eitaa logo
یادِ شهدا
1هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
2 فایل
مقام معظم رهبری: گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.‌ 💌این دعوتی از طرف شهداست؛ شهدا تو رفاقت سنگ تموم می‌ذارن و مدیون هیچکس نمی‌مونن! کپی با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان✅ ادمین کانال @yade_shoohada
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️‍🔥🥀 هنوز بعضی از همکاراش توی بیمارستان بیحجاب بودن، همینطور بعضی از خانمهای فامیل؛ ولی مهین همیشه حجابش رو حفظ می کرد. واسه همین بعضیها بهش توهین میکردن و میگفتن از تو بعیده این همه ساده باشی!! و تحت تأثیر جو انقلاب قرار بگیری؛ آخه این چیه سرت کردی؟!! مهین هم میگفت : من به بقیه کار ندارم و برای حجابم هدف دارم. چون مسئله ی حجاب رو از ته دل درک کردم و اصلاً از روی سادگی و نادونی باحجاب نشدم. به خونوادش هم که به خاطر توهینها ناراحت میشدن میگفت : مطمئنم همینهایی که به حجاب اهمیت نمیدن بیشتر از من بهش مقید میشن! 💔به یاد شهید مهین دانشیان/ کتاب عروس خاک، صفحه ۳۴ 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️‍🔥(۱۷ روز) تا اربعین حسینی ولی خودمونیم ابی‌عبدالله؛ واسه هیچ‌کس نیار اون روزی رو که دور و اطرافش رو ببینه همه اربعین رفتن حرم و فقط اون مونده... 🥀 @yaade_shohadaa
🥀«۱۸ مرداد ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔بيست و پنجم اسفند 1347، در شهرستان يزد به دنيا آمد. پدرش محمدعلی، كشاورزی می‌كرد و مادرش نصرت نام داشت. دانشجوی دوره كاردانی در رشته برق بود. در رشته ورزشي كاراته و باستانی فعاليت می‌كرد. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت و چهاردهم فروردين 1367، با سمت تك‌تيرانداز دچار مصدوميت شيميايی شد. هجدهم مرداد 1372، در زادگاهش بر اثر عوارض ناشی از آن به شهادت رسيد. پيكر او را در گلزار شهدای خلدبرين همان شهرستان به خاک سپردند. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار غلامرضا عزیزی نژاد صلوات 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️‍🔥نظری کن به دلم، حال دلم خوب شود... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀آمدی جانم به قربانت، ولی بی‌سر چرا... ❤️‍🔥شهید والامقام «عباس آبیاری» 💔شهید مدافع حرم عباس آبیاری متولد هشت دی‌ماه هزار و سیصد و هفتاد بود و در منطقه عباس‌آباد شهریان ز توابع استان تهران زندگی می‌کرد. او در بیست و یک دی ماه نود و چهار در منطقه عملیاتی خان طومان در حوالی شهر حلب،‌ در سن بیست و چهار سالگی به شهادت رسید و پیکر مطهرش به دست وحوش داعشی افتاد. داعشی‌ها به پیکرش بی‌حرمتی کردند و سرش را بریدند. خنده و هلهله و شادی کردند که به اندازه وزنش طلا پاداش می‌گیرند. چون فکر میکردند او فرمانده است. پیکر مطهرش حدود پنج ماه بعد در هفتم تیرماه ۱۳۹۵ از طریق آزمایش DNA شناسایی شد و به دست خانواده رسید. ♦️قرائت «زیارت عاشورا» هدیه به روح مطهرش. سی‌‌و‌سه 🥀 @yaade_shohadaa
🌾 رمان (بدون تو هرگز) 🌾قسمت: ۱۲ 🌾 زینت علی مادرم بعد کلی دل دل کردن...حرف پدرم رو گفت ... بیشتر نگران علی و خانواده اش بود ... و می خواست ذره ذره،… من رو آماده کنه… که منتظر رفتارها و برخورد های اونها باشم ... هنوز توی شوک بودم … که دیدم علی توی در ایستاده ... تا خبردار شده بود، … سریع خودش رو رسونده بود خونه ... چشمم که بهش افتاد گریه ام گرفت ... نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم ...  خنده روی لبش خشک شد ... با تعجب به من و مادرم نگاه می کرد ... چقدر گذشت؟ نمی دونم ... مادرم با شرمندگی سرش رو انداخت پایین ... - شرمنده ام علی آقا ... دختره ... نگاهش خیلی جدی شد ... هرگز اون طوری ندیده بودمش ... با همون حالت، رو کرد به مادرم ... _حاج خانم، عذرمی خوام… ولی امکان داره چند لحظه ما رو تنها بزارید ...  مادرم با ترس ... در حالی که زیرچشمی به من و علی نگاه می کرد … رفت بیرون ...  اومد سمتم و سرم رو گرفت توی بغلش ... دیگه اشک نبود... با صدای بلند زدم زیر گریه ... بدجور دلم سوخته بود ... - خانم گلم ... آخه چرا ناشکری می کنی؟ ... ... زندگیه ... خدا به هر کی کنه بهش دختر میده ... و هم دختر بود ... و من بلند و بلند تر گریه می کردم ... با هر جمله اش، شدت گریه ام بیشتر می شد ... و اصلا حواسم نبود، مادرم بیرون اتاق ... با شنیدن صدای من … داره از ترس سکته می کنه ... بغلش کرد ... در حالی که بسم الله می گفت و صلوات می فرستاد، … پارچه قنداق رو از توی صورت بچه کنار داد ... چند لحظه بهش خیره شد ... حتی پلک نمی زد ... در حالی که لبخند شادی صورتش رو پر کرده بود ... دانه های اشک از چشمش سرازیر شد ...  - بچه اوله و این همه زحمت کشیدی ... حق خودته که اسمش رو بزاری ... اما من می خوام پیش دستی کنم ... مکث کوتاهی کرد ... _زینب یعنی زینت پدر ... پیشونیش رو بوسید ... خوش آمدی زینب خانم ... و من هنوز گریه می کردم ... اما نه از غصه، ترس و نگرانی ادامه دارد... ✍نویسنده: شهید مدافع حرم طاها ایمانی ⛔️کپی بدون ذکر نام نویسنده حرام است. 🥀 @yaade_shohadaa
🔸در لشگر ۲۷ محمد رسول‌الله برادری بود که عادت داشت پیشانی شهدا را ببوسد؛ وقتی که شهید شد بچه‌ها تصمیم گرفتند به تلافی آن همه محبتی که بچه‌ها می‌کرد، پیشانی او را غرق در بوسه کنند. پارچه‌ را که کنار زدند، پیکر بی‌سر او دل همه‌ی بچه‌ها را آتش زد.❤️‍🔥 🥀 @yaade_shohadaa