هدایت شده از نکات و تمثیلات آیت الله حائری شیرازی
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸هرجا کم آوردی با من!🔸
شما در جریان #طبس دیدید که چون ماجرا از استطاعت ما خارج بود، خود خدا وارد عمل شد و #طوفان آمد.
در جبههها نیز هرگاه توانایی ما بیشتر میشد، خدای تعالی عقب میکشید [و اِمداد غیبی نمیکرد]. میگفت: #خودت انجامش بده! اما من به تو قول میدهم که اگر آنچه در توانت هست را انجام بدهی، هرجا کم آوردی با من!
@haerishirazi
هدایت شده از نکات و تمثیلات آیت الله حائری شیرازی
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸توکل و ظرفیتِ توکل🔸
حضرت علی (ع) دربارۀ نبی مکرّم ما (ص) نقل میکنند که ایشان در جنگها از همۀ ما به دشمن نزدیکتر بود. در جنگ احد، دشمن در چندقدمی ایشان بود، اما از جایشان تکان نخوردند. همه جز عدۀ کمی فرار کردند ولی ایشان جا خالی نکرد؛ زیرا به وعدۀ الهی مطمئن بود. این یک صحنه است.
اما همین ایشان که همه چیز را به اذن خداوند میداند و در میان دشمن از جایش تکان نمیخورد، وقتی میخواهد به جنگ بیاید، دو تا زره روی هم میپوشد!
مگر این نیست که تا تقدیر خدا نباشد هیچ تیری نمیآید؟ مگر ایشان معتقد نیست که تا مقدّر نباشد، چیزی به من کارگر نمیشود؟ پس چرا زره را جفت جفت میپوشد؟
این، نشانۀ «وسعت» ایشان است. این، «سعه» است. حضرت وقتی در عالم اسباب میآید، چنان معتقد به اسباب است که مادیها از او عقب میمانند در ملاحظۀ اسباب و تهیۀ وسائل. وقتی هم که در مقام توکل است، حتی با وجود اینکه همۀ اسباب از کف رفته و همۀ رشتهها بریده شده، چنان خداوند را حاکم بر اسباب میبیند که میگوید: او همه چیز را میتواند فراهم کند.
این شرح صدر میخواهد. انسان وقتی ظرفیت ندارد، با یک کشمش گرمیاش میشود و با یک غوره، سردیاش میشود. ظرفیتش، کم است. زمانی که معتقد به اسباب میشود، منکر مسبّب الأسباب است؛ و زمانی که معتقد به مسبّب الأسباب است، بیاهمیت نسبت به اسباب میشود.
@haerishirazi
هدایت شده از دوستان خوب🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای خدای باکریها.....
ببینید و لذت ببرید
☫اندیشکده راهبردی عصر ظهور☫
https://rubika.ir/andishkadehnahzatasrezohour
✨✨✨✨✨✨✨✨✨
http://splus.ir/andishkadehasrezohoor
✨✨✨✨✨✨✨✨✨
https://ble.ir/andishkadehasrezohoor
✨✨✨✨✨✨✨✨✨
https://eitaa.com/andishkadehasrezohour
هدایت شده از ملانصرالدین👳♂️
💎ﺭﻭﺯ ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻧﺶ ﮔﻔﺖ :
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﺷﻔﺎﻫﯽ!
ﻫﻤﺎﻥ لحظه ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ :
ﺍﺻﻼ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﮐﺘﺒﯽ!
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ :
همینی ﮐﻪ ﻫﺴﺖ!
ﻫﺮ ﮐﺲ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﯿﺎﺩ ﺟﻠﻮ ﺩﺭ ﮐﻼﺱ ﺑﺎﯾﺴﺘﻪ!
ﺍﺯ 50 ﻧﻔﺮ فقط 3 ﻧﻔﺮ ﺭﻓﺘﻦ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺯ ﺑﻘﯿﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮔﺮﻓﺖ!!!
ﺑﻌﺪﺵ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺭﻭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺷﻤﺎ 10 ﻧﻤﺮﻩ ﮐﻢ ﻣﯿﮑﻨﻢ!
ﻫﻤﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ولی ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻧﻤﺮﻩ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺍﯾﻦ 3 ﻧﻔﺮ ﻫﻢ 20 ﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﻢ!
ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻫﺎ ﺑﺎ ﺷﺪﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ...
ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ : ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭ ﻇﻠﻢ ﺭﻓﺘﯿﺪ ...
"ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺭﺱ ﻇﻠﻢ ﺳﺘﯿﺰﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ "...
@mollanasreddin
هدایت شده از ملانصرالدین👳♂️
🔘داستان کوتاه
وسط های لیست تقریبا بلند و بالایم نوشته بودم: یک و نیم کیلو سبزی خوردن.
همسرم آمد. بدوبدو خریدها را گذاشت خانه و رفت که به کارش برسد. وسایل را که باز میکردم سبزی ها را دیدم. یک و نیم کیلو نبود. از این بسته های کوچک آماده سوپری بود که مهمانی من را جواب نمی داد. حسابی جا خوردم! چرا اینطوری گرفته خب؟! بعد با خودم حرف زدم که بی خیال کمتر میگذارم سر سفره. سلفون رویش را که باز کردم بوی سبزی پلاسیده آمد. بعله. تره ها پلاسیده بود و آب زردش از سوراخ سلفون نایلون خرید را هم خیس کرده بود. در بهت و عصبانیت ماندم. از دست همسری که همه خریدهایش اینطوری است. به جای یک و نیم کیلو میرود سبزی سوپری میخرد و بوی پلاسیدگی اش را که نمی فهمد، از شکل سبزی ها هم متوجه نمی شود!! یک لحظه خواستم همان جا گوشی تلفن را بردارم زنگ بزنم به همسرم که حالا وسط این کارها من از کجا بروم سبزی خوردن بخرم؟!ویک دعوای بزرگ راه بیاندازم.
. بعد بی خیال شدم. توی ذهنم کمی جیغ و داد کردم و بعد همان طور که با خودم همه نمونه های خریدهای مشابه این را مرور میکردم ، فکر کردم: شب که آمد یک تذکر درست وحسابی میدهم.
بعد به خودم گفتم: خوب شد زنگ نزدی! شب که آمد هم نرم تر صحبت ميکنم.
رفتم سراغ بقیه کارها و نیم ساعت بعد به این نتیجه رسیدم که اصلا اتفاق مهمی نیفتاده. ارزش ندارد همسرم را به خاطرش سرزنش کنم. ارزش ندارد غرغر کنم. ارزش ندارد درباره اش صحبت کنم حالا! مگر چه شده؟! یک خرید اشتباهی. همین.
دم غروب، همین منی که میخواست گوشی تلفن را بردارد و آسمان و زمین را به هم بریزد که چرا سبزی پلاسیده خریدی؟؟؟ آرام گفتم :
راستی سبزی هاش هم پلاسیده بود. یادمون باشه از این به بعد خواستیم سبزی سوپری بخریم فقط تاریخ همون روز باشه.
تمام.
همسرم هم در ادامه گفت: آره عزیزم میخواستم از سبزی فروشی بخرم، بعد گفتم تو امروز خیلی کار داری وخسته ﻣﻴﺸﻲ، دیگه نخواي سبزی هم پاک کنی.
آن شب سر سفره سبزی خوردن نگذاشتم و هیچ اتفاق عجیب و غریبی هم نیفتاد. ""مکث"" را تمرین کردم....وﺑﻪ همسرم عاشقانه تر نگاه کردم.وفهمیدم اگراونموقع زنگ میزدم واعتراض ميكردم ، امکان داشت روزقشنگم تبدیل بشه به یک هفته قهر..
"مكث" رو امتحان كنيم.👌👌
شما بودید چه میکردید.......؟
@mollanasreddin
هدایت شده از ملانصرالدین👳♂️
"این داستان واقعی رو که تو کازرون اتفاق افتاده بخونید، خوندش خالی از لطف نیست"
بعد از ۶۰ سال پادویی و زحمت، تو این دنیا ۴ دهنه مغازه دارم و یک باب آپارتمان با همسرم تنها زندگی میکنم.
