اینجوریه که یهعالمه غم نشسته رو دلت، میگی خب بزار برم پیویِ فلانی حرف بزنم، خالی شم، شاید تونست یکم آرومم کنه، همدردم بشه.
ولی میگردی، میگردی ..
میبینی هیشکی دیگه واست نمونده.
تکبهتک همهرو رد میکنی، آخرشم مجبوری نتو خاموش کنیو با غمای تلنبار شدهی رو دلت، بخوابی.
Willi
تا حواس ِهمهی شهر به برف است بیا؛ گرم کن این بغل ِ سرد ِ زمستانی را ..
باشد اشکال ندارد تو به من "فحش" بده
گذر داغ لبت روی لبم میافتد ..
Willi
برای شکستن من آنهمه آسِمان ریسمان نیاز نبود که جانم، من با کوچک ترین نسیمِ بیمهریات، قلبم هزار تک
دوست داشتن، عدد نبود که کم و زیاد بشود عزیزِ من!
دوست داشتن مرگ بود، فقط یکبار و به یک شدت.
Willi
باشد اشکال ندارد تو به من "فحش" بده گذر داغ لبت روی لبم میافتد ..
با زبان شعر گفتم عاشقت هستم ولی،
آمدی گفتی چه شعری، با اجازه این کپی!
Willi
با زبان شعر گفتم عاشقت هستم ولی، آمدی گفتی چه شعری، با اجازه این کپی!
شب چنان گريه كنم بىتو كه همسايه بهزور،
دست من گيرد و بيرون كشد از آب مرا ..
Willi
دوست داشتن، عدد نبود که کم و زیاد بشود عزیزِ من! دوست داشتن مرگ بود، فقط یکبار و به یک شدت.
تو رفتهای و همه چیز در من مردهاست، خندههایم، برق چشمهایم، امیدم.
میترسم زمان هم تو را در من بمیراند.
هدایت شده از ﮼ مَهـــدا ﮼
گمان میکردم آنکه دوستم دارد ،حتی اگر غرق در تاریکیام باشم دوستم خواهد داشت، حتی اگر پر از زخمهای روانی باشم، حتی اگر قادر به دوست داشتن خودم نباشم، او با وجود همه ی اینها دوستم خواهد داشت و مرا درک خواهد کرد، اما نه ، هیچکس خود را به مخاطره نمیاندازد و دستش را داخل چاه نمیبرد. تاریکی تنها برای ماست