هدایت شده از 🌷بوے ظهور می آید🌷
🌷 وظایف و تکالیف شیعه در زمان غیبت امام زمان (عج) 🌷
#قسمت.اول
🌺 با توجه به احاديث خاندان وحى، در عصر غيبت، وظايف وتکاليفى براى شيعه مشخص ومعين نموده اند که بخشى از آنها بدين ترتيب است:
1- معرفت وشناخت آن حضرت: يکى از وظايف شيعه نسبت به امام زمان (عجل الله فرجه) به دست آوردن شناخت صفات وآداب وويژگيهاى آن جناب وعلايم حتمى ظهور او مى باشد. زيرا آن حضرت، امامى است واجب الاطاعه، وهر کس که اطاعتش واجب است بايد صفاتش را شناخت، تا با شخص ديگرى که مقام او را به دروغ وستم ادعا مى کند، اشتباه نگردد. بنابراين شناخت ودانستن صفات مولايمان حضرت حجت (عليه السلام) واجب است.
امام صادق (عليه السلام) فرموده است: (به درستى که بهترين وواجب ترين فريضه ها بر انسان شناخت پروردگار واقرار به بندگى او است... وپس از آن شناخت فرستاده خدا است وگواهى دادن به پيغمبرى او... وبعد از آن، شناختن امامى است که به صفت ونامش در حال سختى وراحتى به او اقتدا مى نمايى). (1)
2- انتظار فرج و ظهور آن حضرت: در رابطه با اين وظيفه، مطالبى را بطور جداگانه آورده ايم که ما را از توضيح در اين بخش مستغنى مى کند.
3- محزون بودن از فراق آن حضرت: اين امر، يکى از نشانه هاى دوستى واشتياق به آن امام است. امام رضا (عليه السلام) مى فرمايد: (چه بسيار زنان جگر سوخته مؤمنه وچه بسيار مردان مؤمن جگر سوخته خواهند بود، آنگاه که (ماء معين) (امام زمان) مفقود وغايب گردد). (2)
ونيز امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: (شخص مهموم واندوهگين به خاطر ما که غم واندوهش از جهت ظلمى است که بر ما رفته، نفس کشيدنش تسبيح گويى است، وهم او به خاطر امر ما عبادت است، وپنهان داشتن سر ما، براى او به منزله جهاد در راه خداوند است). (3)
4- دعا کردن براى آن حضرت
📚 (1) مکيال المکارم، موسوى اصفهانى، ج 2، ص 171. (2) کمال الدين وتمام النعمه، شيخ صدوق، ص 371. (3) اصول کافى، مرحوم کلينى، ج 2، ص 226.
💐 @etr_zohor
🌷 اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج 🌷
هدایت شده از 🌷بوے ظهور می آید🌷
🌷 تکالیف و وظایف شیعه در زمان غیبت امام زمان (عج) 🌷
#قسمت.سوم
8- دعا براى حفظ ايمان: چون در عصر غيبت خطرات بسيار وامواج خطرناکى خانه دل انسان را تهديد مى کند، لازم است که ضمن تلاش جدى براى تخلق به اخلاق الهى، دست به دعا بلند کرد واز خداوند استمداد نمود. دعايى است که سيد بن طاووس در کتاب (مهج الدعوات) آورده، در حديثى که غيبت حضرت مهدى (عجل الله فرجه) در آن ياد شده، راوى گويد: عرض کردم: شيعيانت چکار کنند؟ فرمود: (بر شما باد به دعا کردن وانتظار فرج کشيدن). سپس گويد عرضه داشتم: به چه چيزى دعا کنيم؟ فرمود: مى گويى:
