📖نام اثر: نکاحات در آفرینش
👤مدرس: استاد مهدی سمندری
🔎موضوع :نکاح،عرفان ،همسرداری،سبک زندگی
🇮🇷ناشر و مرکز پخش: موسسه آوای توحید
💰قیمت:۳۰ هزار تومان
🆔 سفارش محصول: shop.avayetowheed.ir
┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈
🔮🎷يسوعيان چه كساني بودند و به چه كسي يسوعي گفته ميشود؟ مركزيّت آنها كجاست؟ و چه دين و آداب و رسومي دارند؟ چرا يهوديان از اين قوم وحشت دارند؟
مسيحيت در طول تاريخ خود، شاهد پيدايش فرقههايي در درون خود بوده است، اگرچه بعضي از اين فرقهها در جهت تعديل رفتار و عقايد كليسا گام برداشتهاند. اما برخي ديگر برخورد كليسا را در مواجه با اصلاحطلبي، تشديد نمودهاند. ميدانيم كه كليسا، خصوصاً در دوران قرون وسطي، خشونت را به حدي رساند كه در برخورد با كمترين مخالفت، از سلاح تكفير و ارتداد بهره جست و مجازات هاي سنگيني تا سر حد زنده در آتش سوزاندن را براي افراد رقم زد. غافل از اينكه «فكر آدمي چيزي بسيار لطيف است و نيروهاي خشن در مقابله با آن، سلاحي بسيار ضعيف و ناتوان هستند».[1]
كليسا با طرح مفاهيم نارسا درباره برخي از موضوعات ديني و كسب ثروت هاي نامشروع از طريق، فروش آمرزش و برخورد ناشايست با مردم خصوصاً قشر روشن فكر، زمينه ي بروز تشنجاتي را در محيط خود فراهم آورد. كليسا چه از نظر مفاهم نارسايي كه در الهيات عرضه داشت و چه از نظر رفتار غير انسانياش با توده ي مردم، خصوصاً طبقة دانشمندان و آزاد فكر از علل عمدة گرايش جهان مسيحي ـ و به طور مستقيم جهان غير مسيحي ـ به مادي گري است.[2]
از جمله نهضت هايي كه جهت تحقق اهداف كليساي كاتوليك بوجود آمد، فرقه يسوعيان است. اين فرقه با عشق و وفاداري مطلق خود به شخص پاپ، تحت عنوان «هنگ مسيح» در مدت كوتاهي عليرغم تعداد اعضاي اندك خود، توانست خدمات ارزندهاي به كليسا عرضه دارد و سرانجام حيات مذهبي دلخواه كليسا و اطاعت پاپ را به جامعه باز گرداندند.
منشأ پيدايش يسوعيان
اصلاح مذهب مسيحيت كه منجر به ظهور پروتستان شد،[3] در همانجا متوقف نشد. موج چنين نهضتي به كليساي كاتوليك رم كشيده شد. پاپ ها خود تمايلي به ايجاد اصلاحات نداشتند. اين امپراتوري شارل پنجم، پادشاه اسپانيا بود كه جهت نفوذ بر شاهزادگان آسماني پروتستان مذهب و خنثي ساختن تبليغات پروتستان ها، به پاپ زمان خود «پاولوس سوم» فشار آورد كه شورايي به منظور اصلاحات تشكيل دهد. اسپانيا از قرن پانزدهم شروع به اخراج مسلمان ها از خاك خود نموده بود. اينك در صدد بود كه خود را جهت مقابله با خطر دوم كه گسترش روزافزون پروتستان بود آماده كند. اين بود كه حركت اصلاح مذهبي كليساي كاتوليك به سه صورت تحقق يافت:
اول: تشكيل شوراي ديني كشيشان در سال 1545 ميلادي در شهر تِرانْت بود. حاصل اين كار شورا كه برخلاف انتظار شارل پنجم از كار درآمد در مدت هيجده سال (1545-1563 م) اعلام پنج اصل بود.[4] و اين پنج اصل در واقع همان اصول قديمي كاتوليك بود.
بدين ترتيب، شوراي ترنت براي مذهب كاتوليك در مقابله با حجم روزافزون نظريات و تشكيلات پروتستاني، حائل و موج شكني را به وجود آورد و... .[5]
دوم: اينكه پاپ پارلوس سوم موفق شد محكمة تفتيش عقايد را دوباره بر پا ساخته و كشيشان اجازه يافتند كه در مناطق كاتوليك نشين، با برپايي چنين دادگاهي، منطقه خود را از وجود پروتستان ها پاك سازند.
سوم: تشكيل گروههاي راهبان مذهبي بود كه از مهم ترين آن، فرقه يسوعيان ميباشد ، يسوعيان (همراهان عيسي) در واقع بازوي نظامي كليساي كاتوليك بر عليه هر مخالفي (خواه پروتستان يا مسلمان) بودند.
تشكيلات فرقه يسوعي
ايگناتيوي لويولايي ( 1491-1556) مؤسس اين فرقه يكي از نجبا و اشراف اسپانيا بوده كه به عنوان يك سرباز در جبهه نبرد اسپانيا با فرانسه مجروح ميشود. در زمان مداوا، به خواندن كتاب هاي مذهبي و شرح زندگي قدسيان مسيحي پرداخته و در صدد برميآيد كه به عنوان يكي از سواران تارك دنيا درآيد.
بالاخره در سال 1534 م به اين جمعيت دوستان و ياران صورت سازمان جنگي و نظامي داده، آنها را «همراهان عيسي» ناميده و همه عهد كردند كه به اورشليم رفته (به تعبير خود) عمر را در راه جهاد با مسلمانان گمراه به سرآوردند و در هر حال جاي خود را در اختيار پاولوي سوم قرار دهند. [6]
اين تشكيلات كاملاً صورت نظامي داشته و انضباط شديدي بر آن حاكم بوده است. به طوري كه هيچ كس قدرت تخلف از مافوق را نداشته است. اگناتيوي ميگفت: «نه آنست كه من كار لشكري را ترك گفته باشم بلكه در صف سربازان خدا خدمت ميكنم»[7] آنها هرگونه عمل خلاف و نادرستي از جمله تقيه ، كتمان و حتي سوگند دروغ را به عنوان اينكه مقدمة حصول به يك هدف درست است، جايز ميدانستهاند.