۴ فرزندم زندگی تشکیل دادهاند، دوتا عروس دارم و دو تا داماد و چند تا هم نوهی شیرین زبان...
یکی از مغازهها را خودم میچرخانم و بقیه را اجاره دادهام.
اوایل شروع "کرونا" همسرم خیلی اصرار داشت که این روزها مغازه را تعطیل کنم چون با مشتریهای زیادی سر و کار دارم، نکند کرونا بگیرم، اما من گوش نکردم!
همسرم برای اینکه مرا متقاعد کنه، همهی بچهها را شام دعوت کرده بود و کلی تدارک دیده بود...
من اطلاع نداشتم و دَم عید مشتری زیاد بود و دیر وقت رسیدم خونه!
دیدم همسرم خیلی گرفته و غمگین نشسته و کلی غذا و میوه و...
پرسیدم: چی شده مهمان داریم؟ چرا ناراحتی؟
گفت: بشین خستگی رفع کن فعلا شام بخور برات تعریف میکنم.
بعد از شام گفت: امروز زنگ زدم به بچهها گفتم پدرتون حرف منو گوش نمیکنه میره درِ مغازه با این همه آدم سروکار داره میترسم کرونا بگیره من نگرانش هستم، امشب همتون بیایید شام خونه ما ببینیم راضیش میکنیم نره مغازه، اما همشون به بهانههای مختلف زنگ زدن و گفتن نمیتونیم بیایم!!
گفتم: اینکه ناراحتی نداره حتما کار داشتند.
گفت: چه کاری، اونا از ترس اینکه تو کرونا نگرفته باشی نیومدن.!
راستش خودم هم حالم گرفته شد و چند تا لعنت و نفرین کردم به کرونا و این وضع که پیش اومده و...
به خاطر نگرانی همسرم، مغازه را تعطیل کردم و بدون اطلاع بچهها رفتیم کیش.
بعد از چند روز یکی از پسرا زنگ زد که بگه مادر بزرگ زنش چشم عمل کرده که بریم بهش سر بزنیم، ولی همسرم حرفشو قطع کرد و از روی دق و دلی و با ناراحتی بهش گفت: تو به فکر مادر بزرگ زنت هستی، نمیپرسی بابات کجاست و حالش چطوره؟!!
پسره گفت: چطور مگه؟!
همسرم گفت: راستش بابات گرونا گرفته الان چند روزه آوردمش بیمارستان حالش وخیمه و احتمالا یکی دو روز دیگه هم زنده نیست...!
پسره مثلا ناراحت شد و گفت: نمیشه که ما بیایم بهش سر بزنیم باید چکار کنیم؟
همسرم گفت: هیچی اگه فوت کرد خودشون دفنش میکنند و مراسم هم که ممنوعه و...
من هم کلی خندیم و گفتم خوب فکری کردی که اینطوری بهشون گفتی، ببینیم چه کار میکنند!!
ما حدود یه هفته تو کیش موندیم و برگشتیم، البته تو این مدت بچهها باز هم زنگ زدند و احوال منو از مادرشون پرسیدن و ایشون هم روز آخر گفت که من فوت کردم و مشغول کارهای قانویش برای دفن هست.!!
آخرین باری که بچهها به مادرشون زنگ زدند همه میگفتند: احتمالا تو هم گرفتی، آزمایش دادی؟
ایشون هم گفت: نه، ممکنه!!
چون همش پیش باباتون بودم.
بههمین خاطر اصلاً نیامدن که به مادرشون هم سر بزنند تا اینکه یه روز بهشون گفت: نترسید آزمایش دادم، من ندارم، اومدن خونه رو هم ضد عفونی کردند...
گفتند: پس شب میاییم پیشت.
قرار گذاشتیم من تو اتاق پنهان بشم و بازی را ادامه بدیم...
