دلم میخواد گریه کنم، داد بزنم. چمدونمو ببندم و برم، برم یهجای دور، یه قبرستونِ دور افتاده.
دیگه نمیتونم اینجا بمونم. حس میکنم دارم غرق میشم تو منجلابِ دلتنگی، غم، بغض، اشک، اشک، اشک.
میخوام برم و دیگه هیچوقت برنگردم، تا ابد گم شم.
Willi
چمدان دست گرفتم که بگویی نروم! تو چرا سنگ شدی، راه نشانم دادی؟
تا زنده ام که هیچ، به من اعتماد کن
میمیرم و میان کفن عاشق توام ..
امشب، 1402/12/7.
"دلبستن" باعثِ ضعیف شدنِ آدما میشه.
واسه همینه که از وابستگی و دلبستگی خوشم نمیاد، چون اون آدمِ بااراده و قویِ قبلیرو تبدیل میکنه به یه آدمِ سست و احساسی که با کوچکترین رفتاری ناراحت میشه و تمام انگیزهشو از دست میده، در نهایت هم تمام برنامهریزیای زندگیش بههم میریزه.
میدونی چرا اینارو میگم؟
چون حس میکنم دارم دل میبندم.