(اللهم انت عرفنى نفسک، وعرفتنى رسولک، وعرفتنى ملائکتک، وعرفتنى نبيک وعرفتنى ولاه امرک؛ اللهم لا آخذ الا ما اعطيت، ولا اوقى الا ما وقيت، اللهم لا تغيبنى عن منازل اوليائک، ولا تزغ قلبى بعد اذ هديتنى، اللهم اهدنى لولايه من فرضت طاعته)
بار خدايا! تو خودت وفرستاده ات وفرشتگانت وپيغمبرت وواليان امرت را به من شناساندى، بار خدايا! من نگيرم جز آنچه که تو عطا کنى وهيچ نگهدارنده اى جز تو برايم نيست؛ بار خدايا! مرا از منازل دوستان خود دور مگردان، ودلم را پس از آنکه هدايت کرده اى منحرف منماى؛ خدايا! مرا به ولايت کسى که اطاعتش را بر من واجب ساخته اى هدايت فرماى). (5)
9- سعى دراصلاح جامعه، وامر به معروف ونهى از منکر: از جمله وظايف مهم شيعيان وشيفتگان حضرت حجت (عليه السلام) اصلاح جامعه خود است. البته بديهى است که امتى مى تواند در رابطه اين امر مهم موفق باشد که خودسازى را مقدم بر ديگر سازى بداند وبه خود بيشتر بپردازد. سعى وتلاش در راه اصلاح ديگران ومبارزه با کجرويها وفسادها واهتمام به امر به معروف ونهى از منکر به منظور اصلاح جامعه و تربيت انسانهاى صالح و شايسته وظيفه عاشقان در عصر غيبت است.
پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد: (هر کس صبح کند وبه امور مسلمانان اهتمام نورزد، مسلمان نيست، وکسى که بشنود فرياد انسانى را که از مسلمانان کمک مى طلبد و به نداى او پاسخ مثبت ندهد، مسلمان نيست). (6)
آرى، بزرگترين آمر به معروف وناهى از منکر در عصر ظهور، خود امام مهدى (عليه السلام) است. پس چگونه ممکن است جامعه منتظر، خشنودى مهدى (عليه السلام) را بخواهد، ودر اين بعد به مهدى (عليه السلام) اقتدا نکند؟!
10- تزکيه وخودسازى: پاکسازى درون از صفات پليد، زيور دادن آن به وسيله اخلاق پسنديده، از جمله وظايفى است که در هر زمان واجب است، ولى ياد کردن آن به طور خصوص، در وظايف زمان غيبت حضرت ولى عصر (عجل الله فرجه)، از اين جهت است که درک فضيلت صحبت او و قرار گرفتن در اعداد اصحاب آن جناب، بستگى به آن دارد. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: (هر کس که دوست مى دارد از اصحاب حضرت قائم (عليه السلام) باشد، مى بايست منتظر باشد و در اين حال به پرهيزکارى و اخلاق نيکو رفتار نمايد، در حالى که منتظر باشد، پس چنانچه بميرد و پس از مردنش قائم (عليه السلام) به پا خيزد، پاداش او همچون پاداش کسى خواهد بود که آن حضرت را درک کرده است، پس کوشش کنيد ودر انتظار بمانيد، گوارا باد شما را اى گروه مشمول رحمت خدا). (7)
همچنين وظايفى از قبيل: اظهار اشتياق به ديدار آن حضرت، حضور در مجالس حضرتش، درخواست معرفت او از خدا، اهتمام و تصميم قلبى بر يارى وى، زيارت و سلام آن حضرت در هر مکان، هديه ثواب نماز به آن جناب، دعوت مردم به او، دعا براى جلوگيرى از نسيان ياد آن سرور، اهتمام در اداى حقوق برادران دينى و...