وقتی بچهها اومدن، پس از کمی ناراحتی و پخش یه جعبه خرمایی که یکیشون آورده بود و... یکی از عروسا گفت: خدا بیامرزه، عمر خودشو کرده بود، خوب شد بچهها نیومدن که بگیرن.!
یکی از دامادا گفت: خدا رحمت کنه، حمید دیر وقته اون برگهها را نشون مامان بدید.
یکی از دخترا ناراحت شد و گفت حالا چه وقت این کاره و...
هر چهارتاشون رفته بودند دنبال انحصار وراثت و بین خودشون مغازهها را تقسیم کرده و آپارتمان را برای مادرشون در نظر گرفته بودند و کاغذی بین خودشون امضا کرده بودند و حالا سراغ سندها را میگرفتند!!!
همسرم گفت: بذارید کفنش خشک بشه و... از اتاق اومدم بیرون و کلی سرشون دادم زدم و...
وقتی دیدم به جای ۴ تا فرزند، «چهار تا کرونا» بزرگ کردم، همانجا تصمیم گرفتم مغازهها و آپارتمان را بفروشم و پولشو برای کمک به بیماران کرونایی اهدا کنم و با همسرم به دیاری دیگر کوچ کنیم.
دیاری روستایی و عشایری که چند تا گوسفند بگیریم و تا پایان عمر با احشام و حیوانات زندگی کنیم که «چوپانی گوسفندان» به مراتب از بزرگ کردن این گونه فرزندان بهتر و پر بارتره!!
✍️" امیرستار نصیریانی، نیکوکاری که پول فروش چهار مغازه را به بیماران کرونایی کازرون، اهدا کرد."
@mollanasreddin
هدایت شده از دوستان خوب🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رئیسی: یکی از اسنادی که در ابتدای دولت امضا کردم، لغو سند ۲۰۳۰ بود.
@Farsna
هدایت شده از یا زهرا(س) _ (ح.آزادی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عملی که در عالم برزخ از شاگرد برجسته آیت الله اراکی (ره) پذیرفته شد
#امام_زمان
#کلیپ_دینی
#استاد_عالی
#مرکز_احیاء_میراث_شیعه
🆔 @miras_shia
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
هدایت شده از دوستان خوب🇵🇸
الاغی که اسیر شد. 🐴
عباس رحیمی رزمنده:
در یک منطقه کوهستانی مستقر بودیم و برای جابجایی مهمات و غذا به هر یگان الاغی اختصاص داده بودند.
از قضا الاغ یگان ما خیلی زحمت می کشید و اصلا اهل تنبلی نبود.
یک روز که دشمن منطقه را زیر آتش توپخانه قرار داده بود، الاغ بیچاره از ترس یا موج انفجار چنان هراسان شد که به یکباره به سمت دشمن رفت و اسیر شد.
چند روزی گذشت و هر زمان که با دوربین نگاه می کردیم متوجه الاغ اسیر می شدیم که برای دشمن مهمات و سلاح جابجا می کرد و کلی افسوس می خوردیم.
اما این قضیه زیاد طول نکشید و یک روز صبح در میان حیرت بچه ها، الاغ با وفا، در حالیکه کلی آذوقه دشمن بارش بود نعره زنان وارد یگان شد.
الاغ زرنگ با کلی سوغاتی از دست دشمن فرار کرده بود.
بازم دم الاغه گرم تا فهمید اشتباه رفته برگشت بعضی ها با اینکه کارهای اشتباه بزرگی رو انجام میدن اصلا پشیمون نیستن و راهشونو ادامه میدن😐
🗞 🔹️@dostanekhoob
هدایت شده از ایران قوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی آقا به غرفه کتابهای فال و طالعبینی میرسن؟ 😄
قدرت تخریب 100 از 100
جالبه میگن همشو دارم😂
#ایران_قوے |عضو شوید
🇮🇷 @iranghavimahdavi
هدایت شده از ایران قوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید/همه چیز از آن مچ پا شروع شد
🔺قدم به قدم فروپاشی نظام اخلاقی غرب
چه کسی تصور میکرد آن روز که اروپا با آمارهای ساختگی تلاش میکرد تابوهای اخلاقی جامعه را به سخره بکشد، روزگاری از راه میرسد که بیماران جنسی سرنوشت فرزندان آن را مشخص کند.