اصول عقايد يسوعيان
فرقة يسوعي كه ابتدا ياران اندكي داشت با گذشت زمان، بر تعداد آنها افزوده ميشد.و اين بود كه لازم ديد اصول عقايد خود را تدوين نمايد. اگناتيوي در كتاب خود به نام «تمرين زندگي روحي» برنامة منظمي را براي هواداران خود بيان نموده است.[8] عصارهي اين برنامه را ميتوان در اعقتاد كامل و انجام فرامين مذهبي و اطاعت بيچون و چرا از كليسا خلاصه نمود. ويل دورانت در اين باره ميگويد: «با روي آوردن داوطلبان
تازهاي به سوي اين جمع، لازم آمد كه اصول عقايد و آيين آن تصريح شوند. تعهد به فرمانبرداري محض بر دو تعهد خودداري جنسي و زندگي تهيدستانه افزوده شد. بدين ترتيب كه «فرمانده»كه توسط پيروان انتخاب ميشد، بلافاصله پس از شخص پاپ قرار گرفت. بعداً تعهد چهارمي نيز به اصول آيين فرقه مزبور اضافه شده كه عبارت بود از خدمت گزاري به درگاه خليفه رم به عنوان نايب خدا در زمين و در اجراي فوري و بدون چون و چراي آنچه را كه پاپ زمان يا جانشينانش براي نجات ارواح و يا اشاعه دين لازم بدانند در سراسر دنيا.»[9] پاپ پارلوي سوم، اصول آنها را به رسميت شناخته و عليرغم مخالفت برخي از كاردينالها به دليل آنكه آنها را گروه افراطيون متمرد ميدانستند، در سال 1540 م گروه مذكور را تحت عنوان «انجمن عيسي» به رسميت شناخت.
عملكرد و فعاليت يسوعيان
يسوعيان سه فعاليت را به طور جدي دنبال كردند:
يكي تأسيس مدارس فوقالعاده منظم بود كه در آن تعليماتي بر ضد مذهب پروتستان به جوانان داده ميشد.
دومي ترويج مذهب كاتوليك در ميان غير مسيحيان بود. در كار مهم ايشان (فرقه يسوعي) كه توفيق بسيار در آن به دست آوردند، در زمينه اعزام مبلغان ديني بود، و آنها مبادي كاتوليكي را در ممالك آسيايي هند، چين و ژاپن انتشار داده، در اثناي قرن شانزدهم و هفدهم ميلادي به آمريكاي جنوبي، سنت لازي و دره مي سي سي پي و مكزيك و كاليفرنيا رسيدند. [10]
فعاليت سوم آنها جنگيدن بر ضد آيين پروتستان بود. يسوعيان به مثابه نوك حمله دستگاه پاپ نشان دادند متحدان باارزشي براي سياست هاي نظام پاپي هستند .[11]
در پايان بايد دانست كه هيچ يك از منابعي كه مطالب مربوط به فرقه يسوعي را آوردهاند، اشارهاي به ترس مسلمانان و يهود از اين فرقه نشده است. بلكه برعكس اين فرقه همواره از يهود و مسلمان ها به خاطر رسوخ ايمان و عدم انعطافپذيري و تسليم در برابر دين مسيح گلايهمند بودند. چنان كه يكي از ياران اين فرقه به نام قديس فرانسو گزاويد گفته است: «من ميخواهم در جايي تبليغ كنم كه مسلمان و يهودي وجود نداشته باشد، كافران و بيدينان را به دست من بسپاريد.»[12]
خلاصه
فرقه يسوعي به فرماندهي ايگناتيوس لويولت در سال 1540 م توانست رسماً از طرف پاپ پارلوس سوم بوجود آيد. هدف عمده اين فرقه به عنوان يك نهضت كاتوليكي، دفاع از اهداف كليسا و شخص پاپ بود. اين فرقه با تشكيلات نظامي خود كه هر گونه جرم و جنايتي را روا دانسته و مراكز آموزشي متعدد خود، موفق شد از طرفي جلوي توسعه روزافزون پروتستان را سدّ نموده و از طرف ديگر مسيحيت را در اقصي نقاط جهان گسترش دهد.
اصول عقايد اين فرقه در قالب فرمانبرداري محض، خودداري جنسي، زندگي فقيرانه، خدمت گزاري به پاپ رم، و اجراي بدون چون و چراي فرامينش، شكل پذيرفت. خدمات همه جانبه اين فرقه به كليسا باعث شد كه فرماندة آن، مقام پس از شخص پاپ را كسب نمايد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . مسيحيت، عبدالرحيم سليماني اردستاني، ص 234-228، انتشارات زلال كوثر، اول، 81.
2 . جهان مسيحيت، اينار مولند، ترجمه محمد باقر انصاري، مسيح مهاجري، فصل سوم، كليساي كاتوليك رم، ص83، اميركبير، دوم، 1381.
3 . تاريخ اديان و مذاهب جهان، عبدالله مبلغي آباداني، ج دوم، ص 800، بخش مربوط به فرقه يسوعيان، نشر سينا، مؤسسه انتشارات حكمت، اول، 1380.
4 . جريانهاي اصلي انديشة غربي. فرانكلين لوفان باومر، ترجمه كامبيز گوتن، ج اول، ص 377.
پي نوشت ها:
[1] . جواهر لعل نهرو، نگاهي به تاريخ جهان، ترجمه محمود تفضلي، امير كبير، نهم،1372، ج 1، ص 455.
[2] . مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، بخش علل گرايش به ماديگري، صدرا، اول، 1368، ج 1، ص479.
[3] . پروتستان از واژة فرانسوي Protest به معناي اعتراض و شكايت گرفته شده است. اين فرقه در قرن شانزدهم ميلادي، در پي اعتراضات مارتين لوتر عليه فروش آمرزش نامه و ادعاي تفوق كليساي رم بر جهان مسيحيت، در آسمان پديد آمد. ر.ك: كاشفي، محمدرضا، فرهنگ و مسيحيت در غرب، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، اول، 1380، 46.
[4] . جهت مطالعه اين پنج اصل رجوع شود : جان. بي. ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، هفتم، 1373، ص 688.
[5] . گروه نويسندگان، جهان مذهبي، ترجمه دكتر عبدالرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، اول،1374، ج 2، ص 775.
[6] . تاريخ جامع اديان، ص689.
[7] . آلبر، تاريخ قرون جديد، ترجمه سيد فخرالدين خان شادمان، دنياي كتاب و علمي، دوم، 1363، ص127.
[8] . جهت مطالعه آخرين بخش كتاب تمرين زندگي روحي، ر.ك: اشپيل فوگل، تمدن مغرب زمين، ترجمه محمدحسين آريا، اميركبير، اول،1380، ج1، ص612.
[9] . ويل دورانت، تاريخ تمدن، گروه مترجمان، سازمان انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، دوم،1368، ج6، ص1088.
[10] . تاريخ جامع اديان، ص690.