📚 (5) مکيال المکارم، موسوى اصفهانى، ج 2، ص 261. (6) ميزان الحکمه، محمدى رى شهرى، ج 4، ص 531. (7) مکيال المکارم، موسوى اصفهانى، ج 2، ص 437
🌷 اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج 🌷
@etr_zohor
خادم .الظهور:
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت۴۵
يكــي از عمليات هاي نفوذي ما در منطقه غرب به اتمام رســيد. بچه ها را
.فرستاديم عقب
پس از پايان عمليات، يك يك ســنگرها را نگاه كرديم. كسي جا نمانده
.بود. ما آخرين نفراتي بوديم كه بر مي گشتيم
:ســاعت يك نيمه شــب بود. ما پنج نفر مدتي راه رفتيم. به ابراهيم گفتم
آقا ابرام خيلي خســته ايم، اگه مشكلي نيست اينجا استراحت كنيم. ابراهيم
.موافقت كرد و در يك مكان مناسب مشغول استراحت شديم
هنوز چشــمانم گرم نشده بود که احساس كردم از سمت دشمن كسي به
!ما نزديك مي شود
يكدفعه از جا پريدم. از گوشه ای نگاه كردم. درست فهميده بودم در زير
نور ماه كاماً مشخص بود. يك عراقي در حالي كه كسي را بر دوش حمل
!مي كرد به ما نزديك مي شد
خيلي آهســته ابراهيم را صدا زدم. اطراف را خوب نگاه كردم. كسي غير
!از آن عراقي نبود
وقتــي خوب به ما نزديك شــد از ســنگر بيرون پريديــم و در مقابل آن
.عراقي قرار گرفتيم
.سرباز عراقي خيلي ترسيده بود. همانجا روي زمين نشست
يكدفعــه متوجه شــدم، روي دوش او يكي از بچه هاي بســيجي خودمان
!است! او مجروح شده و جامانده بود
،خيلــي تعجب كــردم. اســلحه را روي كولم انداختم. بــا كمك بچه ها
مجروح را از روي دوش او برداشتيم. رضا از او پرسيد: تو كي هستي، اينجا
چه مي كني!؟
ســرباز عراقي گفت: بعد از رفتن شــما من مشــغول گشــت زني در ميان
سنگرها و مواضع شما بودم. يكدفعه با اين جوان برخورد كردم. اين رزمنده
شــما از درد به خود مي پيچيد و مولا اميرالمومنين7و امام زمان)عج( را
.صدا مي زد
من با خودم گفتم: به خاطر مولا علي7 تا هوا تاريك اســت و بعثي ها
!نيامده اند اين جوان را به نزديك سنگر ايراني ها برسانم و برگردم
بعد ادامه داد: شــما حساب افسران بعثي را از حساب ما سربازان شيعه كه
.مجبوريم به جبهه بيائيم جدا كنيد
حســابي جاخــوردم. ابراهيم به ســرباز عراقي گفت: حــالا اگر بخواهي
.مي تواني اينجا بماني و برنگردي. تو برادر شيعه ما هستي
ســرباز عراقي عكســي را از جيب پيراهنش بيــرون آورد وگفت: اين ها
خانواده من هســتند. من اگر به نيروهاي شــما ملحق شــوم صــدام آن ها را
.مي كشد
بعد با تعجب به چهره ابراهيم خيره شد! بعد از چند لحظه سكوت با لهجه
!!عربي پرسيد: اَنت ابراهيم هادي
همه ما ســاكت شديم! باتعجب به يكديگر نگاه كرديم. اين جمله احتياج
به ترجمه نداشــت. ابراهيم با چشمان گرد شــده و با لبخندي از سر تعجب
پرسيد: اسم من رو از كجا مي دوني!؟
!من به شــوخي گفتم: داش ابرام، نگفته بودي تو عراقي ها هم رفيق داري
ســرباز عراقــي گفت: يك مــاه قبل، تصوير شــما و چند نفــر ديگر از
:فرماندهان اين جبهه را براي همه يگان هاي نظامي ارســال كردند و گفتند