اروپا امروز با روزگار سیاهی مواجه شده است که از آن یه ذره مو و بیرون گذاشتن مچ پا شروع کرد.
🔺مستندی از حذف تدریجی حجاب در اروپا و پیامدهای آن
✍عالیه سادات
#ایران_قوے |عضو شوید
🇮🇷 @iranghavimahdavi
هدایت شده از مرکز احیاء میراث شیعه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیطان گفت: تو چرا؟! ما که یک عمر با هم بودیم
من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد
خاطره ای شنیدنی از زبان علامه جعفری ره
#ایام_حج و سنگ زدن به خانه شیطان
#مرکز_احیاء_میراث_شیعه
🆔 @miras_shia
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
هدایت شده از دوستان خوب🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 شهید نادر دیرین
✅ این نوای جان سوز شهید است که
نه داد زد نه بالا پایین پرید نه دستی تکان داد فقط تمام عشق و ارادت پاک خود را از نای حزین خود سر داد.
ببینید مجلس چگونه محو نوای جانسوز اوست.
پیوند زیبای انقلاب خمینی با حماسه حسینی در مجالس شهیدان دیدنیست.
هدایت شده از خاکریز خاطرات شهیدان
🔅#چراغ_راه ۳۱
🔸 آیتالله شهید سیدمحمدباقر حکیم:
#کلام_شهید|همسرم! فكر كن چيزی كه قصد داری بخری، آيا ارزش دارد كه در روز قيامت و روز حساب، از آن بازخواست شود يا نه؟ اگر آنقدر ارزش ندارد، ضرورتی نیست كه خودمان را به سختی بيندازيم... ما بايد ساده تر از بقيۀ مردم زندگی كنيم و اين هم برای دنيايمان خوب است، و هم برای آخرتمان....
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت چراغراه(۳۱) با کیفیت اصلی
______________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#همسرداری #تقوا #دنیاگریزی #ساده_زیستی #شهیدمقاومتاسلامی #شهیدحکیم
هدایت شده از هم قلم
😭تقدیم به روح ملکوتی خادمالرضا
«مسیر شهادت»
✍️به قلم:
حجتالاسلام احمد صابریتولایی
ــــــــــــــــــــــ
عاقبت، شاخص خوبی برای قضاوت است؛ ببین انتهای جاده زندگی به کجا ختم میشود:
روض من ریاضالجنة (باغی از باغهای بهشت)
یا
حفرة من حفر النیران (چاهی از چاههای جهنم)
🩸اگر زندگی کسی به شهادت ختم شد، بدان که لیاقت داشته است که خداوند او را از بهترین و زیباترین راه به سعادت نائل گرداند.
❗️و اما لیاقت، جز با زحمت حاصل نخواهد شد؛ «نابرده رنج، گنج میسر نمیشود»
💢لیاقت از کوره عبادت و خدمت و ارادت میگذرد.
🩸عبادت، بندگی خداست و انجام وظیفه شرعی در هر حال.
ابراهیم اهل عبادت بود، نه فقط نماز و روزه بلکه آنجاکه باید فریاد میزد، سکوت نمیکرد و آنجاکه باید سکوت میکرد، لب نمیجنبانید.
🩸خدمت، بار دیگران را برداشتن است؛ لبخندی بر لبی نشاندن و مانعی از راه برداشتن.
او اهل خدمت بود چه اینکه:
در تمام زندگیاش تفریح را مزه نکرد و خواب راحت را طلاق گفت و راحتی را به آغوش نکشید!
🩸ارادت، دل در گرو خوبانداشتن است و او ارادت داشت به تمامی اولیاء الهی.
