eitaa logo
یادِ شهدا
1.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
2 فایل
مقام معظم رهبری: ✍🏻گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.‌ 💌این یک دعوت از طرف شهداست؛ #شهدا تو رفاقت سنگ تموم می‌ذارن...♥️ ♥️#شهدا مدیون هیچکس نمی‌مونن! ادمین کانال @yade_shoohada
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀«۲ فروردین ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔 مادر شهید: وقتی هنگام عزیمت محمدرضا به جبهه گریه می‌کردم، می‌گفت مادر مگر در زیارت عاشورا نمی‌خوانید «ای‌کاش من آنجا بودم و یاری‌ات می‌کردم». می‌گفت امروز روز یاری امام‌خمینی (ره) فرزند حضرت‌زهرا (س) است، چگونه می‌خواهی من دست از یاری او بردارم؟ این‌طور بود که حتی با دست مجروح به جبهه برمی‌گشت. می‌گفتم تو با این دست کاری نمی‌توانی انجام بدهی. می‌گفت آب که می‌توانم به رزمندگان برسانم. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار محمدرضا ارفعی «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
بسم الله الرحمن الرحیم اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلی اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ خدایا بفرست بر خفتگان در گور نشاط و سرور اَللّهُمَّ اَغْنِ کُلَّ فَقیرٍ اَللّهُمَّ اَشْبِعْ کُلَّ جایِعٍ اَللّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیانٍ خدایا دارا کن هر نداری را خدایا سیر کن هر گرسنه ای را خدایا بپوشان هر برهنه را اَللّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدینٍ اَللّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ کُلِّ مَکْرُوبٍ اَللّهُمَّ رُدَّ خدایا ادا کن قرض هر قرضداری را خدایا بگشا اندوه هر غمزده را خدایا به وطن بازگردان هر کُلَّ غَریبٍ اَللّهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیرٍ اَللّهُمَّ اَصْلِحْ کُلَّ فاسِدٍ مِنْ اُمُورِ دور از وطنی را خدایا آزاد کن هر اسیری را خدایا اصلاح کن هر فسادی را از کار الْمُسْلِمینَ اَللّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَریضٍ اَللّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنا بِغِناکَ اَللّهُمَّ مسلمین خدایا درمان کن هر بیماری را خدایا ببند رخنه فقر ما را به وسیله دارائی خود خدایا غَیِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِکَ اَللّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّیْنَ وَاَغْنِنا مِنَ بدی حال ما را بخوبی حال خودت مبدل کن خدایا ادا کن از ما قرض و بدهیمان را و بی نیازمان کن از الْفَقْرِ اِنَّکَ عَلی کُلِّشَیءٍ قَدیرٌ نداری که راستی تو بر هر چیز توانائی. 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(ناجا) بیست‌وسوم ❤️‍🔥هدیه «سوره قدر» به شهید والامقام «عبدالجبار مختوم‌نژاد» ♦️شهید عبدالجبار مختوم‌نژاد، اهل گلستان بود که در حوزه استحفاظی کلانتری ۱۱۰ شهدا، با سارق شرور و سابقه‌داری حین سرقت موتور سیکلت مواجه شد. سرباز وظیفه ۲۰ ساله اهل تسنن کلانتری ۱۱۰ شهدا که در تاریخ نهم مرداد هنگام دستگیری متهم متواری، بر اثر ضربات چاقوی متهم به قلبش به شهادت می‌رسد. این شرور حین دستگیری، قصد متواری شدن را داشت و با ضربات چاقو، این سرباز عزیز را از ناحیه قلب مجروح کرد که سرباز مختوم‌نژاد پس از انتقال به بیمارستان به فیض شهادت نائل آمد. 🥀 @yaade_shohadaa