[11] . اشپيل فوگل، تمدن مغرب زمين، ترجمه محمد حسين آريا، امير كبير، چاپ اول
🔮🎷آیا فلسفه تفکر آزاد است؟
از آنجا که در کوران تبلیغات سیاسی وشعارهای احزاب الفاظی چون👌 آزادی به عنوان امری مطلوب مطرح میشود، وقتی در جمله ای این عبارت را به کار میبریم ناخواسته بار معنای مثبت برای مخاطب ایجاد میکند، اما در مسائل فلسفی این عبارت حاوی ارزش تبلیغاتی ورسانه ای نمیباشد،لذا وقتی میپرسیم آیا فلسفه تفکر آزاد است؟قصد تحقیر ویاارتقای فلسفه رانداریم،بلکه اشاره به ویژگی ساختاری این علم میکنیم.مراد ما از پرسش فوق این است که آیا انسان میتواند بدون هرگونه پیش فرض ویا بدون تاثیر از فرهنگ ومذهب وایدئولوژی خاصی به تفکر استدلالی بپردازد؟آیا شرط اندیشه فلسفی این است که به نحو خالی الذهن وبی طرفانه نسبت به هرامری به تفکر بپردازیم؟؟ سوای از پژوهشهای روان شناسانه دهه های اخیر مبنی بر اینکه انسان از حیث روانی نمیتواند بدون موضع گیری وپیش فرضهای فرهنگی،دینی،اجتماعی،تاریخی و....باشد واین انگارهها درپیدایش ونضج تفکر واندیشه بشری تاثیر گذار است ،قصد این نوشتار آن است که این مطلب را از حیث فلسفی بررسی کنیم، آیا ساختار علم فلسفه نافی هرگونه پیش فرض در امر قیاس وتفکر است؟؟ چنانچه برخی اعتقاد دارند اصطلاحاتی نظیر فلسفه اسلامی مبهم وگنگ میباشد زیرا(فلسفه)یعنی اینکه انسان بدون گرایش به هیچ دین وفرهنگی به اقامه تعریف وحجت بپردازد حال آنکه عبارت (اسلامی)دلالت برگرایش فکری وتاثیر انسان از پیش فرضهای مذهبی اودربررسی مسائل دارد پس این قبیل عبارات حاوی تناقضی ساختاری میباشند.لذا فلسفه هرقدر سکولارتر ودورتر از مذهب باشد عقلانی تر بوده زیرا فلسفه تفکر آزاد است وآزادی یعنی اجتناب از هر گونه پیش فرض فرهنگی ومخصوصا مذهبی.
در بررسی مساله فوق باید گفت...
اساسا در تفکر واستدلال به دنبال یافتن(حدوسط)میباشیم. زیرا نسبت به حملِ محمول بر موضوع جهل وتردید داریم،لذا باید به دنبال یافت امری باشیم که در هر دوسوی حمل تکرار شده باشد.امر معلوم فوق همان حدوسط میباشدکه چون به مثابه آغازخروج انسان ازجهل به علم است به آن مبداء قیاس میگویند.به قضایای که حامل مبداء میباشند،مبادی گفته میشود.صغری وکبری دو مبادی مهمی هستند که منجر به انتاج نتیجه میشوند.
به عنوان مثال نسبت به قضیه(آیا جسم حادث است؟)جهل داریم، به عبارتی حمل حدوث بر جسم محل تردیداست ، لذا در قدم اول به دنبال یافتن معلومی میباشیم که در هر دو تکرار شده باشد.
معلومی که در موضوع و محمول قضیه وجود دارد(متغییر)است. تغییر هم در جسم وجود دارد وهم در معنای حدوث. این معلوم حدوسط و مبدائی جهت خروج ما از جهل به علم میباشد.پس از اتمام حرکت اول فکر(ذاهبه)که مبداءرا میابیم ،به تالیف تفصیلی این یافت یقینی در هیئت یک قضیه استدلالی میپردازیم وحرکت دوم فکر(راجعه)اتفاق می افتد لذا میگوییم: هر جسمی متغییر است(صغری)وهر متغییری حادث است(کبری) پس هر جسمی حادث است(نتیجه).
بنابراین در تفکر واستدلال به دنبال یافتن حدوسط هستیم.
امایافتن حدوسط چگونه است؟؟
پاسخ اول بوسیله برهان واقامه دلیل. یعنی بوسیله حدوسطی دیگر به مبدا استدلال میرسیم.اما حدوسط دوم را از کجا بدست اوردیم؟انهم بوسیله برهانی دیگر.برای احتراز از تسلسل باید به حدوسطی برسیم که مسبوق به برهان نباشد وبه عبارتی یقینی وبدیهی باشد. پس دومین پاسخ این است که راه رسیدن به حدوسط، یقین وبداهت میباشد. این بداهت به دونحو است.
بدیهی اولیه:امور عامی که چون اعرف وبسیط تر از آنهاوجود ندارد و همچنین قضایایی که تصورشان مستلزم تصدیقشان است نزد عقل بدیهی میباشند مثل(عدم اجتماع نقیضین).
👇👇👇
بدیهی نسبی_یافت یقینی: اعتقاد جازمی که انسان نقیض آنرا احتمال ندهد.چنین معلومی از طرق گوناگون نظیر حدس فلسفی ویا مشهورات پارادایمی اتخاذ میشود.
بنابرآنچه گفته شد تفکر مبتنی براستدلال وبرهان است واستدلال برپایه حدوسط بنا شده و یکی از راههای یافت حدوسط امور یقینی است که منبعث از پیش فرضهای انسان میباشد.این مساله بدان معناست که فیلسوف یافت یقینی وپیش فرض قبل از فکر دارد وآنرا به مثابه مساله پنداشته آنگاه وارد فلسفه میشود تا به بیان استدلالی آن بپردازد.لذا در مسائل فلسفی نباید به این بپردازیم که مساله وحدوسط فیلسوف از کجا آمده،بلکه باید به سیستم استدلالی وبرهانی که وی جهت اثبات مدعایش ارائه میکندتوجه کنیم.به بیانی دیگر هر فیلسوفی پیش از تبیین نظام فلسفی خود،دارای پیش فرضی است که نزداو یقینی میباشد.بوسیله آن معلوم حدوسطی ایجاد میکندوآنگاه درصدد اثبات برهانی آن امربرمی آید.بنابراین تفکرآزادبه معنای فقدان هرگونه پیش فرض و مساله قبل ازفکر اساسا بی معنا میباشد.عقلانیت بعداز یافت یقینی ایجاد میشود.واساسا مهم نیست حدوسط را از کجا آورده ایم بلکه بیان برهانی آن حدوسط در قامت یک استدلال منتج مطلوب میباشد.براین اساس در فلسفه اسلامی حکیم مسلمان حدوسط وپیش فرض خود را از متن دین گرفته وآنگاه درصددبیان استدلالی آن برمی آید.