روضهخوان امامحسین بود که عمری خواند:
مادرم بودت کنیز و من تو را هستم غلام
ای غلامی تو تاج افتخارم یا حسین
خادمالرضا بود و عمری گفت:
من ذرهام که خانه خورشید خویش را
از هیچکس بجز تو تقاضا نمیکنم
سرباز امام زمان(عج) بود و عمری زمزمه کرد:
دستی بگیر تا نرود نوکری ز دست
هجران تو ببین که بریده امان من
🏴و همه اینها زیر پرچم ولایت بود که لیاقت شهادت را خلق کرد.
🩸رئیسی، رجایی، سلیمانی، ابومهدی و... یک مسیر را طی کردند تا به فوز شهادت رسیدند.
هدایت شده از طه. یافاطمة الزهراء(سلام الله علیها) اغیثینا🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگاه کنید شبیه کی حرف میزنه؟؟؟
چمران
همت
سلیمانی
کاظمی
یوسف الهی
زین الدین
شبیه شهدای جنگ بوی حرف های خدا
😔 گفت تا شهید نباشی شهید نمیشی راست گفت به خدا
🎥 تصاویر دیده نشده از رئیسجمهور شهید در دوران مقدس
هدایت شده از دوستان خوب🇵🇸
هدایت شده از یک دوست:
-------------------------------
☘ جایگزین بهتر: اگر انسان چیزی را از دست بدهد، ناراحت میشود؛ ولی اگر به او مژده دهند که بهجای آنچه از دست داده، چیز بهتری به دست خواهد آورد، خوشحال میشود و جمله استرجاع چنین کاری را میکند. در اینجا داستان و مطلب بسیار جالب و دلنشینی است از ام سلمه یکی از همسران پیامبر:
ام سلمه قبل از آنکه به همسری پیامبر در آید، همسر شخصی به نام «اباسلمه» بود. اباسلمه مردی شایسته و مؤمن و بزرگ بود. روزی حدیثی را از پیامبر(ص) برای ام سلمه نقل میکند، میگوید: شنیدم که حضرت فرمود: «هر کس که به او مصیبتی برسد و در آن وقت بگوید: «انا لله و انا الیه راجعون» و بعد بگوید: اللّهُمَّ عِندَکَ احتَسِب مُصیبَتی هذِهِ. اللّهُمَّ اخلفنی فیها خَیراً منها؛ خداوندا! این مصیبت را به پیشگاه تو حساب میکنم. خداوندا! بهتر از او را برای من جایگزین کن». خداوند جایگزین بهتری به او عطا خواهد کرد. ام سلمه این حدیث را در خاطر داشت و آن زمان که شوهرش از دنیا رفت، کلمه استرجاع را بر زبان آورد و گفت: خداوندا! در پیشگاه تو این مصیبت را حساب میکنم. و همین که خواست بگوید. جانشینی بهتر از او را به من بده، تردید کرد و به زبان نیاورد و پیش خود گفت: بهتر از او کسی نیست. ولی بعد از لحظاتی آن دعا را به زبان آورد، دیگران تردید او را متوجه شدند؛ لذا پس از مدتی که به همسری پیامبر درآمد، فهمید که آن جمله شریفه کار خود را کرد و جایگزین بهتری را بدست آورد.
افرادی در آن روز شاهد حال او بودند، گفتند: دیدی چگونه بهترین را بدست آوردی. گفت: من اصلاً انتظار نداشتم و به فکر و ذهنم خطور نمیکرد که همسر پیامبر شوم.
☘ دوستان زمانی که آقای رجایی شهید شدن همه ناراحت بودن و این اتفاق ضایعه و غم بزرگی بود ولی خداوند جایگزینی مثل آیت الله خامنه ای برای ما قرار دادند.
از همه خواهش میکنم این مدت قبل انتخابات این دعا را زیاد بخونیم و از خدا بخواهیم جایگزینی بهتر برای ما قرار دهند.
☘ انا لله و انا الیه راجعون اللّهُمَّ عِندَکَ احتَسِب مُصیبَتی هذِهِ. اللّهُمَّ اخلفنی فیها خَیراً منها ☘