هركس ســر اين فرماندهان ايراني را بيــاورد جايزه بزرگي از طرف صدام
!خواهد گرفت
در همان ايام خبر رســيد که از فرماندهي سپاه غرب، مسئولي براي گروه
.اندرزگو انتخاب شده و با حكم مسئوليت راهي گيان غرب شده
.ما هم منتظر شديم ولي خبري از فرمانده نشد
تا اينكه خبر رســيد، جمال تاجيك كه مدتي اســت به عنوان بسيجي در
!گروه فعاليت دارد همان فرمانده مورد نظر است
با ابراهيم وچند نفر ديگربه سراغ جمال رفتيم. از او پرسيديم: چرا خودت
را معرفي نكردي؟! چرا نگفتي كه مسئول گروه هستي؟
جمال نگاهي به ما كرد وگفت: مســئوليت براي اين اســت كه كار انجام
.شود. خدا را شكر، اينجا كار به بهترين صورت انجام مي شود
من هم از اينكه بين شــما هســتم خيلي لذت مي بــرم. از خدا هم به خاطر
.اينكه مرا با شما آشنا كرد ممنونم
شما هم به كسي حرفي نزنيد تا نگاه بچه ها به من تغيير نكند. جمال بعد از
مدتــي در عمليات مطلع الفجر در حالي كه فرمانده يكي از گردان هاي خط
.شكن بود به شهادت رسيد
🍃کانال به سمت خدا🍃
🔹نشر_صدقه_جاریست🔹
@wwwwwkadm
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت۵۶
جواب داد: ما آمديم و خودمان را اســير كرديم. بقيه نيروها را هم فرستادم
عقب، الان تپه خاليه! دوباره با تعجب نگاهش كردم و گفتم: چرا !؟
.گفت: چون نمي خواستند تسليم شوند
!تعجب من بيشتر شد و گفتم: يعني چي؟
!فرمانده عراقي به جاي اينكه جواب من را بدهد پرسيد: اين المؤذن؟
اين جمله احتياج به ترجمه نداشت. با تعجب گفتم: مؤذن!؟
اشك در چشمانش حلقه زد. با گلويي بغض گرفته شروع به صحبت كرد
:و مترجم سريع ترجمه مي كرد
به ما گفته بودند شــما مجوس و آتش پرستيد. به ما گفته بودند براي اسام
.به ايران حمله مي کنيم و با ايراني ها مي جنگيم. باور كنيد همه ما شيعه هستيم
ما وقتي مي ديديم فرماندهان عراقي مشــروب مي خورند و اهل نماز نيســتند
خيلي در جنگيدن با شما ترديد كرديم. صبح امروز وقتي صداي اذان رزمنده
شما را شــنيدم كه با صداي رسا و بلند اذان مي گفت، تمام بدنم لرزيد. وقتي
.نام اميرالمؤمنين7 را آورد با خودم گفتم: تو با برادران خودت مي جنگي
... نكند مثل ماجراي كربا
ديگــر گريه امان صحبت كردن به او نمي داد. دقايقــي بعد ادامه داد: براي
همين تصميم گرفتم تسليم شوم و بار گناهم را سنگين تر نكنم. لذا دستور دادم
كسي شليك نكند. هوا هم كه روشن شد نيروهايم را جمع كردم و گفتم: من
مي خواهم تسليم ايراني ها شوم. هركس مي خواهد با من بيايد. اين افرادي هم
كه با من آمده اند دوستان هم عقيده من هستند. بقيه نيروهايم رفتند عقب. البته
آن سربازي كه به سمت مؤذن شليك كرد را هم آوردم. اگر دستور بدهيد او
!را مي كُشم. حالا خواهش مي كنم بگو مؤذن زنده است يا نه؟
مثل آدم هاي گيج و منگ به حرف هاي فرمانده عراقي گوش مي كردم. هيچ
حرفي نمي توانستم بزنم، بعد از مدتي سكوت گفتم:آره، زنده است. با هم از
.سنگر خارج شديم. رفتيم پيش ابراهيم كه داخل يكي از سنگرها خوابيده بود