#محسن_بهرامی
#فلسفه_اسلامی
#تفکر #حدوسط #پارادایم
علمی عرفانی 👇
@wittj2
فراسوی-نیک-و-بد-nbookcity.com.pdf
3.63M
📗فراسوی نیک و بد
✍فردریش نیچه
ترجمه ی دکتر سعید فیروز آبادی و داریوش آشوری
📠نشر جامی و انتشارات خوارزمی
🎷🔮در باب حقیقت :
نقدِ مفهومِ حقیقت، که امروز بسی آشنا بهنظر میرسد، را تا بهحدِ بسیاری به نیچه مدیون ایم. البته من نظریاتِ نیچه دربابِ حقیقت را به انحایِ مختلفی دیدهام. گاه چنان سخن میگوید که توگویی حقیقتی در پسِ پشتِ کلمات و چشماندازهایِ ما وجود دارد، لیکن ما را به آن راهی نیست و گاه چنان سخن میگوید که گویی در پسِ پشتِ استعارهها و واژگان و البته تفاسیر، حقیقتی وجود ندارد. هستند کسانی که میگویند آن حقیقتی که نیچه، گویا در پسِ پشتِ تفاسیر، به آن قائل است یک حقیقتِ استعاریست. خواه این باشد یا خیر، نیچه، بالخاصه در دربابِ درست و نادرست به مفهومی غیراخلاقی، چنین گفت زرتشت، فراسویِ نیک و بد و یادداشتهایِ موسوم به ارادهیِ قدرت نقدهایِ محکمی بر حقیقت دارد.
علمی عرفانی 👇
@wittj2
1_416937867.mp3
2.16M
🏴 #شهادت_امام_محمد_باقر(ع)
حدیثی زیبا از امام محمد باقر(ع)
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
آیت الله مجتهدی تهرانی
1_416609390.mp3
3.8M
🏴 #شهادت_امام_محمد_باقر(ع)
🚨شرط امام باقر(ع) برای #ظهور آخرین امام
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
حجت الاسلام علیرضا پناهیان
⚫️امام خامنه ای : از لحاظ تاریخی، این روزها روزهای نشاندار و بزرگی است: شهادت امام باقر (علیهالسّلام) که یک شهادت دارای پیام بود.
▪️لذا خود امام باقر وصیت کرد که بعد از او تا ده سال در منا به مناسبت این رحلت، یادبود برپا شود.
◾️در میان ائمهی ما این بیسابقه است، بینظیر است.
▪️یاد امام باقر، یعنی یاد سر برآوردن حیات دوبارهی جریان اصیل اسلامی در مقابلهی با تحریفها و مسخهائی که انجام گرفته بود. ۸۸/۹/۴
🏴🏴🏴شهادت باقر العلوم علیه السلام تسلیت باد
تا ظهور انفسی(خودشناسی و رویت نور تجلی از نورالانوار الهی) بر همگان ظاهر نگردد ظهور آفاقی(سیر تاریخی دارد و با رشد فکری انسانها با گذر زمان و وقوع وعده ی موعود و ظهور ظاهری امام غایب .عج.) رخ نخواهد داد...!
🔔پس آزادی تو از قفست دلیل بر آزادی همگانی نخواهد بود که هنوز در قفس اند و معیار انسانیت و حقیقت نوری را درک نکرده اند....!
✍🌻
علمی عرفانی 👇
@wittj2
معرفی کتاب
📗تکه هایی از یک کل منسجم
✍پونه مقیمی
علمی عرفانی 👇
@wittj2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اجازه ندهید کلمات دیگران باعث دردتان شوند
سخنان دیگران باعث رنجش تان شوند
اعمال دیگران زنجیرهایی برای زندانی کردنتان شوند
نابینایی دیگران هدف تان را پنهان کند.
ناباوری دیگران عشق تان را لکه دار کند...
اجازه دهید کلماتتان باعث قوت قلب دیگران شود،
الهام بخش شان باشد و مسیرشان را روشن کند.
اعمال تان زنجیرهای دیگران را باز کند.
دست هایتان چشم بند را از دید دیگران کنار بزند.
عشق تان یک نمونه ی درخشان برای دیگران باشد،
الهام بخش باورشان شوید.و در پایان اجازه دهید
محبت شما نمایشی از محبت خدا باشد.
فراق را دلی از سنگ سختتر باید
مرا دلیست که با شوق بر نمی آید
سعدی جان🌻
👇
@wittj2
🔮🎷عقل و تعقل (در بیان حضرت امیر)
گفتنی است که در حدیث معروف «جنود عقل و جهل » منقول از امام صادق علیه السلام علم از جنود عقل، و جهل از جنود جهل برشمرده شده و این دو در مقابل یکدیگر قرار گرفته اند; همان گونه که فرماندهان آنها (عقل و جهل) در مقابل یکدیگر صف آرایی کرده اند . چنان که دیدیم، عقل از دیدگاه امام علی علیه السلام در مقابل شهوت و هوای نفس قرار می گیرد و احکام و لوازم عقل و شهوت، احکامی متعارضند و آدمی از هر دو نیرو بهره مند است و با اراده آزاد خویش یکی را بر دیگری ترجیح می دهد . بدین ترتیب همان شهوتی که از دیدگاه امام علی علیه السلام در مقابل عقل، و امری مذموم و تابع آن از چارپایان پست تر بود، از نظر هیوم به رسمیت شناخته می شود و قوه تعیین کننده اهداف و خوب و بد زندگی می گردد، و عقل از این مقام عزل و در دمت شهوت درمی آید . احادیثی که از امام علی علیه السلام در زمینه نقش ارزشی و اخلاقی و عملی عقل وارد شده است، بیش از احادیث بیان کننده کارکردهای دیگر عقل است . به نظر می رسد دلیل این که در برخی احادیث زیرکی معاویه، نکراء و شیطنت شمرده شده است نه عقل، (54) همین نکته باشد; یعنی عقل ابزاری اگر در خدمت عقل نظری و عملی و درنتیجه خدا و دین قرار گیرد و زندگی دینی را سامان دهد، عقل نامیده می شود; ولی اگربه خدمت شهوت درآید، شیطنت و نکراء است .
چکیده ماشینی
تاریخ انتشار : 1386/10/5
بازدید : 24341
منبع : مجله قبسات، شماره 19 , رضا برنجکار
📗جستاره
تاریخ عقل و تعقل، همزاد تاریخ بشری است; وجه ممیز انسان از موجودات دیگر، عقل او است، و آدمی با تعقل به حیات انسانی خویش ادامه می دهد . به فرموده امام علی علیه السلام الانسان بعقله; (1) «انسان به عقل خود انسان است .» و باز می فرمایند: اصل الانسان لبه; (2) «اصل انسان خرد او است .» بنابراین تاریخ تعقل با پیدایش آدم آغاز می شود .
معمولا در کتاب های تاریخ فلسفه گفته می شود تعقل در سواحل آسیای صغیر و در منطقه ایونیا باظهور طالس و آناکسیمندرشروع شده است و پیش ازآن مردم در دوران تخیل می زیسته اند . این سخن اگر درست باشد، که چنین نیست، تنها درباره شروع نوع خاصی از تعقل صادق است، نه درباره پیدایی تعقل و خردورزی به معنای کلی آن . البته توجه به عقل و تعقل فلسفی و به سخنی دیگر، تعقل در باب تعقل فلسفی و نقد و بررسی آن امری متاخر است و بر اساس اطلاعات مکتوب و باقیمانده، ابتدا در زمان سوفسطائیان و سقراط به شکلی ناقص مطرح شده است . پس از آن در عصر جدید با فرانسیس بیکن و رنه دکارت و جان لاک بار دیگر مسئله معرفت و به خصوص تعقل، مورد توجه جدی قرار گرفت و درآثار ایمانوئل کانت به اوج خود رسید و مساوی با فلسفه شد و در نهایت به علم معرفت شناسی جدید انجامید .
