eitaa logo
یادِ شهدا
1هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
2 فایل
مقام معظم رهبری: گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.‌ 💌این دعوتی از طرف شهداست؛ شهدا تو رفاقت سنگ تموم می‌ذارن و مدیون هیچکس نمی‌مونن! کپی با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان✅ ادمین کانال @yade_shoohada
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت؟! 🥀شهیده "آیدا قاسمی" ❤️‍🔥 «آیدا قاسمی» دانش‌آموز کلاس پنجم دبستان حکمت ناحیه یک کرمان، که دانش آموزخبرنگار خبرگزاری پانا بود، آخرین خبر خود را با شهادت مظلومانه به جهانیان مخابره کرد. آیدا قربانی کینه تروریست‌ها شد. این دانش آموز سرشار از ذوق خبرنگاری بود و به همراه مادرش به شهادت رسید. رسالت خبرنگاران همواره روشنگری در زمینه کینه ‌توزی دشمن و رساندن این پیام به دشمنان است که آیدا در این راه پیشقدم شد و راه حاج قاسم را دنبال کرد. ♦️تلاوت سوره ی «حمد» هدیه شهیده "آیدا قاسمی" دهم 🥀 @yaade_shohadaa
🕌 ♦️ 💠 احساس می‌کردم از دهانش آتش می‌پاشد که از درد و ترس چشمانم را در هم کشیدم و پشت پلکم همچنان مصطفی را می‌دیدم که با دستی پر از سینه‌اش را گرفته بود و از درد روی زمین پا می‌کشید. سوزش زخم شانه، مصیبت خونی که روی صندلی مانده و همسری که حتی از حضورش کرده بودم؛ همه برای کشتنم کافی بود و این تازه اول مکافاتم بود که سعد بی‌رحمانه برایم خط و نشان کشید :«من از هر چی بترسم، نابودش می‌کنم!» 💠 از آینه چشمانش را می‌دیدم و این چشم‌ها دیگر بوی خون می‌داد و زبانش هنوز در خون می‌چرخید :«ترسیدم بخواد ما رو تحویل بده، کردم! پس کاری نکن ازت بترسم!» با چشم‌هایش به نگاهم شلاق می‌زد و می‌خواست ضرب شصتش تا ابد یادم بماند که عربده کشید :«به جون خودت اگه ازت بترسم، نابودت می‌کنم نازنین!» هنوز باورم نمی‌شد قاتل شده باشد و او به قتل خودم تهدیدم می‌کرد که باور کردم در این مسیر اسیرش شده و دیگر روی زندگی را نخواهم دید. 💠 سرخی گریه چشمم را خون کرده و خونی به تنم نمانده بود که صورتم هرلحظه سفیدتر می‌شد و او حالم را از آینه می‌دید که دوباره بی‌قرارم شد :«نازنین چرا نمی‌فهمی به‌خاطر تو این کارو کردم؟! پامون می‌رسید ، ما رو تحویل می‌داد. اونوقت معلوم نبود این جلادها باهات چیکار می‌کردن!» نیروهای امنیتی هرچقدر خشن بودند، این زخم از پنجه هم‌پیاله‌های خودش به شانه‌ام مانده بود، یکی از همان‌ها می‌خواست سرم را از تنم جدا کند و امروز سعد مقابل چشم خودم مصطفی را با چاقو زد که دیگر باورم نمی‌شد و او از اشک‌هایم را حس می‌کرد که برایم شمشیر را از رو کشید :«با این جنازه‌ای که رو دستمون مونده دیگه هیچکدوم حق انتخاب نداریم! این راهی رو که شروع کردیم باید تا تهش بریم!» 💠 دیگر از چهره‌اش، از چشمانش و حتی از شنیدن صدایش می‌ترسیدم که با صورتم به پنجره پناه بردم و باران اشک از چشمانم روی شیشه می‌چکید. در این ماشین هنوز عطر مردی می‌آمد که بی‌دریغ به ما کرد و خونش هنوز مقابل چشمانم مانده بود که از هر دو چشمم به جای اشک خون می‌بارید. در این کشور غریب تنها سعد آشنایم بود و او هم دیگر جانم شده بود که دلم می‌خواست همینجا بمیرم. پشت شیشه اشک، چشمم به جاده بود و نمی‌دانستم مرا به کجا می‌کشد که ماشین را متوقف کرد و دوباره نیش صدایش گوشم را گزید :«پیاده شو!» 