✍️ 💠 عباس و عمو با هم از پله‌های ایوان پایین دویدند و زن‌عمو روی ایوان خشکش زده بود. زبانم به لکنت افتاده و فقط نام حیدر را تکرار می‌کردم. عباس گوشی را از دستم گرفت تا دوباره با حیدر تماس بگیرد و ظاهراً باید پیش از عروسی، رخت عزای دامادم را می‌پوشیدم که دیگر تلفن را جواب نداد. 💠 جریان خون به سختی در بدنم حرکت می‌کرد، از دیشب قطره‌ای آب از گلویم پایین نرفته و حالا توانی به تنم نمانده بود که نقش زمین شدم. درست همانجایی که دیشب پاهای حیدر سست شد و زانو زد، روی زمین افتادم و رؤیای روی ماهش هر لحظه مقابل چشمانم جان می‌گرفت. 💠 بین هوش و بی‌هوشی بودم و از سر و صدای اطرافیانم تنها هیاهویی مبهم می‌شنیدم تا لحظه‌ای که نور خورشید به پلک‌هایم تابید و بیدارم کرد. میان اتاق روی تشک خوابیده بودم و پنکه سقفی با ریتم تکراری‌اش بادم می‌زد. برای لحظاتی گیج گذشته بودم و یادم نمی‌آمد دیشب کِی خوابیدم که صدای نیمه‌شب مثل پتک در ذهنم کوبیده شد. 💠 سراسیمه روی تشک نیم‌خیز شدم و با نگاه حیرانم دور اتاق می‌چرخیدم بلکه حیدر را ببینم. درد نبودن حیدر در همه بدنم رعشه کشید که با هر دو دستم ملحفه را بین انگشتانم چنگ زدم و دوباره گریه امانم را برید. چشمان مهربانش، خنده‌های شیرینش و از همه سخت‌تر سکوت آخرین لحظاتش؛ لحظاتی که بی‌رحمانه به زخم‌هایش نمک پاشیدم و خودخواهانه او را فقط برای خودم می‌خواستم. 💠 قلبم به‌قدری با بی‌قراری می‌تپید که دیگر وحشت و عدنان از خجالت در گوشه دلم خزیده و از چشمانم به‌جای اشک خون می‌بارید! از حیاط همهمه‌ای به گوشم می‌رسید و لابد عمو برای حیدر به جای مجلس عروسی، مجلس ختم آراسته بود. به‌سختی پیکرم را از زمین کندم و با قدم‌هایی که دیگر مال من نبود، به سمت در رفتم. 💠 در چوبی مشرف به ایوان را گشودم و از وضعیتی که در حیاط دیدم، میخکوب شدم؛ نه خبری از مجلس عزا بود و نه عزاداران! کنار حیاط کیسه‌های بزرگ آرد به ردیف چیده شده و جوانانی که اکثراً از همسایه‌ها بودند، همچنان جعبه‌های دیگری می‌آوردند و مشخص بود برای شرایط آذوقه انبار می‌کنند. 💠 سردسته‌شان هم عباس بود، با عجله این طرف و آن طرف می‌رفت، دستور می‌داد و اثری از غم در چهره‌اش نبود. دستم را به چهارچوب در گرفته بودم تا بتوانم سر پا بایستم و مات و مبهوت معرکه‌ای بودم که عباس به پا کرده و اصلاً به فکر حیدر نبود که صدای مهربان زن‌عمو در گوشم نشست :«بهتری دخترم؟» 💠 به پشت سر چرخیدم و دیدم زن‌عمو هم آرام‌تر از دیشب به رویم لبخند می‌زند. وقتی دید صورتم را با اشک شسته‌ام، به سمتم آمد و مژده داد :«دیشب بعد از اینکه تو حالت بد شد، حیدر زنگ زد.» و همین یک جمله کافی بود تا جان ز تن رفته‌ام برگردد که ناباورانه خندیدم و به‌خدا هنوز اشک از چشمانم می‌بارید؛ فقط این‌بار اشک شوق! دیگر کلمات زن‌عمو را یکی درمیان می‌شنیدم و فقط می‌خواستم زودتر با حیدر حرف بزنم که خودش تماس گرفت. 💠 حالم تماشایی بود؛ بین خنده و گریه حتی نمی‌توانستم جواب سلامش را بدهم که با همه خستگی، خنده‌اش گرفت و سر به سرم گذاشت :«واقعاً فکر کردی من دست از سرت برمیدارم؟! پس‌فردا شب عروسی‌مونه، من سرم بره واسه عروسی خودمو می‌رسونم!» و من هنوز از انفجار دیشب ترسیده بودم که کودکانه پرسیدم :«پس اون صدای چی بود؟» صدایش قطع و وصل می‌شد و به سختی شنیدم که پاسخ داد :«جنگه دیگه عزیزم، هر صدایی ممکنه بیاد!» از آرامش کلامش پیدا بود فاطمه را پیدا کرده و پیش از آنکه چیزی بپرسم، خبر داد :«بلاخره تونستم با فاطمه تماس بگیرم. بنزین ماشین‌شون تموم شده تو جاده موندن، دارم میرم دنبال‌شون.» 