آیت الله العظمی میلانی او را در 24 سالگی مجتهد صدا می‌کرد... جانم فدای رهبری که از سن نوجوانی با دیدار با شهید نواب انقلابی شد و انقلابی ماند... جانم فدای رهبری که در فقر به دنیا آمد و در اوج قدرت هم فقیرانه زندگی می‌کند... جانم فدای رهبری که آنقدر مخلصانه و بی‌توقع مبارزه می‌کرد که امام(ره) برای حضورش در شورای انقلاب شهید مطهری را مأمور کرد... جانم فدای رهبری که در جبهه‌ها در خط مقدم و در نمازجمعه‌ها باصلابت بود... جانم فدای رهبری که دشمنانش به فضل و زهدش اذعان می‌کنند و حتی مهاجرانیِ فراری در جمع معاندان نظام در خارج از کشور می‌گوید : من منتقد ایشانم اما در مسایل مالی حتی یک نقطه خاکستری در پرونده‌اش نیست... جانم فدای رهبری که استادش آیت الله العظمی بهاالدینیِ عزیز می‌گوید : اجازه بدهید من دست شما را ببوسم تا در قیامت مباهات کنم به اینکه مطیع ولی خود بوده‌ام... جانم فدای رهبری که حضرت آیت الله العظمی بهجت در حالی که به استقبالش در ورود به قم رفته بود فرمود : که اگر مردم بدانند استقبال از این سید چه ثوابی دارد هیچکس در خانه نمی‌ماند... جانم فدای رهبری که علامه حسن زاده آملی گفت : که گوشتان به دهان رهبر باشد که او گوشش به دهان امام زمان(عج) است... جانم فدای رهبری که یک تنه روبروی همه قدرت‌های ظالم و استکباری ایستاده و ٣٠ ساله که کمر خم نکرده است... جانم فدای رهبری که ميلياردها تومان پول داره صرف میشه تا با اتهام‌زنی‌های دروغ به خودش و فرزندانش، بتوانند کمی از محبتش و اعتبارش را در بین مردم خدشه دار کنند.... پروردگارا سایه این مجتهد عادل و این سیاستمدار باتقوا و این جانباز شجاع و این قدرتمند فقیر و این مدیر مدبر و این سلاله زهرای مرضیه(س) را بر سر ما مستدام بدار..... خدایا نَپَسند که زمانی بر ما بیاید که کسانی بر ما مُستولی شوند که به دین و ناموس و دنیا و آبرو و جان و مالِ ما بی‌تفاوت باشند... ای مسلمِ امام زمان عجل الله ما تو را در این کوفه‌ی بی‌غیرتی تنها نمی‌گذاریم. @westaz_defa
هر طرف می‌نگرم ،شاخه‌گلی افتاده . . آه از خنده‌ی نورانی حاجی‌زاده. .!😔💔 شهید @westaz_defa
کاش دیگه هیچ جمعه ای بدون شما غروب نشه... @westaz_defa
حدیث کسا روز دوازدهم یادتون نره🌿🦋
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 برگرد نگاه کن آنقدر صدای ساره ضعیف و بی‌جان بود که گفتم: –ساره می‌تونی یه کم بلندتر صحبت کنی؟ توام مریض شدی؟ صدای مردانه ای جایش را به صدای ساره داد. –سلام خانم. بله ساره مریض شده میخواد ازتون اجازه بگیره برای استفاده از کپسول اکسیژن. چون من یه کم بهتر شدم ساره می‌خواست بیاره پستون بده. که خودشم مریض شد. لبم را گاز گرفتم. –ای وای، حالا کی بهش میرسه شما که خودتونم سرفه می‌کنید، حالتون هنوز خوب نشده. –حالا یه کاریش میکنم. –فکر نمی‌کنم آقای امیرزاده مخالفتی داشته باشه، خوشحال شد. –خیلی ممنون، لطف کردید. بعد هم تلفن را قطع کرد. با خودم گفتم نکند من نباید از جانب امیرزاده حرف میزدم. حالا دیگر بهانه‌ی خوبی داشتم برای زنگ زدن به امیر زاده. در لیست مخاطبینم دنبال شماره‌اش گشتم. همین که انگشتم شماره‌اش را لمس کرد، تنم گرم شد. انگار جایی میان آسمان و زمین معلق شدم، برای ضربان قلبم هم که اصلا اختیاری نداشتم، وقتی صدای بوق از آن طرف خط به گوشم رسید قلبم مثل یک دیوانه‌ی زنجیری شد که کنترلش غیر ممکن بود. یک آن خواستم تماس را قطع کنم تا کمی آرامش بگیرم بعد دوباره زنگ بزنم ولی وقتی چند بوق خورد و جواب نداد نگرانی نگذاشت این کار را انجام دهم. آنقدر بوق خورد که قطع شد. به فکر رفتم. شاید مغازه را تعطیل نکرده و سرش شلوغ است و نمی‌تواند تلفنش را جواب بدهد. ولی آخر در این اوضاع کسی مگر برای خرید، آن هم لوازم التحریر و اسباب بازی بیرون می‌رود. شاید اصلا صدای تلفنش را نشنیده. امکان دارد روی سکوت گذاشته باشد. به خودم دلداری دادم که طولی نمی‌کشد که با دیدن شماره‌ام روی گوشی‌اش حتما خودش تماس میگیرد. مادر از آشپزخانه صدایم کرد. –تلما بیا بقیه‌ی غذات رو بخور، می‌خوام جمع کنما. –من سیر شدم مامان، دیگه نمی‌خورم. صدای محمدامین را شنیدم که غر زد. –خب از اول می‌گفتی من اینقدر نون نمی‌خوردم. مامان سهمشو بده به من. مادر گفت: –نه مادر، آخه این دختره که چیزی نخورد. براش کنار میزارم، بعدا میاد میخوره. نادیا گفت: –مامان جان اون تو کافی شاپ اونقدر خوشمزه‌ی این غذارو خورده که الان این به دهنش مزه نداره. –کی تلما بخوره؟ من می‌شناسمش قول بهت میدم تا حالا لب نزده. 🍁لیلافتحی‌پور🍁