هنگامی که به مباحث مطرح شده در تاریخ فکر و فلسفه نظر می کنیم، می بینیم که عقل افلاطون با عقل ارسطو، عقل متکلمان با عقل عارفان، عقل دکارت با عقل کانت و . . . تفاوت می کند و هر کس معنای خاصی از آن را اراده کرده است . این جااست که پیچیدگی مسئله خود را نشان می دهد و معلوم می شود که تلقی انسان ها از چیزی که انسان بودن آنها به آن است، یکسان نیست . لازمه این اختلاف نظر آن نیست که بگوییم هر کس عقل خاصی داردکه متفاوت و متباین با عقل دیگران است ; بلکه می توان گفت این اختلاف به دلیل اختلاف در تفسیر عقل است .
اختلاف در تفسیر را نیز می توان به کارکردهای متفاوت عقل و قابلیتهای گوناگون آن بازگرداند . بدین سان اهمیت بررسی عقل و تعقل از دیدگاه امام علی علیه السلام روشن می شود; چرا که خداوند متعال با فضل خویش آن امام حکیم را از عالی ترین درجه عقل بهره مند ساخته است و هم اواست که می تواند مفسر عقل و تبیین کننده تعقل و مسیرهای درست آن باشد .
جایگاه عقل در ذات انسانی
از جمله مباحثی که بیانگر اهمیت عقل است، شان و منزلت عقل در انسان است . چنان که خواهیم دید از نگاه امام علی علیه السلام عقل مهم ترین نعمتی است که خداوند به انسان ارزانی داشته است، و همین موهبت الهی، وجه تمایز انسان از چارپایان است .
همانطور که در مقدمه گذشت ، از دیدگاه امام علی علیه السلام انسانیت انسان به عقل او است . امام در حدیثی دیگر تفاوت انسان و حیوان و فرشته را بدین گونه بیان می فرمایند:
«خداوند در فرشتگان عقلی بدون شهوت نهاد، و در چارپایان شهوتی بدون عقل، و در فرزندان آدم هر دو را قرار داد . پس هر که عقلش بر شهوتش غالب گشت، از فرشتگان برتر است و هر کس شهوتش بر عقلش پیروز شد، از چارپایان بدتر است .» (3)
این جااست که انتخاب مطرح می شود; انتخاب راه عقل یا انتخاب راه شهوت . و چون انتخاب آمد، مسئولیت نیز پا به میان می گذارد; مسئولیت، تصمیم و انتخاب راه .
اگر بخواهیم بر اساس حدیث پیش گفته ، تعریفی از انسان ارائه دهیم، می توانیم انسان را «موجودی که دارای عقل و شهوت است » تعریف کنیم;
اما چنان که اشاره شد لازمه وجود این دو نیرو، نیروی سومی است و آن نیروی اراده و انتخاب است . بر اساس همین نیروی اخیر است که آدمی آزادانه از عقل یا شهوت پیروی می کند . در واقع انسان به مدد نیروی اراده، مسیر خویش را برمی گزیند و در طریق خرد یا شهوت قرار می گیرد . بنابراین اراده در عرض دو نیروی دیگر نیست، بلکه در طول آن دو است و هنگامی که فعلیت می یابد، به اراده عقلانی و اراده شهوانی تقسیم می شود .
از این میان، آنچه ملاک ارزش آدمی است و می تواند او رادرمقامی برتر از فرشتگان نشاند ، اراده عقلانی او است، و آنچه باعث رذیلت و تباهی او است و او را از چارپایان پست تر می کند، اراده شهوانی است . از همین رواست که امام علی علیه السلام در اهمیت «ارزش هر انسانی، خرد اوست » باز می فرمایند: اغنی الغنی العقل; (5) «برترین بی نیازی خرد است .» احادیثی که پیش از این درباره جایگاه عقل در انسان و این که اصل انسان خرد او است، نقل شد، همین معناراتقویت می کنند .
عقل در مقابل شهوت، هوای نفس و جهل
گذشت که امام علی علیه السلام عقل را در مقابل شهوت قرار داده و انسان را موجودی مرکب از عقل و شهوت شناسانده اند . آن امام گرامی، به این تقابل به گونه های دیگری نیز اشاره فرموده اند . از این میان می توان به موارد زیر اشاره کرد:
«هر گاه عقل کامل شود، شهوت ناقص می گردد .» (6)
«هر که عقلش کامل شود، شهوت ها را سبک می شمارد» (7)
«آن که بر شهوتش غالب شود، عقلش آشکار می گردد .» (8)
«همنشین شهوت، روحش بیمار و عقلش معیوب است .» (9)
و بالاخره حضرت در سخنی رسا می فرمایند:
«عقل و شهوت ضد یکدیگرند . وتاییدکننده عقل، علم است و تزیین کننده شهوت، هوای نفس است، و نفس در میان این دو مورد تنازع است: هر یک پیروز شود، نفس در طرف او قرار می گیرد .» (10)
در این حدیث، هوای نفس تزیین کننده شهوت شناسانده شده است . در برخی سخنان منقول از حضرت امیر علیه السلام عقل در مقابل هوای نفس قرار گرفته است . مثلا در این سخنان:
«هوای نفس، آفت خردهااست .» (11)
«اطاعت از هوای نفس، عقل را فاسد می کند .» (12)
«عقل صاحب و فرمانده لشکر رحمان است و هوای نفس فرمانده لشکر شیطان . و هر یک از این دو می خواهند نفس را به سوی خود کشانند . پس هر یک پیروز گردد، نفس در اختیار او خواهد بود .» (13)
از مقایسه این احادیث با یکدیگر درمی یابیم که شهوت و هوای نفس یا یک چیزند یا دوچیز قریب به یکدیگر . به هر حال هوای نفس و شهوت در احادیث پیش گفته، در مقابل عقل قرار گرفته اند .
در برخی احادیث، جهل در مقابل عقل قرار می گیرد . حتی محدثان بزرگی چون کلینی (ره) «عقل و جهل » را عنوان بابی از ابواب کتاب های روایی خویش نهاده اند، نه عنوان «علم و جهل » را . البته در احادیث گاه به تقابل علم و جهل برمی خوریم . مثلا امام علی علیه السلام می فرمایند: «جهل ثروتمند، او را پست می گرداند و علم فقیر، او را بالا می برد .» (14) اما معمولا عقل در مقابل جهل قرار گرفته است . امام علی علیه السلام می فرمایند: «هیچ بی نیازی همچون عقل، و هیچ فقری مانند جهل نیست .» (15) همچنین می فرمایند: «عقل هدایت و نجات می بخشد و جهل گمراه و نابود می گرداند .» (16)
از احادیثی که درباره عقل و جهل وارد شده است (17) ، چنین برمی آید که ویژگی ها و آثار بیان شده برای عقل و جهل درست در نقطه مقابل یکدیگرند و می توان نتیجه گرفت که به طور کلی عقل و جهل دو نیروی متضاد در انسانند . اما از این که عقل در مقابل شهوت نیز قرار دارد، می توان نتیجه گرفت که جهل در این احادیث به معنای شهوت نیز هست .