💠 اما جای جراحت جملات دیشبم به جانش مانده بود که حرف را به هوای عاشقی برد و عصاره احساس از کلامش چکید :«نرجس! بهم قول بده باشی تا برگردم!» انگار اخبار به گوشش رسیده بود و دیگر نمی‌توانست نگرانی‌اش را پنهان کند که لحنش لرزید :«نرجس! هر اتفاقی بیفته، تو باید محکم باشی! حتی اگه آمرلی اشغال بشه، تو نباید به مرگ فکر کنی!» 💠 با هر کلمه‌ای که می‌گفت، تپش قلبم شدیدتر می‌شد و او عاشقانه به فدایم رفت :«به‌خدا دیشب وقتی گفتی خودتو می‌کُشی، به مرگ خودم راضی شدم!» و هنوز از تهدید عدنان خبر نداشت که صدایش سینه سپر کرد :«مگه من مرده باشم که تو اسیر دست داعش بشی!» گوشم به حیدر بود و چشمم بی‌صدا می‌بارید که عباس مقابلم ظاهر شد. از نگاه نگرانش پیدا بود دوباره خبری شده و با دلشوره هشدار داد :«به حیدر بگو دیگه نمی‌تونه از سمت برگرده، داعش تکریت رو گرفته!»... ادامه‌ دارد... ✍️نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🥀 @yaade_shohadaa
👆🏻خاطره‌ای از شهید محمد شهاب ‼️پرونده‌ای رو بهم داد و گفت... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یادبود شهدای مخاطب 💔شهدای والامقام شهید ابوالفضل راه چمنی ✍🏻 شهید ابوالفضل راه چمنی در ۲ اسفند ماه سال ۱۳۶۴ در شهر ورامین استان تهران چشم به جهان گشود،  شهید ابوالفضل راه چمنی در یک خانواده پر جمعیت زندگی میکرد، او سه برادر و یک خواهر داشت، پدر او در زمان ٨ سال دفاع مقدس حضور داشته است. شهید ابوالفضل راه چمنی (فرمانده لشکر زینبیون) در سوریه بود و فرماندهانش به‌ خاطر اینکه او جوان با انگیزه و با نشاط و در عین حال در محل خدمتش به عنوان مربی ورزشی فعالیت می‌کرد و در امور بسیار حرفه‌ای متخصص و قاری و حافظ قرآن هم بود از این رو به او علمدار می‌گفتند. آقا ابوالفضل چهارشنبه، قبل از اذان صبح ۱۸ فروردین سال ۱۳۹۵ بر اثر ترکش خمپاره در العیس جنوب غرب حلب به درجه رفیع شهادت نائل شده بود. 🥀شهید مهدی زین الدین: هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله «علیه السلام» یاد می کنند… «هدیه به شهدای بزرگوار شهید ابوالفضل راه چمنی ذکر فاتحه و شاخه گل صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
یادِ شهدا
✨یادبود شهدای مخاطب 💔شهدای والامقام شهید ابوالفضل راه چمنی ✍🏻 شهید ابوالفضل راه چمنی در ۲ اسفند ما
🌹برای یادبود شهید بزرگوارتان در کانال «یادِ شهدا»، عکس و اطلاعات شهید را به آیدی زیر ارسال کنید.👇🏻 @yade_shoohada 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ 💔سوگند به آهِ دلِ "زهرا" "شبِ جمعه" در "کرب وبلا" هست دلِ ما "شبِ جمعه" از لحظهٔ گودال، زمین، حِجلهٔ زَخم است اشک است دَوایِ دلِ دنیا "شبِ جمعه" اللهم الرزقنا زيارة الحسين فى الدنيا و شفاعة الحسين فى الاخرة🤲🏻 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ💚 وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ💚 وعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ💚 وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن💚 ❤️برای سلامتی و تعجیل در فرج (عج) صلوات 🥀 @yaade_shohadaa