💠 از سکوتم سرش را چرخاند و دید دیگر از نازنین جنازه‌ای روی صندلی مانده که نگاهش را پرده‌ای از اشک گرفت و بی‌هیچ حرفی پیاده شد. در را برایم باز کرد و من مثل کودکی که گم شده باشد، حتی لب‌هایم از می‌لرزید و گریه نفسم را برده بود که دل سنگش برایم سوخت. موهایم نامرتب از زیر شال سفیدی که دیشب سمیه به سرم پیچیده بود، بیرون زده و صورتم همه از و گریه در هم رفته بود که با هر دو دستش موهایم را زیر شال مرتب کرد و نه تنها دلش که از دیدن این حالم کلماتش هم می‌لرزید :«اگه می‌دونستم اینجوری میشه، هیچوقت تو رو نمی‌کشوندم اینجا، اما دیگه راه برگشت نداریم!» 💠 سپس با نگاهش ادامه مسیر را نشانم داد و گفت :«داریم نزدیک میشیم، باید از اینجا به بعد رو با تاکسی بریم. می‌ترسم این ماشین گیرمون بندازه.» دستم را گرفت تا از ماشین پیاده شوم و نگاهم هنوز دنبال خط خون مصطفی بود که قدم روی زمین گذاشتم و دلم پیش عطرش جا ماند. سعد می‌ترسید فرار کنم که دستم را رها نمی‌کرد، با دست دیگرش مقابل ماشین‌ها را می‌گرفت و من تازه چشمم به تابلوی میان جاده افتاد که حسی در دلم شکست. 💠 دستم در دست سعد مانده و دلم از قفس سینه پرید که روی تابلو، مسیر دمشق نشان داده شده و همین اسم چلچراغ گریه را دوباره در چشمم شکست. سعد از گریه‌هایم کلافه شده بود و نمی‌دانست اینبار خیال دیگری خانه خاطراتم را زیر و رو کرده که دلم تنها آغوش را تمنا می‌کرد. همیشه از زینبیه دمشق می‌گفت و نذری که در حرم (سلام‌الله‌علیها) کرده و اجابت شده بود تا نام مرا زینب و نام برادرم را ابوالفضل بگذارد؛ ابوالفضل پای مادر ماند و من تمام این را دشمن آزادی می‌دیدم که حتی نامم را به مادرم پس دادم و نازنین شدم. 💠 سال‌ها بود و دین و مذهب را به بهانه آزادی از یاد برده و حالا در مسیر برای همین آزادی، در چاه بی‌انتهایی گرفتار شده بودم که دیگر رهایی نبود... ادامه دارد... 🌺نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🥀 @yaade_shohadaa
مقام و منزلت امیرالمومنین علی علیه السلام در وصایای شهدا 🌺 ما که خود را شیعه علی می‌خوانیم باید همچون او دلاوری رزمنده و متقی شجاع باشیم و از هیچ واقعه‌ای ترس و واهمه نداشته باشیم. ✍🏻شهید «مجتبی معین» 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دل را ز علی اگر بگیرم چه کنم 💫بی مهر علی اگر بمیرم چه کنم ✨فردا که کسی را به کسی کاری نیست 💫دامان علی اگر نگیرم چه کنم 💚میلاد مولی الموحدین، امیرالمومنین، حضرت علی (علیه‌السلام) را به شما همراهان بزرگوار تبریک و تهنیت عرض می‌کنیم. 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔روز پدر را آرامتر جشن بگیرید... ❤️‍🔥امروز سایت‌های مختلف را به بهانه مطلب روز پدر زیر و رو کردم... صدها عکس فرزندان شهدا را دیدم و خواستم یکی را انتخاب کنم و عکس همان شهید و فرزندش را بگذارم... اما نه... دلم راضی نشد نمی دانستم عکس کودکی را بگذارم که به یاد دستان پدر، تندیس پدرش را می‌بوسد... یا کودکی که به یاد صورت پدر، سنگ قبر پدرش را ناز می‌کند... یا کودکی که به یاد آغوش پدر، با عکس پدر می‌خوابد... 🥀هر چه بیشتر جستجو کردم، چشمانم بیشتر خیس شد..‌. و ناگاه دلم رفت پیش پدرانی که دیگر فرزندی ندارند تا به آن‌ها امشب را تبریک بگوید... ❤️‍🔥شاید یاد دخترک کاپشن صورتی و شیرین زبانی‌های دخترانه‌اش امشب دل پدرش را آتش بزند... ❤️‍🔥یا پدری که تک پسرش را از دست داد... شب عید است و وقت حرف‌های تلخ و جگرسوز نیست، فقط خواستم بگویم: 💔روز پدر را آرامتر جشن بگیرید... 🥀شاید طفلی پدر نداشته باشد تا به او تبریک بگوید و دست‌هایش را ببوسد. 🥀شاید هم پدری دیگر فرزندی نداشته باشد تا او را در آغوش کشد... ✍🏻ادمین کانال یادِ شهدا 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 🤲🏻 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️از بس که نام علی نام قشنگی‌ست، عجب نیست 💚این‌ نام اگر روی‌ سه‌ فرزند حسین است.... 🥀 @yaade_shohadaa