گویا در کلمات حضرت امیر علیه السلام و نیز دیگر معصومان علیهم السلام جهل معنای واحدی ندارد: گاه جهل به معنای نادانی یا عدم علم است، و از این رو در مقابل علم قرار می گیرد . این معنای جهل، امری عدمی است . اما گاه جهل به معنای شهوت و امری وجودی مطرح است . جهل به این معنا در مقابل عقل قرار می گیرد و این دو یعنی عقل و جهل دو نیروی متضادند و آدمی همیشه شاهد تنازع آنها با یکدیگر است .
گفتنی است که در حدیث معروف «جنود عقل و جهل » منقول از امام صادق علیه السلام علم از جنود عقل، و جهل از جنود جهل برشمرده شده و این دو در مقابل یکدیگر قرار گرفته اند; همان گونه که فرماندهان آنها (عقل و جهل) در مقابل یکدیگر صف آرایی کرده اند . (18) روشن است که مقصود از جهلی که فرمانده سپاه است با جهلی که سپاهی و سرباز است، متفاوت است: جهل فرمانده، همان نیروی وجودی و شهوت است که در مقابل نیروی وجودی دیگر یعنی عقل قرار می گیرد و چون امری وجودی است، دارای لشکر و سپاه فراوان است .
از جمله آثار و لشکریان عقل، علم است; زیرا لازمه پیروی از عقل، فراگیری دانش است . از سوی دیگر جهل به معنای نادانی و فقدان علم از سپاهیان نیروی جهل و شهوت است; زیرا که لازمه جهل و شهوت، ترک علم و دانش است .
این دو معنای جهل ریشه در لغت عرب نیز دارد .
فارس بن زکریا می گوید: جهل دو اصل و دو معنای اصلی دارد: یکی خلاف علم است و دیگری خلاف طمانینه است و از همین معنای دوم است که به چوبی که با آن تکه های آتش را حرکت می دهند، مجهل می گویند .
ایزوتسو زبان شناس و اسلام شناس معاصر نیز پس از بررسی اشعار زمان جاهلیت و نیز تحقیق در آیات قرآن مجید، سه معنا برای جهل می یابد: معنای نخست جهل «الگوی برجسته رفتار تندخوی بی پروایی است که با اندک انگیختگی ممکن است قدرت تسلط بر نفس را از کف بدهد و در نتیجه بی باکانه به عمل برخیزد، و هوس کور غیرقابل مهار کردنی، محرک او باشد; بی آن که هیچ در آن بیندیشد که پیامد عمل مصیبت بار او چه خواهد بود . . . در مقابل این جنبه جهل است که تصور حلم در درجه اول متعارض است .» (19)
نتیجه معنای اول جهل، معنای دوم آن یعنی ضعیف شدن عقل و ناکارآمدی آن است . معنای سوم جهل، عدم علم است . (20)
عقلانیت مدرن و عقلانیت از دیدگاه امام علی علیه السلام
چنان که دیدیم، عقل از دیدگاه امام علی علیه السلام در مقابل شهوت و هوای نفس قرار می گیرد و احکام و لوازم عقل و شهوت، احکامی متعارضند و آدمی از هر دو نیرو بهره مند است و با اراده آزاد خویش یکی را بر دیگری ترجیح می دهد .
در تفسیری دیگراز عقل، عقل نه در عرض شهوت و میل، بلکه در طول و خدمتگزار شهوت است . این تفسیر، تفسیر دیوید هیوم از عقل است . این رای در بسیاری از مکاتب فلسفی و اخلاقی و جامعه شناختی غرب مؤثر بوده است و عقلی که امروزه تجددگرایان (مدرنیست ها) مطرح می کنند و ماکس وبر در جامعه شناسی، آن را عقل ابزاری نامیده است ، ریشه در همین رای هیوم دارد .
هیوم از کارکرد معرفتی عقل و کشف از واقع را انکار می کند . همچنین او کارکرد اخلاقی و عملی عقل یعنی درک حسن و قبح و باید و نباید و تعیین اهداف زندگی را ازشرح وظایف عقل حذف می کند . او به جای نقش نخست عقل، تجربه حسی را قرار می دهد، و عواطف و انفعالات، شامل شهوت، هوای نفس، عشق، خشم و غضب را جایگزین نقش دوم عقل می سازد . (21) بدین سان عقل نه توان کشف واقعیت را در بعد نظری دارد و نه توان درک خوب و بد و تعیین اهداف زندگی اخلاقی را در بعد عملی .
بدین ترتیب همان شهوتی که از دیدگاه امام علی علیه السلام در مقابل عقل، و امری مذموم و تابع آن از چارپایان پست تر بود، از نظر هیوم به رسمیت شناخته می شود و قوه تعیین کننده اهداف و خوب و بد زندگی می گردد، و عقل از این مقام عزل و در دمت شهوت درمی آید . حال آن که ، از نگاه امام رستگاری انسان در پیروی او از اهدافی است که عقل تعیین می کند و شقاوت او در پیروی از شهوت و هوای نفس است . در روایتی از آن حضرت نقل شده است که فرمودند: «از عقل راهنمایی بگیر و با هوای نفس مخالفت کن تا پیروز و رستگار شوی .» (22) نیز فرموده اند: «عاقل، دشمن لذت های خویش است و جاهل، بنده شهوات خویش .» (23) اما از نگاه هیوم اصولا عقل نقش تعیین اهداف وتمییز خوب از بد را ندارد و تنها عواطف و شهوات می توانند اهداف زندگی را تعیین کنند . بدین ترتیب انسان چاره ای جز پیروی از شهوات ندارد و اراده آدمی اثر بی واسطه احساس لذت و درد او است . به عقیده هیوم فعلی یا احساسی یا منشی، فضیلت مندانه یا رذیلانه است، که دیدارش پدیدآورنده لذت یا ناخوشی ویژه ای باشد . (24) بنابراین فضیلت با لذت، و رذیلت با ناخوشی و درد مساوی خواهد بود . فضیلت انطباعی دلپذیر برمی انگیزد و رذیلت انطباعی نادلپذیر . بدین سان احساس اخلاقی، عبارت است از احساس پسندیدن یا ناپسندیدن افعال یا خصال یا منش ها . (25)
هیوم پس از انکار کارکردهای نظری و عملی عقل و نشاندن تجربه حسی و عواطف در جای عقل، برای عقل نقش دیگری در نظر می گیرد . جمله مشهور او این است: «عقل برده انفعالات است و باید چنین باشد و هرگز دعوی دار کار دیگری جز گزاردن خدمت و فرمان آنها نتواند بود .» (26) به دیگر سخن برای هیوم، عقل تنها کارکرد ابزاری دارد و به منزله ابزار انفعال و لذت است و به او کمک می کند تا به لذت ها دست یابد و شهوات خود را ارضا کند .