💔درخواست خود شهید 🥀يكى از کارمندان شهرداری ارومیه می‌گفت: تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار می‌گشتم. از پله‌های شهرداری می‌رفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم: آیا این‌جا برای من کار هست؟ تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم. یه کاغذ از جیبش درآورد و یه امضاء کرد و داد دستم، گفت: بده فلانی، اتاق فلان. رفتم و کاغذ را دادم دستش و امضاء را که دید گفت: چی می‌خوای؟ گفتم: کار. گفت: فردا بیا سرکار. باورم نمی‌شد! فردا رفتم مشغول شدم. بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضاء داد شهردار بود. چند ماه کارآموز بودم بعد یکی از کارمندان که بازنشست شده بود من جای اون مشغول شدم. شش ماه بعد رئیس شهرداری استعفاء کرد و رفت جبهه. بعد از این‌که در جبهه شهید شد یکی از همکاران گفت: توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما را جایگزین کنیم، حقوقت از حقوق شهردار کسر و پرداخت می‌شد. یعنی از حقوق شهید باکری. این درخواست خود شهید بود. ✍🏻خاطره اى به ياد فرمانده شهيد معزز جاویدالاثر مهندس مهدى باكرى 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 🤲🏻 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔روز یـازدهم روضہ ی ناموس خداست من بمیرم که تو را سویِ اسارت بردند 💔یازده شد عدد ماه و دلم بی تاب است که از این روز به بعد قافله بی ارباب است ❤️‍🔥الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🥀 @yaade_shohadaa
♦️دعای هر روز ماه رمضان 🥀 @yaade_shohadaa
🥀«۳ فروردین ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔 نامه شهید به رهبر انقلاب: آقاجان! به خدا دردهایی که می‌کشم به اندازه ی این درد که نکند کاری بر خلاف رضایت شما انجام داده باشم مرا اذیت نمی کند. مگر خودتان بارها علت قیام امام حسین(ع) را امر به معروف و از منکر تشریح نفرمودید؟مگر خودتان بارها نفرمودید که بهترین راه اصلاح جامعه تذکر لسانی است؟ یعنی تمام کسانی که مرا توبیخ کردند و ادعای انقلابی گری دارند حرف شمارا نمی فهمند؟یعنی شما اینقدر بین ما غریب هستید؟ رهبرم! جان من و هزاران چون من فدای غربتت. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار علی خلیلی «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
بسم الله الرحمن الرحیم اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلی اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ خدایا بفرست بر خفتگان در گور نشاط و سرور اَللّهُمَّ اَغْنِ کُلَّ فَقیرٍ اَللّهُمَّ اَشْبِعْ کُلَّ جایِعٍ اَللّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیانٍ خدایا دارا کن هر نداری را خدایا سیر کن هر گرسنه ای را خدایا بپوشان هر برهنه را اَللّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدینٍ اَللّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ کُلِّ مَکْرُوبٍ اَللّهُمَّ رُدَّ خدایا ادا کن قرض هر قرضداری را خدایا بگشا اندوه هر غمزده را خدایا به وطن بازگردان هر کُلَّ غَریبٍ اَللّهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیرٍ اَللّهُمَّ اَصْلِحْ کُلَّ فاسِدٍ مِنْ اُمُورِ دور از وطنی را خدایا آزاد کن هر اسیری را خدایا اصلاح کن هر فسادی