تمام هجده اسير عراقي آمدند و دست ابراهيم را بوسيدند و رفتند. نفر آخر به
.پاي ابراهيم افتاده بود و گريه مي كرد. مي گفت: من را ببخش، من شليك كردم
بغض گلوي من را هم گرفته بود. حال عجيبي داشتم. ديگر حواسم به عمليات
و نيروها نبود. مي خواستم اسراي عراقي را به عقب بفرستم که فرمانده عراقي
من را صدا كرد و گفت: آن طرف را نگاه كن. يك گردان كماندوئي و چند
.تانك قصد پيشروي از آنجا دارند. بعد ادامه داد: سريعتر برويد و تپه را بگيريد
من هم سريع چند نفراز بچه هاي اندرزگو را فرستادم سمت تپه. با آزاد شدن
.آن ارتفاع، پاكسازي منطقه انار كامل شد
گردان كماندويي هم حمله كرد. اما چون ما آمادگي لازم را داشتيم بيشتر
نيروهاي آن از بين رفت و حمله آن ها ناموفق بود. روزهاي بعد با انجام عمليات
.محمدرسول الله9 در مريوان، فشار ارتش عراق بر گيان غرب كم شد
.به هر حــال عمليات مطلع الفجر به بســياري از اهداف خود دســت يافت
بسياري از مناطق كشور عزيزمان آزاد شد. هر چند كه سرداراني نظير غامعلي
.پيچك، جمال تاجيك و حسن بالاش و... در اين عمليات به ديدار يار شتافتند
ابراهيم چند روز بعد، پس از بهبودي كامل دوباره به گروه ملحق شد. همان
روز اعام شد: در عمليات مطلع الفجر كه با رمز مقدس يا مهدي)عج( ادركني
.انجام شد. بيش از چهارده گردان نيروي مخصوص ارتش عراق از بين رفت
.نزديك به دو هزار كشته و مجروح و دويست اسير از جمله تلفات عراق بود
.همچنين دو فروند هواپيماي دشمن با اجراي آتش خوب بچه ها سقوط كرد
٭٭٭
از ماجراي مطلع الفجر پنج ســال گذشــت. در زمستان ســال 1365 درگير
.عمليات كرباي پنج در شلمچه بوديم
قســمتي از كار هماهنگي لشــکرها و اطاعــات عمليات با ما بــود. براي
.هماهنگي و توجيه بچه هاي لشگر بدر به مقر آن ها رفتم
قرار بــود كه گردان هاي اين لشــکر كه همگي از بچه هــاي عرب زبان و
.عراقي هاي مخالف صدام بودند براي مرحله بعدي عمليات اعزام شوند
پــس از صحبت با فرماندهان لشــکر و فرماندهان گردان ها، هماهنگي هاي
.لازم را انجام دادم و آماده حركت شدم
!از دور يكي از بچه هاي لشکر بدر را ديدم که به من خيره شده و جلو مي آمد
آماده حركت بودم كه آن بسيجي جلوتر آمد و سام كرد. جواب سام را
!دادم و بي مقدمه با لهجه عربي به من گفت: شما درگيان غرب نبوديد؟
:با تعجب گفتم: بله. من فكر كردم از بچه هاي منطقه غرب است. بعد گفت
!مطلع الفجر يادتان هست؟ ارتفاعات انار، تپه آخر
كمي فكر كردم و گفتم: خب!؟ گفت: هجده عراقي كه اسير شدند يادتان
!هست؟! با تعجب گفتم: بله، شما؟
!!باخوشحالي جواب داد: من يكي از آن ها هستم
!تعجب من بيشتر شد. پرسيدم: اينجا چه مي كني؟
گفت: همه ما هجده نفر در اين گردان هستيم، ما با ضمانت آيت الله حكيم آزاد
!شديم. ايشان ما را كامل مي شناخت، قرار شد بيائيم جبهه و با بعثي ها بجنگيم
!خيلي براي من عجيب بود. گفتم: بارك الله، فرمانده شما كجاست؟
🍃کانال خادم الشهداخادم الظهور🍃
@wwwwwkadm
❣ سهم تبلیغی شما: حداقل ارسال به یک نفر❣