تفسیر هیوم از عقل، عقل ابزاری و گاه عقل معاش نامیده می شود . در بحث از کارکردهای عقل خواهیم دید که امام علی علیه السلام کارکرد ابزاری و عقل معاش را می پذیرند; اما تفسیر امام از عقل معاش با تفسیر امثال هیوم کاملا متفاوت است .
معانی و اطلاقات عقل
در مقدمه و نیز بحث از معانی اصطلاحی عقل اشاره شد که از عقل تفسیرهای مختلفی ارائه شده است . برخی از این تفسیرها، قابلیت و کارکرد خاصی رابرای عقل مورد توجه قرار می دهند و دیگر قابلیت های عقل را انکار می کنند . رای هیوم که پیش از این توضیح داده شد، مثال گویایی در این باب است . اکنون می کوشیم تا کارکردهای مختلف عقل را که در سخنان امام علی علیه السلام مطرح شده است، بازگوییم وبررسیم .
1 . کارکرد نظری عقل
درباره کارکرد نظری عقل می توان به دو گونه روایات از حضرت امیر علیه السلام استناد
جست: بخشی از احادیث، مطلق علم و آگاهی و حکمت را از آثار عقل و تعقل برمی شمارند . این احادیث می توانند شامل علم و حکمت نظری نیز باشند; اما پاره ای از احادیث قابلیت هایی همچون خودشناسی و خداشناسی و دین شناسی را از آثار عقل می دانند . این احادیث، کارکرد نظری عقل را می نمایانند . در این جا از هر دو دسته احادیث، چند نمونه را ذکر می کنیم:
«عقل، اصل و منشا علم و دعوت کننده به فهم است .» (27)
«آن که تعقل کند، آگاهی می یابد .» (28)
«با عقل کنه حکمت به دست می آید .» (29)
«برترین عقل، خودشناسی است .» (30)
«برترین عقل، شناخت حق با حق است .» (31)
«با عقول، شناخت خدا محکم و پایدار می شود .» (32)
«با نشانه های تدبیر که به ما نمایاند، بر خردها آشکار گردید .» (33)
«مؤمن به خدا ایمان نمی آورد، مگر این که تعقل کند .» (34)
بدین سان امام علی علیه السلام دستیابی به علم و حکمت و خودشناسی و خداشناسی و دین شناسی را از رهگذر عقل می دانند . که کارکردی نظری است . البته همان گونه که در بحث «عقل و دین » خواهیم گفت، دین مکمل عقل است و ارتباطی خاص و دوسویه میان عقل و دین وجود دارد .
2 . کارکرد عملی عقل
احادیثی که از امام علی علیه السلام در زمینه نقش ارزشی و اخلاقی و عملی عقل وارد شده است، بیش از احادیث بیان کننده کارکردهای دیگر عقل است . در این جا تنها چند نمونه ذکر می شود و در ادامه نیز به احادیث دیگری در این زمینه اشاره خواهد شد . حضرت در این باره می فرمایند:
«کمال نفس باعقل به دست می آید .» (35)
«ادب در انسان همچون درختی است که اصل و ریشه آن عقل است .» (36)
«اخلاق نیکو از میوه های عقل است .» (37)
«عقل، درختی است که میوه اش سخاوت و حیا است .» (38)
«میوه عقل، مدارا کردن با مردم است .» (39)
«جوانمردی انسان به اندازه عقل اوست .» (40)
«عقل، دوری جستن از گناه است .» (41)
«با افزایش عقل، حلم و بردباری افزایش می یابد .» (42)
«میوه عقل، راستگویی است .» (43)
«اطاعت از خدا به اندازه عقل است .» (44)
«آن که عقلش کمال یابد، رفتارش نیکو گردد .» (45)
«از نشانه های عقل، عمل به عدالت است .» (46)
بدین سان عقل، خوب و بد افعال را به انسان می نمایاند و کمال آدمی و فضایل اخلاقی همچون ادب و حیا و سخاوت و مدارا و جوانمردی و حلم و راستگویی و عدل به وسیله عقل شناخته می شوند .
3 . کارکرد ابزاری عقل
آنچه به عنوان عقل معاش و نیز عقل ابزاری در احادیث امام علی علیه السلام آمده است، با عقل ابزاری مطرح شده در آثار هیوم و دیگران - که معطوف به دنیا و معاش است و تلقی رایج از عقل ابزاری نیز همان است - متفاوت است . در این جا می توان ابتدا تعریفی عام از عقل ابزاری که هدفش معاش است، مطرح کرد و سپس به دو دیدگاه مقابل یکدیگر پرداخت . عقل ابزاری معطوف به معاش، به طور کلی عبارت است از قدرت و شعوری که انسان با استفاده از آن به معاش خود سامان می دهد و به زندگی دنیوی مطلوبش دست می یابد . این عقل از آن جا که قدرت فن آوری و حسابگری دارد، آدمی را قادر می سازد تا وقایع آینده را پیش بینی کند .
احادیث زیر راکه همگی از امام علی علیه السلام است، می توان ناظر به کارکرد ابزاری عقل و عقل معاش دانست:
«برترین مردم در عقل، بهترین آنها است در تقدیر و برنامه ریزی معاش خود .» (47)
«بهترین دلیل بر زیادتی عقل، حسن تدبیر است .» (48)
«عقل، تو را به سودمندتر فرمان می دهد .» (49)
«مرز عقل، عاقبت اندیشی است .» (50)
«اگر عقل سالم باشد، انسان از فرصت هایش بهره مند می گردد .» (51)
«عقل، گمانه زنی درست و شناخت آینده بر اساس گذشته است .» (52)
چنان که دیدیم عقل ابزاری برای هیوم و تجددگرایان، عقلی است که ابزار رسیدن به امیال و شهوات انسان را فراهم می کند . از این رو این عقل در طول شهوت و در خدمت آن است، نه در عرض و معارض آن . از جمله ویژگی های عقل ابزاری هیوم این است که معطوف به دنیا و زندگی دنیوی است و کاری با آخرت انسان ندارد . همچنین این عقل در خدمت عقل نظری که خدا و دین را اثبات می کند و عقل عملی که حسن و قبح افعال را مشخص می کند و آدمی را به کارهای ارزشی و اخلاقی رهنمون می شود، نیست; بلکه در مقابل عقل نظری و عملی قرار می گیرد . در نقطه مقابل، امام علی علیه السلام کارکرد نظری و عملی عقل را می پذیرند . از این رو عقل معاش و ابزاری از دیدگاه آن امام، ابزار رسیدن به اهداف عقل نظری و عملی است، و چون عقل نظری، خدا و دین و آخرت را اثبات می کند و عقل عملی آدمی را به رعایت احکام خدا و دین و آخرت فرامی خواند، عقل ابزاری در خدمت دین و معنویت و آخرت قرار خواهد گرفت، و در مقابل شهوت و هوای نفس . از همین رو و برای نشان دادن همسویی میان معاش دینی و معاد است که امام در برخی سخنان، کارکرد عقل معاش و عقل معاد را قرین یکدیگر ساخته، می فرمایند:
«برترین مردم در عقل، کسانی هستند که بهتر از دیگران در معاش خود تقدیر و برنامه ریزی می کنند و ب
یش از دیگران به اصلاح معاد و آخرتشان اهتمام می ورزند .» (53)
به نظر می رسد دلیل این که در برخی احادیث زیرکی معاویه، نکراء و شیطنت شمرده شده است نه عقل، (54) همین نکته باشد; یعنی عقل ابزاری اگر در خدمت عقل نظری و عملی و درنتیجه خدا و دین قرار گیرد و زندگی دینی را سامان دهد، عقل نامیده می شود; ولی اگربه خدمت شهوت درآید، شیطنت و نکراء است .
امام علی علیه السلام پیامد عقل و تعقل را عبادت و اطاعت خدا و زهد در دنیا و توشه گیری برای آخرت می دانند . و می فرمایند:
«خداوند با چیزی برتر از عقل عبادت نشده است .» (55)
«عاقل ترین مردم، مطیع ترین آنان در برابر خدا و نزدیک ترین آنها به خدا است .» (56)
«عاقل کسی است که در دنیای فانی و پست زهد بورزد و در بهشت زیبای جاودان و بلندمرتبه رغبت کند .» (57)
«عاقل کسی است که از شهوت ها دوری کرده، دنیا را به آخرت بفروشد .» (58)
این سخنان، جهت گیری عقل معاش را از دیدگاه امام، به خوبی نشان می دهند .
4 . اطلاقات عقل عملی
درآثار فیلسوفان اسلامی، عقل عملی به چند معنا آمده است که در این جا به دومعنای آن اشاره می کنیم; یکی از این دو معنا مشهور و دیگری غیرمشهور است: معنای مشهور عقل عملی، قوه ای است که به واسطه آن، چیزی را که آدمی سزاوار است آن را انجام دهد یا ترک کند، می شناسد . (59) بر این اساس عقل عملی، همچون عقل نظری، قوه شناخت است و تفاوت این دو عقل در متعلق شناختشان است . معنای غیرمشهور عقل عملی، قوه ای است که انسان را به اعمال خویش تحریک می کند . عقل به این معنا همان قوه محرکه یا قوه عامله یا قوه اراده است . (60) بر این اساس، عقل عملی، قوه عمل کردن است . کسانی که عقل عملی را برمعنای غیرمشهور آن حمل می کنند، کارکرد عقل عملی را به معنای مشهور، از کارکردهای عقل نظری می دانند .
امام علی علیه السلام اشارات گوناگونی به عقل عملی دارند که در این جا همه آنها را برمی رسیم:
4- 1 . در اکثر سخنان حضرت درباره عقل عملی، اعمال نیکو و فضایل اخلاقی از آثار عقل بر شمرده شده، و بیان گردیده است که آدمی به واسطه عقلش به کمال و ادب و حیا و سخاوت و حلم و عدل می رسد . مفاد اکثر احادیثی که در بخش کارکرد عملی عقل نقل شده، از این قبیل است . این نوع از احادیث هم بر عقل عملی به معنای ادراکی و معرفتی صادق است و هم بر عقل عملی به معنای قوه محرکه; زیرا هم معرفت و هم اراده، هر دو، مقدمه عملند .
4- 2 . در پاره ای از سخنان امام، عقل قوه درک کننده است . برای مثال در حدیثی که امام علی علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نقل می کند، آمده است: «پس از آن که انسان به بلوغ رسید، در قلب او نوری پدید می آید و پس از آن واجب و مستحب و خوب و بد را می فهمد . همانا عقل در قلب مانند چراغی در میانه خانه است .» (61)
نیز در توصیف عاقل، می فرمایند: «عاقل کسی است که از میان دو شر، بهتر را بشناسد .» (62) بنابراین کار عقل شناخت بهترین شرها است . باز حضرت می فرمایند: «عقل ها پیشوایان افکارند، و افکار پیشوایان قلب ها، و قلب ها پیشوایان حواس، و حواس پیشوایان اعضا و جوارح .» (63) بر اساس این سخن، از عقل فکر تولید می شود و فکر در نهایت به عمل می انجامد . بنابراین عقل نقشی معرفتی نسبت به عمل دارد . از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده است: «بندگان به وسیله عقل، عمل نیکو را از عمل قبیح می شناسند .» (64)
4- 3 . در برخی احادیث نقل شده از حضرت، عقل قوه ای است که امر و نهی می کند و آدمی را از اعمال زشت باز می دارد . مثلا فرموده اند: «عقل، تو را به سودمندتر امر می کند .» (65) همچنین از سخنان آن حضرت است که:
«قلوب را خیالاتی زشت است که عقل ها از آنها باز می دارند .» (66) «نفوس رهایند; اما دست های عقول، نفوس را از پلیدی ها بازمی دارند .» (67)
از این احادیث برمی آید که عقل نه تنها خوب و بد اعمال را به انسان می دهد، بلکه به آنها امر و نهی نیز می کند .
ناگفته نماند که این معنا از عقل عملی (قوه امر و نهی کننده) غیراز معنای غیرمشهور اصطلاحی از عقل عملی است که به معنای قوه محرکه و عامله است . ممکن است عقل نسبت به عملی امر یا نهی کند، ولی آدمی امر و نهی عقل را وقعی ننهد; در حالی که اگر قوه عامله و اراده بر عملی تعلق گرفت، آن عمل واقع خواهد شد . بنابراین احادیث پیش گفته را نباید بر اصطلاح غیرمشهور عقل عملی تطبیق کرد .
4- 4 . از امام علی علیه السلام روایت شده است که عقل به معنای نفس اعمال نیکو یا ترک اعمال زشت است . سخنان زیر که در تعریف عقل از آن حضرت نقل شده است، ازاین گروه است:
«همانا عقل، دوری جستن از گناه، عاقبت اندیشی و احتیاط است .» (68)
«عقل آن است که آنچه را می دانی بر زبان آوری و به آنچه می گویی عمل کنی .» (69)
«عقل، تجربه اندوزی است و بهترین تجربه تو آن است که تو را پند دهد .» (70)
«عقل آن است که میانه روی کرده، اسراف نکنی، به وعده هایت عمل کرده، خلف