را از کار الْمُسْلِمینَ اَللّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَریضٍ اَللّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنا بِغِناکَ اَللّهُمَّ مسلمین خدایا درمان کن هر بیماری را خدایا ببند رخنه فقر ما را به وسیله دارائی خود خدایا غَیِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِکَ اَللّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّیْنَ وَاَغْنِنا مِنَ بدی حال ما را بخوبی حال خودت مبدل کن خدایا ادا کن از ما قرض و بدهیمان را و بی نیازمان کن از الْفَقْرِ اِنَّکَ عَلی کُلِّشَیءٍ قَدیرٌ نداری که راستی تو بر هر چیز توانائی. 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(ناجا) بیست‌وچهارم ❤️‍🔥هدیه «سوره قدر» به شهید والامقام «نظام تاجیک» ♦️سروان نظام تاجیک، شهید ۲۹ ساله که در درگیری با قاچاقچیان مواد مخدر در ۲۳ تیرماه بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. شهید تاجیک یک پسر و یک دختر داشت. 🥀 @yaade_shohadaa
🎥فیلم سینمایی "هنگامه" 🎬اطلاعات فیلم: سال تولید: ۱۳۹۴ مدت‌زمان فیلم: ۳۰ دقیقه ژانر: مدافعان حرم کارگردان: امیر داسارگر نویسنده: امیر داسارگر بازیگران اصلی: امین ایمانی، سوگل طهماسبی رده سنی: عموم ✍🏻داستان فیلم "هنگامه" از این قرار است که هنگامه همسر حامد، روزهای آخر امتحانات خود را پشت‌ سر می‌گذارد و اوضاع روحی خوبی ندارد. شهادت يکی از دوستان خانوادگی آن‌ها، برنامه‌های حامد را تغيير می‌دهد. حالا حامد می‌خواهد برای پيوستن به نيروهای مقاومت، به سوريه اعزام شود. هنگامه، روز آخر به همسرش می‌گويد که باردار است اما هر دو راضی به رفتن حامد به سوريه هستند.... 🥀 @yaade_shohadaa
هدایت شده از محتوای کانال یادِ شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوروز و شهدا😍 🥀 @yaade_shohadaa
❤️‍🔥دو ماه قبل از اینکه برای دفاع برود، یک روز از خواب بیدار شد؛ حال عجیبی داشت. گفت مادر خواب حضرت علی را دیدم که شمشیر به دست بود. سیف ذوالفقار به دستش بود. همان شمشیری که دو سر دارد. حضرت علی از یک پلکانی بالا می رفت که هر وقت این شمشیر را ایشان بلند می کرد، ده‌تا ده‌تا از مردان می‌افتادند زمین و شهید می شدند و خون در جریان بود و زمین را خون گرفته بود و به من می‌گفت: محمد بیا بالا و نترس. و من هم همینطور از پله ها بالا می‌رفتم و این پله‌ها بقدری بالا می‌رفت که به عرش رسیده بود. خیلی بالا بودند و همانطور که بالا می‌رفتم یک نفری پایین بود که از حضرت سوال می‌کرد. بقدری ما بالا بودیم که آن یک نفر کوچک شده بود. فقط صدایش را می‌شنیدیم که سوال می‌کرد و حضرت جوابش را می‌داد. از حضرت علی پرسیدم این کیست که این همه سوال می‌کند. آن حضرت جواب داد این ایوب است. رها کن. تمام سوالاتی که او می‌پرسد جوابش پیش من است. تو فقط دنبال من بیا. این خواب او را بسیار منقلب کرده بود. من هم گفتم خواب خوبی است، ان‌شاءالله که خیر است... بعد از گذشت دو ماه، بی خبر از من عازم نجف شد و اسمش را جزء مدافعان حرم ثبت نام کرد. هنگامی که خبر شهادت محمد را برای من آوردند، تازه تعبیر خواب را فهمیدم که قرار بوده محمد برود و شهید بشود. حضرت علی(ع) خواسته که در رکابش بجنگد. 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 🤲🏻 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا